
يعنى امامت كه اطاعتش واجب بود و مهاجرين و انصار كه همراه او بودند نگاه نكردى و به نظر آنها گوش، ندادى. به دليل اينكه روى باطل با آنها دشمن بودى و اين باعث سرگردانى و حيرت تو شد.269
یکجانبهگری، یکی دیگر از موانع آرمانگرایی به شمار میرود؛ به این معنا که در نظرگیری پیوستۀ آرمان مستلزم اشراف و احاطۀ کامل و همهجانبه است. لذا یکجانبهنگری باعث سوگیری ذهنیت انسان نسبت به آرمانش شده و انحراف از آرمان اصلی را درپی دارد. به عبارتی وقتی مصادیق جای معیارها را بگیرند، معیار اصلی که همان امامت ـ ملاک شناخت حق و باطل ـ است، مغفول میماند.
4.6.3. خود محوری
یکی دیگر از موانع آرمانگرایی خودمحوری است. این افراد خودرأی در امور مهم، اهل مشورت نیستند به همین دلیل منزوی بوده و اتحاد جامعۀ مسلمانان را به هم میزنند. از این جهت مانع رسیدن به اهداف آرمانی در جامعه میشوند. امام علی × دربارۀ این اشخاص چنین میفرمایند:
«… مَفْزَعُهُمْ فِي الْمُعْضِلَاتِ إِلَى أَنْفُسِهِمْ وَ تَعْوِيلُهُمْ فِي الْمُهِمَّاتِ عَلَى آرَائِهِمْ كَأَنَّ كُلَّ امْرِئٍ مِنْهُمْ إِمَامُ نَفْسِهِ قَدْ أَخَذَ مِنْهَا فِيمَا يَرَى بِعُرًى ثِقَاتٍ وَ أَسْبَابٍ مُحْكَمَاتٍ»270
… در مشکلات به خود پناه میآورند و در مهمات بر رأی و نظر خویش تکیه میکنند؛ گویی هر کدامشان پیشوای خویش است در آنچه درست بیند از سوی خود دستاویزهای محکم و اسباب استوار میتراشد و به آنها میآید.
امام علی × در توصیف افراد خودمحور اینگونه میفرمایند در گرفتاريها و مشكلات به خودشان پناه مىبرند و در مسائل مبهم و غيرمعلوم به رأى خود تكيه مىكنند. اين بيان حضرت كنايه از اين است كه در تمام امور دشوار و دستورات و احكام شرعى، پيرو هواى نفس هستند و به قوانين شرعى اعتنايى ندارند و در نتيجه به خواستههاى نفس امّاره كه جز به بدى حكم نمىكند، عمل مىكنند با وجودى كه هواى نفس سرچشمۀ مخالفت با شريعت و پيشوايان بر حقى است كه در فراگرفتن احكام و دستورات دين بايد به آنها مراجعه كرد. ولى بر خلاف حقيقت هر كسى خود را پيشوا مىداند و درك خود را، ملاك حق قرار مىدهد، هر چيزى را كه هواى نفسش صلاح بداند به كار مىبندد و به رأى خود عمل مىكند. گويا انديشهاش، محكمترين وسيلهاى است كه هر كس بدان چنگ زند، هرگز گمراه نمىشود و دربردارندۀ اسباب استوارى است كه انسان را از خطا باز مىدارد بدين معنى كه دستورات عقل فرامين آشكار و ادلّهاى واضحاند كه اشتباهى در آنها نيست.271
درنتیجه، این افراد عقیدۀ خود را به واسطۀ کوتهنگری که دارند، امری قاطع و صحیح میپندارند و این امر خود موجب انحراف آنها از مسیر نیل به آرمانهای مطلوب میگردد.
