
متوحّد است به ربوبيت؛ در حالى كه در اعلا علوّ خود، بلندى و بزرگوارى دارد و اركان آن جناب ـ كه مراد از آن، علم و قدرت و امثال آن است ـ ، در غايت علو و ارتفاع است.61
لذا، اعتقاد به الوهیت خداوند سبب میشود که به وجود همۀ کمالات آرمانی در خداوند نیز معتقد شویم؛ زیرا چنین موجودی که کامل و منزه از هر نقصی باشد، دارای مقام والا و شایستۀ پرستش میباشد. حضرت علی × دربارۀ بلندمرتبگی خداوند در هستی میفرمایند:
«سَبَقَ فِي الْعُلُوِّ فَلَا شَيْءَ أَعْلَى مِنْهُ وَ قَرُبَ فِي الدُّنُوِّ فَلَا شَيْءَ أَقْرَبُ مِنْهُ فَلَا اسْتِعْلَاؤُهُ بَاعَدَهُ عَنْ شَيْءٍ مِنْ خَلْقِهِ وَ لَا قُرْبُهُ سَاوَاهُمْ فِي الْمَكَانِ بِهِ»62
در برتری از همه پيشىگرفته، پس چيزى بالاتر از او نیست، و در نزديکی از همه نزديكتر است و چیزی نزدیک تر از او نيست نه برتری و بلندیش او را ازهیچ یک از آفریدگان دور ساخته، و نه نزديكیش آفریدگان را با او یک جا قرار داده.
در شرح این فراز از خطبه آمدهاست: «در بلندى مقام، بر همگان سبقت گرفته، چيزى از او بلند مقامتر نيست» و کلمۀ “علوّ” لفظ مشترك است و بر سه معنى قابلصدق میباشد.
الف) برترى حسّى – مكانى مانند بلندى بعضى از اجسام نسبت به بعضى.
ب) برترى تخيّلى مانند برترى مقام پادشاه نسبت به مردم، در عرف مىگويند او بلند رتبه است و بلندى رتبه پادشاه را بهطور خيالى كمال مىدانند.
ج) برترى عقلى چنان كه بعضى از كمالات را، عقلا بر بعضى برترى مىنهند. مثلاً مىگويند: «سبب از مسبّب بلند رتبهتر است.» حال با روشن شدن معناى “علوّ” مىگوييم كه محال است. بلندى رتبه خداوند متعال از نوع اوّل باشد. چه اين كه بودن حضرت حق در مكان جايز نيست و به معنى دوّم نيز محال است در نظر گرفته شود؛ زيرا خداوند سبحان، از داشتن كمالات خيالى منزّه و پاك است. كمالات خيالى كمالات اضافى هستند و به حسب اشخاص و زمانها تغيير و تبدّل مىيابند. چه بسا چيزى در نزد گروهى كمال و در نزد گروهى ديگر همان چيز نقص باشد، مثلاً سلطنت و حكومت در نزد دانشمند پارسا كمال به حساب نمىآيد. با اين كه در نزد اكثريت كمال و درجه و مقام است.
زيادى و نقصان بر كمالات خيال عارض مىگردد؛ در صورتى كه هيچ يك از كمالات خداوند سبحان چنين نيستند و هيچ تغيير و نقصانى به خداوند راه ندارد. پس بايد “علوّ” خداوند از نوع “علوّ” عقلى باشد، بدين تفسير كه هيچ مرتبهاى، به مرتبۀ حق تعالى نمىرسد و تمام مراتب عقلى در نزد “علو” مقام خداوندى پست و ناچيزاند شرح بيشتر مطلب اين است که بالاترين مراتب كمال عقل مرتبه “علّت” است و چون ذات مقدس حق تعالى، آغاز هر موجود حسّى و عقلى بوده، علّت تامّۀ مطلقه است و به هيچ وجه نمىتوان تصوّر نقصان در كمالات وى
نمود، پس ناگزير بالاترين مرتبۀ عقل از آن اوست. او بدون اضافه به چيزى وجود مطلق است و امكان ندارد از او برتر چيزى باشد.
