
میباشد.
بنا براین یکی از ارکان اساسی توسعه یک کشور، بخش آموزش آن است. این بخش از آن جهت دارای اهمیت فوق العادهای است که هم ابزاری مهم برای توسعه بوده و هم یکی از اهداف توسعه محسوب میشود. در نظم نوين جهاني، نقش كهن نيروي رهايي بخش آموزش و پرورش هنوز هم قدرتمند است و دانش، قدرت خود را به عنوان ابزار اصلي جهت پيروي از اين عقيده حفظ نموده است. امروزه بيش از هر زمان ديگري دانش پشتيبان و ضامن اصلي توسعه انساني است .
2-5-1) نقش آموزش و پرورش در رشد و توسعه اجتماعی:
به عقیده صاحب نظران (قرائي مقدم، 1375)، آموزش و پرورش منشاء هر گونه تغییر و تحول اجتماعی است. تا آن جا که آگوست کنت23 اعتقاد دارد، آن چه موجب تغییر و تحول اجتماعی میگردد تحول فکری بشر است که بر اثر آموزش و پرورش حاصل میآید.
همچنین وی اهمیت نهاد آموزش و پرورش را در نقش اجتماعی آن دانسته است زیرا در آماده نمودن فرد برای زندگی در بین آدمیان اهتمام میورزد. به اعتقاد وی این نقش با دادن یک سری اطلاعات ناشی از فرهنگ عمومی به فرد برآورد میشود بدین طریق آموزش و پرورش ضمن ایجاد آمادگی در فرد به منظور رفع نیازهای مادی و معنویش وی را در برطرف نمودن نیازمندیهای جمعی یاری میرساند. در جوامع در حال رشد تعلیم و تربیت عامل روشنگری و تحرک انگیزی جهت تسریع نهضتهای عمده اجتماعی است و به طور منطقی یک عامل گسترش دهندهی رفاه اجتماعی و هماهنگ کنندهی شخصیتهای جوان اجتماع با تغییرات سریع است(عسکریان، 1366).
2-5-2) نقش آموزش و پرورش در رشد و توسعه فرهنگی:
در تعیین نقش آموزش و پرورش در رشد و توسعه فرهنگی ژاک هلک اعتقاد دارد که آموزش و پرورش در گسترش یا کاهش فاصله فرهنگی متداول در کشورهای در حال توسعه بین طبقه نخبگان تحصیل کرده که به تسهیلات متنوع و نظام ارتباطات بین المللی دسترسی دارند و اکثریت محروم مانده از این گونه امکانات عامل تعیین کنندهای است.
باستانی پور مقدم( 1378)، نیز توسعه فرهنگی را فرایندی پویا دانسته که عبارت از پربارسازی فرهنگ، تحکیم جنبههای مختلف تجلیات فرهنگی، فراهمسازی امکانات فرهنگی برای کلیه افراد، از رهگذر فعالیتهای خلاق از طریق ابزارهای مناسب در فضایی از احترام متقابل و امکان ابراز آرا مختلف است. مباحثی مانند ارتقای خلاقیت و نوآوری، توسعه نگرشها، تقویت هویت فرهنگی، ارتقای سطح مبادلات فرهنگی، ایجاد روابط فرهنگی فراملی و…در حوزه توسعه فرهنگی مورد بررسی قرار میگیرد.
دبیری( 1378)، در اثر خود آورده است که نیروی محرکه هر فرهنگی ناشی از میزان آموزشی است که در آن جامعه ارائه میشود. از آن جا که آموزش و پرورش قابلیتهای افراد را افزایش میدهد و استعدادهای آنان را شکوفا میسازد. بنا بر این با افزایش میزان آموزش میتوان سبب تحولات فرهنگی شد که سرانجام باعث رشد، پیشرفت و بهره وری میگردد. از آن جا که در دورههای تحصیلی مختلف غیر از آموزش علم و دانش، انضباط، تقید، تعهد، احساس مسئولیت، وظیفه شناسی و میهن دوستی نیز جزو مطالبی است که به جوانان آموخته میشود، این امید وجود دارد که با رفتن به مؤسسات آموزشی و صرف سالهای تحصیل، در این مراکز، جوانان علاوه بر کسب دانش به زیور ویژگیهای فوق آراسته گردند. از این رو روشن میشود که چگونه آموزش و پرورش از طریق تحول در فرهنگ جامعه، میتواند در بالا بردن کارایی و بهره وری نقش مؤثری ایفا نماید.
2-5-3) نقش آموزش و پرورش در رشد و توسعه اقتصادی:
توسعه اقتصادی فرآیندی هدف دار است که به وسیله انسان آغاز میشود و هدف آن بهبود بخشیدن به شرایط زیستی کلیه افراد یک جامعه است. اگر پذیرفته شود که توسعه یعنی بهبود شرایط زیستی برای همگان، در این صورت توسعه به هر شکل و به هر نوع باید نیازهای اساسی آحاد ملت را برآورده سازد ( مشاوران یونسکو،1379).
