
توزیعی»250 مینامد. چون این امکان را میدهد تا بتوان مطلبی را درباره همه اعضای یک گروه خاص ساخت و این عملاً برابر است با «زردها صفت هستند» و این یک جایگزین برای شیوه افلاطونیِ توضیح واژگان مفرد است. یعنی وقتی مقصودمان از یک کلمه مفرد یک کلّی است که قابل جمع بستن میباشد در آن صورت درواقع از واژه مفرد توزیعی استفاده شده است.
شیوه افلاطونی برای توضیح واژگان مفرد، نوع خاصی از واژگان را به کار میبرد که در یک زبان موجود هستند251. بنابراین «زرد یک صفت است» میتواند بطور عقلانی بازسازی شود بهطوریکه یک واژه مفرد توزیعی را بهعنوان موضوع در این حکم دربربگیرد.(همان،ص86)
حال مطابق با این قالب میتوان در واژگان منطقی علامت شمول252 برای بیان «زرد یک صفت است»
استفاده کرد:
زرد (بخوانید: زرد عضو [دسته] صفات است) صفت
و این همان قالبی را دارد که بگوییم «سگ هاشیر هستند»:
سگها شیرها
که در تئوری تسویر برابر میشود با:
X(x X سگ x شیر)
(بخوانید: به ازای هر x، اگر x عضو سگ باشد، x عضو شیر است)
که میتواند بهعنوان قالبی برای مثال اول نیز بهکار رود:
X(x X زرد x صفت)
واژگان قسمی مثل «سگ» و«شیر» مطابق با خصایص زیستشناختی دستهبندی میشوند. واژگان دیگری نیز وجود دارند که برحسب کارکردشان دسته بندی میشوند. مثلاً واژه «پیاده» دربازی شطرنج را در نظر بگیرید. چیزی که پیاده است نه بهخاطر شکل یا سایزش بلکه به دلیل عملکرد خاصی که در بازی شطرنج دارد، پیاده است. کارکردی که برحسب قواعد انجام بازی است. پس «پیاده» واژه قسمی است و میتوان یک تابع به این شکل«xپیاده است» داشت.(همان،صص86-87)
پیاده مطابق با این کارکرد یک عامل دستهبندیکننده است. اما برای بسیاری از افراد که با نوع خاصی از شطرنج آشنا هستند واژه پیاده میتواند نه تنها بهعنوان نوع خاصی از عملکرد بلکه بهعنوان نوع تجربی خاصی از شکل مثل ماده253 ملاک مصرف داشته باشد.
واژه پیاده یک دستهبندیکنندهی کارکردی است و میتواند در یک چنین شیوهای که معیارها به طور محض کارکردی هستند استفاده شده باشد. عبارت «بطور محض کارکردی» تخفیفی برای ویژگی عمومی حداقلی از انواع شباهات و تفاوتهاست که در میان اشیاء در این دامنه وجود دارد. مشخص است که چیزی که نتواند حرکت کند نمیتواند مکانش را تغییر دهد پس نمیتواند پیاده باشد هرچند میتوان به انواع بازیهای غیرعادی اندیشید که در آن بتوان بازی شطرنج را بازی کرد مثل بازی شطرنج تگزاسی254. (همان،ص87)
در مورد زبان، دستهبندیکنندههایی وجود دارند که با توجه به «ماده» دستهبندی شدهاند، یعنی شما میتوانید موارد زبانی را به نحو مادی255 بر حسب واجها، یا ساختار صدایی آنها یا ساختار نمایشی آنها دستهبندی کنید. مطابق با آنچه که به نحو سنتی «طراحی نشان»256 نامیده شده است چیزی مثل دستهبندی آیتم زبانی وجود دارد. اما درهرحال شیوههای کارکردی برای دستهبندی اظهارات وجود دارد. آنچه که سلرز پیشنهاد میدهد این است که عبارات معنیدار را برحسب شیوه خاصی از صورتبندیِ دستهبندیکنندههای کارکردی منظور کنیم. مثلاً سلرز با این دیدگاه مخالف است که احکام معنی دار شکل
«und» (در آلمانی) and (در انگلیسی)257 معنی میدهد258
احکام نسبتی هستند که نسبتی را بین آیتمهای زبانی و غیرزبانی بیان میکنند. از نظر سلرز، هر دو واژه باید در نسبت معنیداری دارای معنا بوده و بنابراین باید هر دو به دستور زبان تعلق بگیرند. احکام معنیدار ابزارهای نظری خاصی هستند که برای گفتن اینکه یک وجود زبانی مشابه وجود دیگر است به کار میرود و یا اینکه بگوید دو واژه، دوجمله یا دو آیتم زبانی یک کاربرد یا یک نقش را دارند.
