
چه کسي صورت گرفتهاند. بهبيانديگر بستر زماني، مکاني، موارد استفاده و سوژههاي استفادهکننده هر مطلب، گزاره و قضيه تعيينکننده شکل، نوع و محتواي هر گفتمان به شمار ميروند (مکدانل، 1380، ص56).
گفتمان در فرايند جريانهاي اجتماعي و با بهرهبرداري از شيوههاي مختلف زباني و فرازباني، و در بستر زماني و مکاني ويژهاي شکل ميگيرد؛ لذا در هر دوره، عصر، جامعه و براي هر مقطع اجتماعي و سياسي يک گفتمان خاصي وجود دارد که منعکسکننده ويژگيهاي ساختاري و انديشهاي حاکم بر فرد و جامعه است. تحليل نشانههاي زباني و فرازباني را که از چنين ويژگيهايي برخوردار باشند، ميتوان “تحليل گفتمان” ناميد. در حقيقت تحليل گفتمان، کشف معاني ظاهري و مستتر جريانهاي گفتماني است که در شکلهاي گوناگون زبان و فرا زبان آشکار ميشوند (بشير، 1389، ص228).
اساساً ريش? انديشههاي حوز? مطالعات گفتماني را ميتواند در آرا و انديشههاي ميشل فوکو20 جستجو کرد. نظريهها و تفکرات فوکو از سطح دشواري زيادي برخوردار است، که بخش اعظمي از اين دشواري را به استفاد? او از يک سلسله مفاهيم از پيشانگاشته شده دربار? موضوعاتي نظير جنسيت، نظم و زبان است. هنگامي ما معناي واقعي گفتمان از نظرگاه فوکو را درک خواهيم کرد که مفاهيمي چون قدرت، معرفت و حقيقت را بهخوبي بشناسيم. سارا ميلز21 گستر? وسيعي را براي انديشهها و آراي فوکو قائل است و معتقد است که اين انديشهها و آرا بهدوراز قيدوبندهاي زماني و مکاني قابلاستفاده ميباشد (آقاگلزاده، 1385، ص 54).
سوسور کسي است که فوکو از او الهام گرفته است. درواقع فوکو، با الهام گرفتن از مباحث نشانه شناسان? سوسور در حوز? عناصر زباني، پا را از حد فراتر گذاشته و ديدي وسيعتر از سوسور نسبت به گفتمان ارائه کرد. وي با طرح ديدگاههاي خود در زمين? ديرينهشناسي و تبارشناسي حوز? جديد گفتمان پستمدرن را قالبي جديد بخشيد. وي معتقد بود که هر دوراني گفتمان خاص خود را دارد و هر پديده و حادثهاي در درون گفتمان خودش قابلبررسي و تحليل است. فوکو در زمين? تبارشناسي گفتمان، هر نوع گفتماني را گرفتار ساختار اجتماعي برآمده از قدرت ميبيند و تحت تأثير نيچه قدرت را علتالعلل همهچيز ازجمله معرفت و حقيقت ميداند. او ديرينهشناسي را زمينهاي براي مقابله با تاريخنگاري قرار ميدهد. فوکو زبان و گفتمان را در تبيين رابط? قدرت، دو بخش محوري معرفي ميکند (فرقاني، 1382، صص64- 63).
از ديدگاه فوکو، در حوز? گفتمان بحث بر اين است که فرد در چه گفتماني وجود دارد و در آن چگونه ساخته ميشود، سرانجام اينکه، امر تعيين بخش بيرون از گفتمان وجود ندارد. در حقيقت گفتمان امتزاج پيچيدهاي از امور و پديدههاي زباني و غيرزباني است (تاجيک، 1378).
