
نقد و بررسی قرار دادهاند.
نحوه ارتباط رسانه و جامعه را میتوانیم اینگونه ترسیم كنیم كه ارتباط با واسطه از طریق رسانهها همواره یك پدیدۀ اجتماعی است و در بافتهای اجتماعی به شیوههای مختلف شكل میگیرد. این ارتباط معمولاً در یك نوع بنیاد و یا محمل مادّی، مثل واژههای نوشته بر كاغذ یا تصاویر گرفته بر فیلم میباشد كه تمركز و توجّه بر محتوای نهادین پیامهای رسانهای و مجموعۀ پیچیدۀ شرایط اجتماعی كه زیربنای تولید و گردش این پیامها هستند در حوزۀ جامعهشناسی رسانهها قرار میگیرد(ساروخانی،1383).
رسانههای مختلف همزمان، هم بازتاب فرهنگ و آداب و رسوم جامعۀ خودی و جامعۀ جهانی هستند و هم جامعه را با آن الگوها میسازند و فرهنگسازی مینمایند.
رسانههای ارتباطی از نخستین اشكال چاپ تا گونههای اخیر ارتباط الكترونیكی، جزئی جدا نشدنی از ظهور و تحول جوامع مدرن بودهاند و برای شناخت ویژگیهای نهادی جوامع مدرن و شرایط زندگی كه این ویژگیها، آفریدهاند، باید نقشی محوری برای تحول رسانههای ارتباطی و تأثیر آنها قائل شویم و از زوایای مختلف به كنكاشت جامعهشناختی تن دهیم.
2-15-1-نظرية ارتباطات و تحول تاريخي: رسانه و مدرنيته
يكي از تقسيمبنديهاي رايج در ادبيات علوم اجتماعي، تفكيك و تمايز بين جوامع سنتي و مدرن يا به عبارتي، سنت و مدرنيته است. مدرنيته بر پيشرفتهاي اجتماعي، اقتصادي، سياسي و فناورانهاي دلالت دارد كه به عنوان مشخصههاي انتقال از جوامع سنتي به تمدن مدرن شناخته ميشود(توسلی،1385). در تعريف و ترسيم ويژگيهاي دوران مدرن و پيشامدرن، نظريهپردازان حوزههاي مختلف سياسي، اجتماعي و… هريك شاخصهايي را ذكر كردهاند.
مؤلفههاي تأثيرگذار در فهم جهان مدرن، مفاهيم زمان و مكان و جدايي اين دو از يكديگر است.
اما در جهان مدرن به ويژه از اواخر قرن بيستم، رابطة زمان و مكان دگرگون و زمان از مكان جدا شده است. زمان و مكان شديداً فشرده شدهاند. به گونهاي كه زمان كوتاهتر و مكان كوچكتر شده است. رابرتسون 21(1992) اين وضعيت را فشردگي جهان، هاروي22 (1989) آن را فشردگي زمان – مكان و گيدنز (1-1990) اين فرايند را جدايي زمان از مكان مينامد ..
«زمان مشابه» به «مكان مشابه» نياز داشت. با جدا شدن زمان و مكان كه با رسانههاي فني ميسر شد، تجربة هم زماني از شرط هم مكاني جدا شد(توسلی،1385).
هم زماني در مكان گسترش يافت و از نظر ديدگاه و بُرد، جهاني شد».
گيدنز (1377) معتقد است دربارة جدايي فضا – زمان از مكان باز انديشانة مدرنيته را مطرح نمود.
بازانديشي در نظر گيدنز، به معني تغيير كنش انساني در پرتو شناخت جديد و يك نيروي بنيادي در دوران مدرن است. او نقش رسانههاي جديد را در اين بازانديشي بسيار اساسي ميداند و معتقد است كه بسط جهاني نهادهاي مدرنيته، بدون جمع آمدن دانشي كه رسانهها ارائه ميدهند، امكان پذير نبود.
