
ناکامی و دل آزردگی است که کنش وری اصل واقعیت و سازمان یافتگی فکر را تقویت می کند.
نظریه لورنتس:
به عقیده کنراد لورنتس، پرخاشگری که موجب آسیب رساندن به دیگران می گردد، از غریزه جنگیدن برمیخیزد که بین انسان و سایر ارگانیسم ها مشترک است. انرژی مربوط به این غریزه به طور خود به خود به طور کم وبیش ثابت در ارگانیسم101 تولید می شود.
احتمال پرخاشگری در نتیجه بالا رفتن میزان انرژی اندوخته شده و وجود و شدت محرک های آزاد ساز پرخاشگری افزایش می یابد. بنابراین پرخاشگری غیر قابل اجتناب است و گاهی حملات خود به خودی آن رخ می دهد. او در مورد نقش عمل پرخاشگری به عنوان دفاع از سرزمین خود به وسیله ماهی ها و پرندگان مطالبی را به رشته تحریر درآورده است.
در این جا به بررسی دیدگاه های مختلف روان تحلیل گران102 از خلال 4 وهله بزرگ می پردازیم، سخن گفتن از وهله های مختلف بدین دلیل است که پرخاشگری را می توان در نظریه های گوناگون در جریان وهله های مشابه تحول ردیابی کرد، اما سنین ذکر شده بر حسب مولفان به طور محسوسی متفاوتند.
در مورد نخستین وهله که به منظور تعیین خاستگاه پرخاشگری است، باید گفت که در آثار فروید از دو موضع دفاع شده است. این مولف در گام نخست با خودداری از پذیرش پرخاشگری به عنوان یک کشاننده مستقل آن را به منزله یک واکنش عدم لذت دانسته است. معهذا، با قبول این نکته که هر کشاننده کام نایفته می تواند پرخاشگری را به راه اندازد، به وجهی اختصاصی تر آن را به خواست های من یعنی خاستگاهی که از آن سرچشمه می گیرد، وابسته کرده است. حتی وی پذیرفته است که الگوهای قطعی و واقعی رابطه کینه توزانه از زندگی جنسی نشات نمی گیرد، بلکه از مبارزه من103 در راه حفظ و ثبات خویش104 منبعث می شود(فروید105،1905).
اما در وهله بعد اثری تحت عنوان فراسوی اصل لذت در چهارچوب نظریه جدید کشاننده ها ، پرخاشگری را به منزله نمود و نشانه ای از کشاننده مرگ106 معرفی کرد و بدین ترتیب با قرار دادن این کشاننده در پایه و در عمق وجود انسان و با قبول مفهوم خود تهاجم گری به منزله اصل پرخاشگری، بعد کاملا تازه ای به این مفهوم بخشید که تا آن زمان فقط منحصر به یک شیوه ارتباطی بود(چگنی،1389).
شالوده زیستی پرخاشگری
ناحیه ای در مغز وجود دارد به نام بادامه107 که در افراد بشر و دیگر حیوانات پستتر با رفتارهای پرخاشگرانه ارتباط دارد. هرگاه این ناحیه را به صورت الکتریکی تحریک کنند، موجودات رام و سر براه، خشن و ستیزه جو می شوند؛ اما باید توجه داشت که حتی در این مورد نیز انعطاف پذیری وجود دارد. عوامل اجتماعی، حتی در حیوانات پستتر از انسان، میتوانند تأثیر سازوکارهای عصبی را کاهش دهند؛ مثلا هنگامی که بادامه مغز یک میمون نر، در حضور میمونهای دیگر تحریک شود، او به راستی به میمونهای دیگر حمله ور میشود، اما اگر بادامه میمون در حضور میمونهای دیگری که بیشتر از او تسلط دارند تحریک شود، او به آنها حمله نخواهد کرد بلکه در عوض پا به فرار خواهد گذاشت (ريو108،2005،به نقل از سيد محمدي، 1388).