اهمیت تأثیر آموزش و پرورش در این بعد از توسعه تا بدانجاست که عماد زاده(1381)، نیز تأکید دارد که امروزه افراد، خانوادهها و دولتها تمایل زیادی به سرمایه گذاری در بخش آموزش از خود نشان میدهند چرا که آموزش و پرورش از یک سو قابلیتهای نیروی انسانی را ارتقاء میبخشد و در شکوفا ساختن استعدادها نقش مؤثری دارد و از سوی دیگر نیروی کار را برای استفاده بهتر از تکنولوژی برتر تولید آماده و مهیا میسازد و این دو نقش آموزش و پرورش در رشد و توسعه اقتصادی سهم مهمی دارد و دقیقاً به همین علت است که کشورهای توسعه یافته هر روز مبالغ بیشتری را به این بخش اختصاص میدهند.
2-6)آموزش و پرورش و برابری فرصتهای آموزشی:
همواره در تاریخ کشور ما این نکته که، حق آموزش و یادگیری مختص شاهان، شاهزادگان، فرمانروایان و طبقات مرفه جامعه و فرزندان آنان بوده، و یا این که دختران حق تحصیل ندارند، زیاد نقل شده است. این امر حکایت از آن دارد که از دیر باز برابری و امکان دسترسی به فرصتهای آموزشی برای همگان یک آرزو و محدودیت بوده است. منظور از فرصتهاي آموزشي برابر، برخورداري برابر و داشتن شانس مساوي كليه لازم التعليمان براي ورود به نظام آموزشي و برخورداري از كلاس و برنامههاي آموزشي مطلوب، معلمان متخصص، امكانات و تجهيزات آموزشي و نيز فضاي مناسب آموزشي ميباشد. برابري فرصتها در بعد كلان نوعي نگاه انسان گرايانه و عدالت خواهانه را با خود همراه دارد که غالباً به عنوان یک شاخص جامعه توسعه یافته در نظر گرفته میشود. جامعهای که در آن مردم در کنار رفاه و آزادی، عدالت و برابری را هم تجربه خواهند کرد. در این تعبیر، برابری فرصتها و عدالت خواهی یک ارزش محسوب میشود و آموزش و پرورش باید بتواند آن را در نظام شخصیتی انسان توسعه یافته تعبیه کند. اما در بعد خرد، برابری فرصتهای آموزشی، ابزار و سازوکاری است که موجب شکوفا شدن اندیشههای خلاق شده و امکان پرورش قابلیت را برای همه به طور مساوی فراهم میسازد. در تعبیری دیگرفرصت مساوی برای آموزش، به موقعیتی اطلاق میشود که در آن، حتی افراد فاقد پایگاه مناسب و ثروت، و یا عضو گروههایی که از امکانات و امتیازات ویژه برخوردار نیستند، امکان تحرک اجتماعی با توسل به تحصیل را داشته باشند. به عبارت دیگر، بدون در نظر گرفتن جنسیت، پایگاه اجتماعی، اقلیت یا اکثریت بودن، نژاد و مانند آن، بتوانند به صورت مساوی از امکان دستیابی به یک پایگاه اقتصادی- اجتماعی بالا در جامعه برخوردار باشند. این امر در وهله اول نیازمند رفع موانع پیشرفت شخصی افراد جامعه است.
یکی از موانع جدی، کمبود امکانات مادی پیشرفت در بعد تحصیلی است که کلمن24(1995) از آن با تعبیر«فراهم کردن امکان آموزش یکسان برای کودکان، فارغ از سوابق خانوادگی» یاد میکند. وی معتقد است که ایجاد امکان آموزش رایگان برای بچهها بدون در نظر گرفتن سابقه خانوادگی و نژادی و نیز جنس و طبقات اجتماعی و گروههای قومی مختلف، از ضروریات برابری فرصتهای آموزشی میباشد (دهقان و همکاران، 1388).
هم چنین راجرز25( 1990) بر این باور است که عوامل متعددی نظیر نابرابریهای طبقاتی، مذهبی، نژادی، جنسی و… کیفیت آموزش و عملکرد تحصیلی دانش آموزان را تحت تأثیر قرار میدهد.
جانستون26، (1999) نیز معتقد است که ابعاد برابری فرصتهای آموزشی، شامل موارد زیر میباشد:
برابري فرصتهاي آموزشي دربين طبقات اجتماعي مختلف
برابري فرصتهاي آموزشي براي جنسيتهاي مختلف
برابري فرصتهاي آموزشي براي اقوام و نژادهاي مختلف يك جامعه
برابري فرصتهاي آموزشي براي مناطق شهري و روستايي و…
در مجموع از مطالعه ادبیات نابرابریهای آموزشی میتوان نتیجه گرفت که فقر، اختلاف نژادی، جنسیت و اختلاف بین شهر و روستا، از جمله عواملی است که در تعیین نرخ ترک تحصیل و پوششهای تحصیلی مؤثرند. در بسیاری از کشورها، روستاها در مقایسه با مناطق شهری، از توجه کمتری برخوردارند (اسماعیل سرخ، 1381).
