
گسترهی روان تحلیلگری)
فروید در اواخر زندگی حرفهایاش(1923) ریشه های یک نظریهی موضوعی را وارد خاک پهناور روانکاوی کرد. وی در آخرین نوشته هایش چنین میگوید:
“افراد پس از فقدان کسی که برایشان اهمیت زیادی داشته ، به مکانیزم دفاعی بازگشت (واپس روی) رو میکنند. آن ها ضمن رنج بردن در این سوگ، با تصور کردن خصوصیات فرد از دست رفته، رابطه طلبی خود با آن شخص را بطور روانی ادامه میدهند. فرد سوگوار ادامه دادن به رابطهی گذشته را، تا اندازهای، از طریق درونی کردن تصویر شخص غایب انجام میدهند و سپس طوری با این موضوع درونی شده ارتباط برقرار میکند، انگار که او واقعاٌ همان شخص است سپس به واسطه درون فکنی، فرد سوگوار همانطوری که قبلاٌ موضوع محبوبش را ادراک میکرد، موضوع درونی شده را نیز ادراک خواهد کرد. ایگو78 مخزن موضوع متروک است بدین معنا که ایگو تصویر موضوع غایب را درونی کرده و از طریق فرایند همانند سازی ویژگیهایش را جذب و درونی سازی میکند و از این گذر، همانند سازی جانشینی میگردد برای تسکین موضوعی”
در متن بالا، فروید به شیوهای کاملاٌ زیبا جانشین شدن همانند سازی موضوعی را با تسکین موضوعی شرح داد. ملاحظه میکنید که او در همان سالها و با همین اشاره های گذرا، چه درک ژرفی از روابط موضوعی در ذهن داشته است ( حسینی،1390).
نظریه انا فروید
(گسترش روان تحلیل گری کودکان)
انا فروید دختر کوچک زیگموند فروید همراه با دیگر روان تحلیل گران، روان تحلیل گری کودکان را بنیان نهاد. در بخش نخست آثارش هم خود را مصروف توصیف اضطرابهایی نموده است که در ریختهای مختلف بر من هجوم میآورند و موجب میشوند که مکانیزمهای دفاعی مختلف (سرکوب گری79، واپس روی80، تشکل واکنشی81، مجزا سازی82، امحاء، فرافکنی83، درون فکنی84، ،بازگشت علیه خود85، تبدیل به واکنش متضاد و والایی گرایی86) برای مقابله با آنها بکار میافتد. قسمت دیگر آثار انا فروید مربوط به خط تحول است. بررسی آثار او حاکی از آن است که در نظریه خود به روابط موضوعی بسیار اهمیت میدهد. آنا فروید نشان میدهد که چگونه زندگی کودک از وابستگی مطلق به مادر آغاز شده و سپس به سوی سرمایه گذاری به موضوع های جنس مخالف در نوجوانی تحول مییابد. او مراحل تحول روابط موضوعی را ترسیم کرده است. این مراحل تحولی از وحدت زیست شناختی زوج مادر –کودک آغاز میشود و سپس به ترتیب با مراحل رابطه از نوع موضوع جزیی، مرحله پایداری موضوع ، مرحله رابطه دو سوگرایانه، مرحله مقعدی – آزارگری، پیش- ادیپی، مرجله احلیلی،- ادیپی کاملاٌ متمرکز بر موضوع، دوره نهفتگی، دوره پیش نوجوانی و بلاخره دوره نوجوانی تحول مییابد(منصور، دادستان، 1376).
نظریه رنه اشپیتز
(تحول رابطهی “موضوعی”)
رنه اشپیتز زیر نظر فرنزی87 به فعالیت پرداخت وتحت تحلیل آموزشی فروید قرار گرفت. نظریه اشپیتز مبتنی بر ارائه مراحل پدیدآیی رابطه موضوعی و ارتباط انسانی است. در این گستره ، اشپیتز سه مرحله تحول را بر میشمرد.