4.6.4. تفرقه
تفرقه در امور نیز یکی از موانع آرمانگرایی است؛ زیرا سبب بیاعتمادی و سستی در اجرای اوامر الهی میشود. امام علی × زمانی که مردم را برای لشکرکشی به شام فرا میخوانند و آنان سرباز میزدند، خطاب به مردم کوفه میفرمایند:
«ایُهَا النَّاسُ الْمُجْتَمِعَةُ أَبْدَانُهُمْ الْمُخْتَلِفَةُ أَهْوَاؤُهُمْ كَلَامُكُمْ يُوهِي الصُّمَّ الصِّلَابَ وَ فِعْلُكُمْ يُطْمِعُ فِيكُمُ الْأَعْدَاءَ تَقُولُونَ فِي الْمَجَالِسِ كَيْتَ وَ كَيْتَ فَإِذَا جَاءَ الْقِتَالُ قُلْتُمْ حِيدِي حَيَادِ مَا عَزَّتْ دَعْوَةُ مَنْ دَعَاكُمْ.»272
ای مردمی که بدن ها تان در کنار هم است و خواسته هاتان از هم دور! سخنانتان سنگ سخت را خرد میکند و کردارتان دشمن را در شما به طمع میافکند. در انجمنها لاف و گزاف میزنید و چون جنگ فرا میرسد فریاد دور باش دور باش سر میدهید! دعوت کسی که شما را بخواند به نتیجه نرسد.
مقصود حضرت از بيان اين خطبه آن بود كه كوفيان را به امورى كه در ديانت زشت و نابهجا است، آگاه نمايد و به آنها رعايت نيك سيرتى را در احوال و گفتار و رفتارشان بياموزد.
امّا در اين كه چگونه آنها در احوالشان رعايت جنبههاى ديانت را نمىكردند؛ بدينسان كه در گردهمايى جسمانى اجتماعشان شايان توجه، امّا رأى و انديشههايشان پراكنده بود و همين پراكندگى انديشه موجب خوارى و ذلت آنها مىگرديد. آنها را از دفاع از دين بازمىداشت و اين امر مصالح اجتماعى آنها را بر هم مىزد.
امّا به لحاظ گفتار سخنان اغراقآميز و گزاف آنها چنان بود كه شنيدن آنها دلهايى را كه در سختى و نيرومندى همچون سنگهاى محكم و بىنفوذ و غير قابل تأثير بود از هم مىشكافت و كسى كه اين سخنان را از آنان مىشنيد، مىپنداشت كه تنها حرف نيست؛ بلكه از پشتوانه قوى، ثبات و مقاومت نيز برخوردار است؛ زيرا در اجتماعات كه با هم مىنشستند، مىگفتند: «دشمنان ما، توان دستيابى بر ما را ندارند، نسبت به آنها چنين و چنان خواهيمكرد. و جز اينها.» حضرت دو لفظ “صمّ” و “الصلّاب” را كه از اوصاف سنگهاى سخت است، براى دلهايى كه از شنيدن سخنان آنها ضعيف مىشد، استعاره آوردهاست. يعنى دلهايى كه همانند سنگ خاراست از گفتار غلوآميز شما مردم كوفه سست و كمتوان مىشود، امّا در عمل هيچ اثرى ديدهنمىشود.
نتيجه اين كلام اين است كه دعوت كننده شما به جنگ، به دليل سستى و سهلانگارى شما خوار و ذليل مىشود.273
4.6.5. سستی وتنبلی
یکی از موانع مهم که ما را از دستیابی به اهداف الهی باز میدارد، تنبلی است؛ زیرا اینگونه افراد به هیچ وجه حتی برای آسایش خودشان حاضر نیستند خود را به زحمت بیاندازند. چون اهالی بصره دارای این اوصاف بودهاند، امام در مذمت آنان میفرمایند:
«أرْضُكُمْ قَرِيبَةٌ مِنَ الْمَاءِ بَعِيدَةٌ مِنَ السَّمَاءِخَفَّتْ عُقُولُكُمْ وَ سَفِهَتْ حُلُومُكُمْ فَأَنْتُمْ غَرَضٌ لِنَابِلٍ وَ أُكْلَةٌ لِآكِلٍ وَ فَرِيسَةٌ لِصَائِلٍ»274
زمین شما به آب دریا نزدیک واز آب باران آسمان دور است.سبک مغزید و نادان خرد. از این رو آماج تیر انداز،لقمه هر خورنده وشکار هر دام گسترید.
