
برای انکار و مسخره کردن ایمان موسی و هارون میپرسیدند میتوان یافت. در این شیوه منکران نبوت میکوشیدند تا از راه پرسشگری، مومنان و پیامبران را تحقیر و مسخره کنند. این نوع پرسشگری که با هدف تحقیر و اذیت دیگران به کار میرود از دیدگاه اسلام مطرود است.
همانطور که قبلاً اشاره شد از نظر قرآن، پرسش باید از اهل دانش باشد تا به علم و آگاهی پرسشگر منجر شود (سوره نحل، آیه ۴۳ و سوره انبیاء، آیه ۷). این نوع پرسشگری یعنی پرسیدن از دانایان موجب خوب دانستن میشود و کسی هم که خوب بداند همانطور که امام علی (ع) میفرمایند میتواند پرسشهای خوبی بپرسد و در واقع یک حالت فرارونده مداوم بین دانستن و پرسیدن فراهم میشود و دیالکتیکی دائمی بین آنها شکل میگیرد. در واقع هر دانستنی به عنوان زمینهساز برای طرح پرسش یا ابهام و ندانستنی عمل میکند و در اثر تقابل این دو، دانستنی جدید حاصل میشود و این چرخه ادامه مییابد (مهرمحمدی، 1384). جلال الدین مولانا نیز در کتاب مثنوی پرسش و پاسخ را ناشی از نوعی علم دانسته و آن دو را به خار و گلی تشبیه کرده است که از خاک و آب میرویند. از نظر وی همبستگی شک و شناخت و پرسش و پاسخ همانند ارتباط خار و گل، ضلالت و هدایت و دوستی و دشمنی است. همانگونه که دوستی و دشمنی معانی خود را تنها در زمینه نوعی آشنایی باز مییابند، ضلالت و هدایت و پرسش و پاسخ نیز در زمینه نوعی ادراک تحقق پذیر معنی مییابند (ابراهیمی دینانی، 1377).
2-2-4- موضوعاتي كه پرسش از آنها منع شده
با همه این تاکیداتی که بر پرسش و پرسشگری در دین اسلام وجود دارد، پرسش دیگری نیز مطرح است. پرسش این است که آيا در دین اسلام مواردی وجود دارد که نباید از آنها پرسش کرد؟ باید گفت پاسخ به اين پرسش مثبت است. در قرآن و روایات برخی مواردی وجود دارد که ورود و پرسشگری در این زمینهها منع شده است. اين منع پرسشها در رابطه با چند موضوع مورد نهي قرار گرفته است:
يكي از اين موضوعات پرسش از امور غيبي است كه در سوره مائده مورد اشاره قرار گرفته است. خداوند در اين باره ميفرمايد: “اي کسانی که ایمان آورده اید، از چيزهايي پرسش نكنيد كه چون بر شما آشكار شود، شما را اندوهگين كند و اگر زماني كه قرآن بر شما نازل ميشود، پرسش كنيد، ]حكم آن[ بر شما آشكار ميشود، خداوند از آن ]پرسش ها [در گذشته است و خداوند آمرزگار مهربان است. قومي نيز پيش از شما بودند، از اينگونه پرسشها كردند و سپس بدان كافر شدند”90 (مائده، آيه 101 و 102). علامه طباطبایی (الميزان، 1374، ج 6، ص 156ـ150) در تفسیر این آیات به دو موضوع اشاره میکند. اولی پرسش از هر چيزى كه در شرایط عادی بر انسان پوشیده است و خداوند آگاهی از این امور را به صلاح انسان نمیداند. پرسش از روز مرگ خود يا دوستان و عزيزان، پرسش از زوال ملك و عزت و عواقب امور، پرسشهايي از امور غيبياند كه اگر آگاهي از آنها به مصلحت انسان بود، قطعاً انسان نيز همانند خداوند از آن آگاه ميشد، در حاليكه حيات انساني با غفلت و جهل نسبت به اينگونه امور ملازم