1- مرحلهی بدون موضوع
2- مرحلهی در راه موضوع
3- مرحلهی موضوع لیبیدویی به معنای دقیق کلمه
گذار از این مراحل مختلف اساساٌ در چارچوب رابطهی مادرو کودک قرار می گیرند و بر اثر رفتار های خاصی در کودک ردپایی می شود. رفتارهای خاصی که اشپیتز آن ها را نشانگر88 ها (از نوع “پاسخ با لبخند”) نامیده است. این نشانگرها آشکار کنندهی موجودیت سازمانگرهای 89روانیاند که آغازگر فرایندهای” رشد و رسیدگی “و تحولی هستند که به صورت یک “آمیزه “به یکدیگر ملحق میشوند، آمیزهای که متدرجاٌ تکامل به سوی توحید یافتگی شخصیت کودک را دامن میزند. در هر مرحلهی جدید از توحید یافتگی، دستگاه روانی از مکانیزمهای کنش وری جدید و متفاوتی بر خوردار میشود ( منصور، دادستان، 1376).
مرحلهی اول: مرحله بدون موضوعی
در تعریف این مرحله که کم و بیش با خود دوستداری نخستین فروید مطابقت دارد. اشپیتز اصطلاح بی تمایزی90 را بکار میبندد. مفهومی که اشپیتز بیان میکند نشان میدهد که نوزاد در قلمروهایی مانند ادراک، فعالیت و کنشوری هنوز “سازمان یافته ” نیست: جنبهی روانی و جنبهی بدنی از یکدیگر متمایز نشده اند. محیط هنوز ادراک نشده است، پس مفاهیم درونی و برونی وجود ندارند، اجزای بدن به منزلهی قسمت های جدا از یکدیگر حس نشده اند و جدایی بین کشانده ها و موضوع وجود ندارد. تنها گیرندگان اختصاصی و گیرندگان درونی، نخستین ادراکات وی را دریافت میکنند: یک سد طبیعی بسیار رفیع او را در مقابل محرکهایی که به وی هجوم میآورند، حمایت میکند. اشپیتز در مورد این نخستین روزهای زندگی، کلمهی دریافت یعنی ظرفیت حس کردن به معنای احشایی کلمه را ترجیح میدهد. این دریافت حسی به سازمان یافتگی حس درونی تعلق دارد. کودک از این دریافت حس درونی به سوی یک ادراک کانونی شدهی متمرکز، محدود و مشدد گام برمیدارد. کودک با تغذیه شدن، سر پستان یا پستانک را در دهان “حس میکند” و چهره مادر را میبیند. این دو ادراک همزمان، اعم از اینکه براثر تماس یا با فاصله تشکیل شده باشند، اجزاء کامل کنندهی تجربهی واحدی هستند. تماس در جریان شیردهی ممکن است موقتاٌ از دست برود در حالیکه ادراک با فاصلهی چهره پا برجا میماند. این دو نوع ادراک، یعنی “لمس دهانی ناپیوسته”و “ادراک دیداری پیوستهی نا متصل”، امکان گذار تدریجی از “جهت یابی از طریق لامسه به سوی جهت یابی از طریق ادراک فاصله دار “را فراهم میآورند: بدین ترتیب است که”پایداری موضوعی”و تشکیل موضوع در کودک آغاز میشود ( منصور ، دادستان، 1376).
