
مانع از آن شد که عراق به تهاجمات گسترده تر دست زند. پس در جایی که سازمان های بینالمللی نمی توانند صلح را برقرار کنند، در جایی که اقدامات پیشگیرانه و پیشدستانه توسط قدرت های بزرگ اعمال ميشود، در جایی که دیوان بینالمللی دادگستری صرف مالکیت سلاح هاي هسته ای را تهدیدی نامشروع به منظور اعمال زور تلقی نمی کند، بازدارندگی کشورهای منطقه خاورمیانه بوسیله اتم، برای تأمین امنیت، امری اجتناب ناپذیر ميباشد. اما در عین حال انسان که به دنبال بازدارندگی وتسلیحات بوده، از همان ابتدا نگران افزایش بی رویه تسلیحات و تلاش در جلوگیری از جنگ هم بوده و به طریقی ميخواهد که کنترلی بر این تسلیحات داشته باشد و کاربرد آنها را قانونمند کند و این مبحث ما را بر آن ميدارد که فصل بعدی را به خلع سلاح وکنترل تسلیحات اختصاص بدهم.
فصل سوم
فقدان همسویی سیاسی و امنیتی بین دولتها در خاورمیانه:
مقدمه:
خاورمیانه منطقهای است که سرزمین های میان دریای مدیترانه و خلیج فارس را شامل میشود. خاورمیانه بخشی از آفریقا-اوراسیا یا به طور خاص آسیا شمرده میشود و در بعضی موارد جزئی از آفریقای شمالی را در برمیگیرد. این ناحیه گروههای فرهنگی و نژادی گوناگونی از قبیل فرهنگ های ایرانی، عرب، بربرها، ترکی، کردی، اسرائیلی و آسوری را در خود جای دادهاست. زبانهای اصلی این منطقه عبارت است از فارسی، عربی، ترکی، کردی، عبری و آسوری. بسیاری از تعریف های”خاورمیانه” – چه در کتاب های مرجع و چه در اصطلاح عامیانه – آن را ناحیهای در جنوب غربی آسیا و دربرگیرنده کشورهای بین ایران و مصر معرفی میکنند.
خاورمیانه از نخستین خاستگاه های تمدن جهان بوده است. بسیاری از باورها و آیین های جهان از این جا برخاستهاند، نخستین یافتههای آدمی در این جا بوده و نخستین قانون های جهان در این جا نوشته شدهاست. خاورمیانه از میانه قرن بیستم، مرکز توجه جهانی و شاید حساس ترین منطقه جهان از نظر استراتژیکی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی بودهاست و مکان کشمکش های دراز مدت اعراب و اسرائیل است. خاورمیانه زادگاه ادیان مهمی چون دین زرتشتی، یهودیت، مسیحیت و اسلام است.
با این که بخش بیشتر کشور مصر (به جز صحرای سینا) در آفریقای شمالی واقع شده ولی آن را جزو “خاور میانه” میدانند. کشورهای شمال آفریقا از قبیل لیبی، تونس و مراکش بر خلاف خاورمیانه، در رسانههای عمومی کشورهای آفریقای شمالی خوانده میشوند.
اصطلاح خاورمیانه شناسنده منطقهای فرهنگی است، در نتیجه مرز مشخصی برای آن وجود ندارد. به طور کلی کشورهای این منطقه عبارتاند از:
اردن، امارات متحده عربی، ایران، بحرین، ترکیه، سوریه، عراق، عربستان سعودی، عمان، قطر، کویت، لبنان، مصر، یمن، اسرائیل و فلسطین (که دربرگیرنده کرانه باختری رود اردن و نوار غزه است).
