
سرانجام، اين مخاطب است که بستهاي آماده را دريافت ميکند و با تصورات قالبي و انگارههاي از پيش موجود خود به تفسير و درک پيام دريافتي ميپردازد. به بياني سادهتر، ما مخاطبان رسانهها مجموعه رويدادها و پديدهها را در چارچوبي خاص ميبينيم که آنان از پيش برايمان تدارک ديدهاند. رسانهها با چارچوبسازي رويدادها، ساختار شناختي مشخص و تعريفشدهاي را براي مخاطبان فراهم ميکنند، بهگونهاي که مفهومسازي آنها از دنياي پيرامون و درکشان از واقعيت، بر اساس چارچوبهاي رسانهاي باشد (مهديزاده، 1389، ص 82).
رسانهها براي چارچوبسازي رويدادها و توليد معنا براي مخاطبان، از رويهها و شگردهايي چون انتخاب واژگان، استعارهها، کنايهها، تمثيلها و… استفاده ميکنند تا داستان و روايتي معنادار ازآنچه ميخواهند بسازند، و نظم معاني خاصي براي مخاطبان خلق کنند (مهديزاده، 1389، ص 82).
فرايند چارچوبسازي رسانهها شبيه ساخت چارچوب براي خانه است که متناسب با اشيايي که در آن قرار ميگيرد، براي آن چارچوبي تهيه ميشود؛ ارتباط گر نيز متناسب با محتواي پيام خود، قالب و ساختاري را براي آن انتخاب ميکند (مهديزاده، 1389، ص 83).
شيوه ارائه پيام در قالب نظريه چارچوبسازي، به مخاطب در فهم مسائل دشوار و پيچيده ياري ميرساند و همراه شدن او با پيام را تسهيل ميکند. هنگاميکه ارائه پيام در چارچوب باورها و انگارههاي ذهني مخاطب باشد، پذيرش آن آسانتر شده و مخاطب در پردازش اطلاعات تازه، آنها را بر اساس چارچوبهاي ذهني پيشين طبقهبندي و تفسير ميکند.
ارتباطگر رسانههاي جمعي واقعيت را بر طبق قواعدي که در قالب يک رسانه به کار ميرود، بهاصطلاح چارچوببندي ميکند. هر رسانه آميزهاي از سياست، نگرش به واقعيت، تصويري از واقعيت، تصويري از مخاطب و از اين قبيل دارد که خاص خود اوست. اين ويژگيها سبب ميشود که اخبار به شيوهاي معين و مثلاً برنامههاي ورزشي به شيوهاي ديگر، عرضه شوند. اين نکته بيانگر اين فرضيه است که محصولات رسانهاي محصولاتي انسانياند. يعني ساختههايي که مخاطب آنها را مسلم فرض ميکند. بخشي از فراگرد چارچوببندي، زمينهزدايي46 ارتباط گر از رويداد يا پديده است تا رسانه بتواند آن رويداد را تجديد زمينه47 کند. از طريق فراگرد زمينهزدايي و تجديد زمين، خصلت مشاهدات تغيير مييابد. رويدادي آشنا که در رسانهها ارائهشده است، و وقتي درزمينهي تازهاش ادراک شود تغيير خصلت ميدهد و آنچه معمولاً آشنا به شمار ميرفت، ممکن است عجيب و ناآشنا به نظر آيد. برنامهريز بايد از پيامدهاي اين فراگرد آگاه باشد. براي مخاطبان يک پيکار ارتباطي ممکن است خيلي دشوار باشد. که با واقعيت چارچوب دار48 رابطه برقرار کنند و آن را با واقعيت خاص خودشان پيوند دهند. براي اينکه ارتباط مؤثر باشد، گيرندگان نيز بايد در فراگرد مشابهي شرکت کنند، يعني بايد پيام را از محتواي رسانهاي آن زمينهزدايي کنند و در واقعيتهاي روزمره خودشان تجديدنظر نمايند. جاي تعجب نيست اگر گيرنده پيام، مشاهدهاي را که رسانهها چارچوببندي کردهاند به همان صورت رها کند و ديگر به آن واکنش نشان ندهد. پسآزمون پيامها روشي براي کاهش اين مشکل است (ويندال، سيگنايتزر و اولسون ،1387، ص 264-263).
