
اینهمانی نباشم. اما از آن جا که من از اول زندگی تاکنون به لحاظ عددی یک فرد هستم پس دارای اینهمانی عددی با ده سال گذشته هستم هرچند که به لحاظ کیفی با گذشته دارای اینهمانی نباشم. درنتیجه باید گفت: برای اینهمانی ما نیازمند ملاکی هستیم که نشان دهد فرد تداوم یافته با وجود تغییرات در کیفیت و ویژگیهای جسمانی دارای اینهمانی عددی است. سؤال اساسی در هویت شخصی این است که با وجود تغییرات در کیفیات و ویژگیهای ظاهری، من به چه دلیل عدداً همان شخص ده سال پیش هستم.43
3- اینهمانی و تغییر
مسئله اینهمانی شخصی، زمانی قابلطرح است که موجود در عین حفظ هویت شخصی دچار تغییرات شود؛ چرا که اذعان به حفظ اینهمانی فردی درصورتیکه موجود در گذر زمان ثابت باقی مانده باشد امری بدیهی است. بحث از اینهمانی و معیار آن، زمانی میتواند مطرح باشد که براثر تغییراتی که در گذر زمان به وجود آمده است، ناظر بیرونی درصدد اثبات این مطلب برآید که این شخص یا شیء در عین تغییرات ایجاد شده همان شخص یا شیء است که قبلاً بوده است. اهمیت این امر از این جهت است که برخی منکران اینهمانی شخصی، حفظ اینهمانی را باوجود تغییرات بهطور کلی ناممکن میدانند.
حال سؤالی که مطرح میشود این است که آیا حفظ هویت شخصی با هر تغییری سازگار است؟ در پاسخ باید گفت بعضی تغییرات در اینهمانی دائمی شیء با اهمیتتر از دیگر تغییرات است.44 تغییر ایجاد شده در شیء بهنحویکه ماهیت و تشخص آن دچار دگرگونی شود و شیء جدیدی ایجاد شود با اینهمانی سازگار نخواهد بود. فرض کنید میزتحریری را به نحوی تغییر کاربری دهیم که دیگر عنوان میز تحریر بر آن صدق نکند و تبدیل به یک صندلی شود، مسلماً چنین تغییری با تغییری مانند رنگ زدن میز متفاوت خواهد بود؛ زیرا با تغییری مانند رنگ زدن، باز میز ما همان میز قبلی است که تنها ظاهر آن عوضشده است. درنتیجه، تغییری با اینهمانی سازگار است که باوجود آن تغییرات، تشخّص و ماهیت شیء ثابت بماند؛ زیرا این ملاک تشخّص است که باعث میشود هر فرد خودش باشد و هیچ شخصی یا شیء دیگری بر آن صدق نکند؛ ازاینرو دانستن ملاک تشخّص یا خصوصیت ذاتی اشیاء گوناگون، کمک زیادی به ارائهی ملاکی برای بحث اینهمانی است. تغییراتی که موجب از بین رفتن ماهیت یک شیء یا موجود زنده شود، تغییرات ناسازگار با حفظ هویت شخصی است. اینهمانی یک شیء تا زمانی حفظ میشود که جوهر ذاتی یا خصوصیت ماهوی شیء؛ یعنی آن چه که شیء به واسطه آن خصوصیت، همین شیء ای هست که هست و هیچ شیء دیگری نیست، از میان نرود.
4- دیدگاههای مطرحشده درباره اینهمانی فردی
با توجه به تغییرات لحظه به لحظه در موجودات و اشیاء گوناگون، برخی فیلسوفان اصل اینهمانی یا استمرار موجودات در کنار تغییرات را انکار کردهاند؛ البته عدهای هم با بدیهی دانستن این اصل، برای آن معیارهای متفاوتی ازجمله معیار بدنی، معیار حافظه، معیار روانشناختی و معیار نفس ارائه دادهاند که در ادامه به بررسی این دیدگاهها میپردازیم.
4-1- منکران اینهمانی
دنیای اطراف ما و موجودات آن هرلحظه در حال تغییر کردن و نو شدن است. پدیدهها و افراد اطراف ما، روز به روز در جلوی دیدگان ما عوض میشوند. این تغییر، گاهی اوقات به حدی است که تشخیص اینکه این موجود همان موجود گذشته است مشکل و غیرممکن به نظر میرسد. چگونه امکان دارد اشیاء و یا اشخاصی که در طول زمان دچار تغییرات اساسی شدهاند را بازشناخت و حکم کرد این همان فرد یا شیء درگذشته است. درحالیکه بهوضوح، عدم اینهمانی را در آنها مشاهده میکنیم؛ ازاینرو به نظر میرسد حکم به اینهمانی موجودات در بستر زمان، حکمی متناقض و برخلاف شواهد باشد. رودخانهای که من اکنون در آن پا میگذارم، رودخانهای که دیروز در آن بودهام نیست ، همانطور که رودخانهی فردا هم رودخانهی دیگری است. بهبیاندیگر، من هرگز نمیتوانم در یک رودخانه دو بار پا بگذارم؛ زیرا این رودخانه هرلحظه در حال تغییر و دگرگونی است. این قاعده را میتوان به همه ی موجودات در این عالم تسری داد و ادعا کرد هر موجودی که در حال تغییر است دارای اینهمانی نیست و بر این اساس، تنها میتوان حکم به اینهمانی موجودات ثابت و نامتغیر در این عالم داد. درست به همین علت، افرادی مانند: هیوم و راسل، حفظ هویت شخصی را در کنار این تغییرات غیرممکن میدانند؛ به نظر آنان حکم به اینهمانی امکانپذیر نیست؛ زیرا همانندی در طول زمان با تغییر لحظه به لحظه از نظر آنان ناسازگار است.