البته کشورهای غربی این منطقه ( الجزایر ، تونس ، لیبی و مراکش) به دلیل وابستگی شدید تاریخی و فرهنگی بیشتر بخشی از خاورمیانه شمرده میشدند. سودان نیز یکی از این کشورها به شمار میآید. کشورهای آفریقایی موریتانی و سومالی نیز پیوندهایی با خاورمیانه دارند. ترکیه و قبرس که از نظر جغرافیایی درون و یا نزدیک این منطقه هستند، خود را بخشی از اروپا میدانند. ایران را مرز شرقی خاورمیانه میانگارند، البته گاهی افغانستان را نیز از کشورهای این بخش بندی به شمار میآورند.
برخی افراد از واژه خاورمیانه بدلیل اروپامحوری بودن آن انتقاد میکنند. این منطقه تنها از دید اروپای غربی، در مشرق واقع شده در حالی که همین منطقه برای یک هندی منطقهای غربی و برای یک روسی در جنوب واقع شدهاست. واژه “میانه” نیز بدلیل برداشت های مختلف باعث سردرگمیهایی شدهاست.
قبل از جنگ جهانی اول اصطلاح خاور نزدیک در انگلیسی به مناطق بالکان و امپراتوری عثمانی اطلاق میشد در حالی که اصطلاح خاورمیانه شامل سرزمین های ایران، افغانستان، آسیای مرکزی، ترکستان و قفقاز بود. همچنین اصطلاح خاور دور به کشورهای شرق آسیا نظیر چین، ژاپن، دو کره، هنگکنگ، تایوان و غیره اطلاق میشد.
با نابودی امپراتوری عثمانی در سال ۱۲۹۷ خورشیدی، دیگر اصطلاح خاور نزدیک کاربرد زیادی نداشت و این در حالی بود که اصطلاح خاور میانه به کشورهای تازه بنیاد جهان اسلام اطلاق شد. با این حال استفاده از اصطلاح خاور نزدیک توسط برخی رشتههای دانشگاهی نظیر باستانشناسی و تاریخ کهن زنده شد. (مراجعه کنید به خاور نزدیک باستان)
خلاصه اینکه اصلاح خاورمیانه آن گاه باب شد که بخشهای انگلیسی و فرانسوی زبان از آن استفاده کردند. زبان فارسی نیز در دهههای گذشته همین اصطلاح اروپامحور را بیچون و چرا و بدون در نظر گرفتن دیدگاه خود در این باره که اصطلاح “آسیای باختری” را برای این مفهوم مناسب تر میسازد به بطور مستقیم از فرانسوی و انگلیسی کپی کرده است.
این اصطلاح ابتدا توسط استراتژیستهای نظامی آمریکا در سالهای 1920 تا 1930 به کاربردهشد. اما به مرور گسترش یافت و به اصطلاحی فراگیر مبدل شد. سودان کشوری است که از لحاظ جغرافیایی به این منطقه ارتباطی ندارد ولی از آنجا که تا اوایل 1950 میلادی با کشور مصر متحد بود، نیز در این منطقه طبقهبندی میشود. خاورمیانه تنها یک تعبیر ساده جغرافیایی نیست، با گذشت زمان به محتوای سیاسی و راهبردی این منطقه روزبروز افزوده شدهاست. خاورمیانه از میانه قرن بیستم، مرکز توجه جهانی و شاید حساسترین منطقه جهان از نظر استراتژیکی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی بودهاست. این منطقه دارای بزرگترین منابع نفت و مکان کشمکشهای دراز مدت اعراب و اسرائیل است.
