
تاثیرگذاری نظریهی روابط موضوعی بر روان پزشکی و روان شناسی عمومی امریکا بود. نظریهی روابط موضوع بدان جهت نزد کرنبرگ ارزشمند است که می تواند برای اختلات شدیدتر از نورزها تبینی ارائه دهد. این نظریه به روشن ساختن مسائل ساختاری کمک کرد و در مسائل بالینی گروه ها ی کوچک و مشکلات زناشویی بینشی نوین فراهم آورد(سنت کلر،1940).
موضوع
کرنبرگ واژهی موضوع را معمولا ٌبرای اشاره به موضوعهای انسانی به کار میبرد؛ بدین ترتیب ، موضوع عبارت است از انگاره ی ذهنی208 یک شخص ، که با عواطف رنگ آمیزی شده است. کرنبرگ در آثار خود، چگونگی شکل گیری ساختارهای ذهنی در دنیای درونی فرد را بررسی میکند. ساختارها یا به عبارتی الگوهای روان شناختی پایدار، از آن رو به وجود میآیند که کودک روابط اولیهی خود با افراد محیط، خصوصاٌ مادر را درونی سازی میکند. کرنبرگ از این رابطه با عنوان «رابطهی موضوعی درونی شده»، نام میبرد که در فرایند رشد به گونهای درونی و بیرونی بسط مییابد؛ به شکل بیرونی به روابط پیچیدهتری با افراد حاضر در محیط میانجامد و به لحاظ درونی، به ساختارهای سنتی اید، ایگو و سوپر ایگو تبدیل میشود رابطه با مادر همچون تعامل با یک شخص در محیط، به یک رابطهی موضوعی درونی شده بدل میشود و واحد ی را شکل میدهد که دارای سه بخش است: انگارهی موضوع در بافت محیطی آن، انگار ی خود در تعامل با موضوع و عواطف ملازم با انگارهی خود که تحت تا ثیر سائق های حاضر در زمان تعاملات بین شخصی قرار دارند(کرنبرگ،1976) . به بیان ساده تر ،واحدهای رابطه ی موضوعی درونی شده عبارتاند از انگارهی خودانگاره موضوع واحساس یا “گرایش عاطفی “209که این دو انگاره را به یکدیگر پیوند میدهد (کرنبرگ، 1980) .به باور کرنبرگ ساختار سنتی اید، ایگو و سوپر ایگو از این ساختار ها سر بر میآورند و متمایز می شوند. عناصرمقوم ساختار های روانی، تجارب«ارتباطی»هستند که باری عاطفی دارند (کرنبرگ و میچل1983؛ ازسنت کلر 1940،ترجمه ،طهماسب،علی آقایی،1386)
دوپاره سازی
دوپاره سازی 210هم فعالیتی دفاعی است و هم کارکردی بهنجارکه طی رشد روی میدهد. کرنبرگ از مفهوم دو پاره سازی برای فهم فرایند تفکیک بازنمایی های خوب و بد از «خود» و موضوع در مراحل اولیهی رشد سود برد . او همچنین دوپاره سازی را مکانیزمی خصیصهای 211در شخصیت های مرزی می پنداشت(کروتستین، 1981:75) مکانیزم دو پاره سازی، عواطف بد را از یکدیگر جدا نگاه میدارد و مانع تراکم آن ها میشود تا در این دنیای درونی چند پاره اضطراب به تمام تجارب کودک نفوذ نکند و عواطف خوب او را به یکدیگر پیوستهاند نابود نسازد. اضطراب بیش از حد، فرایندهای نظم دهنده و سازمان بخش شکل گیری ساختار های روانی را با وقفه مواجه میسازد و اجزای محوری شخصیت فرد طی رشد از سایر اجزاء آن منفک و گسسته میشوند.( سنت کلر،1940ا)
کرنبرگ معتقد است گسستهای ایجاد شده در فرایندهای هنجار تحولی، آسیب شناسی روان بزرگسال راتبیین میکند. شدت گسیختگی و سنی که وقفه در آن ایجاد میشود نیز تعیین کنندهی نوع آسیب شخصیت212 و چگونگی و زمان بروز اختلال خواهد بود (کرنبرگ و میشل،1983؛به نقل حسینی،1390 )