فوکو دربار? گفتمان اضافه ميکند ما گفتمان را صرفاً به معناي گروهي از نشانههاي زباني و يا يک متن طولاني ندانيم بلکه آن را بهعنوان اعمالي بنگاريم که براثر سخن گفتن منظم دربار? موضوعات، باعث به وجود آمدن و شکل بخشيدن آن موضوعات شود. با اين تعريف، گفتمان در منظر فوکو چيزي است که چيز ديگر را توليد ميکند نه آن چيزي که ميتواند بهصورت مجزا مورد تجزيهوتحليل واقع شود (آقاگلزاده، 1385، ص71)
فوکو گفتمان را غيرقابلتقليل به زبان، سخن و گفتار ميداند. از نظر او گفتمانها اعمالي هستند که بهطور نظاممند سوژههايي را شکل ميدهند که خود سخن ميگويند. در حقيقت، گفتمانها سازند? سوژهها بوده و هويت آنها را شکل ميدهند، بااينحال در فرايند پيچيد? ساخت سوژهها و پديدهها خود را پنهان ميسازند. فوکو ميگويد که گفتمانها نهتنها بر سوژهها و بسترها بلکه بر يکديگر نيز تأثير ميگذارند (فرقاني، 1382، ص64).
ازجمله پژوهشگران ديگري که در زمينه تحليل گفتمان صاحبنظر هستند ميتوان به تئون اي. وندايک اشاره کرد. البته وندايک عمده پژوهشها و تحليلهاي خود را در حوز? مطالعات قوممداري و نژادپرستي دنبال کرده است. به همين دليل در بينش خود نسبت به مقول? گفتمان، نگاهي قوممدارانه دارد. او در حوز? محتوا در مطالعات گفتماني داراي آراي بسياري است (آقاگلزاده، 1385).
وندايک ميگويد: “دستور زبان، جملات را زنجيرهاي از کلمات توصيف ميکند که بانظم و ترتيب خاصي در کنار يکديگر قرار ميگيرند. بعضي از اين زنجيرهها، جملههاي دستوري و معنادار را ميسازند، و برخي ديگر خير”. وندايک در ادامه زنجيرههاي کلامي را گونهاي از گفتمان منسجم ميداند که به شکلي منظم به دنبال هم قرار ميگيرند. از نظر او يک ساختار کلامي بايد بتواند شرايط گوناگوني را که گفتماني بودن زنجيرههاي جملات را موجب ميشوند بهخوبي توضيح دهد (وندايک، 1382).
تحليلگران و مفسران در شرايطي ميتوانند برداشتي واقعگرايانه از تعابير، واژگان، انسجام موضعي، طرحوارههاي روايي، کنشهاي گفتاري و غيره داشته باشند که راهبردها و نظام بافتي قواعد موجود در متنها را بتوانند بشناسند. همان چيزي که وندايک در رويکرد گفتماني خود از آن به مفهوم شناخت ياد ميکند. در حقيقت فهم يک جمله، برقرار نمودن انسجام بين جملهها يا تفسير موضوع يک متن مستلزم آن است که کاربران زبان، داراي گنجينهاي وسيع و گسترده و درعينحال مشترکي از باورهاي اجتماعي و فرهنگي باشند. حتي گفتمانها وقتيکه در شرايط و موقعيتهاي اجتماعي مشابهي ايجادشده باشند، باهم متفاوت هستند و علت اين تفاوت در استفادهها يا کاربردهاي متنوعي است که زبان از گنجينههاي اجتماعي و فرهنگي واحدي به عمل ميآورند (نيکملکي، 1384).
حوز? مطالعاتي وندايک و مفهوم شناخت از ديدگاه او، گوياي يک نظام حافظ? شناختي است. اين حافظ? شناختي يا کوتاهمدت است و يا بلندمدت؛ در حافظ? شناختي کوتاهمدت، فرايند رمزگشايي، تفسير و معني انجام ميشود و در حافظ? شناختي بلندمدت، بايگاني و نگهداري دانش، طرز تفکرهاي جمعي و راهنماييهايي براي رمزگشاييهاي بهتر انجام ميشود (نيکملکي، 1384).