يكي از موضوعات مورد مجادله، تاريخ شروع مدرنيته است. بعضي تاريخ مدرنيته را ظهور انديشة روشنگري {به عنوان عصر عقل} در قرن هجدهم و برخي نيز شروع سرمايهداري در قرن شانزدهم ميدانند. اما در خصوص مباحث مربوط به نظرية رسانه، ظهور مدرنيته حول و حوش نيمة دوم قرن پانزدهم ميلادي يعني اختراع و گسترش نخستين فناوري رسانه يا همان ماشين چاپ و مطبوعات چاپي است(سبحانی،1387).
مارشال برمن23 در كتاب تجربة مدرنيته (1384)، به سه مرحلة مدرنيته اشاره ميكند: نخست، آغاز قرن شانزدهم تا پايان قرن هجدهم كه در آن مردم زندگي مدرن را تجربه ميكنند. آنان هنوز به درستي نميدانند كه چه برسرشان آمده است و با بيم و اميد، واژگان مناسب وضعيت جديد خويش را در تاريكي جستجو ميكنند و درك آنان از اجتماع مدرن نيز ناچيز است. مرحلة دوم، عصر شروع انقلاب در دهة 1790 با انقلاب فرانسه و گذر به قرن نوزدهم است. عصري كه عامة مردم به طور ناگهاني و دراماتيك به درون زندگي مدرن آمدند. همة آحاد مردم در اين احساس شريكند كه در عصري انقلابي زندگي ميكنند، عصري كه تمامي ابعاد شخصي، اجتماعي و سياسي حيات بشري را دستخوش تغيير ميكند. در مرحلة سوم در قرن بيستم، جهاني شدن زندگي مدرن به ظهور مدرنيسم به عنوان شكل هنر راديكال وصل شد(خجسته،1388).
گسترش وسيع مدرنيزاسيون تحت عنوان سرمايهداري صنعتي، منادي فرهنگ مدرنيسم بود. مدرنيسم همان مدرنيته نيست. مدرنيسم به ويژه اشارهاي است به هنر و نگارش جديد از 1890 تا 1940 ميلادي. هنر، ادبيات و نقد مدرنيستي مبتني بر اين ايده است كه ابتكار و خلاقيت فردي، مورد تهديد محيط خصمانة سياستهاي ظالمانه،اقتصادهاي پيشرفته، فناوري و ديگر نيروهاي اجتماعي از جمله رسانههاي جمعي است.
رويكردهاي مشمول نقد مدرنيستي رسانه، رسانهها و ارتباطات جمعي را عامل فروپاشي نظم اجتماعي و زوال فرهنگي ميدانند. اين فصل تركيب ايدههاي نظريه پردازان رسانهاي مدرنيته و نقد مدرنيستي رسانه است(مهدوی،1387).
2-15-2-هارولداينس24: سوگيري ارتباطات
هارولد اينيس(1991) با طرح مفهوم «سوگيري ارتباطات» براي فناوريهاي ارتباطي و رسانهاي، سوگيري نسبت به «زمان» و «مكان» قائل است. او رسانههاي داراي سوگيري نسبت به زمان مانند پوست، سفال و سنگ را سنگين، ماندگار و با دوام و در مقابل، رسانههاي داراي سوگيري نسبت به مكان مانند كاغذ و پاپيروس را سبك و كم دوام ميداند. از ديد او، رسانههاي وابسته به زمان سنگين و ديرپا، يا مانند سنت گفتار، با دوام بودند و به سختي از بين ميرفتند. اما رسانههاي وابسته به مكان، سبك و قابل حمل بودند و امكان توسعه در مكان را داشتند(حکیم آراء،1384).
2-15-3-مارشال مك لوهان25: رسانه، پيام است
مارشال مك لوهان (2003)عامل اساسي تحولات تاريخي و اجتماعي را نظامهاي ارتباطي و نوع رسانه در انتقال پيام ميداند. به نظر او، عامل اول يعني نظام ارتباطي، تعيين كنندة عامل دوم يعني محتواي پيام است. او مباني اساسي نظرية خود را در يك جمله بيان ميكند: رسانه، پيام است.