این اشکال که امکان جمع میان اینهمانی و تغییر امری متناقض مینماید، بهگونهای که بر اساس آن امکان بازشناسی افراد یا اشخاص در طول زمان امری ناممکن میگردد، باعث طرح مسأله اینهمانی شده است. چنان چه پیش از این گذشت، وجود تغییر برای بحث اینهمانی امری لازم است؛ زیرا حکم به همانندی موجوداتی که در بستر زمان دچار تغییر نشدهاند امری بدیهی است. بحث اساسی در اینهمانی این است که به چه دلیل ما باوجود آن که بهوضوح میبینیم موجودات و پدیدههای عالم هرلحظه در حال عوض شدن و تغییرند، باز هم میگوییم این، همان، موجودی است که دچار تغییر شده است و حکم نمیدهیم که این موجودی جدید است؟ یا چه عاملی باعث میشود باوجود اینکه میدانیم خودمان در طی چند سال قبل، دچار تغییرات اساسی شدهایم بازهم در درونمان احساس وحدت شخصی میکنیم؟ درواقع، ما در بحث هویت شخصی در پی آنیم که بدانیم این احساس وحدت شخصیت به چه دلیل است؟ و از کجا ناشی شده است؟
4-1-1- دیدگاه هیوم
دیوید هیوم45 فیلسوف اسکاتلندی دوران روشنگری (1776- 1711) ازجمله کسانی است که اینهمانی شخصی را انکار کرده است. علت این انکار، ریشه در دیدگاه تجربه محور هیوم در باب ادراکات دارد. هیوم تجربه حسی را منبع اصلی کسب معرفتِ قابل اطمینان میدانست. به همین دلیل او هر نوع ادراکی که ریشه در تجربه حسی نداشته باشد را به رسمیت نمیشناخت. او ادراکات را به دو دسته انطباعات یا تأثرات و افکار یا تصورات تقسیم میکرد. منظور از انطباعات، دادههای بیواسطهی ادراکات حسی بود و تصورات را نسخهها و صورتهای کم رنگ از انطباعات میدانست. بدین صورت که پس از قطع ارتباط مستقیم حسی با فاعل شناسا یا شیء مدرک، صورت ضعیف آن شیء به کمک حافظه یا متخیله باقی میماند. هیوم این صورت کمرنگ و ضعیف را تصور، فکر یا ایده مینامید. ازنظر او همه تصورات مسبوق به انطباعاتاند؛ بنابراین، به ازای هر تصور واقعی باید انطباعی که منشأ آن تصور است نیز در ذهن موجود باشد. پس ما ادراکی غیر مسبوق به انطباع نداریم؛ یعنی هر ادراکی یا انطباع است یا مسبوق به انطباع است و مجموعه ادراکات آدمی مساوی است با منطبعات به اضافه مسبوقات به منطبعات.46 به همین دلیل ذهن ما نمیتواند تصویری از پدیدهها و موجودات اطرافمان بهصورت جدا و منفک از ادراکاتمان داشته باشد؛ پس از آن جا که ادراکات ما از هم جدا و متمایز هستند، تصاویری هم که ما از آنها داریم بهصورت جدا و منفک از هم است و هرگز نمیتوان از این ادراکات گسسته، تصاویری پیوسته در اختیار داشت.
حال، سؤالی که مطرح میشود این است که، منشأ این ادراکات پیوسته در ذهن ما از کجا ناشی میشود؟ هیوم دلیل اصلی اعتقاد به هویت ثابت و پایدار اشیاء را شباهت زیاد، میداند. به نظر وی وقتی ما برای بار دوم شیئی را میبینیم از آن جا که این شیء، با آن چه ما در بار اول دیدهایم شباهت زیاد دارد باعث میشود تا دچار تخیل شویم و درواقع، مجموعهای از تصاویر شبیه به هم و پشت سر هم را با اینهمانی اشتباه بگیریم. از نظر هیوم ما رشتهای از ادراکات منسوب به هم را با اینهمانی اشتباه میگیریم، دقیقاً، مانند تسبیحی که درواقع متشکل از مهرههای ریز است ، اما ما از دور آنها را یک رشته به هم پیوسته میپنداریم؛ بنابراین، آن چه در ذهن ما موجود است تنها ادراکات پی در پی و شبیه به هم است که این ادراکات پیوسته، ناشی از یک پدیده یا موجود پیوسته واقعی نیست.47
حافظه بسیاری از ادراکات همانند را بر ما عرضه میکند که در زمانهای مختلف پس از گسستگیهای فراوان بازمیگردند و این همانندی گرایشی را فراهم میآورد که چنین ادراکات گسسته را یکسان بشماریم. همچنین گرایشی را به وجود میآورد که ادراکات گسسته را به یاری فرضیه وجود مستمر به هم بپیوندیم تا حمل اینهمانی را بر آنها توجیه کنیم.
