
همکاری و پرهیز از مداخلات منفی دیگران فراهم نمی آورد.
ه)مسئله اسلام در آسیای مرکزی
مسأله اسلام در آسیای مرکزی – قفقاز با مسألهای که تحت عنوان بنیادگرایی اسلامی در خاورمیانه و همچنین دیگر مناطق اسلامی چون شرق آسیا مطرح شده، متفاوت است16 این منطقه مکانی است که سالها تلاش کرده تا در وضعیت تحت سلطه حکومت کمونیستی شوروی سابق که سیاست نابودی مذهب را در اولویت داشته، به حیات مذهبی خویش ادامه دهد (حاجی یوسفی، 1384: 105) دولتهای دولتهای تازه استقلال یافته با توجه به سابقه اسلامی منطقه از اسلام برای جلب کمک کشورهای اسلامی چون ایران و عربستان سعودی استفاده به عمل آورند. بنابراین، با اینکه در قوانین اساسی کشورهای منطقه قید شده که دولتها همگی سکولار بوده و دین از سیاست جداست اما به سبب اهمیت اسلام، این دولت ها از سیاست همراهی با نوع معتدل اسلام و جلوگیری از تظاهر سیاسی آن، پیروی نمودند (Olcott,1994,20)به عبارت دیگر، تمسک به ظواهر اسلامی میتوانست از تسلط نیروهایی که به دنبال تاسیس دولتهای اسلامی در منطقه بودند، جلوگیری میکند. بلافاصله پس از استقلال کشورهای آسیای مرکزی و قفقاز، برخی دولتهای غربی از طریق رسانهها به جوسازی علیه ایران به عنوان یک کشور بنیادگرای اسلامی که میخواهد بنیادگرایی را در منطقه مسلط کند، پرداخته و مدعی شدند که ایران تلاش خواهد کرد دولتهایی اسلامی مانند خود در منطقه به وجود آورد. در صورتی که کشورهایی چون عربستان سعودی، پاکستان و حتی مصر بیشترین تلاش را نمودند تا به تبلیغ اسلام در منطقه بپردازند و از این رو، توزیع قرآن و تلاش برای تاسیس مساجد و حوزههای علمیه توسط این کشورها به شدت آغاز گشت. اما رسانههای غربی به ملامت ایران پرداختند در حالیکه به این کشورها کاری نداشتند (حاجی یوسفی، 1384: 114) حتی بسیاری از ناظرین منطقهای به دفعات اظهار کردند که همزمان با فعالشدن جمهوری اسلامی ایران در منطقه، ایران یکی از مهمترین اصول ایدئولوژیک سیاست خارجی خود یعنی ایده «صادر کردن انقلاب اسلامی» را دنبال کرده و میکند. چنانکه برژینسکی در سالهای 1990 نوشته بود: «احیای اسلام در آسیای مرکزی به عنوان بخش جداییناپذیری از اهداف حکومتهای امروزی ایران درآمده است» (سنایی، 1388: 5) بر خلاف این ادعاها، سیاست خارجی ایران در منطقه بیشتر سمتگیری اقتصادی و فرهنگی داشت نه مذهبی به معنای صدور انقلاب که توسط رسانههای غربی تبیلغ میشد. همانگونه که اریک هوگلند به خوبی بیان کرده “از پایان سال 1991 به بعد، سیاست ایران نسبت به دولتهای جدید در آسیای مرکزی و قفقاز دارای دو مشخصه یعنی عدم مداخله در امور داخلی آنها و گسترش همکاری دو جانبه اقتصادی بوده است”) (Hooglund,1993 ,124 بدین ترتیب،ایران به اتخاذ سیاستی بسیار معتدل و غیرمقابله گرایانه پرداخت و هدف خود را برقراری صلح و ثبات در منطقه اعلام کرد17 .