1-1 جایگاه کنونی خاورمیانه در بازار اسلحه جهانی
کشورهای خاورمیانه در بین بزرگترین واردکنندگان اسلحه در دنیا قرار دارند و این در حالی است که این منطقه شاهد جنگ ها، بحران های بزرگ و درگیری های نظامی بیشماری (مانند چهار جنگ بزرگ اعراب و اسراییل در سال های 1948، 1956، 1967 و 1973 و جنگ های خلیج فارس در سال های 1980 تا 1988، 1991 و 2003) بوده است. منطقه خاورمیانه با جمعیت 387 میلیون نفری خود در سال 2003 دارای نیروهای نظامی معادل حدود 5/2 میلیون نفر بوده است. البته تفاوتهای آشکاری بین کشورهای منطقه در اندازه جمعیت، اندازه جغرافیا، درآمد سرانه، اندازه نیروهای مسلح و کیفیت ساز و برگهای نظامی آنها دیده میشود. به طور مثال، بحرین با جمعیتی کمتر از 700 هزار نفر (صدو شصت و چهارمین در دنیا) و مساحتی معادل 665 کیلومتر مربع (با رتبه دویستمین کشور جهان) دارای درآمد سرانهای برابر با 19 هزار و 200 دلار در سال 2004 بوده؛ و تنها از حدود 11 هزار پرسنل نظامی برخوردار است. در مقایسه، کشورهای پر جمعیتتر خاورمیانه، مانند ایران (با نیروهای مسلح 520 هزار نفری)، ترکیه (با 515 هزار نفر پرسنل نظامی)، مصر (با 443 هزار نفر نیروی نظامی)، سوریه (با 319 هزار نفر پرسنل نظامی)، عربستان سعودی (با 200 هزار نفر پرسنل نظامی)، اسراییل (با 162 هزار نفر نیروهای مسلح) دارای ارتشهای حرفهای بزرگتری هستند.
انتقال اسلحه یکی از عواملی است که به نظامیگرایی خاورمیانه کمک کرده است. فروش و انتقال جنگ افزارهای متعارف و پیشرفته به کشورهای منطقه در زمانی ادامه پیدا کرده است که این سلاح ها در جنگ های بین کشورها یا در جنگ های داخلی به طور گستردهای، حتی در شرایطی برای سرکوب خواستههای قانونی مردم از سوی رژیم های غیر مردمی (مانند رژیم بعثی عراق) به کار رفته است. شرمآور است که در قرن بیست و یکم نیز قدرت های بزرگ و از همه بیشتر روسیه و آمریکا به دلایل اقتصادی و سیاسی به فروش اسلحه ادامه میدهند.
در دوره پنج ساله 2007-2003، حدود 22 درصد از سلاح های انتقال یافته در جهان به خاورمیانه سرایز شد. بزرگترین واردکننده اسلحه در این دوره امارات متحده عربی با 7 درصد از کل واردات ساز و برگهای نظامی بود. آمریکا در این دوره زمانی با 31 درصد از کل سلاح های متعارف فروخته شده سایر کشورهای جهان به ارزش 34 هزار و 499 میلیون دلار رتبه اول، و روسیه با 25 درصداز کل این سلاح ها به ارزش 28 هزار و 328 میلیون دلار رتبه دوم را در جهان به خود اختصاص داده بودند. در دوره 2007-2003، پانزده کشور با اختصاص دادن 5/98 درصد از سلاح های صادر شده در جهان به ارزش 106 هزار و 853 میلیون دلار به ترتیب عبارت بودند از: آمریکا (31 درصد)، روسیه (25 درصد)، آلمان (10درصد)، فرانسه (9 درصد)، انگلستان (4 درصد)، هلند (4 درصد)، ایتالیا (2 درصد)، سوئد (2 درصد)، چین (2 درصد)، اوکراین (2 درصد)، اسپانیا (2 درصد)، اسراییل (1 درصد)، کانادا (1 درصد)، سوئیس (5/0 درصد)، لهستان (5/0 درصد). 81 درصد از کل سلاح های متعارف فروخته شده در جهان به پنج کشور عضو دائم شورای امنیت اختصاص داشت؛ و کل هزینههای نظامی جهان در سال های 1998 تا 2007 بالغ بر 9 هزار و 947 میلیارد دلار به قیمتهای ثابت 2005 (به طور متوسط سالانه حدود یک تریلیارد دلار) بود. آشکار است که با تغییر در سیاست های صدور اسلحه این قدرت های بزرگ، میتوان چهره امنیتی نظام بینالملل را به خوبی دگرگون کرد.
