
هاي علميه و علماي دين، نمي توانند نسبت به دستگاه و امور کشور و آنچه که مي گذرد بي تفاوت باشند و بگويند: حالا خودشان مي دانند، ديگر ما چـه کار کنيـم؟ اگر علمـا کنـار کشيدند، به تدريج جمهـوري، غير اسلامـــي خواهـد شـد.” (خامنهاي،274،1375) “حوزه علميه و علماي دين و جوامع ديني و روحاني، نمي توانند از وضع نظام بي خبر باشند و بي خبر بمانند و اين بي خبري را تحمل کنند”.(خامنهاي،263،1375)
يکي از وظايف دولت اسلامي، حفظ و ترويج ارزش هاي الهي است؛ چنان که حضرت علي(ع) مي فرمايد: ” وَ عَلَي الاِمامِ أَن يُعَلِّمَ أَهلَ وَلايَتِهِ حُدُودَ الاِسلامِ و الاِيمانِ” (و بر امام لازم است که حدود و ثغور اسلام و ايمان را به پيروانش ياد دهد).(خوانساري،318،1359)
بنابراين تبليغ ديني از شئون حکومت اسلامي است و با توجه به جايگاه رسانه هاي نوين در تبليغات ديني، دولت اسلامي بايد به بهترين وجه ممکن از اين ابزارها در جهت ترويج و دفاع ارزش هاي ديني و جلوگيري از ضد ارزش ها استفاده کند.
2-12-5-1-2-2-موقعيت رسانه اي
حوزه علميه، موقعيت و نقش رسانه اي نيز پيدا مي کند و همچنان که در تبليغ سنتي دين مسئول است، در تبليغ رسانه اي و تعامل با رسانه ملي هم مسئوليت دارد؛ زيرا “صدا و سيما مسئوليت آموزش عمومي و ارشاد فرهنگي و سياسي و تبيين مباني اسلام و مقابله با توطئه هاي تبليغاتي دشمن را با بهره گيري از هنر اصيل و سالم بر عهده دارد.” (خامنهاي،417،1375) “راديو و تلويزيون، اصلاً براي ساختن باب اسلام و انقلاب است و غير اين نيست. هيچ هدفي فراتر و بالاتر از اين هدف وجود ندارد. ما مي خواهيم روي مخاطب خودمان اثر بگذاريم”.(خامنهاي،423،1375) در مقدمه قانون اساسي آمده است: “رسانه هاي ارتباط جمعي، راديو و تلويزيون بايد در جهت تکامل انقلاب اسلامي، در خدمت اشاعه فرهنگ اسلامي قرار گيرند و در اين زمينه از برخورد سالم با انديشه هاي متفاوت بهره جويند و از اشاعه و ترويج خصلت هاي تخريبي و ضد اسلامي جداً پرهيز کنند”.(قانون اساسي/ اصل 175)
تبليغ ديني در ايران، به ويژه تا قبل از انقلاب، عمدتاً مبتني بر ارتباطات سنّتي بوده است که به دليل جوّ حاکم بر کشور و تنگناهاي سياسي، امکان بهره گيري از رسانه هاي نوين وجود نداشته است؛ اما پس از پيروزي انقلاب اسلامي، “براي نخستين بار در طول تاريخ ايران پس از اسلام، مقتضياتي پديد آمده تا به دور از موانع و تجربيات واگرايانه گذشته، آرزوي همگرايي و معاضدت همسوي رسانه هاي سنّتي و وسايل ارتباط جمعي در جهت مقاصد عاليه اسلام، تحقق يابد.
دستيابي به اين مهم، در گرو شناخت مباني حاکم بر اين سيستم ارتباطي و اصولي است که در درون اين سيستم، زمينه همکاري ديني رسانه ها را فراهم مي سازد”.(باهنر،1384، 86)
براي آنکه تصوير روشني از وضعيت موجود و ترسيمي بهتر از شرايط مطلوب در اين زمينه داشته باشيم، به برخي از فرصت ها، تهديدها، قوت ها و ضعف هاي حوزه علميه اشاره مي کنيم.