چرا که استقلال کشورهای فوق، ایران را در آسیای مرکزی و قفقاز با چند مشکل یا مانع مواجه ساخت که از اتخاذ سیاست خارجی ماجراجویانه و رادیکال از سوی این کشور جلوگیری میکرد. نخست اینکه کشورهای منطقه هر چند مسلمان بودند، اما (به استثنای آذربایجان که 80 درصد شیعه هستند) عمدتا مذهب سنی داشتند و در نتیجه نفوذ ایران در منطقه با مشکل مواجه بود. دوم اینکه اکثر قریب به اتفاق مردم منطقه از قوم ترک بودند، در حالیکه ایران از اقوام گوناگون (در اینجا هم ترک و هم فارس) تشکیل شده و نمیتوانست از اهرم نژادی برای نفوذ در منطقه بهرهبرداری نماید. بلکه برعکس، ایران از بیثباتی در منطقه که میتوانست منجر به تنشهای قومی و درنتیجه تسری آن به داخل کشور شود، واهمه داشت18 .سوم اینکه ایران دارای یک حکومت اسلامی بود که رهبران کشورهای منطقه که عمدتا همان کمونیستهای سابق بودند، نمیتوانستند پذیرای آن باشند. چهارم اینکه ایران در مقابله و مواجهه با امریکا قرار داشت در حالیکه این کشورها سعی میکردند به غرب و به ویژه امریکا نزدیک شوند. در همین راستا ایران نیز به علت مناسبات خصمانه با امریکا نیاز به برقراری رابطه دوستانه با روسیه داشت و در نتیجه مجبور بود در سیاست خارجی خود در منطقه منافع روسیه را در نظر بگیرد (حاجی یوسفی، 1381) همه این عوامل موجب شد که سیاست جمهوری اسلامی ایران در آسیای مرکزی، قفقاز و دریای خزر بر همکاری های همه جانبه ، اعتماد سازی ، صلح پایدار و اتخاذ سیاستی عملگرایانه، محتاطانه و عمدتا دفاعی و به دنبال گسترش همکاریهای اقتصادی با کشورهای منطقه و بهره برداری عادلانه از منابع طبیعی و تبدیل این منطقه به منطقه ای با صلح و آرامش باشد و نتواند از عامل اسلام جهت نفوذ و همگرایی استفاده نماید.ضمن اینکه اسلام ایرانی و ارتباط آن با منطقه در دو دهه گذشته ثابت نموده است که ایران به دنبال روشهای سازنده برای جامعه و اصول سازگار با توسعه سیاسی، اجتماعی و اقتصادی است و اینکه اگر چه میان مسلمانان منطقه نیز اختلافات و پراکندگیها آن قدر جدی و متنوع است که نمیتوان کلیه گرایشهای اسلامی را تحت یک عنوان قرار داد، با این حال اگر اسلام محور قرار گیرد، زمینه برای ثبات و حتی گرایشات وحدتگرایانه فراهمتر خواهد بود(فلاحت پیشه، 1380: 19)
در آخر باید اضافه نمود که با وجود اینکه کشورهای تازه استقلال یافته دارای پتانسیل های اقتصادی گوناگونند و به لحاظ دارا بودن تاریخ، فرهنگ و مذهب مشترک با ایران دارای زمینه ی همگرایی و ایجاد همکاری در حد وسیع می باشند اما مسئله ای که شاید بیش از همه در شکل دهی به تحولات و چالشهای این منطقه موثر است، حضور کشورهای فرامنطقه ای( به خصوص امریکا) و رقابت آنها با یکدیگر و نیز با روسیه برای کسب منافع و اعمال نفوذ بیشتر می باشد و همچنین رویکرد غرب گرایی کشورها، ایران در حاشیه قرار گرفته و حتی با چالشهای امنیتی مواجه شده است. چالشهایی که ناشی از وضعیت داخلی کشورها و ایجاد پایگاه ها و حضور نظامی امریکا در مرزهای همجوار ایران می باشد. بنابراین جمهوری اسلامی ایران باید بیش از هر کشوری تلاش نماید تا مرزهای شمالی آن به عنوان «مرزهای صلح» و به دور از بازیها و رقابتهای خطرناک نظامی – امنیتی مطرح شود. بنابراین «ثبات» یکی از مولفههای اصلی امنیت ملی ایران در مرزهای شمالی میباشد.