
ه اين منزل قمري انتخاب کردهاند. اکثر پژوهشگران مابين اين منزل قمري و ستار? تيزرو Tarahag تفاوت قائل شدهاند. اما خوانش Tarahag براي هردو مورد (ستاره و منزل قمر)، به دلايل مختلف کاملاً منطقي است: الف) املاي [?h] در [tl?hk] و بسياري از واژه هاي پهلوي ديگر، داراي تلفظ /ah/ ميباشد: براي نمونه: bahr [b?hl] ؛ brahmag [bl?hmk’] ؛ dahl?z [d?hlyc] ؛ draxt [dl?ht’] ؛ ب) نام کليه منازل قمر با ستار? شاخص آن منزل برابر بوده و از آن گرفته شده است؛ ج) k پاياني واژه هاي پهلوي در صورت پازند آنها حذف ميشود (رک. Abarag) و در نتيجه، صورت پازندِ Taraha با صورت پهلوي Tarahag برابر است. از اينرو، نام ستار? Tarahag با نام منزل قمري هشتم به صورت پازند Taraha برابر بوده و تلفظ پهلوي هر دو Tarahag ميباشد. هنينگ (1942: 247-248) بدون اشار? مستقيم به اين مطلب، نام Tarahag را براي هردو مورد بکار برده است.
توضيحات: هنينگ (1942: 247-248)، صورت صحيح واژ? Tarahag [tl?hk’] را Tri?s?ag [tlys?k’] دانسته و آن را با ستار? Tis?tryae?ni? که نام آن در تيشتر يشت آمده يکي ميداند. او معتقد است که اين ستاره با کلب اصغر يکي بوده و معادل سغدي اين منزل يعني tsyry که در سانسکريت Tis?ya و Pus?ya خوانده ميشود، برابر با tsyry صورت خوارزمي Tis?trya است که يکي از صورتهاي واژ? اوستايي tis?tryae?ni? همانند tis?trya?- و tis?tryaka- است؛ طبق همين استدلال، او پس از خوانش واژه پهلوي Tarahag به صورت Tri?s?ag آنرا از مشتقات واژه تيشتر ميداند (هنينگ، 1942: 247-248). پاکزاد (2005: 119پ13) نيز خوانش Tris?ag را امکانپذير ميداند. بهار (1375: 59؛ 1345: 154، 402) نيز همين نظر را تاييد ميکند و ستاره هاي اين منزل را طبق صورالکواکب سه ستاره ? و ? و ? سرطان معرفي ميکند. نام عربي اين منزل “نَثره” به معني “بن دماغ (اسد)” (دهخدا) و نام هندي آن Pu?s?ya به معني “شکوفه، تغذيه” (مونيرويليامز، 1960: 640) است.
ريشه شناسي: کليه پژوهشگران از بررسي ريشه شناختي اين واژه چشم پوشي کردهاند.
§§§
Tara?zu?g [tl?cwk’ | P tl?zwg | N tara?zu?]
(اسامي بروج)
* ترازو: هفتمين برج فلکي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توضيحات: نام اين برج به عربي “ميزان”، به لاتين “Libra”، و نشان? اختصاري آن “?” ميباشد. اين برج فلکي، به صورت ترازويي تصور شده است که دوکف? آن با ريسمانهايي از دست? آن آويزان است. صورت فلکي ترازو، برج هفتم از دايرةالبروج است و مابين سنبله (خوشه) و عقرب (کژدم) قرار دارد. در نجوم سنتي، ورود خورشيد به اين برج، برابر با آغاز ماه مهر است.
