
نميتوان يافت. كودكان خوشبخت در آينده به شهرونداني خوب بدل ميشوند، چرا كه هرگز به رفتارهاي ضداجتماعي كه موجب تخريب جامعه ميشود، روي نخواهند آورد(هین ،1384).
2-1-10 -3هوش هيجاني و سلامت:
هوش هيجاني رابطه بسيار نزديكي با سلامت رواني و سلامت جسماني دارد. به همين علت كه هوش هيجاني در حوزههايي، مثل روانشناسي، مشاوره و راهنمايي، پزشكي و روان پزشكي، سخت مورد علاقه، تحقيق و مطالعه قرار گرفته است.
هر مشكلي، در طول حيات خود، زماني آماده حلشدن و از بين رفتن ميشود. هيجانها وسيلهاي است كه با آن ميتوانيد براي حل مشكل اقدام كنيد. با درك هيجانهاي خود ميتوانيد ماهرانه از ميان مشكلات بگذريد و از مشكلات بعدي اجتناب كنيد. اگر عكس اين كار را انجام دهيد و احساسات خود را سركوب كنيد، آنها خيلي سريع به احساس تنش، استرس و اضطراب تبديل خواهند شد. هيجانهايي كه ناديده گرفته ميشوند، مغز و بدن را فلج ميكنند. مهارتهاي هوش هيجاني، شما را قادر ميسازند تا جلوي وضعيتهاي دشوار را ـ پيش از اينكه غيرقابل كنترل شوند ـ بگيريد و با اين كار، مديريت استرس براي شما آسانتر شود. كساني كه قادر نيستند از مهارتهاي هوش هيجاني خود استفاده كنند، به احتمال زياد، براي مديريت روحيه و خلقِ خود از روشهاي ديگري كه كمتر اثر بخشي دارند [مثل داروها] بهره ميگيرند. احتمال دارد كه آنها دو برابر، بيشتر از ديگران مضطرب، افسرده يا معتاد شوند و حتي افكار خودكشي به سرشان بزند. هوش هيجاني تأثير بسيار زيادي بر شادي و رضايت مردم دارد. كساني كه هوش هيجاني خود را به كار ميگيرند با محيط اطراف خود سازگاري بيشتري دارند، اعتماد به نفس بالايي نشان ميدهند و از تواناييهاي خود آگاهند. رابطه مستقيم بين هوش هيجاني و زندگي خوب و سالم، نشان ميدهد كه توجه به هيجانها، آگاه بودن و آگاه ماندن از آنها و استفاده از آنها براي راهنمايي كردن رفتار، تا چه حد اهميت دارد. هرچه از مهارتهاي هوش هيجاني خود بيشتر استفاده كنيد، دستاوردهاي بيشتري از زندگي خواهيد داشت(برادبری ،1384).
نتايج پژوهش در سالهاي اخير، نشان داده است كه همبستگي بالايي بين هوش هيجاني و آمادگي براي مبتلا شدن به انواع بيماريها وجود دارد. استرس، اضطراب و افسردگي، دستگاه دفاعي بدن را تضعيف و متوقف ميكنند و باعث آسيبپذيري در مقابل همه بيماريها، از سرماخوردگي معمولي گرفته تا سرطان ميشوند. وقتي ذهن غرق در تنش، ناراحتي يا اضطراب است، به بدن پيام ميرساند كه از ميزان مصرف انرژي براي مقابله با بيماري بكاهد. اين كار باعث ميشود تا آسيبپذيري در مقابل انواع جدي يا جديد بيماري بيشتر شود. پژوهشهاي جديد پزشكي نشان ميدهد كه رابطه آشكاري بين اضطراب و انواع جدي بيماريها، مثل سرطان، وجود دارد. مهارتهاي هوش هيجاني بازگشت به سلامت را نيز سرعت ميبخشند. كساني كه بيمارند، ولي در طول مداوا روي مهارتهاي هوش هيجاني خود كار ميكنند و آنها را رشد ميدهند، از بسياري بيماريها، از جمله كشندهترين بيماريها زودتر رها ميشوند.