(فلاحت پیشه،1380: 58) در مجموع می توان گفت این منطقه خاص ژئوپلیتیکی با مسائل متعددی روبروست که هر یک از این مسائل به طور مستقیم یا غیر مستقیم بر منافع همه بازیگران تاثیر میگذارد. از آنجایی که اغلب کشورهای تازه استقلال یافته هنوز با مشکلات متعدد سیاسی( بحران های مشروعیت و نفوذ) و اقتصادی( تورم و بدهیهای بالا) و اجتماعی( مسئله مربوط به اقوام و نژادها) و در سطح منطقه؛با معضل حل و فصل رژیم حقوقی دریای خزر، بهره برداری مفید از منابع طبیعی، انتقال انرژی و ترتیبات همکاری بین دولتهای منطقه، روبروهستند، بدین ترتیب، به نظر نمی رسد بستر همگرایی منطقه ای در آسیای مرکزی و قفقاز فراهم باشد.در حقیقت حداقل شرایط همگرایی منطقه ای در یک محدوده ی جغرافیای خاص این است که کشورها علاوه بر پیوندهای ذاتی و اشتراکات در مواضع دارای معضلات امنیتی نباشند، در حالی که کشورهای این منطقه دارای معضلات امنیتی در دو سطح داخلی و منطقه ای می باشند و این امر امکان جنگ و منازعه را در منطقه افزون نموده است حتی حکومت های منطقه برای تثبیت جایگاه خود به قدرتهایی مانند امریکا متوسل میشوند. همچنین به نظر می رسد که برقراری ثبات و امنیت و بهره برداری موثر و مفید از قابلیت های ژئوپلیتیک منطقه، مستلزم توجه به منافع تمامی بازیگران منطقهای و یا در معرض تهدید قرار گرفتن آنها ضروری به نظر می رسد. ضمناً باید توجه داشت که دخالت کشورهای فرامنطقه ای باعلایق اقتصادی و استراتژیک متفاوت و گاهاً متضاد مانع شکل گیری روابط، مبتنی بر حسن همجواری بین کشورهای منطقه می گردد( حسینی فائق،1386 : 120-119)به همین علت، ایران در قلب این مجموعه بیشترین دلمشغولی را برای رسیدن تدبیر امنیت منطقهای و سد نفوذ بیگانگان داشته باشد (امیدوار نیا، 1373: 158)
2)عدم همکاری و همگرایی شورای همکاری خلیج فارس با ایران
منطقه ی خلیج فارس به عنوان منطقه ای ثروتمند و به لحاظ ژئواستراتژیک و ژئواقتصادی مهم، ساختاری متناقض همراه با گفتمانی امنیتی دارد که احتمال بی ثباتی و جنگ و ستیز را به خودی خود تسهیل می نماید. با برقراری جمهوری اسلامی در ایران چشم انداز سیاسی در خلیج فارس در هم ریخت، زیرا ایران پس از انقلاب از حفظ منافع غرب در منطقه طفره رفت و این امر باعث شد کشورهای جنوب خلیج فارس در برابر تهاجم خارجی و شورش داخلی ضربهپذیر گردند. همچنین پس از انقلاب اسلامی، یک موج خیزش اسلامی قوی در میان ملتهای عرب خلیج فارس شکل گرفت. (طبری، 1381: 93)
