
میکنند، از رفتارهای نامطلوب نمیترسند و تاب مقاومت در برابر عصبانیت کودک را دارند. والدین مقتدر به تلاشهای کودکان در جهت جلب حمایت و توجه پاسخ میدهند و از تقویتهای مثبت بیشتری استفاده میکنند.
این والدین در بعد محبت نیز عملکرد خوبی دارند و در ابراز محبت و علاقه و مهربانی دریغ نمیورزند. آنها حقوق ویژه خود را به عنوان یک بزرگسال میشناسند و به علایق فردی و ویژگیهای خاص کودک خود نیز آگاهی دارند.
کودکان این والدین، فعال، دارای اعتماد به نفس، استقلال رای، واقع گرا، باکفایت و خشنود، توصیف شدهاند. آنها به دلیل اینکه والدینشان فرصتهای زیادی در تصمیم گیری و انتخاب در اختیارشان قرار میدهند و به خاطراینکه مورد عشق و محبت واقع میشوند از نوعی احساس امنیت عاطفی برخوردارند.
2-شیوه سهل گیرانه
والدین سهلگیر کنترل کمتری بر کودکان خود اعمال میکنند و خواستههای آنها چندان معقول نیست. خانواده این والدین نسبتا آشفته است. فعالیت خانواده، نامنظم و اعمال مقررات، اهمال کارانه است. والدین کنترل کمی بر کودکانشان دارند، همینطور در خصوص انضباط کودک از نگرشهایی متعارض برخوردارند. والدین سهل گیر در عین آنكه به ظاهر نسبت به کودکان خود حساس هستند، اما توقع چندانی از آنها ندارند. فقدان خواستههای معقول همراه با خودداری از ارائه دلیل و گفتوگو با کودک، همواره از ویژگیهای این شیوه به شمار میرود. این والدین به ندرت به فرزندان خود اطلاعات صحیح یا توضیحات دقیق ارائه میدهند. در عین حال والدین سهل گیرانه زورگو و سرکوبگر هستند. آنها از روشهای احساس گناه استفاده میکنند. این والدین همچنین در بیشتر موارد در مواجهه با بهانهجویی و شکایت کودک، سر تسلیم فرود میآورند.
3-شیوه استبدادی
نمایش قدرت والدین اولین عاملی است که این شیوه را از دو شیوه دیگر متمایز میسازد. این والدین بسیار پرتوقع بوده و پذیرای نیازها و امیال کودکان نیستند. پیامهای کلامی والدین یک جانبه و فاقد محتوای عاطفی است. والدین مستبد غالبا هنگام اعمال دستورات، دلیلی ارائه نمیدهند. این والدین نسبت به سایر والدین در میزان مرعوب شدن در برابر رفتارهای نامطلوب، در حد متوسطی قرار دارند (آقا محمدیان،حمیدرضا و مهران حسینی، 1384).
در میان این سه شیوه، والدین درشیوهی استبدادی کمترین مهرورزی و محبت را از خود نشان میدهند. به ویژه این والدین به ندرت در رابطهای که منجر به خشنودی کودک شود، شرکت میکنند. آنها عموما نسبت به تلاشهای کودکان برای حمایت و توجه بیتفاوتند و به ندرت از تقویت مثبت استفاده میکنند. ابراز محبت در این الگو در پائینترین سطح قرار دارد. این والدین، تایید، همدلی و همدردی اندکی را نسبت به فرزندان خود ابراز میکنند و شواهد اندکی مبنی بر روابط قوی میان مادر و فرزند وجود دارد. در حقیقت بر اساس گزارشهای موجود، این والدین برای کنترل کودکان خود از شیوههای ایجاد ترس استفاده میکنند و هیچ گونه تفاهمی بین والدین مستبد و فرزندانشان وجود ندارد. این والدین اطاعت کودک را یک حسن تلقی میکنند و در مواقعی که اعمال و رفتار کودک در تعارض با معیارهای آنها قرار میگیرد، از تنبیه و اعمال زور برای مهار خواسته کودک استفاده میکنند(آقا محمدیان،حمیدرضا و مهران حسینی، 1384).
سبک فرزندپروری شامل 3 مقیاس کلی است که در بالا به آنها اشاره شد و در این پایاننامه توسط پرسشنامه سبک فرزندپروری بامریند ارزیابی شده است.
سلامت عمومی: منظور همان سلامت روانی است و به طور کلی برای اطلاق به کسی به کار می رود که در سطح بالایی از سازگاری و انطباق رفتاری و هیجانی قرار دارد، نه صرفاً کسی که بیمار روانی نیست.
تعریف عملیاتی: شامل چهار مقیاس نشانههای بدنی، اضطراب و بیخوابی، کارکرد اجتماعی و علائم افسردگی است که از طریق پرسشنامه سلامت عمومی GHQ-28 بدست می آید.
جانباز: جانباز کسی است که در راه کیان و شرف و دین به دفاع پرداخته و علیرغم کوششهایش در حفظ جان، دچار آسیب های جسمی و روحی روانی می گردد(اساسنامه طرح شاهد، 1385).