رسانهها در نقش خبري خود، آيينه انعكاس رويدادها و واقعيت دنياي اجتماعي و سياسي نيستند بلكه برعكس، آفريننده واقعيتهاي اجتماعي و سياسي هستند و به برداشت افراد از دنياي اطرافشان هستي ميبخشند. آنها در تهيه خبر، علاوه بر انتخاب دادهها، آنها را بر اساس فرمولها و قالبهاي جاافتاده به هم ربط ميدهند و معنيدار ميسازند لذا اين رويداد نيست كه قالب را تعيين ميكند بلكه اين قالب است كه دادهها را برميگزيند و روابط آنها را شكل ميبخشد. رسانهها معمولاً با تصوير پيشساخته و داستاني پيشپرداخته به مشاهده رويدادها ميروند و با نگرش شکلگرفته، بهگزينش دادهها و بررسي پديدههاي اجتماعي ميپردازند. فرايند گردآوري، گزينش و انتشار اخبار، فرايندي عيني و بيطرفانه نيست بلكه آميخته به ارزشها و هنجارهاي فرهنگي، سياسي و اجتماعي است (سبيلان اردستاني، 1388).
راجر فاولر در همين رابطه ميگويد: اخبار ساختاري اجتماعي دارند، وقايعي كه گزارش ميشوند درواقع بازتابي از اهميت خود واقعه نيست بلكه نمايانگر يكسري ملاكهاي پيچيده و تصنعي براي گزينش اخبار است. پس اين اخبار گزينششده، پردازش و رمزگذاري ميشوند تا بيشترين تأثير را بر مخاطبان بگذارند (سبيلان اردستاني، 1388).
روند شکلگيري فرايند چارچوبسازي به دو شيوه “نامگذاري” و “تكنيك داستانگويي” توسط سبيلان انجام گرفت. وي اينگونه به توضيح آنان ميپردازد: چارچوبسازي به دو صورت كه قرين يكديگر نيز هستند صورت ميگيرد. اولين شيوه نامگذاري است. در نامگذاري به يك جريان خبري، عنواني خاص داده ميشود و سپس تمامي خبرها، گزارشها و تحليلها در قالب اين نامگذاري قرار ميگيرد. بارزترين مثال در اين خصوص، جنگ آمريكا و انگليس عليه عراق در سال 2003 بود. در اين جنگ هر شبكه خبري يك نام براي جنگ دوم خليجفارس بكار برد. شبكههاي آمريکايي بهعنوان شبكههاي طرفدار جنگ از عبارت عمليات آزادسازي عراق و شبكه خبر جمهوري اسلامي ايران بهعنوان مخالف جنگ از “جنگ سلطه” استفاده كردند (سبيلان، 1388). سبيلان در اين رابطه ميگويد: واژههاي بكار برده شده چارچوب فكر مخاطبان را تعيين ميكنند. اين چارچوبهاي فكري اجازه خروج ذهني مخاطب از حوزه موردنظر مبلغ را نميدهند. براي مثال زماني كه بر صفحات تلويزيونهاي مطرح جهان همچون Fox News، CNN49 عبارت “عمليات آزادسازي عراق” نقش ميبندد، مخاطبان اين رسانه داراي چارچوب ذهني ميشوند كه ملت عراق در سيطره استبدادي قوي و حكومتي خودكامه گرفتارشدهاند و اين نيروهاي ائتلافي و نه آمريکايي و انگليسي هستند كه آنها را ميخواهند نجات دهند؛ لذا در اين چارچوب فكري مخاطب تمامي اطلاعات دريافتي را تجزيهوتحليل و پردازش مينمايد. براي مثال انفجار و انهدام تأسيسات زيربنايي، يا تحرك روبهجلوي آمريكاييها را رشادت نيروهاي ائتلافي و كشته يا دستگير شدن آنها را در جهت ايجاد دموكراسي و صلح جهاني تعبير مينمايد و كشته شدن سربازان عراقي را كشته شدن دشمنان دموكراسي تفسير ميكنند و حتي كشته شدن انسانهاي بيگناه و غيرنظامي را، هزينههايي كه بايد براي ايجاد دموكراسي و آزادي پرداخت در اذهان متبادر ميسازند. در مقابل اگر عبارت “جنگ سلطه” يا “جنگ نفت” بهکاربرده شود، در اذهان مخاطبان تمامي صحنههاي خبري را با اين چارچوب فكري كه آمريكا براي سلطه و تغيير جغرافياي سياسي خاورميانه در حال نبرد است، متبادر ميشود (سبيلان، 1382، ص 92).
