
شويد كه اين رذایل پردهى غفلت و دورى از فيض است (عاملى،1360، ج2: 321).
شواهد شعری سعدی مربوط به قسمت پیام ها
یـکـی خــار پـای یـتیـمی بــکنـد
همی گفت و در روضه ها ميچمیـد
مـشو تـا تــوانی ز رحـمـت بــری
به خـواب اندرش دید صـدرِخُجَنـد
کـزان خـار بـر من چه گلها دمیـد
کـه رحمت برندت چو رحمت بری
(سعدی، 1383: 98)
شرح ابیات:
صدر خجند: خجند نام شهری در ماوراءالنهر بر ساحل سیحون که امروزه جزء ازبکستان است.
آل خجند خاندانی بودند که در قرن 6 هـ ریاست شافعیان اصفهان را داشتند و خود مردمی فاضل و ادب پرور و شاعر بودند و ممدوح برخی از شاعران مشهور شدند.
چند تن از خجندیان ملقّب به صدرالدین بودهاند از آن جمله :صدرالدّین محمّد بن عبدالّطیف و فرزندش صدرالدّین عبدالّطیف بن محمّد (متوفی 580 هـ. ق) و صدرالدّین محمود بن عبدالّطیف ابن محمد (مقتول 592 هـ. ق)( دکتر ذبیح الله صفا، 1366، 2: 60)
رَوضِه: باغ، گلزار
می چَمید: چمیدن یعنی با ناز راه رفتن، خُرامیدن
بِچَم: بخُرام، گردش کن
بری: در مصراع اوّل به معنی دور، روگردان و بر کنارست
بری شود: یعنی پادشاه از چنین سپاهی روگردان و بیزار ميشود.
رحمت برندت: رحمت بردن، یعنی رحمت آوردن، عطوفت و مهربانی کردن(یوسفی،1369: 273).
4-1-16- سورهي نساء، آیهي 6
وَ ابْتَلُوا الْيَتامى حَتَّى إِذا بَلَغُوا النِّكاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوالَهُمْ وَ لا تَأْكُلُوها إِسْرافاً وَ بِداراً أَنْ يَكْبَرُوا وَ مَنْ كانَ غَنِيًّا فَلْيَسْتَعْفِفْ وَ مَنْ كانَ فَقِيراً فَلْيَأْكُلْ بِالْمَعْرُوفِ فَإِذا دَفَعْتُمْ إِلَيْهِمْ أَمْوالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَيْهِمْ وَ كَفى بِاللَّهِ حَسِيباً.
(و يتيمان را بيازمایید تا چون بالغ و تواناى كار زندگىشان يافتيد مالشان به خودشان سپاريد و خود بيش از اندازه از مال يتيم نخوريد و به آن پيشدستى نكنيد كه هنوز يتيم بزرگ نشده [و مال خود از شما نخواسته بهرهى خود از آن برده باشيد] و اگر سرپرست يتيم بىنياز بود چيزى از مال او نخورد و اگر نادار بود به آیين مردمى از آن بخورد و چون مال يتيمان به ايشان داديد بر آن گواه بگيريد كه او برای رسیدگی به حساب مردم بس باشد)
نکته ها :
«آنستم» از مصدر (ايناس) بر وزن افعال، به معنى چيزى را ديدن و صدا شنيدن.
«رشد» به راه درست بودن و مقابل گمراهى است و راه زندگى تشخيص دادن.
«بدار» پيشدستى كردن، به تندى به سوى چيزى دست دراز كردن، مبادرت هم از اين مادّه است.
«حسيب» داراى شرف و اصالت و نجابت و به معنى حسابدار
پیام ها :
1. آزمايش كنيد يتيمان را در فهم و دين و تصرّفات در اموال.
2.چون اموال یتیمان را به خودشان سپردید، شاهد بگیرید که متّهم به خوردن مال صغیر نباشید.
