
(نيبرگ، 1974: 165)؛ فارسي نو: روش؛ رَوِشن، در ترکيب “ستار? بي رَوِشن” (دهخدا)؛ انگليسي: مرتبط با road از فارسي باستان ra?a- ؛ معادل انگليسي: anterograde “پيش-رفت، حرکت رو به جلو سيارات”؛ motion (انکلساريا، 1956: 35)؛ معادل عربي: سرعة، حرکت، سير.
ترکيبات:
rawis?n i? xwars?e?d “حرکت خورشيد، سير آفتاب”
rawis?n i? ma?h “حرکت ماه، سير قمر”
ma?h rawis?n “حرکت ماه، سير قمر”
stara?n rawis?n “حرکت کواکب، حرکت ستارگان”
axtara?n te?z-rawis?ntar “ثوابت تيزروتر”.
§§§
* شکل شمار? 5 *
شبيه سازي مسير حرکت سيارات
[اقتباس از شکل موجود در دايرةالمعارف نجوم فيليپس (مور، 2002: 342)]
* شکل شمار? 6 *
مسير ظاهري حرکت سيارات
[ايجاد شکلها به کمک نرم افزار نجومي Starry Night]
Raxwat [Paz. rax?at?, rac?at? | MP lhyt’]
(منازل قمر)
* رَخوَت: خانه هفتم ماه. از 20 درجه دوپيکر تا 3 درجه و 20 دقيقه خرچنگ.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بسامد و خوانش: نام اين منزل قمر، يکبار در بندهشن (2: 2) با املاي پازند و يکبار در دينکرد سوم (ص404: س2) با املاي پهلوي آمده است. املاي آن در نسخ مختلف به شرح زير است: در TD1, K20, K20b, M51 به صورت (rax?at?)، در TD2, DH به صورت (rac?at?)، (پاکزاد، 2005: 35پ36)؛ و در دينکرد نسخه مدن (1911: 404)، با املاي پهلوي (l?sn’). خوانش پژوهشگران مختلف از اين واژه به شرح زير است: دومناش (1972: 376) به صورت (Rahe?t)؛ انکلساريا (1956: 31) به صورت (Rakhvat?) ؛ يوستي (1868: 127) به صورت (raxwat) و به معني “خوشه”؛ بهار (1345: 405؛ 1375: 58-59) (rax?at) ؛ بهزادي (1368: 5) به صورت (raxwat). هنينگ (1942: 244) با ارائ? خوانشِ نامطمئنِ (Rahvat) و اشاره به املاي پهلوي آن در دينکرد سوم [lhyt]، بدون پيشنهاد است و هيچکدام را تأييد نميکند. در نتيجه، معنا و ريشه شناسي اين واژه در هاله اي از ابهام است.
توضيحات: اين منزل قمر، خانه هفتم ماه و برابرنهاده آن در عربي “ذراع” و در هندي Pu?narvasu است. هنينگ (1942: 245) و بهار (1375: 58-59) اين منزل را معادل با دو ستار? (Castor) رأس التوأم الموخر و (Pollux) راس التوام المقدم (? و ? جوزا) که در عربي نام کامل آن “ذراع مبسوط” است، ميگيرند.
