
معتقد است ادبیات موجود نشان میدهد که رفتار دلبستگی نه تنها جزئی از نوزاد است بلکه جزئی از کودکی، نوجوانی و جوانی است.
یکی از اصول اصلی نظریه دلبستگی، تداوم دلبستگی در سراسر زندگی افراد است. کونیز و رید، 1994، به نقل از امیری، 1390، با استفاده از مدلهای درونکاری 3 عامل را ذکر کردهاند که میتواند تعیین کننده ثبات دلبستگی باشد.
اول: افراد گرایش دارند محیطی را انتخاب کنند که با باورهای آنها درباره خودشان و دیگران هماهنگ باشد. دوم: مدلهای درونکاری ممکن است «خود تداوم بخش» باشند. برای مثال کسی که معتقد است به دیگران نمیتواند اعتماد کند، ممکن است به گونه ای دفاعی با افراد برخورد کند که این حالتها، احتمال طرد وی را بیشتر خواهد کرد. سوم: از طریق سوگیری از پردازش اطلاعات یعنی مردم به گونهای هدایت میشوند که محرکهای مختلف را آن گونه ادراک کنند که از مدلهای درون کاری آنان حمایت کنند. ولی علی رغم این نکات در مواردی تغییر در «مدلهای درونکاری» اتفاق میافتد. بخصوص وقتی رویدادهای مهم و چشمگیری در محیط اجتماعی مشخص به وقوع میپیوندد که با انتظارات وی منطبق نیستند. برای مثال، قرار گرفتن در یک رابطه با ثبات و ارضاء کننده ممکن است منجر به تغییر در مدلهای درونکاری کسانی شود که نگاه بدبینانه درباره احتمال وجود چنین روابطی دارند. درصد بالای افرادی که دارای ازدواجهای با ثبات هستند، دلیلی بر این مدعاست (فنی و نوار، 1991، به نقل از امیری، 1390). تغییر وضع دلبستگی کودک در پی تغییر مقتضیات محیطی امکان پذیر است. ازدواج مجدد موفق مادران مجرد میتواند زمینه ساز تغییر الگوی پیوند ناامن کودک به الگوی امن باشد. کاسیدی (1999) نشان داده که چگونه روان درمانی کوتاه مدت مادران کودکان ناایمن میتواند– وضع دلبستگی کودک را همگام با بهبود مادر تغییر دهد.
به نظر میرسد که مسئله ثبات یا تغییر در سبک دلبستگی شبیه مسئله تغییر یا عدم تغییر شخصیت است. بعضی از نظریهها همانند روانکاوی معتقدند شالوده شخصیت انسان در پنج سال اول شکل میگیرد و پس از آن تغییر شخصیت مشکل است و بعضی از نظریهها مانند رفتار درمانی معتقدند همگام با تغییرات محیطی و فرایندهای تقویت میتوان شخصیت فرد را تغییر داد.
میتوان گفت سبکهای دلبستگی همانند ویژگیهای شخصیتی از دوران کودکی تا بزرگسالی زیاد تغییر نمیکند، مگر اینکه فرد با تغییرات مهمی در زندگی مواجه شود (مثلاً یک دوره روان درمانی مؤثر یا قرار گرفتن در فضایی بسیار متفاوت از آنچه که به آن باور دارد)، به عبارت دیگر شدت و مدت قرار گرفتن در فضایی متفاوت با فضای مدلهای درون کاری فرد، میتواند تأثیر بسزایی در تغییر سبک دلبستگی او داشته باشد، در غیر این صورت روند سبکهای دلبستگی روندی با ثبات خواهد بود.
3-4-1-2- بزرگسالی و کیفیت دلبستگی
بالبی معتقد است که نظریه دلبستگی حفظ نظریه تحول کودکی نیست بلکه نظریه تحول در گستره حیات نیز هست (ویس37، 1994). وی چنین مینویسد: در حالیکه رفتار دلبستگی در اوایل کودکی بیشتر از هر زمانی دیگری قابل مشاهده است اما میتوان در چرخه حیات و به ویژه در فوریتها آن را مشاهده کرد (بالبی، 1980).