3.اگر کسی ستمی به برادر خود کند یا مالی از او تلف کند پیش از آنکه بیچاره شود، عذرخواهی و تقاضای گذشت کند و گرنه در قیامت به اندازهي گناه و ستمش از خوبیهای او کم ميکنند
( عاملی،1360،ج 2: 334).
شواهد شعری سعدی مربوط به قسمت 3 پیام ها
نماند ستمکار بد روزگار
بماند بر او لعنت پایدار
(سعدی، 1384: 62)
شرح ابیات
نماند بر او لعنت پایدار: در بعضی نسخ ضبط شده “بماند بر او لعنت کردگار” قاعده راجع به صفت مبالغه برای مبالغه سه ادات به کار ميرود “ار” مانند پرستار “کار” مانند ستمکار “گر” مانند ستمگر بنابراین”گار” نباید با “کار” که اسم معنی است و در ترکیبات وارد ميشود مشتبه گردد.
(خزائلی،1366 : 283)
ستمکار در اطراف و اقطار، به ظلم و ستم مشهور ميشود و دل نزدیک و دور از او متنفر ميشود و سالهای سال و قرنهای زیاد بد نامی و رسوائی در دودمان او ميماند و در روزگاران او را به بدی یاد
می کنند(نراقی،1388: 483).
4-1-17- سورهي مائده، آیهي 60
قُلْ هَلْ أُنَبِّئُكُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذلِكَ مَثُوبَةً عِنْدَ اللَّهِ مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ غَضِبَ عَلَيْهِ وَ جَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَ الْخَنازِيرَ وَ عَبَدَ الطَّاغُوتَ أُولئِكَ شَرٌّ مَكاناً وَ أَضَلُّ عَنْ سَواءِ السَّبِيلِ.
(بگو خواهيد آگاهتان كنم به آنها كه سزاى شان به پيشگاه حقّ بدتر است از اين [كه شما خرده گرفتيد و دين ما زشت شمرديد؟ بد سزاتر] كسى باشد كه خدا لعنتش كرده و بر او خشم گرفته است و از گروه او [مردمى به شكل] بوزينه و خوك درآورد و ديوپرستان [هم از ايشان بودند] اينگونه مردم جايگاهشان [به جهان ديگر] بدتر است و از راه راست گمراهترند.)
نکته ها :
«جَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَ الْخَنازِيرَ»: مقصود از (قرده) اصحاب سبت است. و «خنازير» كافرين بمائدهى عيسى است، و بعضى گفتهاند قرده جوانان اصحاب سبت است و خنازير پيرمردهاى آنها است كه به واسطهى نافرمانى و شكار ماهى كه در روز شنبه ممنوع بود به صورت بوزينه و خوك درآمدند.
کلمات «شرّ و اضلّ» براى برترى نيست بلكه مقصود كمال بدى و گمراهى اين گونه مردم است.
پیام ها:
1.فکر درست و حق آن است همه پی حقیقت باشند و مؤمن دوستدار مؤمن باشد.
2.دوستان واقعی خدا با زبان نرم، روی گشاده،روح بخشنده و با گذشت و مهربانی با خلق خدا شناخته ميشوند(عاملى،1360، ج3 : 307).
شواهد شعری سعدی مربوط به قسمت پیام ها
نشـایـد ز دشـمـن خطا درگذاشــت
بـدو گفـت شیـدای شـوریـده ســر
دلـم خـانهي مـهریـار است و بــس
چـه خوش گفت بُهلولِ فرخنده خوی
کـه گـویند یـارا و مـردی نـداشت
جـوابـی کـه شـایـد نـبشتن به زر
از آن مينـگنجد در آن کین کس
چـو بـگذشت بـر عـارفی جـنگجوی
(سعدی، 1383: 167)
شرح ابیات :
در گذاشت: در گذاشتن یعنی عفو کردن، بخشودن، درگذشتن
یارا: توانایی،جرأت/ یارا: یعنی توانایی و تاب و طاقت
شوریده سر: آشفته، پریشان خاطر
نبشتن: نبشتن تلفّظی است از نوشتن
بُهلول: ابووهب بن عمرو صیرفی کوفی، دانشمندی آگاه که معاصر هارون الرشید خلیفه عباسی بود و خود را دیوانه وانمود ميکرد و در حدود سال 190 هـ .ق در گذشته است.