§§§
ro?s?n [lws?n’ | Paz. ro?s?(a)n | Av. raoxs?na- | M rws?n | N ro?s?an]
(نجوم)
* (اسم) روشن: روز؛ (صفت) روشن: درخشان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توضيحات: واژه ro?s?n به عنوان صفت معناي “روشن و درخشان” ميدهد؛ به عنوان اسم در حالت مفرد معني “قسمت روشن شبانه روز = روز” و در حالت جمع ro?s?na?n معني “روشنان = کواکب” ميدهد. (براي توضيحات بيشتر رک. ro?s?na?n)
ريشه شناسي: ايراني آغازين: *rauxs?na- از ريشه *rauxs?n- “درخشيدن” (چئونگ، 2007: 321)؛ سانسکريت: : rocana?- “روشن” (مونيرويليامز، 1960: 889؛ مايرهوفر، 1996: 463)؛ اوستايي: raoxs?na- “روشن، نور” (نيبرگ، 1974: 171؛ رايشلت، 1911: 264)؛ فارسي ميانه: ro?s?n [lws?n] (مکنزي، 1373: 131؛ بهار، 1345: 263؛ دورکين-مايسترارنست، 2004: 303)؛ فارسي ميانه اشکاني ترفاني: rws?n (نيبرگ، 1974: 171)؛ فارسي ميانه اشکاني: (+*u?i-)، wrws?n- “درخشيدن” (گيلن، 1966: 90؛ چئونگ، 2007: 321)؛ پازند: ro?s?(a)n (نيبرگ، 1974: 171)؛ فارسي نو: روشن؛ روشنان فلک (فلکي)؛ [کنايه از] ستارگان (برهان قاطع)؛ معادل انگليسي: luminary ؛ معادل عربي: کواکب. از طرفي لفظ “نَيِّر” به معني “روشن” در حالت مفرد مترادف با “کوکب” است؛ اما، در حالت جمع و تثنيه (نيران، نيرين) به طور خاص، تنها به خورشيد (نير اعظم، نير اکبر) و ماه (نير اصغر) اطلاق ميشود. (دهخدا).
ترکيبات:
ro?s?na?n “روشنان: کواکب”
ro?s?ni?h “روشني”
asar-ro?s?ni?h “روشني ازلي: پايه هفتم آسمان، گاه هرمزد”
ro?s?n-we?na?gi?h “روشن بيني”
anagr i? ro?s?n “انغر روشن، انغران، پايه پنجم آسمان، گرزمان، خورشيد پايه”.
§§§
ro?s?na?n [lws?n?n]
(نجوم)
* روشنان: ستارگان، کواکب، اجرام آسماني درخشان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توضيحات1: توضيح اينکه واژه “روشنان” در مباحث نجومي بندهشن داراي همان بار معنايي است که واژه “ستارگان” يا “کواکب” در آثار بيروني دارا ميباشد. بنا بر نوشتههاي بيروني کواکب يا ستارگان، از ديدگاه نجوم مدرن، شامل خورشيد، ماه، ستارگان و سيارات است. او هر گاه بخواهد به طور خاص از ستارگان سخن بگويد از اصطلاح “ثوابت، کواکب ثابته يا ستارگان ثابت” استفاده ميکند. در بندهشن (2: 1) نيز همين توضيح آمده است: “هرمزد در ميان آسمان و زمين روشنان را آفريد: ستارگان اختري [=ثوابت]، و نيز نااختري [=سيارات] را؛ سپس، ماه و سپس، خورشيد را” (بهار، 1378: 43). از آنجا که خورشيد و ماه، از ديد ناظر زميني، بزرگترين اجرام آسماني هستند، اين دو جرم آسماني، در بندهشن، با عنوان “شهريار روشنان” معرفي شدهاند. اما، اصطلاح “روشنان” در برابر “تاريکان” به ترتيب اشاره به جنبه مينوي کواکب و جنبه مادي آنها دارد و مطابق بندهشن (5الف: 10)، “اين روشني که از ايشان پيداست همان روشني هرمزدي است؛ روشني در چشم خرفستران چونان کهتران است که جام? ديبا پوشند” (بهار،1378: 59). (رک. aba?xtar).
توضيحات2: واژه ro?s?na?n حالت جمع ro?s?n است که هم اسم و هم صفت است. در حالت صفتي معناي “روشن و درخشان” داشته و در حالت اسم به معني “نيّر” (=جرم روشن آسماني) است که به صورت مفرد در نجوم سنتي به آن “کوکب” يا “ستاره” ميگويند (رک. star).44
ريشه شناسي: اين واژه صورت جمع از ro?s?n است (رک. ro?s?n).
ترکيبات:
wimand i? di?da?r i? ro?s?na?n “مرز ديدار روشنان، محدود? رؤيت کواکب”.