یافته ها نشان می دهد که تحریک برقی ملایم ناحیه خاصی از هیپوتالاموس109 باعث رفتار پرخاشگرانه و حتی کشتار در حیوانات میشود. در برخی پستانداران ردههای بالاتر، اینگونه الگوهای غریزی پرخاشگری را قشر مخ کنترل میکند. در نتیجه این الگوها بیشتر تحت تأثیر تجربه هستند. رفتار پرخاشگرانه در میمونها، مستقیما از راه تحریک هیپوتالاموس بروز نمیکند بلکه محیط میمون و تجربه گذشتهاش نیز در آن نقش دارد. آدمیان نیز چنین هستند. گرچه انسانها نیز مجهز به برخی مکانیزمهای عصبی پرخاشگری هستند، اما فعال شدن این مکانیسمها تحت کنترل قشر مخ است (جز در برخی موارد آسیب مغزی). یکی از عوامل اثر گذار بر پرخاشگری مردان، میزان هورمون تستوسترون110 است. تستوسترون، هورمونی مردانه است که بسیاری از خصوصیات جسمانی نرینه را تعیین میکند و در میمونها با پرخاشگری ارتباط دارد ( اتکینسون،2000 ، به نقل از براهنی،1387).
در میان افراد بشر نیز یافته مشابهی وجود دارد؛ جیمز دابز111 و همکارانش نشان دادند که سطوح طبیعی تستوسترون در زندانیانی که به خاطر جرمهای خشونت آمیز محکوم شده اند، به طور معناداری، بیشتراز کسانی است که برای جرمهای غیر خشونت آمیز محکوم شده اند. همچنین زندانیانی که هنگام زندانی شدن، سطح تستوسترون خونشان بالا بود، بیش از سایرین از مقررات تخلف کردند. شاید این موضوع دلیلی بر پرخاشگرتر بودن مردان نسبت به زنان باشد بطوری که پژوهشگران، در یک مطالعه پیمایشی گسترده روی كودكان، دریافتند که پسرها بطور ثابتی از دخترها پرخاشگرتر هستند (ارونسون ،1999، به نقل از شکرکن، 1387).
با این وجود اتکینسون (2000)، به نقل از براهنی (1387) رابطه بین پرخاشگري با تستوسترون را در انسان کمرنگ توصیف میکند.
علل و عوامل پرخاشگری
• عوامل خانوادگی پرخاشگری
عوامل خانوادگی، به عنوان یکسری از عوامل محیطی در بررسی عوامل تربیتی افراد، مؤثر میباشند، چرا که خانواده به عنوان اولین محیط اجتماعی زندگی افراد، بسیار حائز اهمیت میباشد و خیلی از چیزها را افراد در سالهای اولیه حیات اجتماعی خود در آن میآموزند. خانواده، میتواند از جهات مختلف موجب بروز یا تشدید پرخاشگری شود که مهمترین این عوامل عبارتند از:
1) نحوه برخورد والدین با نیازهای کودک: معمولاً کودکی که وسایل و اسباب بازی مورد علاقه خود را در دست دیگری میبیند، برانگیخته میشود و در صدد گرفتن آن حتی با اعمال خشونت میشود. تجربه نشانگر آن است که چنانچه در کودکی همیشه توقعات و انتظارات فرد برآورده شده باشد او بیشتر از کسانی که توقعات و انتظاراتشان برآورده نشدهاست، خشمگین و پرخاشگر میشود.