ساختار های روانی
ساختارهای روانی از طریق فرایند مستمر درونی سازی روابط موضوعی ساخته می شود. فرابند درونی سازی (جذب روابط محیطی ) دارای سه سطح است: درون فکنی 213 همسان سازی 214و هویت یابی ایگو215
درون فکنی
درون فکنی نخستین مرحله ی فرایند ی است که شخصیت و ساختار های آن یعنی اید، ایگو و سوپر ایگو را شکل می دهد. نوزاد با محیط اطراف خود در تعامل است و از طریق فرایند های ادراک و حافظه ، تعاملات خود با افراد محیط را درون فکنی می کند. احساسات با «گرایش های عاطفی»از اهمیتی ویژه بر خوردار است. در صورتی که کودک تجربه ی لذت بخش دهانی(مانند فعالیت مکیدن در رابطه ی مهر آمیز کودک –مادر به هنگام تغذیه)داشته باشد، گونه ای کامیابی غریزی وجود خواهد داشت که بر اساس آن انگاره های کودک از «خود »و موضوع مادر با احساس لیبیدویی مثبت همراه خواهد شد. کل این واحد به هم پیوسته (یعنی خود – مادر-احساس خوب ) به منزله ی یک موضوع درونی خوب ،درون فکنی می شود. اگرتعامل کودک – مادر (و با تعاملات محیطی اصلی)با پرخاشگری و ناکامی توام باشد، گونه ای موضوع درونی بد(یعنی خود – مادر –احساس بد) در کودک درون فکنی می شود. شدت و نوع احساسات حاضر در خلال فرایند درون فکنی بر نحوه ی در آمیختگی انگاره های خود و موضوع و همچنین نحوهی سازمان یابی بعدی ساختار های شخصیت تاثیر می گذارد(کرنبرک، 1967،1972).
همسان سازی
همسان سازی دومین سطح درونی سازی و شکل کامل تری از درون فکنی است. این فرایند در اواخر نخستین سال زندگی آغاز می شود و طی دومین سال ادامه می یابد. همسان سازی، پذیرفتن نقشهای اجتماعی، فقط زمانی ظاهر می شود که کودک به لحاظ ادراکی و شناختی به حدی از رشد یافتگی رسیده باشد جنبه های گوناگون نقش های تعاملی با دیگر انسان ها را در یابد. مفهوم نقش، بیان گر وجود کارکرد های شناخته شده ی اجتماعی است(کرنبرگ 1976). برای نمونه، هنگامی که مادری به کودک خود لباس می پوشاند، نقش یک والد، یعنی کمک کردن، آموختن و مانند آن را به اجرا در میآورد.
کرنبرگ همانندسازی را این گونه تعریف میکند: تر کیبی از یک تصویر موضوعی در نقش اجتماعی ویژه با یک تصویر از خود در نفشی مکمل216 ( ترجمه حسینی،1390).
هویت یابی ایگو
هویت یابی ایگو سومین و بالاترین سطح فرایند درونی سازی است .«شکل گیری هویت » 217 بدین معناست که همسان سازی های انتخابی، طی زمان جایگزین همسان سازی های اولیه می شود. در فرایند همسان سازی انتخابی، تنها جنبه هایی از روابط موضوعی که با شکل گیری هویت فرد هماهنگ اند، درونی می شوند. این همسان سازی های جانبدارانه با افرادی صورت می گیرد که شخص به شیوه های واقع گرایانه به آن ها عشق می ورزد و تحسین شان می کند( سنت کلر،1940
مراحل رشد
کرنبرگ بر این باور است که روابط موضوعی درونی شده، طی فرایندی به شکل ساختار های روانی اید، ایگو و سوپر ایگو منتهی می شود و در قالب زنجیره ای از مراحل رشد صورت میپذیرد. نقصان های پدید آمده در فرایند رشد بهنجار، ممکن است به انواع اختلالات ذهنی یا آسیب های روانی بینجامد.