درصد جانبازی: مبنای عددی است که به میزان صدمات جسمانی و روانی ناشی از جنگ طبق آیین نامه کمیسیون پزشکی بنیاد شهید و امور جانبازان به جانبازان اختصاص می یابد و بر اساس آن خدمات بنیاد شهید ارائه می گردد(اساسنامه طرح شاهد، 1385).
ستاد شاهد: طبق یکی از بندهای فرمان 10 ماده ای امام خمینی(ره) در هنگام تاسیس بنیاد شهید، جهت رسیدگی به امور تحصیلی فرزندان جانبازان و شهدای انقلاب، ستادی در آموزش و پرورش در سطح کشور، استان، و شهرستان ها تشکیل گردیده که جامعه تحت پوشش آن شامل فرزندان شهدا،فرزندان جانبازان 50 درصد به بالا و فرزندان آزادگان هستند(اساسنامه طرح شاهد، 1385).
وضعیت تحصیلی: معلومات یا مهارتهای اکتسابی عمومی یا خصوصی در موضوعات درسی است که معمولاً بهوسیلهي آزمایشها و نشانهها یا هر دو که معلمان برای دانشآموزان وضع میکنند اندازهگیری میشود(تنهای رشوانلو، فرهاد-حجازی الهه1388).
از آن جاییکه محقق قصد دارد رابطه بین وضعیت تحصیلی دانشآموزان را باسبک فرزندپروری والدین مورد بررسی قرار دهد لازم است از معیار مناسبی جهت مقایسه دانش آموزان ازنظر تحصیلی استفاده شود. یکی از این معیارها معدل کل دانش آموز است که در این پژوهش از آن برای ارزیابی وضعیت تحصیلی دانشآموزان استفاده شده است.
فصل دوم
پیشینهی پژوهش
مقدمه
شیوههایی که والدین در قبال تربیت فرزندان بهکار میبرند ناشی از چگونگی نگرش والدین به موضوع تربیت فرزندان است. لذا اهمیت موضوع نگرشها تا بدان جاست که بعضی از صاحبنظران، اساس روان شناسی را اصولا مطالعهی نگرشها دانستهاند. نگرش پدر و مادر نسبت به مدرسه و آيندهی زندگي در نگرش کودک نسبت به درس و تحقيق تأثير بسزايي دارد. پدران و مادرانی که درس را کاري بيهوده و اتلاف وقت تلقي ميکنند ممکن است در فرزندانشان نيز همين نگرش را بهوجود آورند و باعث شوند که فرزندانشان براي آموختن و پيشرفتهاي تحصيلي هيچگونه کوششي انجام ندهند. خانواده به عنوان فیلتری برای عقاید، ارزشها و نگرشهای مربوط به فرهنگ یك جامعه محسوب میشود و آنها را به یك شیوهی بسیار اختصاصی و انتخابی به كودك ارایه میدهد. بی تردید باید گفت كه شخصیت، نگرشها، طبقهی اجتماعی، وضعیت اقتصادی، مذهب، خصوصیات و وابستگیهای نسبی خانوادگی، تحصیل و جنس والدین خانواده بر نحوهی ارایهی ارزشها و معیارهای اخلاقی به فرزندان تاثیر خواهد گذاشت(ابراهیم زاده پارسایی، ملیحه، 1387). فرزند پروری به شيوهی غالب بر تربيت فرزندان از سوي والدين اشاره دارد و بر چگونگي رشد و تكوين شخصيت كودكان حایز اهمیت میباشد.
در كشورهاي غربي تحقيقات گستردهاي در مورد شیوههای مختلف فرزند پروري و پيامدهاي آن صورت گرفته است. نخستین تحقیقات منظم و جدی در مورد رابطهی شخصیت کودک با فضای روانی- تربیتی خانواده و نحوهی رفتار والدین توسط پژوهشگرانی مانند کازانین، سیج و نایت8 آغاز شد که نشان داد در 45 والد شیزوفرنی 70 درصد فرزندان از طرف اولیای خود خشونت و سردی دیده اند و یا بی اندازه تحت محافظت و توجه بوده اند (شاملو، 1375). از جمله متغیرهایی که در ارتباط با شیوههای فرزند پروری مورد توجه و بررسی محققان و پژوهشگران روانشناسی و متخصصین تربیتی قرار گرفته است میتوان به سازگاری اجتماعی، عزت نفس، خود کنترلی، بلوغ شخصیتی (باباپور خیرالدین، جلال 1391)، انگیزش و خودتنظیمی (جوهری حسن 1387) مکان کنترل، رشد اخلاقی، اضطراب و هوش(پورعبدلی و همکاران 1388) اشاره نمود.
فرزندان والدین مستبد نسبت به فرزندان والدین مقتدر در برقراری رابطه با همسالان و داشتن موقعیت فعال و نیز استقلال رای در سطح پایینی قرار میگیرند. این کودکان همچنین افرادی خشمگین، منزوی، غمگین و آسیب پذیر نسبت به فشار (استرس) و محتاط توصیف میشوند (بهرامی احسان، هادی و همکاران، 1387).