درهرصورت نمیتوان مشابهتی که بین
’ROT‘ (در آلمانی) معنی میدهد قرمز
و
’ROT‘ و ’قرمز’ یک کاربرد را دارند
وجود دارد را نادید گرفت. جمله اول به واژه ’قرمز‘ اشاره دارد ولی جمله دوم اینطور نیست. تفاوتهایی که سلرز بر آنها تاکید میکند این است که اولی پیش فرض دارد که گوینده میداند که چگونه واژه ’قرمز‘ را به کار برد اما اگر ” ’قرمز‘“ در دومی مورد استفاده قرار گرفته باشد در این صورت به شیوه خاصی مورد استفاده قرار گرفته است. کاربرد خاص ” ’قرمز‘“ چیست؟ و در کاربرد ’قرمز‘چه تفاوتی بین شیوه خاص و شیوه معمول و اشاره به ”’قرمز‘“وجود دارد؟(sellars,2009b,pp437-438)
برای فهمیدن این تفاوتها سلرز نقل نقطه259ای را معرفی میکند تا شیوه خاصی از نقل قول را نشان دهد و استدلال کند که احکام معنیدار شکل خاصی از نقل را ایجاد میکنند، شکلی که قابل قیاس با نقل قول عادی است اما مصداقی از آن است. سلرز معتقد است که درحالیکه یک اظهارِ شکلیافته با نقل معمولی همه مثالهای واژه نقل شده را شامل میشود، اظهارات نقل نقطهای همه واژگانی را شامل میشود، که ربطی به زبان آن واژگان ندارد، که بتواند همان نقش را بهعنوان نقشی بازی شده توسط واژه نقل شده در زبان مبدا بازی کنند. به عبارت بهتر، باوجودیکه نقلهای عادی اظهاراتی را شکل میدهند که کاربردی درون زبانی260 داشته باشند، اظهارات نقل نقطهای کاربرد میان زبانی261 را دارند. اظهارات نقل نقطهای عمومیتر از اظهارات نقلعادی هستند چون آنها مشابهتهای نقش را برجسته میکنند و تفاوتهای تجربی بین اظهاراتی که این نقش را در زبانهای مختلف بازی میکنند را نادید می گیرد.(همان) بهطوریکه میتوان گفت «und» (در آلمانی) ’و‘ معنی میدهد، «et» (درفرانسه) ’و‘ معنی میدهد و قس علی هذا. و همه اینها اظهارات دستهبندی شدهاند و بنابراین میتوان بدست آورد:
«und» (در آلمانی) ’و‘ معنی میدهد
که آن را میتوان
این «und» (در آلمانی) یک •و• است262
بازسازی کرد و میتوان از اینها یک جمع ساخت و از ابزار تخصصیتری استفاده کرد:
und ها(در آلمانی) •و•ها هستند263
و چنانکه گفتیم
et ها(درفرانسه) •و• ها هستند.( Wilfrid Sellars, 2009a, p 85-86)
براساس این استراتژی واژه «معنی میدهد» شکل خاصی از فعل ربط است و اگر چنین تحلیلی درست باشد «معنیداری» یک نسبت نیست چون با گفتن اینکه یک واژه معنی میدهد باید آن را دستهبندی کند و بنابراین
«und»’و‘ معنی میدهد
این شکل را دارد که
«und» •و• است
و این همان شکل
سگ حیوان است
را دارد به این معنا که به لحاظ منطقی شامل علامت «شمول» میشود. بنابراین
X(x X undG x •و•)
(بخوانید: به ازای هر x، اگر x عضو und درآلمانی باشد پس، x عضو•و• است)
و بدین ترتیب سلرز نشان میدهد که آنچه که یک واژه معنی میدهد دستهبندیکردن آن است و شامل این نتیجه میشود که واژه «معنی میدهد» شکل خاصی از فعل ربط است.(همان،صص86-87)
معادل بودن یک نسبت نیست
تاکنون درباره «معنیداری» صحبت شد و به این نتیجه رسیدیم که منظور از معنی یک واژه دستهبندی واژه است و همچنین مشخص شد که «معنی میدهد» زیرمجموعه ربطهاست. حال به تفاوت بین «معادل بودن با»264 و «دلالت کردن بر»265 و نقش آنها در جملات میپردازیم و نسبت آن را با مساله صفات و کلاسها مشخص می کنیم.
در ابتدا این دو جمله را با هم مقایسه کنید:
«und» (در آلمانی) ’و‘ معنی میدهد
با
«und» (در آلمانی) با andness266 معادل است
وقتی در سمنتیک استاندارد، یا سمنتیک فرگهای، از «معادل است با» استفاده میشود با بیانی همراه میشود که در انگلیسی با «-بودگی»267، «-اییّت»268 و «-بودن»269 یا «آن-»270 پایان می پذیرند. حال باید نشان دهیم که چگونه واژگان مفرد توزیعی در زبان نقش بازی میکنند.