مرحلهی نخست
نخستین مرحله رشد، نخستین ماه زندگی را شامل می شود. این دوره تاثیر بسیار اندکی در شکل گیری ساختار های شخصیت دارد. سپس اندک اندک بازنماییهای خود و بازنماییهای موضوع به گونهای نامتمایز از یکدیگر، شکل میگیرند. واژهی (کرنبرگ ،1976) نامتمایز در این جا بدین معناست که باز نماییهای خود و بازنماییهای موضوع، در هم آمیخته اند. مشکلات و آسیب ها در این مرحله در قالب نقصان در رشد «خود » و بازنمایی موضوع و ناتوانی در برقراری همزیستی بهنجار با مادر در نتیجه این نقصان، نمایان میشود. اصطلاحاٌ آن را «سایکوز اوتیستی» مینامند(سنت کلر ،1940).
مرحلهی دوم
مرحلهی دوم از ابتدای ماه دوم آغاز میشود و حدوداٌ تا شش یا هشت ماهگی به طول میانجامد .ویژگی بارز این مرحله تشکیل و تحکیم واحد های «خوب »بازنماییهای خود – موضوع ]یا به بیان دیگر، انگاره نا متمایز موضوع و خود [ است. تجارب لذت بخش و خشنود کننده ی کودک با مادر در این مرحله، به شکلگیری انگاره های خود که با انگارههای موضوع (مادر) در هم آمیختهاند میانجامد که بعدها، در پیرامون آن ها ایگو شکل خواهد گرفت. در همان هنگام که تجارب لذت بخش بازنمایی خود – موضوع های «خوب»را می سازد، تجارب آزار دهنده و خشم آلود، بازنمایی خود- موضوع های «بد » را میسازد .در این مرحله بازنماییهای «خوب»با استفاده از مکانیزم های بدوی دوپاره سازی از بازنمایی های «بد« جدا نگاه داشته میشوند. مرحلهی دوم زمانی به پایان میرسد که در بازنمایی خود – موضوع «خوب» انگارهی موضوع تفکیک شود. برخی اوقات انگاره های یاد شده، در قالب بازنمایی خود – موضوع مجدداٌ در هم میآمیزند و سپس دوباره از هم متمایز میشوند. در این مرحله موضوع های بد تمایز نیافته اند و کودک خردسال آن ها را به حاشیهی تجارب روان شناختی خود میراند و از این طریق برای نخستین بار احساس و مفهوم «آن بیرون »یا دنیایی «خارج از خود » در او شکل میگیرد(سنت کلر،1940؛ ترجمه طهماسب ،علی آقایی1386).
مرحلهی سوم
این مرحله از شش تا هشت ماهگی آغاز می شود و حدوداٌ بین 18 تا 36 ماهگی پایان مییابد .مرحله سوم رشد با ادغام بازنماییهای «خوب »و« بد» خود در قالب یک مفهوم خود i منسجم پایان میپذیرد .افزون بر این، بازنمایی های «خوب »و «بد» موضوع نیز در قالب یک باز نمایی موضوعی «کلی » انسجام مییابد و این طریق پایداری موضوع حاصل میشود. یک کودک بهنجار، به تدریج از دوپاره سازی کم تر استفاده میکند، حال آنکه در شخصیت مرزی دوپاره سازی برای محافظت از ایگوی ضعیف در برابر اضطراب مختل کننده، همچنان ادامه مییابد(کرنبرگ، 1976).