مرحلهی دوم: مرحله پیش- موضوعی یا در راه موضوع
از دو ماهگی، باز شناخته شده ترین ادراک دیداری در کودک، چهره انسانی است. کودک بر اثر رشد و رسیدگی جسمانی و بر اثر تحول روانی میتواند ابزارهای بدنی خود را به منظور بیان یک تجربهی روانشناختی به کار گیرد. در نتیجه با لبخند به یک چهره اعم از آشنا یا نا آشنا پاسخ خواهد داد: اگر به این ترتیب کودک به هر چهرهای لبخند میزند علت آن است که هنوز “یک شخص را، یک موضوع لیبیدویی “را ادراک نمیکند بلکه آنچه ادراک میکند یک علامت است. این علامت یک علامت خاص است، چه کودک به تمام چهرهی انسان پاسخ نمیدهد بلکه به آن چیزی پاسخ میدهد که اشپیتز آن را “نشانگر گشتالتی “مینامد و از آنجا که پیشانی، چشم ها و دماغ از مقابل و در حرکت تشکیل یافته است . از آنجا که “گشتالت – علامت “نمیتواند به منزلهی یک موضوع واقعی باشد، اشپیتز به آن نام پیش – موضوع میدهد، چه کودک هنوز قادر به متمایز کردن یک چهره از دیگر چهره نیست، و هنوز موضوع لیبیدویی استقرار نیافته است و کودک در راه تشکیل موضوع گام بر میدارد. در نتیجهی تحول، از این پس کودک قادر است پا را از حد “دریافت محرکهای درونی به ادراک محرکهای برونی “فراتر نهد. هم چنین او میتواند برای مدتی اصل لذت را به سود اصل واقعیت، در تعلیق قرار دهد. او قادر به باز شناسی یک چهرهی انسانی است، ردهای حفظی تشکیل میگردند و جدایی من و بن حاصل میشود و یک من نو خاسته (من بدنی “فروید” 1923) شروع به کار میکند، در حالیکه مادر، نقش یک “من معین” را بر عهده میگیرد.. ظهور پاسخ با لبخند به منزله ی الگو و مبنای کلیهی روابط اجتماعی بعدی است. همین نشانگر است که استقرار نخستین سازماندهی روانی را آشکار میسازد .ترکیب دوتایی مادر – کودک (مفهوم جمعیت دو نفری فرویدی 1921)، امکان پدیدار شدن این شاخص را تسهیل میکند و اشپیتز بر ارتباطی که در چار چوب این ترکیب دوتایی وجود دارد، بسیار تاکید میورزد. اعمال هشیارانهی مادر و باز خوردهای ناهشیارانه اش اثر یک “تقویت نخستین “را در کودک دارد. این ارتباط از راه علامت های محرک حس درونی، در چارچوب جو عاطفی بین مادر و کودک ، تحقق میپذیرد. تجارب لذت و عدم لذت بارها تکرار میشوند. نخستین عواطف کسب لذت را که در قالب لبخند یا احساس عدم لذت را که با گریه تعبیر میشود، فراهم میآورد. برای آن که تجارب کودک به شکل سرمایه گذاریهای عاطفی در آیند باید که اثرات حفظی بر قرار گردند. در حد شش ماهگی، توحید یافتگی اثرات حفظی تحت تاثیر فرایندهی من، موجب همجوشی تصاویر بیش- موضوعی، اعم از خوب یا بد، خواهد شد تا به یک تصویر مادرانهی واحد منتهی شود و کشاننده پرخاشگری و لیبیدویی به سوی آن هدایت شوند. در هم تنیدگی دو کشاننده، وقتی با شخصی که بیش از هر شخص دیگر مورد سرمایه گذاری عاطفی واقع شده است مواجه گردد، موجب بر آمدن یا آشکار شدن موضوع لیبیدویی به معنای دقیق کلمه خواهد شد و این شروع واقعی روابط موضوعی است.( منصور، دادستان،1376).