ريشه شناسي: نيبرگ (1974: 192) معتقد است که اين واژه در ايراني باستان مرکب است از: *tara?- “ميزان، تراز” (سانسکريت: tula?-) + ريش? *az- “انجام دادن” (اوستا: az-) + پسوند اسم ساز -ka ؛ اما به احتمال زياد اين واژه مرکب است از: *tara?- (سانسکريت: tula?-) “ترازو، وزنه” + ريش? *zu?- [سانسکريت: hu?- “برابر کردن، تلاش براي برقرار کردن توازن” (مونيرويليامز، 1960: 1308)؛ اوستايي: مشتق از zaoya- (رايشلت، 1911: 271)] + پسوند اسم ساز *-ka ميباشد که در اصل اشاره به عمل کم و زياد کردن وزنه ها براي ايجاد توازن بين دو کفه ترازو داشته است؛ سانسکريت: tula??- “وزنه، ترازو” + hu?- “تقابل، برقراري توازن” شکل ضعيف hve- “برابرنهادن، تلاش براي هم وزن کردن” (مونيرويليامز، 1960: 451، 1301، 1308)؛ tula?- “برج ميزان” (مونيرويليامز، 1960: 451)؛ فارسي ميانه: tara?zu?g [tl?cwk’] “ترازو، نام برج هفتم” (مکنزي، 1373: 146؛ بهار، 1345: 155؛ نيبرگ، 1974: 192؛ مايرهوفر، 1992: 658)؛ فارسي ميانه اشکاني ترفاني: [tl?zwg] (مکنزي، 1373: 146)؛ فارسي نو: ترازو؛ معادل انگليسي: Libra, Scales ؛ معادل عربي: ميزان.
§§§
te?x [tyh, tyg | Paz. te?h | Av. ti?ra- | P tyrg | N te??]
(نجوم؛ تنجيم)
* تيغ: شعاع، پرتو؛ تيغه، لبه، نوک
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توضيحات: واژ? پهلوي te?x “تيغه” داراي چهار معني متفاوت است: الف) به معني لبه يا نوکِ شيئي تيز؛ ب) به معني شعاع و پرتو شيئي نوراني همانند ماه و خورشيد؛ ج) به معني شاهينِ ترازو يعني دو نوک يا دو سرِ چوبي که دو کف? ترازو را از آن آويزان ميکنند؛ د) به معني شيئي تيز همچون شمشير يا خنجر. اين واژه در بندهشن در هم? اين معاني بکار رفته است.
ريشه شناسي: واژ? پهلوي te?h صورت جنوب شرقي از صورت شمال غربي te?? است که پس از تبديل ? به i و حذف i آن ساخته شده است؛ اين واژه در اوستايي به صورت tae??a- در ترکيب bi-tae??a- “دو لبه” بکار رفته و با واژه هاي پهلوي te?z? و tigr و واژ? سانسکريت tejas- همريشه است (نيبرگ، 1974: 193)؛ هند و ايراني آغازين: مشتق از ريشه هاي *taig-, *taij?- “تيز بودن، تيز کردن” (لوبوتسکي، 2009: 111)؛ سانسکريت: tigma?- “تيز، شعاع، نوک تيز، تيغه” (مونيرويليامز، 1960: 446)؛ te?jas- “”لبه، تيغه، شعاع” از ريش? tij- “تيز شدن، تيز بودن” (مونيرويليامز، 1960: 454)؛ ti?vra?- “تيز، قوي، محکم” (مونيرويليامز، 1960: 449)؛ اوستايي: ti?ra- “نوک تيز” (رايشلت، 1911: 232)؛ ti?ri- “تير” (کنت، 1953: 186)؛ tae?z?a- “تيز” در ترکيب bro?i?ro?.tae?z?a- “با لب? تيز” (نيبرگ، 1974: 193؛ بهار، 1345: 162)؛ فارسي باستان: tigra- “نوک تيز” (کنت، 1953: 186)؛ فارسي ميانه: te?h [tyh, tyg] “تيغ، نوک؛ قله؛ شعاع خورشيد، تيغ آفتاب؛ يکي از بازوهاي شاهين ترازو” (بهار، 1345: 152، 162)؛ te?x [tyh] “تيز، تيغ، پرتو” (مکنزي، 1373: 147)؛ te?h [tyh], te? [t?y] “شعاع، درخشش؛ نوک (نيزه، سوزن)، تيغه (شمشير)، لبه” (نيبرگ، 1974: 193)؛ te?z [tyc] “تيز؛ تند” (مکنزي، 1373: 147)؛ “تيز، برنده، سريع” (بهار، 1345: 162)؛ te?z? [tyc] “تيز، تند” (نيبرگ، 1974: 193)؛ tigr [tgl] “تير، پيکان” (نيبرگ، 1974: 193)؛ فارسي ميانه ترفاني: te?j? [tyj] “تيز” (بويس، 1977: 88)؛ : [tyz] “تيز” (مکنزي، 1373: 147)؛ فارسي ميانه اشکاني ترفاني: tir? [tyrg] “تيز، تند” (بويس، 1977: 88)؛ پازند: te?h “تيغه، تيغ” (نيبرگ، 1974: 193)؛ te?z? “تند، تيز” (نيبرگ، 1974: 193)؛ ti?r “تير” (نيبرگ، 1974: 193)؛ فارسي نو: تيز، تيغ، تير؛ معادل انگليسي: ray, peak, tip ؛ معادل عربي: شعاع.