معناى سخن حضرت كه «سبق فى العلوّ…» همين است كه توضيح دادهشد و معناى سبقت گرفتن خداوند در بلندى رتبه اين است كه خداوند در بلندى مرتبه يگانه بوده و محال است كه غير به رتبه او برسد.63
بدين جهت مقصود از “علوّ رتبه” برترين معقول است به این لحاظ كه مبدأ و فرجام همه چيز اوست، او برتر مطلقى است كه بالاتر از او در وجود و كمال و شرف رتبهاى نيست.
خداوند کمال مطلق در هستی است و منشأ همۀ کمالات و رشد تعالی میباشد و هیچ موجودی به این مرتبه نمیرسد. اما از آنجایی که خداوند دارای مقام ربوبیت میباشد. عالم خلقت را طوری آفریدهاست در مسیر رشد و تعالی در حرکت باشند.
2.1.2. ازلیت و ابدیت
قدمت یا ازلی بودن، یعنی او از قبل بوده و پیوسته خواهدبود؛ زیرا وجودبخش سراسر هستی اوست و هرچه وجودش از خود نبوده، حادث و استقلالی نداشته و همیشه به وجود بخش خود نیازمند است، بلکه ادامۀ وجود آن نیز به خواست و ارادۀ او بستگی دارد. از این رو، همۀ جهان هستی حادث و نیازمند اوست، اما او قدیم و از همه بینیاز است.
بدینجهت میتوانگفت، بحث خداشناسی از موضوعات بسیار مهم و محوری در نهجالبلاغه بوده؛ زیرا پایه و اساس کلیۀ اصول و مبانی ارزشها و تعالیم اسلامی، شناخت خدا میباشد. امام علی× دربارۀ اهمیت موضوع به تبیین مطلب پرداخته، خداوند را با تعبیر قرآنی چنین معرفی مینمایند :
«الْحَمْدُ لِلَّهِ الْأَوَّلِ فَلَا شَيْءَ قَبْلَهُ وَ الْآخِرِ فَلَا شَيْءَ بَعْدَهُ وَ الظَّاهِرِ فَلَا شَيْءَ فَوْقَهُ وَ الْبَاطِنِ فَلَا شَيْءَ دُونَهُ»64
سپاس و ستایش خدایی را که اول است و پیش از او چیزی نبوده، و آخر است و پس از او چیزی نباشد. آشکاری است که آشکاری فوق آن نیست و نهانی است که نهانی در زیر او نباشد.65
امام علی × خداوند سبحانه تعالى را به چهار اعتبار: اوليّت، آخريّت، ظاهريّت و باطنيّت ثنا گفتهاست و هر يك از صفات يادشده را در بيان نهايت كمال تأكيد آوردهاست.
كمال اوليّت را به نبودن هيچ چيز قبل از خداوند و كمال آخريّت را نبودن هيچ چيز بعد از حق تعالى دانستهاست. كمال ظاهريّت خداوند را به نبود ما فوقى برايش و كمال باطنيّت وى را به نداشتن همتايى در نزديكى به اشيا بيان نمودهاست.
منظور از “ظاهر” بودن خداوند بلندى مقام و رتبه است و لذا فرمودهاست كه هيچ چيز ما فوق او نيست و مقصود از “باطن” بودن حق تعالى آگاهى داشتن بر امور باطنى و مخفى است و بدين لحاظ به امور نهفته، نزديك مىباشد و نزديك نبودن هيچ چيز به اندازه او نسبت به اشيا تأكيدى بر باطن بودن خداوند است. يعنى به اندازهاى كه حق تعالى به اشيا نزديك است هيچ چيز آن تقرّب و نزديكى را ندارد.