است. نظامى كه خداوند زندگى بشر و همه هستی را به آن نظام منتظم ساخته نظامى حكيمانه است که از روى حكمت امورى براى انسان آشكار و اموری ديگر پنهان است، تلاش براى پوشاندن آنچه آشکار و اظهار آنچه پوشیده است باعث اختلال نظامى است كه گسترده شده است. مثلا حيات انسانى كه يكى از موجودات عالم است، پديده نظامى است كه آن نظام از تركيب قوا و اعضا و اركانى بوجود آمده، كه اگر يكى از آن اعضا و اركان كم و زياد مىشد آن نظام موجود نمىشد، و در نتيجه آن حيات بطور كامل تحقق نيافته و اجزاى زيادى را فاقد مىشد، و همچنين اگر اجزاى ديگر آن كم و زياد شود همان اثر را دارد تا آنجا كه يكباره باعث بطلان حقيقت يا كمال حيات بشود. از این رو پرسشهايي مانند اينكه ما كي ميميريم؟ عاقبت ما چگونه خواهد شد؟ ما جزو افراد رستگار هستيم يا نه؟ پرسشهايي از امور غيبياند كه آگاهي از اينگونه امور با نظام ابتلا و آزمايش دنيوي سازگار نيست.
از نظر طباطبایی و برخی مفسران (مجمع البیان و نمونه) همچنین مشمول نهي این آیات پرسشهایی است مربوط به خردهريزهاى احكام دين و چيزهايى كه تفحص و كاوش در آنها جز دشوار كردن دين و سنگين كردن بار تكليف نتيجه ديگرى ندارد. قيود و شرايطي كه خداوند از باب تخفيف و تسهيل از تعيين آنها در گذشته است. اين سكوت نه از باب غفلت، بلكه ارفاقي است كه به انسان شده است. پرسش از اينگونه قيود و تنگكردن حوزه احكام به ضرر انسان است و به آزردگي خاطر نوع آدمي منجر ميشود، لذا خداوند از پرسش از اين امور را نهي كرده است. به سخني ديگر خداوند اموري را به عنوان مباح رها كرده است و به انسان متذكر ميشود كه دنبال اين نباشيد كه حوزه مباحات را با پرسشهاي خود محدود كرده به امور الزامي، واجب يا حرام ملحق كنيد.
بسیاری از تفسیرها مثل مجمع البیان، نور، نمونه و کشاف شأن نزول این آیات را مطابق با روایتی میدانند که از امام على (ع) نقل شده است: روزى پيامبر (ص) خطبهاى خواند و دستور خدا را درباره حج بيان كرد شخصى بنام عكاشه گفت: آيا اين دستور براى هر سال است، و همه سال بايد حج بجا بياوريم؟ پيامبر (ص) به پرسش او پاسخ نگفت، ولى او لجاجت كرد، و دو بار، و يا سه بار، پرسش خود را تكرار نمود، پيامبر (ص) فرمود: واى بر تو چرا اينهمه اصرار ميكنى اگر در پاسخ تو بگويم بلى، حج در همه سال بر همه شما واجب ميشود و اگر در همه سال واجب باشد توانائى انجام آن را نخواهيد داشت و اگر با آن مخالفت كنيد گناهكار خواهيد بود، بنابراين مادام كه چيزى به شما نگفتهام روى آن اصرار نورزيد زيرا (يكى از) امورى كه باعث هلاكت (بعضى از) اقوام گذشته شد اين بود كه لجاجت و پر حرفى مىكردند و از پيامبرشان زياد پرسش مىکردند، بنابراين هنگامى كه به شما دستورى ميدهم به اندازه توانائى خود آن را انجام دهيد (اذا امرتكم من شىء فاتوا منه ما استطعتم) و هنگامى كه شما را از چيزى نهى مىكنم خوددارى كنيد. برخى نیز (ابن عباس به نقل طبرسی، 547 ق) شأن نزول این آیات را پرسشهای درست و نادرستی میدانند که برخی از مردم فرومايه به انگيزه تمسخر و ريشخند و نیز برخى افراد بى غرض به انگيزه آزمون پیامبر و يا از روى حسّ كنجكاوى از هر چه كه به نظرشان مىآمد مىپرسيدند و از حقيقت هر پديده و رويدادى پاسخ مىخواستند. پرسشهایی مانند اینکه پدر من کیست؟ پدرم کجاست؟ شتر گمشدهام کجاست؟