ترکيبات:
te?x i? ma?h “تيغ ماه، پرتو ماه”
ma?h te?x “تيغ ماه، پرتو ماه”
te?x i? xwarse?d “پرتو خورشيد”
te?x i? j?u? “شاهين ترازو”
te?x i? te?z pad ham te?x be e?ste?d “تيغِ تيز بر همان تيزي [=لب? تيزش] بايستد”.
§§§
te?x i? ma?h [tyhy m?h]
(نجوم؛ تنجيم)
* تيغ ماه: پرتو ماه؛ نوکِ ماه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توضيحات: در بندهشن (34: 17)، در توصيف فرجام گيتي آمده است: “گوزهرمار که بر تيغ ماه جاي دارد، از آسمان به زمين خواهد افتاد”. اين جمله به روشني مکان گوزهر را بر روي ماه نشان ميدهد. در بندهشن، دلايل و نشانه هاي ديگري نيز دال بر انطباق ماه و گوزهر وجود دارد و کليه داده هاي نجومي در مورد گوزهر مستقيماً به ماه ربط پيدا ميکند. (براي توضيحات بيشتر رک. Go?zihr).
ريشه شناسي: (رک. te?x و ma?h)
§§§
te?z [tyc | Paz. te?z? | Av. tae?z?a- | M tyz, tyj | N ti?z]
(نجوم)
* تيز: تند، سريع
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توضيحات: اين واژه در بندهشن به سرعت حرکت کواکب مرتبط بوده و به معني “تند” و “سريع” است. (براي توضبحات بيشتر رک. e??sta?dag و axtara?n i? te?z-rawis?ntar).
ريشه شناسي: اين واژه وام گرفته از صفت اوستايي tae?z?a- “تيز” ميباشد. (همچنين رک. te?x)
ترکيبات:
axtara?n i? te?z-rawis?ntar “اختران تيزروتر”.
§§§
Ti?r [tyl | Av. Ti?ra- | M tyr | P t?ygr | N ti?r]
* (نجوم: سيارات) سيار? تير، عطارد؛
* (نجوم: ستارگان) ستار? تيشتر؛
* (گاهشماري): 1) تيرماه، ماه چهارم؛ 2) تيرروز، روز سيزدهم از هر ماه.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توضيحات (نجوم): واژ? پهلوي Ti?r داراي دو معنيِ متضاد است: 1) سيار? تير؛ 2) ستار? تيشتر. دليل اين دوگانگي، تضاد بين دو صورت مادي و مينوي تير است: هرگاه جنب? مادي تير مورد نظر است، منظور از آن “سيار? تير” يا “تير اباختري و تاريک” است، و هرگاه جنب? ايزدي يا مينوي تير مورد اشاره باشد، منظور از آن “ستار? تيشتر” يا “تير اختري و ايزدي” است. در بندهشن (26: 111)، آمده است: “تير (همان) تيشتر است که باران آوري و پرورشِ آفريدگان کند” (بهار، 1378: 116) و مطابق بندهشن (3: 21)، نيز “تير تيشتر است، که در (دوران) اهريمني آن آب را به ياري فروردين که فروهر پرهيزگاران است، ستاند، به مينوئي به باد بسپارد” (بهار، 1378: 49). اين تضاد باعث شده است تا تاورنيه (2005: 363) مفهوم تير را گيج کننده توصيف کرده و معتقد شود اين سياره همزمان اهريمني و اهورايي بوده است.