با توجه به موقعيت ها و نقش هاي حوزه علميه که خود فرصتي ارزشمند براي تبليغ رسانه اي دين است، موارد ذيل ذکر مي گردد:
فرصت ها:
– ويژگي هاي دين مبين اسلام، به ويژه غناي فرهنگي و مطابقت آن با فطرت انسان.
– موقعيت انقلاب اسلامي و ظرفيتهاي آن، که در دنياي امروز اميدي براي همه مسلمانان است.
– وابستگي و اعتماد مردم به رسانه ملي و نقش آن در تحولات ديني، سياسي، فرهنگي و…
– موجود بودن زمينه هاي مناسب در دين، براي ترويج ارزشهاي الهي.
– نيروهاي مستعد و با انگيزه براي حضور در عرصه هاي مختلف تبليغ رسانه اي دين.
تهديدها:
مهم ترين تهديدي که در اين زمينه وجود دارد، غفلت از چشم انداز آينده رسانه هاي نوين است که مي تواند حتي فرصت هاي فوق را از ما بگيرد و يا به تهديد تبديل کند. رشد قارچ گونه رسانه هاي فارسي زبان رقيب، گوشه اي از تلاش دشمن براي تنگ کردن فضاي تبليغي، و حذف ما از عرصه رسانه هاي تأثيرگذار است.
با اينکه رسانه هاي نوين مقوله اي ديني اند، متأسّفانه در حوزه علميه به کلّي مورد غفلت قرار گرفته اند. تا جايي که حتي درباره رسانه ملي نيز در سطوح مختلف سياستگذاري، برنامه ريزي و اجرايي، به صورت جدّي اقدامي صورت نگرفته است و جز برخي حرکت هاي محدود، ناهماهنگ و بدون نظارت، کاري در جهت تعامل هدفمند و متناسب با موقعيت رسانه ها در دنياي امروز صورت نمي گيرد.
خطر آنجاست که برخي از افراد، متأثّر از فضاي ارتباط و تبليغ سنّتي، تصور مي کنند که مي شود با پرهيز از رسانه ها، آنها را محدود و يا حذف کرد؛ به همين دليل، حتي گاهي از بردن نام آنها و يا تأسيس واحدي براي آشنايي و پيگيري امور مربوط به آنها پرهيز مي کنند.
پس بايد از چار چوب و استخوان بندي قوي حوزه علميه و امکانات فراوان فکري و معنوي که در حوزه هاي علميه وجود دارد استفاده نمود تا براي فراهم کردن پاسخ هاي اين پرسش هاي فراوان، انسان هايي ساخته شوند که بتوانند به سرچشمه هاي جوشان معارف و احکام دست يابند و نيازها و خلأها را پر کنند”.(خامنهاي،269،1375)
آسيب ها و نقاط ضعف:
– فقه موجود، از جامعيّت کافي برخوردار نيست. “ما فقهي لازم داريم که بتواند حکومت و سياست خارجي و روابط بين المللي و… را پاسخگو باشد”. (خامنهاي،123،1375)
– از جمله چيزهايي که حوزه بدان نياز دارد، يک نظام تعليم و تربيت است تا در آن، وقت ها به هدر نرود”. (خامنهاي،34،1375)
– امروز در جامعه ما، آن کسـاني که بتواننـد با زبـان هاي زنده دنيـا صحبت کنند و معارف الهي و پيشـرفت هاي فکري و فرهنگ اسلامي را برسانند، خيلي کم هستند و اين خلأ بايد به گونه اي پر شـود”. (خامنهاي،39،1375)
– ما معادن عظيم و غالباً از جنس فاخر در اختيارمان هست؛ اما پولي که بشود در بازار خرج کرد و به اين و آن داد، نداريم”. (خامنهاي،269،1375)
– خلأ نظريه پردازي اسلامي درباره ارتباطات و رسانه، بر مبناي آموزه هاي قرآن و عترت؛
– ضعف نيروي انساني و عدم آموزش کارآمد. “خوب بود صدها نويسنده اسلامي و… تربيت مي کرديم که نکرديم. اين يکي از کارهاي حوزه است”. (خامنهاي،142،1375)
– عدم سياستگذاري و برنامه ريزي متناسب، همراه با تحولات جهاني در زمينه ارتباطات و رسانه ها؛
– عدم دانش، بينش و نگرش دقيق و واقع بينانه درباره کارکردها، کجروي ها و توانمندي هاي رسانه ها؛
– غفلت از وظيفه اي که در مقابل رسانه ها، به ويژه رسانه ملّي دارد؛
– ناهماهنگي تحولات حوزه با رخدادها و نيازهاي دنياي امروز؛
– نبود کتاب يا بحث مستقل فقهي در زمينه تبليغات و ارتباطات سنتي و نوين.