2-15-4-جان تا مپسون26: رسانه و مدرنيته
تامپسون(1919) در بارة نقش رسانهها در صورت بنديهاي فرهنگي و اجتماعي جهان مدرن، به نقش اين رسانهها در كالاييسازي اشكال و صور نمادين و تضعيف اقتدار ديني اشاره ميكند و مينويسد: «ظهور صنايع رسانهاي به عنوان پايههاي جديد قدرت نمادين، فرايندي است كه ميتوان سابقة آن را در نيمة دوم قرن پانزدهم جستجو كرد. در طول اين زمان بود كه تكنيكهاي چاپ در سراسر مراكز شهري اروپا گسترش يافت(سلطانیفر،1382).
تامپسون با اشاره به نقش صنعت چاپ د رتضعيف اقتدار ديني كليسا و ظهور و گسترش اصلاحات مذهبي در غرب ميافزايد:«كليسا در سالهاي اوليه صنعت چاپ به شدت از توليد شيوههاي جديد تكثير متون حمايت ميكرد.
وي در اين كتاب، رسانهها را از جمله عوامل ظهور و تكامل مدرنيته، بسط و گسترش اقتصاد و تجارت سرمايهداري، شكلگيري نظامهاي سياسي دولت – ملت، تقويت جهانيسازي، توسعة فرايند معناسازي و شكلگيري هويت شخصي مدرن و صورتبندي اشكال جديد تعامل اجتماعي معرفي ميكند(تامپسون،1380).
2-15-5-يورگن هابرماس27: رسانه و حوزة عمومي
يورگن هابرماس(1947) در كتاب دگرگوني ساختاري حوزه عمومي به تبيين پيدايش تاريخي اجتماعي افكار عمومي طبقة متوسط و بورژوا و استقلال نسبي آن از سلطنت مطقه در اروپاي قرون هجدهم و نوزدهم ميپردازد.
وي حوزة عمومي يا به بيان صحيحتر، آنچه «حوزة عمومي بورژوايي در وهلة اول قلمرويي بود كه در آن افراد خصوصي گردهم مي آمدند و «عموم» را شكل ميدادند. آنها به تدريج توانستند حوزه عمومي تحت كنترل دولت را زير سيطرة خود در آورند و اقتدار آن را به چالش بكشند(کازنو،1385).
نوع رسانه خبري
محتواي مورد تأكيد
دروازه بانان اصلي / نفوذ
1. جزوه هاي حاوي اطلاعات (خبرنامه)
اخبار واقعي
نامشخص
2. نشريات و گاهنامههاي انتقادي (هفته نامههاي اخلاقي)
تفسير / گفتوگوي ادبي و سياسي
سردبير / نويسندگان (حوزه عمومي بورژوايي)
3. {نشريات با} عنوان مصرف كننده (مانند روزنامههاي عامه پسند)
آگهي / روابط عمومي
ناشران / مالكان
2-15-6-فرديناند تونيس28: كمين شافت و گِرل شافت
فرديناند تونيس(1945) ريشة جامعة جديد را در انواع تازة ارتباط ميداند. به عبارتي، وي معيار تفكيك و تمايز ميان جهان قديم و جهان جديد را نه در سازمان يا ساخت نهادين و عوامل بيروني، بلكه در روابط ميان افراد جستجو ميكند. تونيس با تمايز ميان گمين شافت (اجتماع) و گزل شاف (جامعه) بر تحول روابط اجتماعي تأكيد دارد.
گمين شافت به نوعي سازمان اجتماعي گفته مي شود كه مشخصة آن روابط نزديك ميان فردي و احاسات دو سوية پيوند دهندهاي است كه انسانها را به عنوان اعضاي يك كليت اجتماعي گردهم ميآورد. گمين شافت، كنترل اجتماعي قوي ولي غيررسمي است و از طريق سنت از جمله سنت ديني، خانواده و دوستان عمل ميكند. در مقابل، مشخصة گزل شافت شكل بروكراتيكتر و غير شخصيتر سازماندهي و كنترل اجتماعي ناشي از قرارداد {اجتماعي} به پشتيباني دولت است(کمال پور،1386).