بعضى از علما گفتهاند كلام امام علی × در اينجا براى نكوهش است و نظر به معناى ظاهر ندارد. چون اهل بصره داراى اوصاف نكوهيدهاى بودهاند كه امام علی × دربارۀ آنها برشمرد، از نزول رحمت آسمان وجود الهى به دورند و مستحقّ نزول عذاب الهىاند. در عرف نيز صحيح است به كسى كه داراى اوصاف پست باشد گفتهشود كه از آسمان به دور است.
فرمودهاست: «خَفَّتْ عُقُولُكُمْ»
اشاره به اين است كه استعداد مردم بصره براى درك انواع مصالح خود اندك و عقلشان در نظم امور ضعيف است. غفلتشان از كارهاى لازم، موجب مىشود كه در كارهاى غير لازم عجله كنند و اين باعث وصف آنها به كند فهمى شدهاست.
فرموده است: «سَفِهَتْ حُلُومُكُمْ» بيانگر توصيف مردم بصره به كمخردى، سبكى و كمصبرى است.
فرموده است: «فَأَنْتُمْ غَرَضٌ لِنَابِلٍ وَ أُكْلَةٌ لِآكِلٍ وَ فَرِيسَةٌ لِصَائِلٍ»
صفات سهگانۀ فوق نتيجه سبكمغزى و كمثباتى آنان است و به همين دليل به دنبال دو جملۀ قبل آوردهاست؛ زيرا هركس قصد اذيّت آنها را داشتهباشد، با آگاهى به كمخردى آنها در فهم مصالحشان، با نقشۀ صحيح بدان كار دست مىزند.
اين كه امام فرمود: «شما هدف هر تيرى هستيد»، كنايه از اين است كه هدف هر كسى كه بخواهد آنها را اذيّت كند واقع مىشوند.275
به واسطۀ تنبلی و سستی، تحمل مشکلات و سختیها را برای رسیدن به آرمانهای الهی ندارند و در صورت حملۀ دشمن توان رویارویی با او را نداشته و بهراحتی اموال و داراییهایشان به غارت دشمن میرود.
4.6.6. پیروی ازهواهای نفسانی
پیروی از هوای نفسانی یکی از مهمترین موانع دستیابی به آرمانهاست؛ زیرا خواهشهای نفسانی دشمن درونی انسان است و باعث زایلشدن عقل که نیروی هدایت به سوی کمال در وجود اوست، میشود. در نتیجه، از مسیر رشد و تعالی منحرف شده، در ضلالت و گمراهی میافتد. از این رو، امام علی × در ماجرای خانۀ شریح قاضی میفرمایند:
«شَهِدَ عَلَى ذَلِكَ الْعَقْلُ إِذَا خَرَجَ مِنْ أَسْرِ الْهَوَى وَ سَلِمَ مِنْ عَلَائِقِ الدُّنْيَا »276
شاهد این داد وستد خردی است که از بند هوی وهوس برهد واز وابستگی های دنیا سالم بماند.
آخرين نكتهاى كه در نسخۀ امام راجع به قبالۀ خانل شريح قاضى وجود دارد آن است كه عقل هرگاه از بند هوا و هوس رها شود و از وابستگيهاى دنيا دور باشد، به آنچه در اين نسخه از معايب اين معاملۀ ذكرشده گواهى مىدهد؛ چراكه عقل هنگام خالى بودنش از اين وابستگيها، از كدورت باطل پاك است و حق را چنان كه شايسته است، مىبيند و بر طبق آن حكم مىكند. اما اگر اسير دست هوسها و مقهور سلطۀ نفس اماره باشد، با دیدۀ سالم به حق نمىنگرد؛ بلكه با چشمى بر آن نگاه مىكند كه پردۀ تاريكيهاى باطل روشناييش را از بين بردهاست. پس به دليل آنكه حقيقت را بهطور خالص نمىبيند گواهى خالصانه هم بر آن نمىدهد؛ بلكه شهادت
به حقانيت امرى مىدهد كه در ظاهر حق است اگر چه در باطن امر، باطل مىباشد؛ مثل گواهى دادن به اين كه در طلب مال و منال دنيا مصلحتهايى وجود دارد كه از جمله، پرهيز از تنگدستى آيندۀ خود و باقى گذاشتن براى فرزندانش و جز اينها از امورى كه در ظاهر شرع، دليل بر جواز بهدستآوردن دنيا و تعلقات آن مىباشد و اگر با ديدۀ حقبين بنگرد، مىداند كه جمعآورى ثروت براى اولاد وظيفۀ او نيست؛ زيرا روزىدهندۀ فرزند، خداى آفرينندۀ او مىباشد و بهدست آوردن مال و منال به دليل ترس از تنگدستى، خود تعجيل در فقر و موجب انصراف از امر واجب و توجه به غير آن مىباشد. توفيق از خداست.277
پیروی از هواهای نفسانی، عقل انسان را به بند کشیده، آدمی دیدۀ حقبین خود را از دست میدهد و موجب وابستگی او به مادیات میگردد و در نهایت از مسیر حرکت به سوی دستیابی به آرمان الهی باز میماند.