13-5-1-2-2-رابطه دين و رسانه
برخي افراد، با تمسک به نظريه ذاتگرايانه تکنولوژي، پرداختن به بحث آسيبهاي رسانه در رابطه با دين؛ اعم از بحث در مورد آسيبهاي برنامههاي ديني رسانه و يا آسيبهاي سائر برنامههاي آن به دين و دينداري را بحثي بيفايده و بيثمر قلمداد ميکنند؛ چرا که قائلند ماهيت رسانه، جز اين را طلب نميکند و اساساً، رسانه ناگزير از اين آسيبهاست. بنابراين پرداختن به بحث از چيستي رسانه و رابطه آن با دين، بعنوان زمينهاي براي بحث از آسيبها، ضروري به نظر ميرسد.(کرباسيان،1387)
يکي از نظرياتي که در باب چيستي رسانهها، وجود دارد، نظريه ابزارانگارانه است که رسانه را صرفاً ابزاري ميداند که در ذات خود فاقد هرگونه هويت فرهنگي مستقل است و ميتواند در خدمت پيامهاي مختلفي قرار گيرد؛ بدون اينکه فرهنگ و پيامهاي خاصي را از درون ذات خود به مخاطب منتقل نمايد. اين تلقّي از فنآوري ميراث ارسطو بشمار ميرود که قائل است، فناوري نظم ساماني است که انسان به اشياء ميدهد و فنآوري را حائز شأني خنثي ميداند. فنآوري مانند ظرفي است که صرفاً، مظروف خود را نمايش ميدهد؛ بدون آنکه بدان تعيّني بخشد.(هور و لاندباي،91،1382)
در مقابل اين نظريه، ديدگاه هايدگر، فيلسوف معاصر آلماني مطرح است که معتقد به نظريه ذاتگرايانه يا هستيشناسانه در مورد تکنولوژي ميباشد. براساس اين نظريه، رسانه، ذاتاً داراي هويت فرهنگي مستقلي است، که همچون ديگر دستاوردهاي مدرن دنياي مدرنيته، عناصري همچون عقلانيت ابزاري، اومانيسم و سکولاريسم را که اصول اساسي مدرنيسم بشمار ميروند، در ذات خود دارد.(جي كليفورد ،22،1335)
نظريه معروف رسانههاي سرد و گرم مکلوهان و يا کلام معروف او که “رسانه همان پياماست” را نيز ميتوان در راستاي همين ديدگاه ارزيابي کرد. مکلوهان کلامي دارد که بوضوح مؤيد نظريههاي ديگر است، آنجا که ميگويد: “براي حصول به درک واضح و شناخت روشني از يک فرهنگ، بايد به مطالعه ابزارهايي پرداخت که در آن فرهنگ، براي تبادل افکار و مبادل? پيامها بکار گرفته ميشود”. (پستمن،73،1384)
“نيل پستمن” نيز که براي تلويزيون در عرصه دين، ضعف ذاتي قائل است، در اينباره ميگويد: “صفحه تلويزيون، خود، داراي ماهيتي ذاتي و برخوردار از گرايش نيرومند به روانشناسي اين جهاني است. تبديل شکل اين جهاني تلويزيون به شکل جهاني متناسب با معنويت و قداست مذهبي، چگونه ممکن است”.(پستمن،256،1384)
در ميان محققان معاصر، شايد بتوان فعاليتهاى استوارت هوور و همکارانش را تلاشى در جهت تعاملگرايى دين و رسانهها دانست. وى با اشاره بر نقش رسانهها در فرايند خلق و آفرينش نمادها و همچنين تفسير و کاربرد اين نمادها، بر تعامل رسانه و دين تأکيد مىکند.(حسيني،142،1390) اينها معتقدند که کار بازانديشى در رابطه دين و رسانه بايد با بررسى نگاههاى مخالف در نسبت دين و رسانه در چارچوب فرهنگى مدرنيته انجام شود.