هافمن9 از انجام تحقیقی چنین نتیجه میگیرد که کودکانی که در خانوادهای سختگیر بزرگ میشوند، معمولاً مطیع و فرمان بردارند ولیکن در اکثر مواقع رفتاری آرام توأم با پرخاشگری از خود بروز میدهند. این کودکان احساس ناامنی میکنند و از خود استقلال کافی ندارند. برای حقوق دیگران احترام قایل نمیشوند و دربرابر انتقاد بزرگترهایشان بیتفاوتند. همچنین ثبات عاطفی کمی دارند و در نتیجه گرایش بیشتری به انحرافات اخلاقی از خود نشان میدهند.
آلدر10 (1980)، و لوئیس11 (1982)، در تحقیقات خود نشان دادهاند که نوجوانانی که والدین مستبد دارند کمتر متکی به خود هستند و نمیتوانند به تنهایی کاری انجام دهند یا از خود عقیده ای داشته باشند. این موضوع شاید به این دلیل باشد که به قدر کافی به آنها فرصت داده نشده است تا عقاید خود را بیازمایند و مستقلانه مسئولیتی را بپذیرند. درضمن این نوجوانان اعتماد به نفس، استقلال و خلاقیت کمتری نسبت به سایرین از خود نشان میدهند. از لحاظ اخلاقی کمتر رشد مییابند و فاقد ذهنی کنجکاو میباشند. همچنین در برخورد با مشکلات روزمرهی عملی، تحصیلی و ذهنی انعطاف پذیری کمتری دارند.
والدین سهلگیر کنترل کمتری بر کودکان خود اعمال میکنند. مهرورزی و محبت آنها به فرزندان در حد متوسطی قرار دارد. خانوادهی این والدین نسبتا آشفته است. فعالیت چنین خانوادهای، نامنظم است و اعمال مقررات، نادیده گرفته میشود. بدیهی است که در اینگونه خانوادهها والدین کنترل کمی بر کودکانشان دارند. همچنین درخصوص انضباط کودکان خود، نگرشهای متعارض دارند. والدین سهلگیر با وجود آن كه در ظاهر نسبت به کودکان خود حساس هستند، اما توقع چندانی از آنها ندارند. عدم خواستههای معقول همراه با خودداری از ارایهی دلیل و عدم گفتوگو با کودک، همواره از معایب این شیوه به شمار میرود. این والدین بسیار به ندرت به فرزندان خود اطلاعات صحیح یا توضیحات دقیق ارائه میدهند و بیشتر از روشهای احساس گناه استفاده میکنند. در عمل این والدین در بیشتر موارد در مواجهه با بهانهجویی و شکایت کودکان، سر تسلیم فرود میآورند. والدین سهلگیر در ابراز محبت به کودکان با والدین مقتدر تفاوتی چشمگیر ندارند. مادران سهلگیر به عنوان تنبیه، کودک را از محبت خود محروم میسازند و به تمسخر او میپردازند. اینگونه والدین از کودکان خود توقع چندانی برای انجام کارهای منزل و رفتار صحیح ندارند. در این روش، پدر یا مادر خود را به عنوان عاملی فعال میبیند که هرگاه بخواهد، میتواند به کودکان خود محبت کند و خود را به عنوان عاملی که مسئول شکلدهی یا تغییر رفتار کنونی یا آیندهی کودک خود است، معرفی نمیکنند. کودکان این والدین از متکی بودن به خود و یا داشتن استقلال در رای خودداری میکنند. این کودکان بهصورت افرادی نسبتا ناپخته توصیف شدهاند که هنگام مواجهه با ناملایمات، تمایل به واپسروی (روی گردانی) دارند. این کودکان نسنجیده عمل میکنند و به فعالیتهای بیهدف میپردازند. این کودکان پرخاشگر و فاقد اعتماد به نفس هستند و رفتارهای بزهکارانه از خود نشان میدهند. بهطور خلاصه، ویژگیهای فردی با عوامل متعددی ازجمله وراثت، فرهنگ، طبقهی اجتماعی و تاثیرات خانوادگی و تعامل این موارد با یکدیگر تعیین کننده ی رفتار این افراد است (تنهای رشوانلو، فرهاد- حجازی الهه، 1388و حسین طباطبائی، فوزیه- قدیمی مقدم، ملک محمد، 1386 و زارع پور، رضا، 1385 و معتمدی، عبداله، 1387 و ويسي ناصر، 1383).
بهعلاوه به طورخاص در مورد رابطهی بین شیوههای فرزندپروری و پیشرفت تحصیلی میتوان به مظفری(2013)، اشاره نمود. وی نشان داد که رابطهای معنادار بین فرزندپروری مقتدرانه و پیشرفت تحصیلی دانش آموزان وجود دارد.
به علاوه نشان داده شده است که تربیت والدین مستبد در فرزندان پسر نسبت به فرزندان دختر نتایج منفی دراز مدت بیشتری برجای میگذارد. فرزندان پسر والدین مستبد، از نظ