بینگ هال38 (1995) به نقل از امیری (1390) استدلال کرد که دانستن اینکه شخصی وجود دارد که نگران شماست و شما را در ذهن خودش جای دارد؛ در هر سن و شرایط، نقش اساسی داشته و به عنوان یک پایگاه ایمن عمل میکند. وست و شلدون مکر39 (1994) دلبستگی بزرگسالان را به عنوان روابط دو به دویی تعریف میکنند که همجواری با یک شخص ویژهی ترجیح داده شده منجر به حفظ شدن احساس ایمنی میگردد.
الگوی دلبستگی کودکان که توسط اینرورث و همکاران، 1978، به نقل از امیری، 1390، مشخص شده بود توسط هازن و شیور40، 1987) در سه گروه دلبستگی ایمن، اجتنابی و دو سوگرا دنبال شده است (دیتوماز41 و همکاران، 2003 به نقل از امیری، 1390).
کسیدی، (1999) این الگو را به 4 الگوی دلبستگی بزرگسالان، یک الگوی ایمن و سه الگوی نا ایمن توسعه داد که هر کدام از این چهار الگو بر حسب موقعیت به دو بعد تعریف میشوند. مثلاً الگوی ایمن به صورت اثبات خود و اثبات دیگران توصیف میشود. اثبات خود به سطح کلی حرمت خود و به احساس ارزش شخص باز میگردد. اثبات دیگران به سطح کلی اعتماد میان فردی یا اعتماد به اینکه دیگران عموماً مقبول و علاقمند هستند باز میگردد.
هر کدام از چهار الگوی ایمن42 (اثبات خود و اثبات دیگران) نا ایمن اجتنابی43 (نفی خود و دیگران) شیفته (نفی خود و اثبات دیگران) و مطرود 44 (اثبات خود و نفی دیگران) با الگوی روشن و واضح تنظیم هیجانی و تعامل اجتماعی توصیف شدند. افراد دلبسته ایمن، صمیمی، خود مختار و آرام هستند. بزرگسالان ترسان – اجتنابی در اعتماد به دیگران مشکل دارند و از صمیمیت اجتناب میکنند. آنها ممکن است به یک فرد وابسته شوند اما در ارتباط با دیگران مشکل دارند و از صمیمیت اجتناب میکنند. آنها ممکن است به یک فرد وابسته شوند اما به علت ترس از طرد شدن عقب نشینی میکنند. افراد با الگوی شیفته احتمالاً به دیگران وابسته میشوند اما عقب نشینی نمیکنند. آنها نگران طرد شدن هستند و برای اطمینان مجدد، از شریک خود تقاضای غیر منطقی دارند. افراد مطرود – اجتنابی از دیگران فاصله میگیرند تا مفهوم خودشان مثبت باقی بماند. این افراد از دیگران، اجتناب میکنند تا وانمود کنند خود مدار و بی نیاز هستند (امیری، 1390).
4-4-1-2- انواع دلبستگی
دلبسته نا ایمن اجتنابی (گروه A)
کسانی که در گروه A قرار دارند در برابر غریبهها مضطرب نمیشوند و زمانی که مادر، کودک را ترک میکند کودک کمتر اعتراض میکند و به بازیاش ادامه میدهد و در دیدار مجدد با مادر، کودک از نزدیک شدن به مادر دوری میکند و ممکن است حضور مادر را ندیده بگیرد؛ این افراد در گروه A قرار میگیرند که از طرد شدن از طرف دیگران میهراسند و با وابستگی شدید به دیگران از اضطراب خود میکاهند (شافر، 2000).