اثر فيزيكي هوش هيجاني روي مغز و سيستمهاي مختلف بدن به قدري قوي است كه تحقيقات انجام شده در دانشكده پزشكي دانشگاه هاروارد، با عكسبرداري از مغز، عملاً ثابت كردهاند كه همراه با تغييرات هوش هيجاني، تغييرات فيزيكي در مغز شكل ميگيرد. مهارتهاي هوش هيجاني، توانايي مغز را براي مقابله با اضطراب هيجاني، تقويت ميكنند. اين كار باعث ميشود كه دستگاه دفاعي بدن، قوي باقي بماند و مقاومت بيشتري در مقابل بيماري داشته باشد(برادبری ،1384). حال خوب و فكر خوب (عاطفه خوب ـ تفكر خوب) شايد بتوان مهمترين اثر هيجان و عاطفه را در تأثير آنها بر افكار و پاسخها دانست. وقتي احساس خوبي ميكنيم، جهان و اطرافيان را زيبا ميبينيم. وقتي افسرده و دلتنگ هستيم همه چيز تيره و تار به نظر ميرسد. هنگامي كه احساس خوبي داريم، دنيا را با عينك خوشبيني ميبينيم و برعكس.
عملكرد عاطفي بر كاركرد عصبي ـ روانشناختي فرد نيز تأثير ميگذارد. وقتي خوش خلق هستيم، خاطرات خوب را به ياد ميآوريم، و وقتي افسرده هستيم خاطرات بد به طور خودكار به ذهن وارد ميشوند. هر چقدر هوش عاطفي فردي بالاتر باشد، به نقش و تأثير عواطف بر كنشها و رفتارهايش آگاهتر است و سعي ميكند بهترين عاطفه را متناسب با موقعيت، در خود ايجاد كند تا بهترين نوع تفكر و حل مسئله را انجام دهد. فردي كه هوش هيجاني بالايي دارد ميداند كه چگونه تأثير منفي هيجانات را بر تفكر خود اصلاح كند. شصت سال پيش، تحقيقات فردي به نام رازران نشان داد آدمهايي كه در معرض بوي بد قرار ميگيرند در مقايسه با كساني كه پس از صرف يك ناهار مجاني احساس خوب و حال خوشي دارند، اظهارنظرهاي منفي بيشتري درباره موضوعات غيرمرتبط ميكنند. هيجان و عاطفه نه تنها محتواي شناخت و رفتار (آن چه ما فكر ميكنيم و انجام ميدهيم) را تحت تأثير قرار ميدهند، بلكه فرايند شناخت (يعني چگونه انديشيدن) را نيز زير نفوذ خود قرار خواهند داد(فاطمی ،1385).
2-1-10-3-1 مدل هوش هیجانی بار آن در سلامت جسمی:
مطالعات نشان می دهند که ارتباط معناداری بین هوش هیجانی و سلامت جسمانی وجود دارند.در اولین مطالعه کریوی ،ویل بن – آراش و بار- آن (200063)نتایج هوش هیجانی –عاطفی 35 بیماربزرگسال سرطانی بازمانده در مقایسه با گروه کنترل 35 نفری که به طور تصادفی از نمونه جمعیت محلی مرسوم انتخاب شده بودند . در این مطالعه مهمترین تفاوت بین دو گروه با توجه به نتایج کلی هوش هیجانی ، در واقع قوی ترین مقیاس هوش هیجانی _عاطفی که گروه کنترل و آزمایش را از هم متمایز می کرد خوش بینی بود که مهمترین تسهیلگر رفتار هوش هیجانی و عاطفی بود که قبلا هم بدان اشاره شده بود.