با اين حال، “تير” در بيشتر موارد، به معني “سيار? تير” است و با عبارت “تير اباختري” معرفي ميشود. مطابق بندهشن (5-الف: 8)، سياره تير به 1850 دقيقه از خورشيد بسته شده است. توضيح اينکه سياره تير از سيارات سفلي (زيرين يا دروني) است يعني مدار زمين محاط بر مدار تير است؛ در نتيجه، از ديد ناظر زميني، سياره تير هميشه بند به خورشيد است و از آنجا که خورشيد در مرکز مدار تير است، حرکت خورشيد به معني حرکت مدار تير است. از طرفي گردش تير بدور خورشيد نيز از ديد ناظر زميني يک حرکت دوراني نيست بلکه صرفاً يک حرکت پيشرونده و پسرونده است؛ يعني، ناظر ميبيند که تير از خورشيد پيشي ميگيرد و وقتي به حداکثر فاصلهاي که ميتواند از خورشيد بگيرد، رسيد، شروع به پسرفت ميکند و در اين پسرفت ابتدا به خورشيد رسيده و سپس از آن عقب تر ميرود. در اينجا، دوباره، تير تا آنجا که مدارش اجازه ميدهد با خورشيد فاصله گرفته و آنگاه حرکت پيشرونده خود را آغاز ميکند. از ديدگاه بندهشن، حداکثر فاصلهاي که تير ميتواند از خورشيد داشته باشد، 1850 دقيقه، برابر با 30 درجه و 50 دقيقه است، يعني در حدود يک برج، که با توجه به امکانات آن زمان، بسيار دقيق ميباشد.
توضيحات (تنجيم): بنا بر احکام نجوم بندهشن (5: 4)، سيار? تير، سپاهبد اباختري شرق و دشمن تيشتر است. شرف سيار? تير، در بندهشن (5الف: 2)، همانند تنجيم سنتي، در برج ماهي قرار دارد و همانگونه که در تنجيم سنتي، اين سياره با سعدان، سعد و با نحسها، نحس است، در بندهشن (5ب: 12) نيز با کرفه گران، کرفه گر و با بزه گران، بزه گر است.
ريشه شناسي: واژ? پهلوي Ti?r به معني “سيار? تير” معادل است با واژ? سانسکريت ti?ra- به معني “حامل، قاصد” که از ريش? tr???- “حمل کردن و گذشتن و به مقصد رسيدن” (مونيرويليامز، 1960: 454) ساخته شده است. وجه تسميه سيار? تير به معني “قاصد و حامل” اين است که معادل آن که در لاتين به Mercury و در يوناني به Hermes معروف است، ايزدي است که “قاصد و پيک خدايان” محسوب ميشود. در فرهنگ ايراني نيز همين نقش او حفظ شده است. دورکين-مايسترارنست )2004: 332) آنرا با واژ? فارسي باستان tigra- به معني “تير” و تاورنيه (2005: 356) آنرا با ريشه ايراني باستان *tr?ya- به معني “رفتن” يکي ميداند. مطابق لغتنامه دهخدا، اگر واژ? “تير” نام روز سيزدهم يا ماه چهارم از تقويم اوستايي باشد، به ايزد تير، يعني ستار? “تيشتر” اشاره دارد: هند و ايراني آغازين: *ti?ra- ؛ سانسکريت: ti?ra- “حامل، گذرنده” (مونيرويليامز، 1960: 674)؛ مرتبط با tira?s- “گذر، آنسو” (مونيرويليامز، 1960: 447) و از ريش? tr???- “حمل کردن و گذشتن و به مقصد رسيدن” (مونيرويليامز، 1960: 454)؛ اوستايي: Ti?ra- در اسم خاص Ti?ro?.naka?wa- (نيبرگ، 1974: 193)؛ فارسي باستان: *Ti?ra- در اسم خاص *Ti?ra-da?ta- برگرفته از معادل يوناني آن ????????? (نيبرگ، 1974: 193)؛ فارسي ميانه: Ti?r [tyl] “از سيارات(=اباختران)، دشمن تيشتر که همان اپوش ديو است” (بهار، 1345: 163)؛ Ti?