§§§
ro?s?na?n s?ahrya?r [lws?n?n s?tr’d?l]
(تنجيم)
* شهريار روشنان: خورشيد و ماه اختري.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توضيحات: واژه “شهريار روشنان” مرتبه اي است که در بندهشن (5الف: 3؛ و جاهاي ديگر)، به خورشيد و ماه اختري داده شده است. مرتبه اين دو از مرتبه سپاهبدي که به ثوابت داده شده است، بالاتر است و کواکب ديگر همگي بند به اين دو کوکب هستند. کار آنها در دوران آميزش، نبرد با دشمنان خود يعني مهر و ماهِ تاريک يا اباختري است که مرتبه شهرياري تاريکان را به عهده دارند.
ريشه شناسي: ترکيب فوق از دو واژه ros?na?n و s?ahrya?r تشکيل شده است. (رک. ro?s?n و s?ahrya?r)
§§§
ro?z [YWM A ywm; lwc | Av. raoc?ah- | M rwc, rwz | N ru?z]
(گاهشماري)
* 1) روز: شبانه روز، که 24 ساعت است.
* 2) روز: نيمه روشن هر شبانه روز، که اندازه آن با تغيير فصول تغيير ميکند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توضيحات: بنابر بندهشن (5ب: 20)، هر روزي 24 ساعت است که نيمي از آن تاريک و نيمي روشن است و هر شبانه روزي داراي پنچ گاه است (نک. Asnyan?m و Ayaran?m). نيمه تاريک به طور خاص شب (s?ab) و نيمه روشن به طور خاص (ro?z) ناميده ميشود. به استناد بيروني (1321: 6-7)، منجمان ايراني و رومي شبانه روز را از طلوع آفتاب در شرق تا طلوع آفتاب در روز بعد گرفته اند. اين مدت زمان به طور کلي برابر است با 24 ساعت.45 در بندهشن (25: 2) نيز، يک شبانه روز از طلوع آفتاب آغاز و در طلوع آفتاب روز بعد پايان مييابد و تقدم به روز است. در بندهشن آمده است: “همي نخست روز بشود، پس شب آن روز را گيرد و در آيد”46 (بهار، 1378: 105). توضيح اينکه، بر خلاف اعراب و اقوام سامي که ظلمت را بر نور مقدم ميشمردند و روز تقويمي شان با غروب آفتاب در شامگاه روز قبل شروع ميشد، ايرانيان به دليل اعتقاد به تقدم روشنايي بر تاريکي، روز را از طلوع آفتاب در صبح همان روز آغاز ميکردند (بيروني، 1321: 5-8).
در بندهشن (25: 4-5)، آمده است: “بلندترين روز تابستاني دو برابر کوتاه ترين (روز) زمستاني است. بلندترين شب زمستاني دو برابر کوتاه ترين (شب) تابستاني است. (بلندترين) روز تابستاني دوازده هاسر و شب شش هاسر. (بلندترين) شب زمستاني دوازده هاسر و روز شش هاسر است. هاسري (هست که واحد) زماني است و نيز هاسري (هست) بر زمين”47 (بهار، 1378: 105).
طبق اطلاعات فوق، اندازه يک شبانه روز 18 هاسر است. در نتيجه، 18 هاسر برابر است با 24 ساعت. از اينرو، يک هاسر برابر است با 80 دقيقه (يا يک ساعت و 20 دقيقه).
ريشه شناسي: اين واژه از ريشه r?z- [rwc-] “درخشيدن” (دورکين-مايسترارنست، 2004: 298): سانسکريت: ro?cas- “روز” (مونيرويليامز، 1960: 888؛ کنت، 1953: 205)؛ roc- “درخشيدن” (مايرهوفر، 1996: 463)؛ اوستايي: raoc?ah- (مايرهوفر، 1996: 464)؛ فارسي باستان: raucah- (کنت، 1953: 205)؛ فارسي ميانه: ro?c [ lwc] (نيبرگ، 1974: 170)؛ ro?z (مکنزي، 1373: 131؛ بهار، 1345: 394)؛ فارسي ميانه ترفاني: r?z, r?z? (بويس، 1977: 79)؛ فارسي ميانه اشکاني ترفاني: r?z? [rwc, rwz?] (دورکين-مايسترارنست، 2004: 297)؛ فارسي نو: روز؛ انگليسي: light “روشن”؛ معادل عربي: يوم (دوبلوا، 2006: 88).