در مطالعه ی دیگری توسط بار – آن (2004)،3571 بزرگسال پرسشنامه هوش هیجانی _عاطفی را کامل کردند و به این پرسش در پرسشنامه بازخورد دادند « من احساس خوبی در مورد سلامتی عمومی خودم دارم».این سوال ابزاری بود برای فراهم آوری خود ارزیابی سلامت جسمانی که می تواند درجه ی که هوش هیجانی فرد را تحت تاثیر قرار می دهد نشان بدهد ،نتایج تحلیل رگراسیون چندگانه همبستگی 0/49را نشان داد .
بر اساس مقیاسهای قوی هوش هیجانی –عاطفی که در این مطالعه ارائه شده است ،واضح است که :الف -توانایی خود آگاهی ،ب-توانایی مدیریت عواطف و کنترل احساسات ،پ -توانایی حل مسائل فردی و بین فردی طبیعی ،ت- توانایی نگهداشت حالت خوش بینانه به طور معناداری ارتباط با سلامت جسمانی دارد.
2-1-10 -3-2 مدل هوش هیجانی بار آن در سلامت روانی :
در یکی از مطالعاتی که روابط بین هوش هیجانی – عاطفی و سلامت روانی را ارزیابی کردند ،نمرات هوش هیجانی – عاطفی 418 بیمار روانی با گروه کنترل همسان شده ، در کشور های ارژانتین ،اسرائیل ،آفریقای جنوبی و آمریکا ، مورد بررسی قرار گرفت(بار – آن ،1997)،علاوه بر تفاوت معناداری که در کل هوش هیجانی – عاطفی دیده شد در نمرات هوش هیجانی – عاطفی تفاوت های معناداری در اکثر مقیاس ها بین نمونه های گروه های کلینیکی و کنترل دیده شدند.
یافته های حاصل از مطالعات نشان می دهند که قویترین مولفه های هوش هیجانی – عاطفی ،مهارت ها و تسهیل کننده ها یی که سلامت روانی را تحت تاثیر قرار می دهند :الف :توانایی مدیریت عواطف و کنار آمدن با استرس ،ب -کشش به سمت اهداف شخصی در ارتباط با شکوفایی پتانسیل های درونی فردی و داشتن زندگی با معنا وپ_ توانایی بازبینی و مقابله با احساسات و تفکرات، هستند.
این گونه یافته های بزرگ قابل تعمل هستند .چرا که کمبود در هر کدام از این حیطه ها به ترتیب منجر به نگرانی: ( ناتوانی در مدیریت موثر عواطف)،افسردگی ،( نا توانی در موفقیت اهداف شخصی و رسیدن به زندگی معنا دار) و مسائل مربوط به واقعیت آزمایی ( ناتوانی در کنترل احساسات و و تفکرات ) می شوند. ضرورت این موضوع زمانی آشکار می گردد که آسیب شناسی بیشتر اختلالات روانی ،کمبود یک یا چند مورد از موارد هوش هیجانی را نشان می دهند(نومن کلاچر ،641965).
2-1-10-4 هوش هيجاني، موفقيت شغلي، مديريت و پيشرفت سازماني:
وقتي به محل كار ميرويم هيجانها را نيز با خود به آنجا ميبريم؛ آنها مثل مزاحمان آزاردهنده، تمام روز سايه به سايه درپي، هستند. هرچه سريعتر از هيجانهاي خود، آگاه شده و آنها را بهتر بشناسيم، زودتر خواهيم توانست كه دوباره كنترل اوضاع را به دست گيريم. درك و مديريت هيجانها تنها راهي است كه ميتوانيم با بهرهگيري از آن، حداكثر استفاده را از روزمان ببريم و به سوي هدف شغلي خود در زندگي برويم. به كار گرفتن هوش هيجاني چه تأثيري بر موفقيت شغلي دارد؟ پاسخ كوتاه اين است كه خيلي زياد. به كار گرفتن هوش هيجاني روش بسيار خوبي است كه انرژي را در يك جهت متمركز ميكند و نتيجه بسيار عالي دارد.