آنچه اهمیت دارد این است که تحول عمدهای در سیاست خاورمیانهای آمریکا در دوران پس از جنگ سرد به وقوع نپیوست. گرچه با تغییر اوضاع، سیاستگذاران این کشور مجبورشدهاند که به جای سیاست مهار، سخن از «دکترینهای» متناقض و مبهمی به میان آورند، اما در اصول راهنمای سیاست خارجی آنها در قبال کشورهای منطقه از جمله انگیزههای واقعی مداخلهجویی آمریکا، تغییر چشمگیری مشاهده نمیشود. دو اصل مهم در سیاست خارجی آمریکا پس از جنگ دوم خلیج فارس (سال 1991) عبارت بود از: یک، دکترین مهار دو جانبه ایران و عراق که در سال 1993 اجرا شد. ایران و عراق دو کشوری که به دلایل ویژگیهای جغرافیایی، جمعیتی و اقتصادی به طور طبیعی باید قدرت های بزرگ منطقه خود باشند، در این دکترین باید رو در روی هم قرار داده شوند تا هیچ یک بر منطقه تسلط پیدا نکرده و مانعی برای انتقال همیشگی منابع انرژی خلیج فارس به غرب ایجاد نکنند. دولت بوش با برگزیدن این سیاست ناگزیر بود که دو کشور را منزوی کرده و در منطقه خلیج فارس نفوذ سیاسی و نظامی خود را گسترش دهد. و اصل دوم، حمایت از «فرآیند صلح» اعراب و اسراییل است. آمریکا هنوز در منطقه به دنبال حمایت از نظمی اقتدارگرایانه برای مقابله با چالش های پیشروی گسترش نفوذش است و در این راه با حمایت از اسراییل به حفظ برتری نظامی این کشور بر سایر کشورهای منطقه کمک میکند. پیشبرد دموکراسی که یکی از مهمترین اصول سیاست خاورمیانهای بوش معرفی شده است، هرگز مهمترین هدف سیاست خارجی آمریکا نبوده و اکنون نیز چنین نیست. پدیده جهانی شدن تا حدی نوع و روش مداخله آمریکا را تغییر داده است، اما اهداف کلی که واشنگتن در خاورمیانه دنبال میکند دچار تحول مهمی نشده است.
محو شدن شوروی از صحنه جهانی به عنوان یکی از دو ابر قدرت به آمریکا آزادی عمل قابل توجهی داد تا اراده خود را بر خاورمیانه تحمیل کند. پس از فروپاشی شوروی، کشورهایی که درصدد مبارزه با سلطهجویی آمریکا برآمدند، به انزوای اقتصادی و سیاسی تهدید شدند و این در حالی بود که نمیتوانستند برای دریافت کمک به ابرقدرت دیگری رو آورند. آن گروه از کشورهایی که آمریکا را به چالش علنی فراخواندهاند (مانند ایران و عراق) با تهدید تحریم و حمله نظامی این کشور روبهرو شدهاند. به کشورهای حاشیه خلیج فارس (کویت، عربستان، قطر و امارات) اجازه داده شد تا با شتاب بسیار به خریداری سلاح های جدید بپردازند و تا سال 1994 واردات اسلحه آنها در مقایسه با واردات مشابه به ایران 30 به 1 بود. عربستان سعودی به عنوان بزرگترین خریدار سلاح پدیدار شد و بین سال های 1994 تا 1997 حدود 4/36 میلیارد دلار تنها از آمریکا جنگافزارهای پیشرفته خریداری کرد. بر اساس گزارشهای رسمی کنگره آمریکا، سفارش دولت ها برای خریدتسلیحات در 2007 به 60 میلیارد دلار رسید. این رقم