با توجه به مفروضات اين نظريه ميتوان گفت که رسانهها توانايي اين را دارند تا بافتي را که يک موضوع در داخل آن مطرح ميشود بهوسيله تأکيد بر جنبههايي از آن و ناديده گرفتن جنبههاي ديگر آن موضوع شکل دهند. چارچوبسازي زماني محقق ميشود که رسانه براي جلبتوجه مخاطب بخشي از موضوع را مطرح و بخشي ديگر را ناديده ميگيرد، اين امر ميتواند باعث عکسالعملهاي متفاوت از سوي مخاطبان شود. در حقيقت رسانهها حوادث و موضوعات را شکل و چارچوب ميدهند.
مهديزاده (1389) چارچوبها را اينگونه توضيح ميدهد:
درواقع براي جلبتوجه افراد به برخي از قسمتها و توجه نکردن به برخي قسمتهاي ديگر يک موضوع يا اتفاق به کار ميرود. شيوه چارچوبگذاري يک موضوع بايد مشخص کند که مردم چطور يک موضوع را درک و ارزيابي کنند. بر اساس تئوري چارچوب، رسانهها در نقش خبري خود، آيينه انعكاس رويدادها و واقعيت دنياي اجتماعي و سياسي نيستند بلكه برعكس، آفريننده واقعيتهاي اجتماعي و سياسي هستند و به برداشت افراد از دنياي اطرافشان هستي ميبخشند. آنها در تهيه خبر، علاوه بر انتخاب دادهها، آنها را بر اساس فرمولها و قالبهاي جاافتاده به هم ربط ميدهند و معنيدار ميسازند لذا اين رويداد نيست كه قالب را تعيين ميكند بلكه اين قالب است كه دادهها را برميگزيند و روابط آنها را شكل ميبخشد. رسانهها معمولاً با تصويري پيشساخته و داستاني پيشپرداخته به مشاهده رويدادها ميروند و با نگرشي شکلگرفته، بهگزينش دادهها و بررسي پديدههاي اجتماعي ميپردازند. فرآيند گردآوري، گزينش و انتشار اخبار، فرآيندي عيني و بيطرفانه نيست بلكه آميخته به ارزشها و هنجارهاي فرهنگي، سياسي و اجتماعي است. راجر فاولر50 در همين رابطه ميگويد: اخبار، ساختاري اجتماعي دارند، وقايعي كه گزارش ميشوند درواقع بازتابي از اهميت خود واقعه نيست بلكه نمايانگر يكسري ملاكهاي پيچيده و تصنعي براي گزينش اخبار است. پس اين اخبار گزينششده، پردازش و رمزگذاري ميشوند تا بيشترين تأثير را بر مخاطبان بگذارند (صص 19-18).
فصل سوم
روش تحقيق
مقدمه:
فصل سوم تحقيق حاضر مربوط به بحث روششناسي است. در اين فصل به روش تحقيق، حجم نمونه، روش نمونهگيري، شيوه تجزيه و تحليل دادهها، تعريف عملياتي مفاهيم تحقيق، اعتبار و پايايي پرداخته ميشود.