اين کنشها از ديدگاه فرکلاف قابليت بسيار زيادي دارند و ميتوانند در چارچوب نهادهاي مختلف دستهبندي شوند. وي معتقد است که وقتي با يک واقع? اجتماعي مواجه ميشويم، براي دستهبندي نهادي آن و نسبت دادنش به ساير نهادهاي اجتماعي (خانواده، مدرسه، دادگاه و …) هيچ مشکلي نخواهيم داشت. وي ميگويد که از ديدگاه تکويني نيز نهادها داراي نقشي چشمگير هستند، بهعنوانمثال جامعهپذيري کودک ميتواند در قالب مواجه? فزايند? او با نهادهاي اولي? جامعهپذيري (خانواده، گروه همسالان، مدرسه و …) توصيف شود. يکنهاد اجتماعي دستگاهي از تعامل کلامي يا نظمي گفتماني است. وي يکنهاد اجتماعي را بدين طريق يک جامع? زباني در نظر ميگيرد (فرکلاف، 1379).
روث وداک22 در بينش خود نسبت به مقول? گفتمان، تأکيد اصلي خود را روي زبان قرار داده و آن را از زاوي? ديد انتقادي در روابط اجتماعي موردبررسي قرار ميدهد. وداک بر اهميت مفاهيم روششناختي و نظري تأکيد و اظهار ميکند که اين مفاهيم ميتوانند براي تجزيهوتحليل روابط اجتماعي مفيد باشند. وي بهکارگيري روشهاي چندگانه را در مطالع? زبان مورد تأکيد قرار ميدهد و درعينحال بر اهميت تشخيص ابعاد و جنبههاي اجتماعي و تاريخي پديدهها اصرار ميورزد (آقاگلزاده، 1385).
در مورد اينکه اصولاً در گفتمان به کدام عناصر بايد توجه کرد و سپس اقدام به تحليل آن نمود ديدگاههاي مختلفي وجود دارد. عدهاي مانند لوينسون23، بر روششناسي تحليل، بيشتر از اصل تحليل تکيه ميکنند. بعضي ديگر مانند ولوسينف24، گفتمان را مقولهاي ايدئولوژيک ميدانند که بايد در بستر مضموني و محتوايي آن در ميان افراد و اعضاي جامعه، تحليل شود. زبانشناساني همچون تئون. اي. وندايک، آرد دوبوگرانده25و نويسندگان و زبانشناسان مکتب پراگ در سالهاي دهه 1970 بهويژه جي. فرباس26 و اف دانس27مطالعات و بررسيهاي گستردهاي در مورد مسائل مربوط به متن و تحليل آن انجام دادهاند. در اين مطالعات توجه بيشتري به وجه کارکردي جملات و نيز ساختارهاي پيام- خبر که حاکي از وجود رابطه تنگاتنگ ميان پيامها و مضامين است، شده است و با توجه به چنين مطالعات و بررسيهايي است که تحليل انجامشده صورت گرفته است. (آقاگلزاده، 1385).
خلاصه آنکه در تحليل گفتمان اهميت متن و رابطه نوشتاري و گفتاري در گستره گفتمان کاملاً روشن است. آنچه در تحليل گفتمان صورت ميگيرد، بازسازي متن بر اساس عناصري همچون زمان، مکان، انديشه، سياست، فرهنگ، گرايشهاي فردي و اجتماعي است که در حقيقت خواننده متن بيش از نويسنده و گوينده آن نقش اساسي در اين بازسازي دارد. عليرغم همه آنچه تاکنون درباره توانمنديهاي گفتمان مطرح شد، بايد اذعان کرد “در هر گفتمان چيزهايي وجود دارد که نميتوان آنها را بيان کرد، يا به تصور درآورد”، ولي آنچه ميتوان با يقين گفت اين است که تحليل گفتمانهاي مختلف ميتواند ما را در راه درک حقيقت و آشنا کردن ما با راههاي گوناگون وصول به آن ياري سازد که خود بسيار حائز اهميت است (آقاگلزاده، 1385، ص 233).