برادبري و گريوز، هوش هيجاني را در كنار 33 رفتارِ شغلي مهم، آزمايش كرده و متوجه شدند كه هوش هيجاني، بيشتر آنها را درون خود جاي ميدهد و جزئي از خودش ميكند، از جمله مديريت زمان، انگيزه، بينش و ارتباط. هوش هيجاني آن قدر براي موفقيت ضروري است كه 60 درصد عملكرد در همه انواع شغلها را دربرميگيرد. هوش هيجاني به تنهايي بزرگترين عامل براي پيشبيني عملكرد فرد در محيط كار و قويترين نيرو براي رهبري و موفقيت است(برادبری ،1384).
شايد بهترين امتياز هوش هيجاني اين باشد كه يك مهارت بسيار انعطافپذير است. هوش هيجانيِ مردم هرچقدر هم كم يا زياد باشد، باز هم مردم ميتوانند آن را با تمرين، بهبود بخشند و كساني كه در هوش هيجاني نمره كمي ميآورند عملاً ميتوانند خودشان را به پاي همكارانشان برسانند. پژوهش انجام شده در دانشگاه كوئينزلند استراليا نشان ميدهد كساني كه هوش هيجاني و عملكرد شغلي ضعيفي دارند ميتوانند تنها با تلاش براي بهبود هوش هيجاني خود، به پاي همكاراني كه در هر دو بسيار عالي هستند، برسند. پس از مطالعه تعداد زيادي از افراد در محيط كار، اين نتيجه ظاهر شد كه 90 درصد كساني كه عملكرد شغلي عالي دارند، هوش هيجاني بسيار بالايي نيز دارند. كساني كه هوش هيجاني خود را رشد ميدهند معمولاً در شغل خود موفقاند، زيرا هوش هيجاني و موفقيت شغلي دست در دست يكديگر دارند(. برادبری ،1384).
سازمانها و نهادها نيز به عنوان يك كل، از هوش هيجاني بهره ميبرند. وقتي مهارتهاي هزاران نفر در يك شركت افزوده ميشود، صنعت و تجارت، پيشرفتهاي زياد ميكنند. مهارتهاي هوش هيجاني باعث پيشرفت رهبري، كار گروهي و خدمات به مشتريان ميشود. سازمانهاي كاملاً متفاوت، مثل لورئال و نيروي هوايي ايالات متحده، با انجامدادن برنامههايي در زمينه مهارتهاي هوش هيجاني، ميليونها دلار صرفهجويي كردهاند. هر وقت شركتها هوش هيحاني را به كارمندانشان معرفي ميكنند، شور و شوقي فراگير همه كارمندان را دربر ميگيرد. اگر سازماني يا شركتي بتواند براي يك مفهوم يا موضوع آموزشي، انرژي فراگير ايجاد كند، اين انرژي خيلي زود به همه كارمندان سرايت خواهد كرد و موقعيتي به وجود خواهد آورد كه در آن، همه پيشرفت خواهند كرد. وقتي مردم هوش هيجاني در خود ايجاد ميكنند يا آن را بهبود ميبخشند، عملكردشان نيز بهتر ميشود، با يكديگر بهتر برخورد ميكنند و منافع حاصل از كار افزايش مييابد. اين كار كمك ميكند تا محيطي ايجاد شود كه در آن همه راضي، قانع و برندهاند( برادبری ،1384).
2-1-10 -5 هوش هوش هيجاني و آموزش:
منظور از فرد آموزش ديده چيست؟ ديدگاه شايع در حوزه آموزش، آموزش ديدن را در خصوص كسب دانش و آگاهي، پذيرش مسئوليت، وجود همدلي و انعطاف تفسير ميكند، ضمن آنكه بعضي عنصر عدم خشونت را نيز در آن ملحوظ ميدارند. از اين نقطه نظر ميتوان گفت كه آموزش فراتررفتن از مهارتهاي هوش سنتي و ضميمهكردن مهارتهاي هيجاني و اجتماعي يا همان مهارتهاي هوش هيجاني است(فاطمی ،1385).
يكي از اصول