The muskox باربر هندی271 است
این جمله حاوی دو واژه مفرد توزیعی است که یکی موضوع و دیگری محمول شده است. حال پیشنهاد این است که:
The muskox باربر هندی272 است
با
muskox ها273 باربران هندی274 هستند
برابر باشد یعنی تبدیل یک جمله مفرد به یک جمله جمع. بنابراین جمله حاوی دو واژه مفرد توزیعی میتواند بهعنوان شیوهی–کاربرد واژگان مفرد- بیان چیزی باشد که میتواند برحسب استفاده مستقیم از فعل ربط گفته شده باشد
بنابراین در جمله اول بحث میتوان این را بدست آورد که
«und»•و•در آلمانی است275
و ’عطف‘ با
•و•276برابر است. .(همان،ص90)
5-1- واژگان مفرد
حال دو نکته درباره «-بودگی»، «-اییّت» و «-بودن» یا «آن-» وجود دارد. اولاً اینکه اینها ابزارهای نقلقول هستند که مشابه نقلهای نقطهای آنها نقلقولهای کارکردی محض هستند و این بدین معناست که آنها از مواد زبانی انتزاع شده اند.
نکته دوم این است که «-بودگی»، «-اییّت» و «-بودن» به طور مشخص واژگان مفرد را شکل میدهند و این واژگان مفرد اسم277 نیستند بلکه واژگان مفرد توزیعی هستند. هرچند که پیروان افلاطونی براین باورند که واژگان حاوی «-بودگی»، «-اییّت» و «-بودن» اگر واژگان مفرد هستند پس حتماً باید اسم باشند. اما به نظر سلرز لزومی ندارد که اینها باوجودیکه واژه مفرد توزیعی هستند اسم هم باشند.اگر آنها را بهعنوان واژگان مفرد توزیع شده بازسازی کنیم در این صورت میتوانیم نقش خاص آنها را دریابیم.
بین دو درجه از «عینیت»278(واقعیت خارج از ذهن) تفاوت است: اول اینکه یک واقعیت خارج از ذهن هست که در یک معنای مطلق است: چیزی به طور مطلق واقعیت خارج از ذهن است اگر مستقل از ذهن باشد، یک ایدئالیست بالطبع نمیپذیرد که عینیت مطلق وجود دارد. اما دومین عینیت چیزی است که آن را «عمومیت»279یا «بین الاذهانی» مینامیم. سازمانها عینیت دارند اما نه به صورت مطلق بلکه آنها وابسته به فرد و ذهن هستند، یعنی اگر انسان نباشد سازمانی هم نیست.(همان،86-92)
به نظر می رسد واژگانی مثل «مثلث بودن»280، «دایره بودن»281 و عدالت وامثال اینها عینیتهای مطلقند چون آنها ظاهراً به زبان ما یا هر زبان خاص دیگری ارجاع داده نمیشوند و میتوان آنها را بهعنوان عبارت غیرزبانی دانست. آنچه که به آنها ویژگی خاص میبخشد این نیست که آنها عینیت مطلق هستند بلکه عمومی282 بودن آنها است به این معنا که در شماری از زبان ها – زبانهای همخانواده که دارای نوع خاصی از کارکرد میباشند- به کار برده میشوند. با این تحلیل وقتی میگوییم
«und» (در آلمانی) ومعنی میدهد
ما میتوانیم بگوییم
«und» (در آلمانی) با عطف معادل است
و میشود با این تحلیل گفت که
Und(در آلمانی)( •و•
و بنابراین میتوان گفت که مشابه «معنی میدهد» آنچه که واژه «معادل است با» انجام میدهد دسته بندی کردن واژه است. «معادل است با» واژه خاصی است چون توسط منطقیون در تقابل با «دلالت کردن بر» تعریف شده است. درواقع فلاسفه قصد ندارند درباره «und» بهعنوان معادل است با هرچیزی تفکر کنند چون آنها با تقابل بین مفهوم و مصداق سروکار دارند و «und» هیچ مصداقی ندارد.(همان،95)
پس وقتی مثلاً می گوییم
«Drickig» (در آلمانی) معادل است با مثلث بودن
مطابق با تحلیل ارائه شده میتوان گفت
«Drickig» (در آلمانی) •مثلث بودن• است.
و اگراین تحلیل درست باشد در این صورت «معادل است با» نیز نمیتواند یک نسبت باشد. کلید این ماجرا به این باز میگردد که مثلثبودن را بهعنوان یک اسم شایع شده در نظر نگیریم بلکه بهعنوان یک واژه مفرد لحاظ کرده و آن را به شیوه دستهبندیِ به نحو کارکردی، بهعنوان اظهارات زبانی نگاه کنیم.
با بدست آوردن این تحلیل از معنیداری اصطلاح