تفسیر المیزان و نمونه منظور احتمالی آیه 102 را، پرسش از ویژگیهای گاو قصّه بنياسرائيل میدانند، كه در آن قوم بنی اسرائیل با بهانهجوييهاي خود احكام دشوار دريافت كردند، و آنگاه نتوانستند اين احكام دشوار را عمل كنند. آنها آنقدر از جزئیات گاو پرسشهاي نابجا كردند كه پیدا کردن گاو مورد نظر بسیار دشوار شد در حالي كه از اول هر گاوي ميكشتند مصداق امر محسوب ميشد. علاوه بر این تفاسیر، تبیین دیگر این است که پاسخ به برخی پرسشها خارج از توان یا ظرفیت ذاتی و وجودی انسان است و با عقل متعارف قابل پاسخگوئی نیست، از این رو با قبول این محدودیت طبیعی انسان در درک برخی از مسائل، نباید به دنبال پرسشهایی باشیم که فراتر از فهم بشری با این عقل متعارف است (مهرمحمدی، 1392). اشاره به این محدودیت بشر در فهم برخی از مسائل در سوره اسراء آیه 85 اینگونه بیان شده است: “درباره روح از تو میپرسند. بگو از امر پروردگار من است، و شما را جز اندکی دانش ندادهاند”91. شایان ذکر اینکه با توجه به برخی تفاسیر این آیه، موضوع پرسشها لزوماً در زمره موضوعات ممنوعه قرار نمیگیرد، بلکه آن را در شمول نهی از پرسشهای زیاد، بی جا و بی هدف که هیچ نفعی به حال پرسش کننده ندارد قرار میدهد.
امام علي (ع) نيز در نهجالبلاغه (حكمت 105) در اين رابطه ميفرمايد: “خداوند واجبهايي بر عهده شما نهاده است، آنها را ضايع نكنيد، و حدودي برايتان نهاده از آن مگذريد، و از چيزهايي شما را بازداشته است، حرمت آنها را نشكنيد و چيزهايي را براي شما نگفته است و آنها را از روي فراموشي وانگذارده، پس خود را درباره آن به رنج ميافكنيد”92.
موضوع ديگري كه در قرآن درباره نپرسيدن آمده مربوط به قصه موسي و خضر است. خضر از موسي ميخواهد كه از او درباره كارهايي كه ميكند پرسش نكند. “گفت اگر از من پيروي ميكني درباره هيچ چيز از من پرسش مكن تا آنكه درباره آن با تو سخن بگويم”93 (كهف، آيه 70). امّا موسي طاقت نياورد و پرسيد: چرا كشتي را سوراخ ميكني؟ چرا پسر بچّه را ميكشي؟ خضر به او تذكر ميدهد كه با تو شرط كرده بودم كه صبر كني و تا توضيح ندادهام نپرسي. موسي قول ميدهد كه اگر دوباره پرسيد از مصاحبت با خضر محروم شود: “گفت اگر بعد از اين درباره چيزي پرس و جو كردم، با من همراهي مكن، و ديگر ]در تركم[ معذور خواهي بود”94 (كهف، آيه 76). پس از آن موسي و خضر به روستایی وارد ميشوند اهالي روستا از پذيرايي آنان سرباز ميزنند، خضر به برپاداشتن و بازسازي ديواري از آن روستا اقدام ميكند كه در حال فروريختن است. موسي ميپرسد مهمانمان نكردند، ديوارشان را ميسازي؟ حداقل كاش براي اين كار مزدی ميگرفتي. خضر اعلام ميكند: “اينك لحظه جدايي من و تو فرارسيده است”95 (كهف، آيه 78).