اين نگاهها پس از بررسى رويکردهاى ابزارگرايانه و ذاتگرايانه به نگاهى بينابين دست مىزنند و معتقدند: از يکسو، رسانهها فراهمآورنده مواد خام لازم براى ساخت معانى دينى در زندگى هستند (تأثير از ذاتگرايى) و از سوى ديگر، رسانهها در خلق و توليد و توزيع نمادهاى دينى مىتوانند در خدمت دين باشند (تأثير از ابزارگرايى).(هوور،14،1388)
عدهاى ديگر از طريق طرح مسائل مشترک به دنبال يافتن راههاى ارتباط دين و رسانه بودهاند. از جمله اين افراد لين کلارک است که سعى کرده بر سه محور ذيل تأکيد کند: اول آنکه رسانهها در پى ايجاد معنا هستند و مسئله معنا پيش از هر چيز، مورد توجه قرار گرفته است. دوم آنکه رسانهها نيازمند آنند که تبيين روشنى از ارتباط دين شخصى و دين نهادين بيابند و اين مسئلهاى است که دين مورد توجه قرار داده است. يکسانى و يا دوگانگى دين و اخلاق نيز در اينجا مهم است. سوم، توجه رسانهها به مسائل سياسى و در کنار آن، گرايش آموزههاى دينى به موضوعات سياسى به ويژه مسئله عدالت است. (حسيني،144،1390)
البته ميتوان پذيرفت که هر رسانهاي، اقتضائات خاص خود را دارد؛ که ممکن است از ذات و ماهيت آن نشأت گرفته باشد و يا اينکه ناشي از قواعد و مقررات حاکم بر آن رسانه باشد، اما اينکه ماهيت رسانه در تقابل با دين باشد محل تأمل است. نبايد ميان ماهيت رسانه با آنچه توسط سازندگان يا گردانندگان آن بر اين تکنولوژي عارض شده است، خلط کرد و نظام رسانهاي که توسط افراد براي رسانه تدوين شده است را به حساب ذات و ماهيت گذاشت. اگر تقابلي ميان دين و تلويزيون و يا هر رسانه ديگري به نظر ميآيد شايد بتوان ريشه آن را در نظامهاي سکولار حاکم بر آن جستجو کرد.
بعد از تحول در عرصه ارتباطات و اختراع ماشين چاپ، اولين اقدامي که در فضاي اين رسانه نوين صورت گرفت، ترويج دين بود؛ که در قالب چاپ انجيل صورت گرفت؛ اما بعد از مدتي در همان فضايي که از اين رسانه براي ترويج دين استفاده شده بود، پرچم تقابل دين و رسانه برافراشته شد و اعتقاد به جدائي اين دو مقوله از همديگر مطرح شد. شايد اين امر را بتوان مؤيدي بر اين امر قرار داد که ماهيت رسانه با دين، در تقابل نيست و آنچه اين دو را در مقابل همديگر قرار داد، نظام رسانهاي بود؛ که بر آن حاکم شد.
البته بايد در نظر داشت که تلويزيون نيز مانند تمامي ابزارهاي دنيوي، گرفتار محدوديتهائي