2-2-3-2- مهمترين اهداف تحليل گفتمان
تحليل گفتمان يك فن و روش جديد در مطالعه متون، رسانهها و فرهنگهاست. در اين روش محقق بر آن است كه رابطه بين مؤلف، متن و خواننده را نشان دهد و مشخص كند چه زمينهها و عوامل اجتماعي، فرهنگي، سياسي و… در توليد گفتمان تأثير دارند. در اين روش تحليلگر از بافت متن (شكل و ساختار) فراتر ميرود و وارد بافت موقعيتي متن (شرايط و ابعاد ايدئولوژيك) ميشود و به تحليل آن ميپردازد. درواقع روش تحليل گفتمان سعي ميكند كه نشاندهنده معاني نهفته در ذهن مؤلف باشد.
مهمترين اهداف تحليل گفتمان عبارت است از:
– نشان دادن رابطه بين نويسنده، متن و خواننده.
– روشن ساختن ساختار عميق و پيچيده توليد متن يعني “جريان توليد گفتمان”.
– نشان دادن تأثير بافت متن(واحدهاي زباني، محيط بلافصل مربوطه و كل نظام زباني) و بافت موقعيتي(عوامل اجتماعي، فرهنگي، سياسي، تاريخي و شناختي) بر گفتمان.
– نشان دادن موقعيت و زمينههاي خاص توليدکننده گفتمان(زمينه توليد گفتمان).
– آشكار ساختن رابطه بين متن و ايدئولوژي. تحليل گفتمان از بدو پيدايش همواره درصدد بوده است تا نشان دهد كه هيچ متن يا گفتار و نوشتاري بيطرف نيست، بلكه به موقعيتي خاص وابسته است.
– هدف عمده تحليل گفتمان اين است كه فن و روش جديدي را در مطالعه متون، رسانهها، فرهنگها، علوم، سياست، اجتماع و… به دست دهد. (ريد وهارولدس، 1378، صص70-68 )
3-2-3-2- رويکرد تئون وندايک28 در تحليل گفتمان
از مهمترين افرادي كه تحليل گفتمان را از بُعد روش مدنظر قرار داد و در سطوح متفاوتي از بررسيهاي گفتماني به آن توجه داشتهاند وندايک است. وندايک بر نقش و جايگاه معرفت در تحليل انتقادي گفتمان، ارتباطات و تعاملات اجتماعي تأکيد ميکند و با برقراري ارتباط ميان سه مفهوم گفتمان، معرفت و اجتماع، ترکيبي را ايجاد کرد که مبناي رويکرد اجتماعي شناختي شد. منظور وندايک از گفتمان در اينجا معناي عام يک رويداد ارتباطي، نظير ارتباط رودررو، متون نوشتاري، ايما و اشارات، حرکات دست و سر و بدن، تصاوير، طرح صفحهبندي و جنبههاي نشانه شناختي مرتبط با دلالت معنايي است (سلطاني، 1384).
وندايک سه بعد اصلي گفتمان را کاربرد زبان، برقراري ارتباط ميان باورها يا شناخت و درنهايت تعامل در موقعيتهاي اجتماعي ميداند. او معتقد است که کاربرد زبان تنها محدود به زبان شفاهي و بياني نيست بلکه ميتوان آن را به ارتباطات، کنش متقابل و زبان نوشتاري نيز تعميم داد. اين کاربرد زبان هنگامي به وقوع ميپيوندد که بهعنوان نمونه ما روزنامه، کتاب، يا انواع ديگر متون نوشتاري را مطالعه ميکنيم. وندايک مانند بسياري ديگر از گفتمان کاوان، صرفاً خود را به زبان محاورهاي محدود نکرده، بلکه متون نوشتاري را نيز در مفهوم گفتمان موردتوجه خاص قرار داده است. او معتقد است که شباهتهاي بسياري ميان شيوه نوشتن و سخن گفتن مردم وجود دارد و اين مهم در مورد گوش کردن به