با توجّه به دو معنايى كه براى “ظاهر و باطن” كرديم ميان بلندى و نزديكى تقابل برقرار گرديد. احتمال ديگر در معناى اين دو كلمه اين است كه ظاهر را به معناى آشكار و واضح بگيريم در اين صورت عبارت امام × كه فرمود: «فلا شيء فوقه» اين خواهد بود كه هيچ چيز با وجود خداوند مقابله و برابرى نمىكند، تا مانع شناخت خلق نسبت به خالق گردد و باطن به معناى پوشيدهباشد. «فلا شيء دونه» هيچ چيز به اندازه ذات حق تعالى در استتار و پوشيدگى نيست.66
سرچشمه و مبدأ همة كمالات خداست؛ پس ممكن نیست كه او با بذل اين همه كمالات، خود فاقد آنها باشد و از آنجایی که خداوند از صفات الهی خود به موجودات هستی، بهخصوص انسان جهت دستیابی به رشد و تعالی عطا نمودهاست. لذا، بررسی و شناخت اوصاف خداوند جهت نیل به مبانی خداشناسی واقعبینی و آرمانگرایی ضروری میباشد. به این منظور، در این قسمت به بررسی برخی دیگر از اوصاف خدا در رابطه با این بحث میپردازیم.
2.1.2.1. علم ازلى و گسترده
خدا عالم است یعنی او بر همۀ جهان آفرینش از کوچک و بزرگ و در هر کجا حتی از آنچه در قلب انسانها میگذرد، آگاه است. علم خدا، به حكم اينكه عين ذات اوست، ازلى بوده و بىنهايت مىباشد. خداى متعال علاوه بر علم به ذات، به ماسواى ذات نيز اعم از كلى و جزئى، پيش از وقوع و بعد از وقوع آگاه است. قرآن بر اين حقيقت تأكيد بسيار دارد، چنانكه مىفرمايد:
﴿إِنَّ اللَّهَ بِكلُِّ شىَْءٍ عَلِيمٌ﴾67
زيرا خدا به هر چيزى داناست.
آگاهى او از مكان پيش از آفرينش بسان آگاهى او از آن بعد از خلقت آن است و به همين منوال علم او به تمام اشياء و مخلوقات. لذا، خداوند از همۀ اسرار و پنهان هستی آگاه است. بدین سبب ابتدا به صفت علم الهی در نهجالبلاغه میپردازیم.
«قَدْ عَلِمَ السَّرَائِرَ وَ خَبَرَ الضَّمَائِرَ»68
خداوند راز سینه ها را میداند و از درون دلها آگاه است.
در اين فراز از سخن، امام × بعضى از اوصاف حق سبحانه و تعالى را به تفصيل زير بيان مىدارد:
1ـ خداوند بر اسرار و نهفتهها واقف است چنان كه حق تعالى خود مىفرمايد:
﴿يَعْلَمُ سِرَّكُمْ وَ جَهْرَكُمْ﴾69
2ـ باطن امور و اشيا را مىداند. اين معنى شبيه همان جمله اوّل است؛ زيرا آن كه از باطن امور مطلّع باشد، بر اسرار واقف است. اصطلاحاً به كسى “خبير” مىگويند كه اخبار نهفته بر او پوشيدهنباشد هيچ اتّفاقى يا حادثهاى
به وقوعنمىپيوندد جز اين كه او مىداند و خبر آن واقعه نزد او هست. چنين خبر دارندهاى به يقين همان آگاه به اسرار است كه در جملۀ اوّل بدان اشاره شد، گر چه معنى عالم و دانا از معنى خبردارنده وسيعتر است و نسبت به آن اطلاقدارد.70
خلاصۀ كلام اين كه چون خداوند، به ذات خود عالم و بر همه مخلوقات عالم است هر چند علم خداوند نسبت به درك ذات خود و اشيا و مخلوقات داراى مراتبى باشد.
2.1.2.2. قدرت گسترده
توانايى خدا، بسان علم وى، ازلى بوده و به حكم اينكه عين ذات اوست مانند علم حق، نامحدود است. قرآن بر گستردگى قدرت خداوند تأكيد كرده و مىفرمايد:
﴿وَ كاَنَ اللَّهُ عَلىَ كلُِّ شىَْءٍ مُّقْتَدِرًا﴾71
و خداست كه همواره بر هر چيزى تواناست.