مرحلهی سوم :مرحلهی موضوع لیبیدویی به معنای دقیق کلمه
در آغاز سه ماهه سوم زندگی (درحد هشت ماهگی)، ظرفیتهای ایجاد تمایز ادراکی کانونی شده و محدود، به خوبی گسترش یافتهاند و هنگامی که کودک در مقابل غریبه قرار میگیرد، چهرهی او را در مقابل اثرات حفظی چهرهی آشنای مادر قرار میدهد. آنگاه یک حالت اجتناب از تماس، که کم وبیش با دلهره همراه است، از خود نشان میدهد. این نخستین تظاهر دلهره به معنای واقعی کلمه است که دلهرهی “هشتمین ماه ” نامیده شده است و دلهرهی از دست دادن “موضوع “است. این تظاهر دلهره ، نشانگر دومین سازمانگر روانی است که موجبات آشکار شدن استقرار یک رابطهی موضوعی را فراهم می سازد: مادر از این پس یک موضوع لیبیدویی است. او اینک موضوعی ترجیحی، نه فقط در بخش دیداری، بلکه قبل از هر چیز در قلمرو عاطفی است. اشپیتز ارائه نظام خود را بر داده هایی مبتنی ساخته است که از راه مشاهدهی روابط موضوعی مادر با کودک به دست آورده است. این نوع مشاهده به او اجازه داده است که به کشف هایی دربارهی پدیده های مرضی دوره کودکی نائل گردد. پدیده هایی که به بینظمی ها و نارساییهای کیفی و کمی رابطه دوتایی مادر و کودک وابسته است ( منصور، دادستان،1376)
نظریه ملانی کلاین
(زندگی هیجانی کودک شیر خوار)
ملانی کلاین91 به سال 1882در وین بدنیا آمد. پس از ازدواج و بدنیا آوردن سه فرزندش، تحصیلات خود را از سر گرفت و متخصص روانکاوی کودکان شد. او مطمئناٌ پس از فروید یکی از بزرگترین چهره های روان تحلیل گری است. کلاین از فروید آغاز کرد و از او فراتر رفت. با آثاری که از سال 1921 تا سال 1960 نگاشت، بسط و گسترش قابل توجهی در مفاهیم فرویدی موضوع و روابط موضوعی به وجود آورد.کلاین بر مبنای کار تحلیلی خود، زندگی هیجانی کودک شیر خوار را توصیف کرده است.( منصور، دادستان،1376)
مفاهیم اصلی نظریهی کلاین
غرایز
کلاین در بررسی دنیای روانی نوزاد بر سائق های زیستی و غرایز تاکید میکرد سائق ها و تکانه ها بر این دنیا سلطه دارند. تعاملات میان والدین و نوزاد-در واقع همه تعاملات و روابط موضوعی – همچون وجوهی از سائق ها باز نموده میشوند. تاکید کلاین بر نقش سائق های زیستی در تعاملات، نظریهی روان شناختی او را نظریهای اید – محور92 میسازد ، یعنی نوعی روان شناسی که بیش از تاثیرات والدین ، بر نقش سائق ها آن گونه که در تخیلات ذهنی تجلی مییابند، تاکید دارد. یکی از منابع اصلی اضطراب نوزاد، فعالیت غریزه مرگ است ، مفهومی که میان فروید و کلاین مشترک است و چندان مورد قبول واقع نشده است. فرض بر این است که غریزهی مرگ در قالب ترس از مرگ و نیست شدن تجربه میشود. این غریزه شکل ترس از آزار یا نابودی به خود میگیرد ترس از این تکانهی ویرانگر در درون “خود”به موضوعی متصل میشود و آن موضوع در خیال پردازی های کودک بیپناه ، مهار ناپذیر و پر قدرت مینماید(سنت کلر،1940؛ ترجمه طهماسب،علی آقایی1386)
خیال پردازی
حیات درونی نوزاد دنیایی از خیال پردازی است و خیال پردازی نوعی فعالیت ذهنی است که از زمان تولد حضور دارد. در این دنیای ذهنی ، تخیلات همچون باز نماییهای خیالی غرایز و شهوات و نیز به منزلهی پاسخهای فعالانهی نوزاد به احساسات و سائق های قوی عمل میکند بر این اساس