2) وجود الگوهای نامناسب: داشتن الگوی مناسب در زندگی، یکی از نیازهای انسان است؛ زیرا انسانها علاقمند هستند که رفتار و کردار خود را مطابق با کسی که مورد علاقه خودشان است، انجام دهند و چنین کسانی را راهنما و الگوی زندگی خود قرار دهند. بررسیهای انجام شده نشان میدهد که بیشتر کودکان پرخاشگر، والدین خشن و متخاصمی داشتهاند؛ یعنی نه تنها کودک آنها از محبت لازم برخوردار نبوده، بلكه از الگوی پرخاشگری موجود در خانواده نیز تأثیر پذیرفته بود. دیکتاتوری خانوادههایی که تابع اصول دیکتاتوری هستند، معمولاً رشد فرزندانشان را محدود میکند؛ در این نوع از خانواده یک نفر حاکم بر اعمال و رفتار دیگران است که غالبا پدر چنین نقشی را دارد. اما گاهی اوقات مادر، خواهران و برادران بزرگتر نیز با دیکتاتوری رفتار میکنند. در این گونه خانوادهها، فرد دیکتاتور تصمیم میگیرد، هدف تعیین میکند، راه نشان میدهد، وظیفه معلوم میکند، برنامه میریزد و همه باید به طور مطلق مطابق میل او رفتار کند و حق اظهارنظر از آن اوست. بچههایی که در محیط دیکتاتوری پرورش پیدا میکنند، ظاهراً حالت تسلیم و اطاعت در رفتارشان مشاهده میشود و همین حالت آنها را به هیجان و اضطراب وا میدارد. این بچهها در مقابل دیگران، حالت دشمنی و خصومت به خود میگیرند و به بچههای هم سن و سال خود یا کمتر از خود صدمه میرسانند. این افراد، از تعصب خاصی نیز برخوردارند و از به سر بردن با دیگران عاجز هستند، در کارهای گروهی نمیتوانند شرکت کنند و از اعتماد به نفس ضعیفی برخوردارند و در امور زندگیشان بی لیاقتی خود را نشان میدهند و اغلب در کارها با شکست روبرو میشوند.
3) تأثیر رفتار پرخاشگرانه: عدهای از افراد، پرخاشگری و زورگویی را تقبیح نمیکنند، بلکه آنرا نشانه شهامت و قدرت خود میدانند. این افراد اعمال پرخاشگرانه خود و دیگران را مثبت، موجه و حتی لازم میدانند و به آن صحه میگذارند.
4) تشویق رفتار پرخاشگرانه: گاهی اوقات، انجام رفتار پرخاشگرانه توسط والدین و دیگر افراد سبب تقویت مثبت و تثبیت این رفتار میشود و به جای نشان دادن رفتارهای منطقی در مقابل برخورد با موانع شخصی، آنها را به پرخاشگری بی مورد تشویق میکنند.
5) تنبیه والدین و مربیان: والدین و مربیان که در برابر پرخاشگری و خشونت کودک عصبانی میشوند و به صورت پرخاشگرانه اورا تنبیه میکنند، در تشدید این رفتار او مؤثرند. درچنین مواقعی تنبیه ،عامل فزاینده و تقویت کننده پرخاشگری است زیرا علاوه بر اینکه سبب خشم و احتمالاً پرخاشگری کودک میشود، شخص تنبیه کننده، الگوی نامناسبی برای پرخاشگری کودک میشود (اكبري ،1381).
• عوامل محیطی (اجتماعی – فرهنگی)
عواملی که در پیرامون زندگی انسان هستند، میتوانند در بروز یا تشدید پرخاشگری و تخفیف یا تعدیل آن اثرگذار باشند، برخی از اینگونه عوامل عبارتند از:
1) زندگی در ارتفاع خیلی بلند و تغذیه ناقص: پژوهشهای به عمل آمده در میان یکی از قبایل سرخپوستی، که به پرخاشگرترین انسانهای روی زمین شهرت دارند، حاکی از آن است که پرخاشگری این قبیله سه دلیل دارد:
الف: زندگی در ارتفاعات خیلی بلند، کمبود مواد غذایی و بالاخره تغذیه ناقص.