فرخنده خوی : مبارک خوی ،نیک خوی(یوسفی، 1369 : 345).
4-1-18- سورهي انعام،آیهي 59
وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ لا يَعْلَمُها إِلاَّ هُوَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاَّ يَعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ فِي ظُلُماتِ الْأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلاَّ فِي كِتابٍ مُبِينٍ.
(و همهى خزانههاى نهانى نزد خدا است و بداند آنچه در بيابان است و به دل دريا و برگى ز درختى نيفتد جز آنكه او بداند و نه كوچك دانهاى به تاريكىهاى دل زمين باشد و نه تر و خشكى در جهان مگر آنکه در کتابی روشن ]نگاشته[ ميباشد.)
نکته ها:
-آنچه در عالم فراهم شدنى است و از مردم پوشيده است خداوند به وسائل مقتضى براى
هركس آنچه مصلحت است راه رسيدن آن را به او مىنماياند و آن را كه مصلحت نيست راه وصول را مىبندد. (ولا حبه فی ظلمات الارض): کوچکتر دانهاي که قابل درک نیست مانند آنچه در تاریکی دل زمین پنهان است.
پیام ها:
1.در پیشگاه قدرت خداوند حاضر و آماده است هر چیزی که ما آدمیزادها آن را با کلمهي غیب توصیف ميکنیم.
2.خداوند تنها عالم به غیب و حوادث آینده است (تفسير عاملى،1360، ج3: 458 ).
شواهد شعری سعدی مربوط به قسمت پیام ها
پـس پـرده بیند عمـلهاي بد
بـر احـوال نـابوده علمش بـصیر
بر او علم یک ذره پوشیده نیست
هـمو پـرده پـوشد بـه آلای خـود
بــر اسـرار نـاگـفته علمش خـبیر
که پیدا و پنهان به نزدش یکیست.
(سعدی، 1383: 39)
شرح ابیات :
آلا: جمع الی، اِلی، به معنی نیکوییها، نعمت ها
احوال نابوده: آنچه هنوز روی نداده است.
بصیر و خبیر: بینا و آگاه از صفاتی که در قرآن کریم برای خداوند بارها آمده است.
بر او علم یک ذّره: اقتباس است از آیات شریفه (عالم الغیب لا یعزب عنه مثقال ذره فی السموات و لا فی الارض و لا اصغر من ذلک و لا اکبر فی کتاب مبین (سبأ :3)
داننده نهانی، پوشیده نماند از او مقدار ذرهاي (مورچهاي خرد) در آسمانها و نه در زمین و نه کوچکتر و نه بزرگتر از آن مگر آن که درکتاب مبین است)
و نیز (ان الله لایخفی علیه شی ء فی الارض و لا فی السماء( آل عمران :5)
همانا در زمین و آسمان چیزی از خدا پنهان نیست.)
که پیدا و پنهان به نزدش: اشاره است به آیه (انه یعلم الجهر و ما یخفی(اعلی:7)
او از آشکار و پنهان آگاه ا ست) (یوسفی،1369 : 205 و 206).
4-1-19- سورهي انعام، آیهي 129
وَ كَذلِكَ نُوَلِّي بَعْضَ الظَّالِمِينَ بَعْضاً بِما كانُوا يَكْسِبُونَ.