در نهجالبلاغه قدرت الهى و عظمت آن مكرر بيان شدهاست هم در ضمن خطبههايى كه اوصاف جلال و جمال و نعوت كماليه در آن مذكور است و هم در خطبهها و بياناتى كه از افعال الهى سخن فرمودهاست و هم در مواردى كه نعمتهاى خدا را برشمرده و در ضمن مواعظ و نصايح و بيان عنايات الهى قدرت خدا را ياد كرده و عظمت آن را تذكر دادهاست مصاديق و متعلقات و مظاهر قدرت حق را بطور تفصيل نشان دادهاست و علاوه در خطبههايى هم مستقيماً و صريحاً صفت قدرت مذكور شدهاست از جمله در خطبۀ اولى مىفرمايد:
«فَطَرَ الْخَلَائِقَ بِقُدْرَتِه»72
آفريدگان را با توانایی خود آفرید.
مقصود از گفتۀ امام × كه فرمودهاست خلايق را به قدرت خود آفريد، نسبتدادن مخلوقات به قدرت خداوند مىباشد و چون لفظ فطر در حقيقت به معناى شكافته شدن اجسام است نسبت دادن فطر به خلق در اينجا استعاره است.73
قدرت، بدین معنی که او بر همه چیز توانایی دارد هستی بخشیدن، آفریدن، روزی دادن، میراندن و از بین بردن و توانایی بیمانند او همه را بهوجود آوردهاست.
«لَهُ الْإِحَاطَةُ بِكُلِّ شَيْءٍ وَالْغَلَبَةُ لِكُلِّ شَيْءٍ وَ الْقُوَّةُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ»74
به همه چیزاحاطه دارد و بر همه چیز چیره است، و بر همه چیز توانا است.
خداوند بر همه چيز احاطه دارد. احاطهداشتن خداوند بر هر چيزى به معناى آگاهبودن بر تمام كليات و جزئيات اشيا مىباشد. در اين كه حق تعالى بر همه اشيا واقف و آگاه است تمام حكما و متكلمان اتفاق نظر دارند و نظر متكلّمان اسلامى در اينباره روشن است و نيازى به شرح فزونتر ندارد. امّا خلاصه سخن حكما در چگونگى علم خداوند به اشيا به اين شرح است كه او خود، به ذات خود عالم است، در اين جاست كه درك كننده و درك شونده و درك كردن در ذات واحد اتّحاد پيدا مىكنند و تعدّد اين امور به لحاظ اعتبار عقلى است، يعنى عقل بشر اين سه مفهوم درك كننده، درك شونده و ادراك” را از يكديگر جدا مىسازد، ولى در مصداق و حقيقت يك چيز بيش نيستند.
غالب بودن و قوّت داشتن خداوند نسبت به همه چيز اشاره به قدرت كاملۀ ی خداوند بر تمام امور و ممكنات است. چون قوى و غالب بودن بيانكنندۀ قدرت كامل و تمام مىباشد.
معنى غالب از قوى در توصيف قدرت مفهوم بيشتر و زيادترى را بيان مىكند و با معنى قاهر كه قبلاً شرح داديم تقريباً يكى است. توضيح بيشتر كلام حضرت و دليل غالب و قوى بودن حق تعالى نسبت به همه اشيا اين است كه خداوند مبدأ و منشأ تمام موجودات است و هر موجود و ممكنى نيازمند اوست.75
بديهى است كه خالق نسبت به مخلوق خود باید توانا و نيرومند باشد، و اگر چنين نبود، قدرت آفرينش نداشت.
2.1.2.3. حکمت الهی
يكى از صفات كمال خداوند، حكمت است، چنانكه حكيم از نامهاى او است. مقصود از حكيم بودن خداوند اين است كه:
اولاً، افعال خداوند از نهايت اتقان و كمال برخوردار است.
ثانياً، خداوند از انجام كارهاى ناروا و عبث منزه است.
گواه معنى نخست، نظام شگفتانگيز جهان آفرينش است كه كاخ عظيم خلقت را به نحو احسن برافراشته است، چنانكه مىفرمايد:
﴿صُنْعَ اللَّهِ الَّذِ