ب: جویدن برگ کوکا112 که محتوی کوکائین و نوعی مخدر است، سبب میشود مصرف کنندگان آن بطور موقت احساس آرامش میکنند. اما اثرات مصرف دراز مدت آن برای سوخت و ساز بدن زیان آور است.
ج: هنجار بودن پرخاشگری. در جامعهای ممکن است، پرخاشگری، یک رفتار «هنجاری113» تلقی شود (در مقایسه با جوامعی که چنین وضعیتی را ندارند).
2) تقویت پرخاشگری به علت ضرر و زیان اجتماعی- فرهنگی: در بعضی مواقع به علت جنگ یا عوامل دیگر، پرخاشگری در جامعه تقویت میشود. بدیهی است در چنین وضعیتی، پرخاشگری با فراوانی بیشتر در افکار با تخیلات و اعمال افراد آن جامعه مشاهده میشود، چون جامعه به دلیل مقتضیات زمانی و مکانی خود، پرورش آن را ضروری میداند.
3) مشاهدات اجتماعی: مشاهده وقایع و اتفاقاتی که در جامعه رخ میدهد مانند درگیریهای اجتماعی، محدودیتهای اجتماعی، تبعیضات و بی عدالتیها، سبب ایجاد خشم و پرخاشگری میشود.
4) نقش رسانههای گروهی: از عوامل اجتماعی- فرهنگی دیگر که در پیدایش و تقویت پرخاشگری نقش دارند، رسانههای گروهی بویژه تلویزیون است. درجه تأثیر پذیری افراد از برنامههای تلویزیون به شرایط اجتماعی- اقتصادی و بسیاری از عوامل دیگر بستگی دارد. اثر فیلمهای خشونت آمیز، در ایجاد رفتار خشونت آمیز و پرخاشگرانه در مطالعات محققین مورد تائید قرار گرفتهاست.
5) نقش بازیهای ویدئویی در پرخاشگری: پژوهشهای مختلف نشان میدهد که انجام بازیهای ویدئویی پرخاشگرانه، پرخاشگری بعدی را به خصوص در بین کودکان افزایش میدهد (اکبری، ۸۱).
انواع رفتارهای پرخاشگرانه
طبق نظر مویر (1976) پاسخ های پرخاشگرانه انواع گوناگون دارد که محرک های درونی و بیرونی مختلف آنها را بوجود می آورد. به دلیل همپوشی این طبقات امکان تمایز میان انواع این رفتارها به سهولت امکان پذیر نیست، لذا این احتمال وجود دارد که رفتار پرخاشگرانه، حاصل تلفیقی از دو یا چند عامل زیر باشد (صادقی، حقیقی، 1385).
1)پرخاشجوئی خشمگینانه114 :
طبق نظر دارلی و همکاران (1988) این نوع پرخاشگری نوع اصیل و شناخته شدهی پرخاشگری است. هنگامی که مردم کلمهی پرخاشگری را می شنوند این نوع خاص فوراً به ذهن آنها متبادر می شود. این نوع پرخاشگری عموماً با نشانه هایی از برانگیختگی هیجانی توأم بوده و علت آن غالباً درد یا ناکامی است. برای مثال اگر دو موش را در قفس رها کنیم سپس ضربه های برقی متناوب و مختصری به آنان وارد شود پس از آن به یکدیگر حمله می کنند. در این حالت اگر حتی یک موش وجود داشته باشد مثلاً به عروسک حمله ور می شود. بروز ناکامی عدم موفقیت در یک رفتار هدف گرا می باشد. برای مثال پیشگیری از دستیابی حیوان به غذا معمولاً رفتار پرخاشگرانه می شود. کبوتری که یاد گرفته است برای دریافت دانه به کلیدی نوک بزند اگر دانه ای دریافت نکند به کبوتر دیگر حمله خواهد کرد (صادقی، حقیقی، 1385).
2)پرخاشجوئی تجاوزکارانه115 :
گاهی اوقات یک حیوان آرام