1-3- روش تحقيق
در اين تحقيق براي تحليل و تبيين رويکرد “ويژه برنامههاي شصتمين سالگرد کودتاي ?? مرداد” در تلويزيون بيبيسي فارسي و همچنين رسيدن به لايههاي نهاني متنها و کشف نظام ايدئولوژيک حاکم بر آنها از روش پژوهشي تحليل گفتمان، استفادهشده است.
تحليل گفتمان به مطالعه شرايط اجتماعياي ميپردازد که متن تحت تأثير آنها توليد ميشود و درعينحال مورد تفسير قرار ميگيرد. بهاينترتيب ميتوان گفتمان را از يکسو مطالعه زبانشناختي نظام اجتماعي و از سوي ديگر مطالعه جامعهشناختي زبان دانست. هدف تحليل گفتمان آن است که نشان دهد چگونه زمينه بافتهاي سياسي، فرهنگي، تاريخي، اجتماعي و شناختي کاربردي زبان و ارتباطات محتوا، معاني ساختارها يا استراتژيها بر متن تأثير ميگذارند و نيز چگونه گفتمان بر شکلگيري ساختارها و بسترهاي امروز تأثير دارد.
يکي از اهداف مهم روش تحليل گفتمان، رسيدن به رهيافتي انتقادي به متن و کنشگران اصلي آن است. ازاينرو، اين روش رويکردي نقادانه و نسبتاً منفي نگر به متن و مجموع? بافتاري آن دارد. در اين روش، تمامي ابعاد و زواياي خلق متن، از دستور زبانگرفته تا تفسير نگرشهاي کنشگران، موردبررسي و بازکاوي قرار ميگيرد. درنتيج? با محور قرار دادن خود متن و لحاظ کردن نظام زمينهاي آن، تحليل و تبييني از مفاهيم و معاني نهاني و لايههاي مکتوم متن انجام ميشود. اين لايههاي نهاني را معاني بين سطري يا ميان متني ميگويند (گودرزي،1389). درروش تحليل محتوا آماري بودن روش، حكايت از کمي بودن آن دارد. در مقابل، روش تحليل گفتمان يك روش كيفي است كه از اصلاح روشهاي اوليه تحليل رسانهها حاصلشده است.
وندايک چهار جزء متمايز رويكرد به گفتمان را اينگونه برميشمارد:
اول، تحليل گفتمان يك پيام رسانهاي را بهعنوان يك گفتمان تمامعيار مستقل بررسي ميكند. تحليل محتوا در پژوهش ارتباطات جمعي معمولاً براي يافتن روابط (يا همبستگيها) ميان اين و يا آن ويژگي اغلب محتوا و گاهي سبک پيامها و ويژگيهاي فرستنده- سخنگو يا خوانندگان انجام ميگيرد. گفتمان رسانهاي بهعنوان شكلي از عمل اجتماعي كمتر موردمطالعه قرارگرفته است و آشكار كردن ساختارهاي ذاتي در همه سطوح تحصيل، هدفي معقول محسوب ميشود. دوم اينكه، هدف تحليل گفتمان عمدتاً تشريح دادههاي كيفي است و نه دادههاي كمّي. البته معيارهاي کمي را ميتوان بهخوبي بر تحليلي، آشكار از نوع عمدتاً بيشتر كيفي بنيان نهاد. سوم اينكه، درحاليکه تحليل محتوا عمدتاً [بيشتر] بر مبناي دادههاي مشاهده شدني و محاسبهپذيري چون واژهها، عبارات، جملهها و يا ويژگيهاي سبکشناختي مبتني است، تحليل گفتمان روشن كردن ساختارهاي سطحي برحسب گرامر نوين به ساختارهاي معناشناختي شالودهاي هم توجه دارد و فرضها،