لذا تأسیس انجمنهای خیرین مدرسه ساز در مناطق محروم، توزیع متناسب معلمان با کیفیت و ماهر در مناطق و آگاه کردن برنامه ریزان نسبت به اهمیت و نتایج برابری فرصتهای آموزشی، مهم ترین راه کار تأمین و گسترش برابری فرصتها و عدالت آموزشی میباشند که بابادی عکاشه و همکاران(1387)، در تحقیق خود به آن اشاراتی داشتهاند. همچنین آنان بیان داشتهاند که لینونن27(2000)در یک نگرش سوسیالیستی، آموزش را به عنوان وسیلهی اصلی برابر سازی تفاوتهای اجتماعی میبیند. و اظهار میدارد برابری فرصتهای آموزشی زمانی محقق میگردد که همهی افراد در دست یابی به آموزش، برابر باشند. این هدف امروزه در سطح بین المللی پذیرفته شده، اما کاملاً تحقق نیافته است. در مقابل در صحبت از نابرابری یا برابری فرصت مشاوران یونسکو( 1374)، منظور از نابرابری فرصت بین دختران و پسران در برخورداری از آموزش، نابرابری بین اقلیت های مذهبی یا نابرابری در دسترسی به امکانات آموزشی در بین مناطق مختلف کشور میباشد میدانند. در جهت رفع نابرابریهای آموزشی عبدوس (1381)، کاربست روشهای ذیل را مؤثر می داند:
احداث مدرسه درنزديكي محل زندگي دختران
كاهش هزينه هاي والدين ازطريق اعطاي بورس تحصيلي
تهية برنامة درسي متناسب براي زندگي روزمرة دختران
افزايش مشاركت جامعه
تمركززدايي
نظام های آموزشي متنوع
در بررسی نقش های مختلف آموزش و پرورش در توسعه که تاکنون به آن ها پرداخته ایم، توسعه را جریانی چند بعدی(سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی) یافتیم. ابعاد چندگانه مذکور در جامعه انسانی تبلور می یابند و جامعه نیز از آحاد مردم تشکیل شده است. حال با در نظر گرفتن نقش آموزش و پرورش در تربیت وآموزش انسان های مطلوب(فرجادی، 1370)، وقتی شاهد تحقق توسعه دراین ابعاد خواهیم بود که فرصت دسترسی به آموزش برای همگان و برخورداری از این فرصت به صورت برابر موجود باشد. چرا که به باور تودارو28(1370) آموزش و پرورش در حرکت رو به جلوی خود کاهش فقر، بیکاری، نابرابری و ایجاد نظام اجتماعی مبتنی بر عدالت، افزایش مشارکت مردم در امور سیاسی و… را در پی دارد.
2-7) نظام آموزشی:
نظام آموزشی عبارت از مجموعهای از عواملی نظیر برنامه درسی، مدرسه، معلم، فراگیر، تجهیزات، مواد آموزشی و… است که در امر انتقال دانش مشارکت دارند. این عوامل بر اساس فلسفه مسلط اجتماعی، سیاست آموزش رسمی و استراتژی روشن آموزشی و هدف های خاص اجتماعی در کنار یکدیگر قرار میگیرند( رخشان، 1366).
گروه مشاوران یونسکو(1370) در تعریف نظام آموزشی می نویسند: نظام آموزشی یک مجموعه پیچیده است که درآن اجزاء متشکله و زیر نظام ها به گونه ای سازمان یافته است تا در اثر تعامل مداوم، هدفهای از پیش تعیین شده را تحقق بخشد. نظام آموزشی، پویا و پیوسته در حال تحول است؛ و با محیط خارج از خود یعنی اجتماع، پیوسته در حال همیاری است. در این نظام، از یک سو، انسان هم ماده اولیه محسوب میشود وهم مصرف کننده محصول و مجری فعالیت های آن نیز هست؛ لذا نظام آموزشی با پویایی خود می تواند در آرمان های افراد، انتظارات گروه ها و نهادهای اجتماعی نیز تحول ایجاد کند. از سوی دیگر یک نظام آموزشی، از جنبه های کمّی( مانند افزایش جمعیت، بالا رفتن میزان عرضه و تقاضا برای آموزش) و کیفی،( همچون افزایش کیفیت زندگی و بهبود شرایط زیستی و معنوی افراد جامعه) نیز در حال رشد است.
از مهم ترین مسائلی که در نظام های آموزشی مطرح است، یکی گسترش پایدار دانش و آگاهیهای بشری است که برنامه های آموزشی را تحت تأثیر قرار می دهد و دیگری، افزایش خواسته ها و نیازهای اجتماعی برای رفع کمبودها، نیازها و در نهایت ایجاد فرصتی همسان برای عموم مردم به منظور بهره مندی از امکانات آموزشی است(دهقانی و همکاران،1388).
هدف عمده و به تعبیری وظیفه یک نظام آموزشی هر جامعه، تربیت انسان توسعه یافته ای است که در تمام مراحل زندگی فردی و اجتماعی نظم پذیر، مسئولیت پذیر و نقش آفرین باشد. این سه ویژگی مختصات فردی و اجتماعی شخصیت