کودکانی که در گروه A قرار دارند، رفتار جستجو مجاورت یا مراقبت را آمیخته با رفتار اجتناب از مجاورت و نزدیکی مراقب نشان میدهند. به نظر میرسد که کودکان دارای دلبستگی اجتنابی در عواطفشان نسبت به مادر بی تفاوتند ولی این امر ظاهری است؛ چرا که آزمایشها الگویی از برانگیختگی فیزیولوژی را نشان میدهند که بیانگر خشم نهفته در کودک است (کولین، 1996).
دلبسته ایمن (گروهB)
کسانی که در گروه دلبسته ایمن قرار میگیرند از والدین به عنوان مبنا و اساس ایمنی بخش جهت کشف و جستجوی محیط پیرامون خود استفاده میکنند و در دیدار مجدد با مادر در موقعیت ناآشنا به احساس آرامش و ایمن دست مییابند و بلافاصله به اکتشاف و ایمنی میپردازند و هنگامی که کودک ناراحت باشد سعی در ایجاد تماس فیزیکی با مادرش را دارد، چرا که این تماس فیزیکی به کودک کمک میکند که آرامش یابد.
کودکان با الگوی دلبسته ایمن قادر هستند تا روابط دلبستگی جدیدی را شکل دهند، در حالی که روابط قبلی با والدینشان را نگه میدارند. کودکان زیر گروه B1 پس از جدایی از نگاره دلبستگی، با تمام توان تعامل خود را با نگاره آغاز میکنند. کودکان زیر گروه B2 مجاورت و تعامل با مادر را جستجو میکنند اما کمتر از زیر گروه B3 رفتار مجاورت را از خودشان نشان میدهد.
کودکان B1 و B2 بعضی اوقات رفتار اجتنابی از خود نشان میدهند اما رفتار دلبستگی ایمن، از رفتار اجتنابی نیرومندتر است. کودکان B3 اغلب به صورت ایمن دلبسته میشوند و به طور فعال پیگیر تماس و تعامل فیزیکی با مادر هستند. در کودکان B4 ممکن است یک رفتار اجتنابی مقاومتی در انتها دیده شود. به طور کلی کودکان گروههای A و B کمتر و یا اصلا مقاومتی در مقابل نگاره دلبستگی نشان نمیدهند (شافر، 2000).
دلبسته نا ایمن مقاوم یا اضطرابی / دو سو گرا (گروه C)
این افراد سعی میکنند در نزد نگاره دلبستگی (مادر) بمانند و هنگامی که مادر در کنار آنها حضور دارد حداکثر به جستجوی محیط پیرامون خود میپردازند و زمانی که از مادر جدا میشوند به شدت ناراحتی خود را نشان میدهند اما هنگامی که مادر بر میگردد، کودک دو سو گرا (دمدمی مزاج) است به این معنی که از طرفی تمایل برای مجاورت با مادر را دارد و از طرف دیگر وقتی مادر با گرمی و صمیمیت با او بر خورد میکند از خود مقاومت نشان میدهد. ضمناً این کودکان از غریبهها حتی زمانی که مادرش حضور دارد اجتناب میکند (شافر، 2000).
کودکان زیر گروه C1 و C2 مقاومت قوی یا متوسطی را نسبت به نگاره دلبستگی نشان میدهند. اما کودکان زیر گروه C2 بسیار منفعل بوده و در حضور مادر به جستجوی محیط میپردازد و نگران و مضطرب به نظر میرسند (کولین، 1996).
دلبستگی جهت نایافته یا سازمان نایافته (گروه D)
اخیراً سبکی تحت عنوان دلبستگی جهت نایافته / سازمان نایافته کشف شده است که به عنوان زیر شاخههایی از سبک دلبستگی ناایمن محسوب میشود. این سبک، ترکیبی از سبکهای دلبستگی اجتنابی و مقاوم میباشد که به صورت سردرگمی در فرد بازتابش را نشان میدهد که آیا به مراقب نزدیک شود یا از او اجتناب کند (شافر، 2000).