2-15-7-ديويد رايزمن29: از قطبنما تا گردشنما
ديويد رايزمن(2005) در كتاب تودة تنها با اشاره به پيامدهاي سوء فناوريهاي رسانهاي و مظاهر پيشرفت مدرنيته، سوية تاريك آن را مورد نقد و بررسي قرار ميدهد.
وي با اتخاذ ديدگاهي فرهنگي و توجه به نوع شخصيت در تقسيمبندي مراحل زندگي بشر، سه نوع شخصيت را از هم تفكيك ميكند: شخصيت سنت راهبر، شخصيت درون راهبر و شخصيت دگر راهبر.
مشخصة شخصيت سنت راهبر، فقدان تحرك اجتماعي و پيوندهاي نسبتاً ثابت طايفهاي و قبيلهاي است.
مشخصة شخصيت درون راهبر، تحرك شخصي در حال رشد، افزايش ثروت و فرصتهاي شغلي و جهتگيري به سوي درون است(محمدی،1382).
ويژگي شخصيت دگرراهبر، جهتگيري تحت تأثير نيروهاي بيروني وتوجه به «ديگران» است.
2-15-8-ريچارد هوگارت30(1983)، نظريهپرداز فرهنگ معاصر انگليسي
به زعم وي، ويژگي اصلي فرهنگ قديم طبقات پايين، احساس همبستگي و پيوندي بود كه آن فرهنگ ميان مردم ايجاد ميكرد. از آنجا كه آن فرهنگ برخاسته از علايق و تلخيها و شيرينيهاي زندگي آنها بود، آيينة تمام نماي كليت زندگيشان نيز به شمار ميرفت. فرهنگ قديم، فرهنگ جماعتي است؛ در حالي كه فرهنگ سرگرمي مدرن، فرهنگ تودهاي است؛ يعني برخاسته از علايق جماعت نيست .
هوگارت، كاركرد رسانههاي جمعي را دخل و تصرف در فرهنگ اصيل ورواج فرهنگي مصنوعي، بيرنگ و رو و پيشپا افتاده ميداند. فرهنگ برآمده از رسانههاي جمعي، فرهنگ تودهوار است كه سيراب كنندة روح نيست، بلكه تجارت زده و انتزاعي است(مشکینی،1390).
2-15-9-ريموند ويليامز31(1984): فناوري و شكل فرهنگ
مطبوعات چاپي در قرن پانزدهم ميلادي ظهور كرد، اما تعداد افرادي كه توانايي خواندن و نوشتن داشتند تا مدتها ثابت بود و سيصد سال پس از اختراع گوتنبرگ، سوادآموزي به طور گسترده در ميان طبقة متوسط بريتانيا گسترش يافت»
ریموند ويليامز تأكيد دارد كه با ذكر نمونههاي تاريخي از ابداعات و اختراعات در ارتباطات جمعي نشان ميدهد كه هر تكنولوژي قبل از آن كه ابداع شود، با توجه به اهداف برنامهريزي شدة قبلي، پيشبيني شده بود.
از نظر ويليامز، تاريخ تلويزيون با تاريخ «برق» مرتبط و درهم تنيده است، و تاريخ برق خود با تاريخ سرمايهداري صنعتي مرتبط است.
به نظر او، تكنولوژي از هر نوع و نه فقط تكنولوژي رسانهاي، گسترش دهندة اهداف نظامي، تجاري و سياسي است(خسروشاهی،1388).
2-15-10-نظرية اجتماعي – رفتاري: كاركردها و آثار پيامهاي ارتباطي
اميل دوركيم32(1958) با نگاهي كاركردي به جامعه و تشبيه آن به ارگانيسم موجود زنده، ضمن تأكيد بر نظم و انسجام اجتماعي، بر اهميت ارتباط در فرايند حفظ و تحول جامعه و نقشي كه اين ارتباط در توليد و باز توليد اجماع و توافق در مورد مسائل و حفظ تعادل در جامعه ايفا ميكند، اشاره دارد.
كوين ويليامز33(1966)، مشخصههاي كاركردگرايي