اكنون پرسش اين است كه آيا از روش حضرت خضر ميتوان قاعدهاي كلي مبني بر ممنوعيّت پرسش استخراج كرد و تعميم داد؟ به نظر ميرسد فارغ از ظرائف اين حكايت قرآني، كار موسي كاري انساني بوده، او ميبايد ميپرسيد و پرسيد، در حاليكه شيوه خضر متعلق به عالم غيب بود، هيچ كس حقّ ندارد با علم به اينكه فردي در آينده كافر و طغیانگر ميشود او را بكشد و قصاص قبل از جنايت بکند. کارهای خضر براي انسان عادي قابل پيروي نيست، از اينرو دستور نپرسيدن او، بر عكس روش انساني موسي به آگاهي غيبي تعلق دارد. موسي انساني پرسشگر است و اوست كه به هدايت مردم برگزيده ميشود. بنابراين به نظر میرسد از اين آيات هيچ منعي و هيچ حدی براي پرسشگري انساني بهدست نميآيد.
بطور خلاصه موضوعات مربوط به امور غيبي، خرده ریزهای احکام و زندگي خصوصي افراد جزو اموري است كه قرآن پرسشگري در آنها را جائز نميداند. آنچه از قرآن بدست میآید پرسشگري به جز اين موضوع در ساير مباحث آزاد است و هيچ منعی در اين زمينه وجود ندارد. بنابراین این ممنوعيتها حكم كلي براي نپرسيدن نيست، بلكه اين نپرسيدن ناشي از حكمت و منطقي است كه قرآن بر اساس اين منطق پرسش در اين موضوعات را جايز نميداند. علامه طبرسی در تفسیر مجمع البیان (547 ق) میگوید: كليه امورى كه به دين و يا زندگى دنيوى انسان به نوعى بستگى دارد و دريافت پاسخ صحيح بر آنها گرهى از مشكلات زندگى فردى و اجتماعى و عقيدتى انسان را مىگشايد، مىتوان طرح كرد و پاسخ آنها را از پيامبر خواست. امّا پرسشهاى بىخردانه و بيهوده كه گرهى از گرههاى كور زندگى را نمىگشايد و گاه بر درد و رنجها و فتنهها خواهد افزود، پرسش از اينها بيجا و بى مورد است.
علاوه بر این موارد که در قرآن مورد نهی قرار گرفته است، روایاتی از پیامبر و ائمه وجود دارد که تأمل درباره برخی موضوعات مانند ذات خداوند، قضا و قدر و … را موجب گمراهی و الحاد میدانند، از این رو تفکر در این موارد را منع میکنند. رسول خدا (ص) درباره تفکر در ذات خداوند میفرمایند: “در همه چیز تفکر کنید ولی در ذات خداوند تفکر نکنید”96 (نهج الفصاحه، ص 389).
در روایات مختلفی که از امام علی (ع) وجود دارد، ایشان نیز تفکر درباره ذات خداوند را منع کرده و حتی آن را موجب کفر و الحاد میدانند. ایشان در خطبه 91 میفرمایند: “ای پرسش کننده، درست بنگر، آنچه را که قرآن از صفات خدا بیان میدارد، به آن اعتماد کن، و از نور هدایتش بهره گیر، و آنچه شیطان تو را به دانستن آن وا میدارد، و کتاب خدا آن را بر تو واجب نکرده، و در سنت پیامبر و امامان هدایتگر نیامده، رها کن و علم آن را به خدا واگذار، که این نهایت حق پروردگار بر تو است. … پس به همین مقدار بسنده کن! و خدا را با میزان عقل خود ارزیابی نکن، تا از