5-4-1-2- انواع دلبستگی بزرگسالان
طبقه بندی دلبستگی بزرگسالان بر اساس RAAS
مقیاس دلبستگی بزرگسالان ابتدا در سال 1990 به وسیله کالینز و رید تهیه شد و در سال 1996 مورد بازنگری قرار گرفت. مقیاس دلبستگی بزرگسالان سه زیر مقیاس وابستگی، نزدیکی و اضطراب میباشد:
1- وابستگی: میزان اطمینان و تکیه کردن آزمودنی به دیگران را نشان میدهد.
2- نزدیکی: میزان صمیمیت و نزدیکی عاطفی آزمودنی با دیگران را میسنجد.
3- اضطراب: میزان نگرانی فرد از طرد شدن را مورد ارزیابی قرار میدهد.
آزمودنیها بر مبنای نتایج به دست آمده در یکی از سه گروه دارای سبک دلبستگی ایمن، اضطرابی، اجتنابی جای میگیرد(امیری، 1390).
6-4-1-2- دلبستگي و روابط عاشقانه
بالبی در نظریه دلبستگی خود به فرضیه فروید اشاره می کند که رابطه نوزاد والد نمونه های نخستین براي روابط عاشقانه بعدي در بزرگسالی است. به عقیده بالبی، سبکهاي دلبستگی اولیه ما در دوران کودکی و از طریق رابطه کودك -پرستار شکل می گیرد. روابط دلبستگی نقش بسیار مهمی در احساس امنیت ما دارند براي کودکان، این رابطه ابتدا با والدین برقرار می شود و در بزرگسالان با یک زوج برقرار می شود. به نظر بالبی رابطه ناایمن موجب بی اعتمادي، مشکل در هماهنگی و حساس بودن و نارضایتی هیجانی در روابط عاشقانه بزرگسالی می شود.
بالبی معتقد است دلبستگی در رابطه والد و کودك به رابطه عاشقانه بزرگسالی فرد انتقال می یابد و میتواند بر رفتار، شناخت و هیجانات، در هر زمانی از زندگی، از نوزادي تا بزرگسالی تاثیر بگذارد. دلبستگی در روابط به طور ارادي و داوطلبانه و یا به طور کامل قطع نمی شود و هر گونه خللی در یک رابطه دلبستگی دردناك است و موجب سوگواري در فرد می گردد. براساس این فرضیات، امنیت را میتوان به عنوان هسته نظام دلبستگی در روابط دلبستگی بزرگسالی توصیف نمود، که عبارت است از یک رابطه امن با فردي که به او احساس دلبستگی می کنیم و به ما پاسخ می دهد و موجب اعتماد به نفس در ما میشود.
بالبی و آینسورث معتقدند که کیفیت و الگوي دلبستگی در روابط عاشقانه بزرگسالی ممکن است شبیه الگوي دلبستگی فرد در رابطه با والدش باشد. از این رو دلبستگی هاي دوران کودکی شخص بر روابط عاشقانه بزرگسالیاش تاثیر می گذارد. بنابراین تداوم الگوهاي اولیه در دوره هاي بعدي به دو روش تبیین می گردد؛ اول اینکه انتظار می رود یک رابطه با ثبات بین کودك و مراقب بوجود بیاید که تا بزرگسالی ثابت باقی می ماند. دوم اینکه رشد مدل هاي ذهنی یا ابزار دلبستگی که خارج از آگاهی فرد اتفاق می افتد می تواند رفتارها، افکار و احساسات او را در موقعیت هاي عاشقانه بعدي راهنمایی و هدایت نماید. در واقع یک رابطه دلبسته ایمن می تواند عملکرد و شایستگی را در روابط بین فردي تسهیل کند. همه ما در جستجوي کسب امنیت و راحتی در