شماری از تحلیلگران سیاسی امور خلیج فارس بر این باورند که شورای همکاری خلیج فارس به علت انقلاب اسلامی ایران و سپس جنگ ایران و عراق و هراسی که میان حکام شش کشور کوچک عرب حوزه خلیج فارس پدیدار شد، به دستور امریکا به وجود آمد. در اینکه جنگ عراق و ایران در راهاندازی سریع شورای همکاری موثر بود و نقش کاتالیزور را ایفا کرد، جای شک و شبههای نیست. آنها از ترس اینکه آتش جنگ دامن آنها را بگیرد و برای فرار از این آتش، پیمان منطقه ای را بهترین راهکار تشخیص دادند.(مجموعه مقالات سیزدهمین همایش بین المللی خلیج فارس ، 1381)کشورهای عربی حوزه خلیج فارس که از تسلط عراق بر منطقه بیم داشته و سیطره جمهوری اسلامی ایران بر خلیج فارس و تقویت آن را نمیپسندیدند، با آغاز جنگ تحمیلی در درون خود از مشغله این دو کشور بزرگ استقبال کردند، از این فرصت استفاده کرده و مقدمات تشکیل شورا را فراهم ساختند به طوری که کمتر از گذشت 8 ماه از آغاز حمله عراق به خاک کشورمان، تاسیس شورای همکاری را اعلام داشتند ( قاسمی نراقی، 1378: 123)
نهایتا شورای همکاری خلیج فارس در ماه مه 1981 در شهر ابوظبی امارات متحده عربی شکل گرفت و به طور رسمی اعلام موجودیت کرد. این شورا در برگیرنده ی شش کشور عربی حاشیه ی جنوبی خلیج فارس است که از نظر موقعیت استراتژیک همواره در عرصه ی جهانی اهمیت داشته است . این شورا برای ایران نیز به دلیل پوشش دادن تمامی حوزه ی جنوبی کشور و مسایل سیاسی، استراتژیک و اقتصادی دارای اهمیت بالایی است اعضای این شورا عبارتد از : عربستان سعودی، کویت، بحرین، عمان، قطر، امارات متحده عربی.(شهابی، 1386 : 17 ) شورای همکاری خلیج فارس دلایل و اهداف تشکیل خود را چندین محور مختلف اعلام کرد.
• توسعه همکاری بین کشورهای عضو
• ایجاد هماهنگی در سیاست های اقتصادی، مالی، تجاری و آموزشی و قانون گذاری
• پیشرفت های علمی و فنی در میان اعضا
• ایجاد یک استراتژی مشترک دفاعی
• همکاری اطلاعاتی در مقابله با براندازی گروههای مختلف
به رغم اینکه اهداف مورد اشاره اهداف متنوعی را شامل می شود ولی واقعیت آن است که مولفه های امنیتی، مولفه ی اصلی در شکل گیری شورای همکاری بوده و مسائل تجاری و اقتصادی در هنگام تشکیل شورا دارای اهمیت درجه دوم بوده است. این امر ناشی از تشدید معمای امنیت و افزایش احساس ناامنی و آسیب پذیری امنیتی کشورها در آن دوره بود. که از تحولاتی مانند وقوع انقلاب اسلامی و جنگ ایران و عراق ناشی می شد. (اسدی ،1389: 95-96) واقعیت این است که هرشش کشور عضو شورای همکاری خلیج فارس به دلیل وسعت اندک (غیر از عربستان) و جمعیت محدود (عربستان هم به نسبت وسعتش جمعیت کمی دارد) و ثروت سرشار، طبیعی است که خود را در معرض تهدید قدرتهای برتر منطقه و فرامنطقهای ببینند و برای حفظ امنیت خودشان راهکاری بیندیشند و این راهکار را در همگرایی و پیمان منطقه ای محدود عربی جستجو کنند.کشورهای کوچک ساحلی از یک سو نمیخواستند سرنوشتشان را به ایران و عراق گره بزنند و از سوی دیگر به دلائلی علاقه مند بودند روابطشان با بلوک غرب بهویژه امریکا چندان علنی و آشکار شود و به عنوان عامل امریکا در منطقه