ترکيبات:
ro?za?n [YWM?n | lwc?n’] “شبانروز، روزها”
ne?mro?z “نيمروز؛ جنوب؛ سمت الرأس”.
§§§
ro?z i? keh [YWM y ks]
(گاهشماري)
* روز که: روز انقلاب زمستاني، کوتاه ترين روز سال
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توضيحات: روز که، به کوتاهترين روز سال اطلاق ميشود که مصادف است با روز انقلاب زمستاني و شب يلدا يا شب اول ديماه خورشيدي. در اين روز خورشيد از جنوبي ترين نقط? طلوع خود در شرق، طلوع کرده و در جنوبي ترين نقط? غروب خود در غرب، غروب ميکند (نک. شکل 8).
ريشه شناسي: (رک. ro?z و keh)
§§§
ro?z i? meh (mahist) [YWM y ms (msst’ / mhst’)]
(گاهشماري)
* روز مه: روز انقلاب تابستاني، بلندترين روز سال
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توضيحات: روز مهست يا روز مه، به بلندترين روز سال اطلاق ميشود که مصادف است با روز انقلاب تابستاني و اولين روز از تيرماه خورشيدي. در اين روز خورشيد از شمالي ترين نقط? طلوع خود در شرق، طلوع کرده و در شمالي ترين نقط? غروب خود در غرب، غروب ميکند. (نک. شکل 8)
ريشه شناسي: (رک. ro?z و meh)
§§§
r?z-s?aba?n [YWM, lwc s?p?n’ | N s?aba?n(a)r?z]
(گاهشماري)
* شبانروز، شبانه روز
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توضيحات: شبانهروز برابر است با 24 ساعت و در اصطلاح نجوم به آن روز نجومي ميگويند (نيبرگ، 1974: 170). اين ترکيب با s?aba?n r?z برابر است و در بندهشن بجاي آن از واژههاي r?za?n, ro?z ud s?ab, s?ab ud ro?z نيز استفاده شده است و در حالت مفرد يعني ro?z-s?ap با واژه ro?z (اگر منظور از آن 24 ساعت باشد) نيز هممعني است. واژه s?aba?n نيز ميتواند به معني “شبانهروز” و بجاي ro?za?n بکار رود. معادل اين واژه در اوستايي واژه xs?fan- و xs?apan- است که به معني “شب و شبانروز” آمده است (رايشلت، 1911: 229). (براي توضيحات بيشتر رک. ro?z)
ريشه شناسي: واژه فوق اسم و در حالت جمع است. اين واژه ترکيبي است از دو واژه r?z و s?ab بعلاو? پسوند جمع a?n (مکنزي، 1373: 132؛ بهار، 1345: 395). نيبرگ (1974: 170) اين واژه را ro?cak s?apa?n خوانده است. (رک. ro?z و s?ab)
ترکيبات:
s?aba?n ro?z [s?p?n’ YWM] “شبانروز، شبانهروز”.
§§§
S
Sadwe?s [stwys | Av. Satauuae?sa- | M sdwys | P Satavae?sa]
(نجوم: ستارگان)
* سدويس: فم الحوت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توضيحات بندهشن: مطابق بندهشن (5: 4)، ستار? سدويس، سپاهبد اختري نيمروز (=جنوب) و رقيب ناهيد اباختري (=سيار? زهره) محسوب ميشود. از آنجا که سدويس از رقيب خود، يعني ناهيد اباختري، فرا-نيروتر است، به ناهيد اجاز? گناهکاري نميدهد؛ به همين خاطر، در تنجيم بندهشن و سنتي، سيار? ناهيد از کرفه گران يا سعدان محسوب شده است (بندهشن، 5ب: 12). به دليل اينکه،