هیوم این دیدگاه را به تصور ما از دیگر افراد و خودمان تسری میدهد و معتقد است، اعتقاد ما مبنی بر این که این فرد همان فردی است که قبلاً بوده، ناشی از توهم ما به هویت مداوم اشیاء است؛ پس به همان دلیل که حکم به اینهمانی در مورد اشیاء پیرامون ما نادرست و ناشی از توهم است، این مسئله هم که، هر فرد در مورد خودش حکم به اینهمانی و وحدت شخصی میکند امری نادرست است. بر این اساس وجود خودِ مستمر هم، تنها توهّمی است که ما به دلیل تجربیات پشت سر هم و شبیه به هم از خود داریم. درواقع از نظر او ما از تصورات مختلف و پیدرپی به یک وحدت دروغین میرسیم. او معتقد است این خیال است که ما، همیشه از “خود” همچون چیزی که در وضع پایداری است آگاهیم. ما هیچ تصوری از “خود” نداریم؛ زیرا ما هیچ انطباعی از آن نداریم. اگر انطباعی هم منشأ تصور از “خود” باشد باید آن انطباع در تمام طول زندگی ثابت باشد؛ زیرا بنا بر فرض ما “خود” امری ثابت است. 48
بههرحال هیچ انطباع ثابت و نامتغیری وجود ندارد که معتقد باشیم تصور این خودِ پیوسته، ناشی از آن است. شاهدی که هیوم برای این مطلب میآورد این است که میگوید:
من هرگاه به عمق درونم میروم، همیشه با نوعی ادراکات خاص یا جزئی مانند گرمی، سردی، لذت و خستگی مواجه میشوم. اگر کسی پس از تأمل جدی و فارغ از تعصب میاندیشد و مفهومی پیوسته از “خود” دارد، باید اقرار کنم که مرا یارای استدلال با او نیست، آن چه میتوانم به او بگویم این است که شاید او نیز، مانند من بر حق باشد، شاید او چیز بسیط و مستمری را که “خود” میخواند ادراک میکند، هرچند من یقین دارم که چنین مبدائی در من وجود ندارد. 49
این گفته هیوم درپاسخ به فیلسوفانی مطرح شده است که برای اثبات اینهمانی استدلال میکنند که: اگر هر انسانی به کنه درون خود برود خود را مییابد. هیوم میگفت من هر چه در درون خود غور میکنم “خود” را بهصورت مستمر نمییابم. هیوم باور به وجود مستمر و مستقل اجسام را انکار میکرد و آن را تنها خاصیت ذهن ما میدانست.50
این در حالیست که ابنسینا اثبات نفس را بر پایه این ادراک میداند و میگوید: انسان در عین غفلت از تمام ادراکات حسی و خیالی، خود را مییابد. هرچند ابنسینا ادعا نکرده است که همه افراد میتوانند خود را ادراک کنند؛ از نظر او همه انسانها، از چنین استعدادی برخوردار نیستند.51
بر اساس دیدگاه هیوم میتوان نتیجه گرفت: ما تنها حق داریم معتقد باشیم که تجاربی در ذهن ما وجود دارد، نه آن که تجربه گر مستمری وجود دارد. به نظر میرسد که هم هیوم بهعنوان منکر اینهمانی و هم قائلان به اینهمانی، هر دو به وجود تصور مستمر اشیاء در ذهن انسان اذعان دارند و آن را تصدیق میکنند، ، اما هیوم معتقد است این تصور پیوسته از اشیاء، تنها یک توهم است در حالی که قائلان به اینهمانی، این تصور را امری حقیقی، ناشی از یک خودِ مستمر میدانند.
4-1-1-1 نقد دیدگاه هیوم
– ازآن جا که هیوم یک تجربه گراست و دیدگاههای او در باب ادراکات، ناشی از تجربه گرایی است؛ به همین جهت نقد دیدگاههای او نیز ناشی از نقد و بررسی مبانی تجربهگرایی اوست. بر اساس این دیدگاه، تنها کلمات یا تصورات معنی دار، یا تأثرات حسی هستند یا مفاهیم ریاضی؛ زیرا که میتوان آنها را بهوسیلهی تجربه و مشاهده مورد آزمایش قرار دارد. مفاهیم ریاضی معنادارند؛ زیرا روابط میان تصورات آن را میتوانیم بهطور واضح ببینیم که حقیقی و یقینیاند. در نتیجه هیچ