(و اين چنين چيره كنيم دستهاى ستمكار را بر دستهاى ديگر به سزاى آنچه در تلاش آن بودند، [كه برتران خود خواهى و ستمگرى پيشهى خود كرده بودند و زير دستان تن به خوارى و ستم داده و هر دو ستمى بود بر خود روا داشته])
نکته ها :
– «كَذلِكَ نُوَلِّي بَعْضَ» : يعنى خداوند به واسطهى طرز كار و فكر مردم ميان آنها دوستى برقرار مي كند، پس مؤمن دوست مؤمن است و كافر دوست كافر
– مردم آزاد مي باشند در آميزش با يكديگر تا امتحان شوند و سزاى عمل آنها معيّن شود.
پیام ها:
1. این آيه دليل است بر عقيدهى ما بر قدر؛
2. مردم نيازمند حاكم هستند چه عادل چه ظالم؛
3. از نشانهى قيامت ترك نماز و پيروى از خواسته ها و شهوات است و خيانت حاكمان و فسق وزيران؛
4. ظلم، استعداد فطرى روحانى آدمي را تباه ميکند و فيض ربّانى را از او مي گيرد(عاملى،1360، ج4: 35).
شواهد شعری سعدی مربوط به قسمت 4 پیام ها
رعیت چو بیخند و سلطان درخت
مـکـن تـا تـوانی دل خـلق شیر
اگـر جـادهاي بـایدت مستقیـم
درختاي پسر،باشد از بیخ سخت
و گر ميکنی میکنی بیخ خویش
ره پــارسایـان امیـدسـت و بـیم
(سعدی، 1383: 49)
شرح ابیات:
درختاي پسر: یعنیاي پسر،درخت به واسطهي ریشه استوار و پایدار است.
ریش: جراحت، مجروح دل کسی را ریش(مجروح) کردن یعنی او را آزردن.
امیدست و بیم: یعنی امیدواری به رحمت خداوند و بیم از کیفر او، یادآور این آیات شریفه است:
(لا تقنطوا من رحمه الله، (زمر :53) هرگز از رحمت خدا ناامید نباشید…) (ان ربک لذو مغفره و ذو عقاب الیم. (فصلت :43)
همانا خدای تو خداوند آمرزش و عقوبت دردناک است(یوسفی، 1369: 227).
4-1-20 – سورهي یوسف، آیهي 33
قالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ وَ إِلاَّ تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَ أَكُنْ مِنَ الْجاهِلِينَ.
(يوسف گفت: پروردگارا من زندان را بهتر خواهم از آنچه زنان مرا بدان وادار كنند و اگر تو بد خواهى ايشان از من نگردانى دلم به سویشان رود و بشمار بي خردان درآيم)
نکته ها :
– (رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ)، این جمله دلیل است که آن زنها هم یوسف را به خود دعوت کرده اند.
– چون زن ها از آن مجلس رفتند هر یک در نهان از او خواهش ديدار كردند.
پیام ها :
1.مردان خدا همچون یوسف مصيبت را بر معصيت اختيار كنند.
2.قلب آدمى داراى دو جانب است و واسطهى ميان روح و نفس او است (عاملى، 1360،ج5: 173).
شواهد شعری سعدی مربوط به قسمت 1 پیام ها
گـر مـرا زار بکشتـن دهـد آن یـار عـزیز
گویم از بندهي مسکین چه گنه شد صادر
تا نگویی که در آن دم غم جانم باشد
کـو دل آزرده شد از من غم آنم باشد
(سعدی، 1384: 102)
شرح ابیات :
یار: ریشه پهلوی آن âyârih , âvâr است به معنی مددکار، به تدریج درمعنای دوست استعمال شده و در شعر مخصوصاً در منظومههاي عرفانی بر معشوق اطلاق گردیده است امّا یاور که مخفّف یارورست فقط به معنی مددکار به کار ميرود.
مراد شعر چنین است: در همان دم که یار گرامی مرا به کشتن ميدهد و بر حسب معمول
می بایست در اندیشه جان خود باشم وی را ميگویم چه گناه مایهي دل آزردگی معشوق شده است و تنها اندیشه و نگرانی من غم آزردگی او است(خزائلی،1366 :