مرحلهی چهارم
مرحلهی چهارم از نیمهی سومین سال تولد کودک آغاز میشود. .طی دوره ی ادیپی ادامه مییابد و تقریباٌ در ششمین سال زندگی پایان میپذیرد. این مرحله با وهله های فرعی تمرین 218انزدیکی مجدد و پایداری موضوع در نظریه ی ماهلر همپوشی دارد. ویژگی بارز این مرحله ادغام انگاره های جزیی در انگاره ها کلی است. خود انگارههای «خوب » کودک که به احساسات خوشایند و لذت بخش آغشتهاند، و خود انگاره های «بد» کودک که با احساسات پرخاشگرانه و نا خوشایند همراهاند در قالب یک سیستم «خود » کلی ادغام میشوند. به طریقی مشابه، انگاره های «بد » موضوع که ملازم با احساسات خشمگنانهاند، با انگارههای « خوب »موضوع که ملازم با احساسات لذت بخش و خوشایند هستند (مادر) در هم میآمیزند؛ بدین ترتیب، کودک به بازنمایی کامل و واقع بینانهتری از مادر خویش دست مییابد و دنیای متشکل از هم شیران و خویشان و نزدیکان، اندک اندک برای کودک معنا پیدا میکند. در این مرحله، مکانیزم سرکوب عمدتاٌ به عملیات 219دفاعی ایگو تبدیل میشود.از این مرحله به بعد مکانیزم سرکوب، ساختار های اید و ایگو را از یکدیگر جدا میسازد. به موازات فراگیر شدن مکانیزم سرکوب و سازمان یافتهتر شدن اید، آن دسته از عناصر بدوی که زمانی به هشیاری کودک دسترسی داشتند سرکوب و در بخش ناهشیار اید نگه داشته میشوند. انگاره های مشکل ساز خود و موضوع، به همراه احساسات آزارنده ی220 ملازم با آن ها، در اید یا ناهشیار باقی می مانند و تنها در خلال واپسروی شدید یا فرو پاشی ساختارهای روانی، مانند وضعیت “فروپا شی روانی 221″به سطح هشیاری باز میگردند(کرنبرگ،1976).
در مرحله چهارم، سوپر ایگو نیز همچون یک ساختار درون روانی مستقل منسجم میشود. کرنبرگ به پیروی از یاکوبسن به یک سه سطحی، برای تحول سوپر ایگو قائل است. ساختارهای اولیه ی سوپر ایگو از درونی سازی انگاره های موضوعی خصمانه 222و غیر واقعی ناشی می شود. این پیش درآمد های سادیستیک سوپر ایگو با سوپر ایگوی سادیستیک و بدوی در نظریه کلاین و موضوع ضد لیبیدویی در نظریه ی فیربرن متناظرند اگر کودک با ناکامی و پرخاشگری اولیه ی شدیدی مواجه شود ، صور ابتدایی سوپر ایگوی او دارای شدت و آزارگری فزون تری خواهد بود.. دومین سطح از ساختار های سوپر ایگو از بازنمایی های موضوع آرمانی و «خود» آرمانی ایگو نشئت می گیرد. سوپر ایگو ی کودک باید این بازنمایی های آرزومندانه، شبه جادو یی و لذت آور را با بازنمایی های پرخاشگرانه و سادیستیک پیشین تلفیق و یکپارچه کند. این یکپارچگی به کمرنگ شدن آرمانهای مطلق ،بدوی و خیال پردازانه و همچنین بازنماییهای سادیستیک منجر میشود. سومین سطح شکلگیری سوپر ایگو عبارت از درونی سازی و یکپارچه سازی در خواست ها و بازداری های واقع گرایانه تر والدین در خلال دورهی ادیپی ( کرنبرگ،1976)
مرحلهی پنجم
در نظریه ی کرنبرگ پنجمین مرحله ی رشد در اواخر دوران کودکی