4.6.7.عصبیّت:
یکی دیگر از موانع آرمانگرایی تعصب خشک و بیجا است که سبب تکبر و فخرفروشی میشود. تعصبهای خشک جاهلی سبب بهوجودآمدن تفرقه و دشمنی میشود که انسان را از رسیدن به آرمانهای الهی باز میدارد. امام علی × در این مورد میفرمایند:
«فَاللَّهَ اللَّهَ فِي كِبْرِ الْحَمِيَّةِ وَ فَخْرِ الْجَاهِلِيَّةِ فَإِنَّهُ مَلَاقِحُ الشَّنَئَانِ وَ مَنَافِخُ الشَّيْطَانِ… »278
خدارا ! خدارا ! که از تکبرهای غرورانگیز و افتخارهای جاهلی دست بردارید! که آن تولیدکنندۀ بغض و دشمنی و کورۀ وسوسههای شیطانی است …
از ظاهر عبارت برمىآيد روى سخن حضرت با پيروان معاويه است كه به جنگ با آن حضرت و ياران او و خدا و تمام اوليايش برخاستهبودند و بهطور مكرر جامعه را در مورد صفت ناپسند خودپسندى و برخود باليدن از خداوند و عقوبت او برحذر داشتهاست و اينكه در فرمايش خود دو صفت، «كِبْرِ الْحَمِيَّةِ» و «فَخْرِ الْجَاهِلِيَّةِ» را به طريق اضافه ذكر فرموده و اشاره به كبر و فخر ناپسند كرده؛ زيرا گاهى اين دو صفت ممدوح و پسنديدهاند مثل تكبر فقرا و بينوايان در برابر اغنيا و ثروتمندان و به منظور ايجاد نفرت بيشتر از اين خصلت ناپسند آن را توليدكنندۀ دشمنيها ناميدهاست.
واژه “مَلَاقِحُ” كه به معناى حيوانهاى نر آبستنكننده است؛ استعاره از كبر و نخوتهاى برجستهاى است كه آدمى را به شدت دچار خودبزرگبينى مىسازد و بديهى است كه اين ويژگيها، همه را به او بدبين مىكند و باعث ايجاد دشمنى و كينه مىشود. جمع آوردن “مَلَاقِحُ” به دليل كثرت معناى كبر در اذهان متكبّران است.
“مَنَافِخُ الشَّيْطَانِ”، “مَنَافِخُ” جمع “منفخ” مصدر ميمى و به معناى دميدن مىباشد. انواع كبر و خودپسندى كه در روحيۀ انسان بهوجود مىآيد، از وساوس و دميدنهاى ابليس است و در عرف متداول به كسى كه خود را از ديگران بلندمقامتر مىداند، مىگويند شيطان باد به دماغ وى انداخته است. سپس مىفرمايد كه اين نفخههاى شيطانى ملتهاى گذشته را فريب داد به اين دليل كه امور باطل را در نظر آنان حق نمايش داد از باب مثال خوى ناپسند تكبر و آنچه را كه لازمۀ آن است براى آنان خوب جلوه داده و چنان وانمود مىكرد كه از صفات نيكوتر و سودمندتر مىباشد. بالاخره اين ظاهرفريبيها چه بسا كه سبب
