
در شيوهى بيان و استدلال و آموزش، راه پذيرش را بازتر مىكند.«نُصَرِّفُ الْآياتِ»
2- در مقابل آيات الهى، برخى با تهمت و انكار ايستادگى مىكنند. «دَرَسْتَ»، ولى برخى كه اهلند، ارشاد مىشوند. «لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ»(قرائتی،1383،ج524:2).
شواهد شعری سعدی مربوط به قسمت 2 پیام ها:
شمشیر نیک ز آهن بد چون کند کـسی
باران که در لطافت طبعش خلاف نیست
زمــیـن شــوره ســنبـل بــر نــیایــد
نـکـویـی بـا بـدان کـردن چـنـان است
نـاکس به تربیت نشوداي حکیم کـس
از بـاغ لاله رویــد و از شـوره زار خـس
در او تـخم و عمل ضــایع مــگــردان
که بـد کردن بـه جــای نیـک مــردان
(سعدی، 1384: 34)
شرح ابیات:
چون: کلمهي استفهام و برای پرسش از کیفیت است و استفهام آن انکاری است. یعنی جواب آن منفی ميباشد، مراد چنین است چگونه شخص ميتواند از آهن بد، شمشیر خوب و برنده بسازد همچنین هیچگاه افراد فاقد شخصیت به وسیلهي تربیت نميتوانند تحصیل شخصیت کنند، چنان که باران، با آنکه لطافت طبعش مورد اتّفاق همه است، در باغ موجب روییدن لاله و درشوره زار سبب پیدایش خس ميگردد.
کس: در این بیت «کس» به معنی دارای شخصیّت و ناکس به معنی پست و فاقد شخصیّت استعمال شده است.
بوم: در این جا زمین شیار نکرده است. معنی بوم، مسکن و مأوی است که از لفظ اوستایی bumi گرفته شده
شوره بوم: زمین شوره زار است. شوره زار مرکب است از «شوره» و ادات «زار»
بر زمینی که از احجار نمکی ساخته شده باشد اطلاق ميگردد و در اصطلاح شیمی«شوره» ملح خاصّی است از ازت و اکسیژن و پتاسیم با فرمولK NO3 معّرب شوره «شورج» است.
خس: به معنی خاشاک است و مجازاً مردم فرومایه را خسان مينامند.
تخم عمل: بهتر این است که تخم و عمل با واو عطف خوانده شود مراد چنین است
نباید بذر و کار را ضایع گردانید و از زمین شوره انتظار پروردن سنبل داشت. (خزائلی، 1366 :243).
4-3-5- سورهي انعام، آیهي 111
وَ لَوْ أَنَّنا نَزَّلْنا إِلَيْهِمُ الْمَلائِكَةَ وَ كَلَّمَهُمُ الْمَوْتى وَ حَشَرْنا عَلَيْهِمْ كُلَّ شَيْءٍ قُبُلًا ما كانُوا لِيُؤْمِنُوا إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ يَجْهَلُونَ.
(و اگر ما فرشتگان را به سوى آنان نازل مىكرديم و مردگان با آنان سخن مىگفتند و همه چيز را (به گواهى صدق و اعجاز) دسته دسته در برابرشان گرد مىآورديم باز هم ايمان نمىآوردند، مگر آنكه خداوند بخواهد (به اجبار ايمان آورند)، ولى بيشترشان نادانى مىكنند).
نكتهها:
گويا يكى از درخواستهاى مشركان، نزول فرشتگان و سخن گفتن مردگان با آنان بوده است، غافل از آنكه اين مشركان به قدرى لجوجند كه حتّى اگر امور غيبى مثل فرشتگان براى آنان محسوس شود باز هم ايمان نخواهند آورد.
«قبل» يا به معناى مقابل است، يا جمع قبيل، به معناى گروه و دسته.
پيامها:
1- براى دلهاى لجوج، هيچ آيه و نشانهاى زمينهساز ايمان نمىگردد. «ما كانُوا لِيُؤْمِنُوا»
2- خدا اگر بخواهد، مىتواند به اجبار، همه را مؤمن سازد، ولى اين خلاف حكمت اوست.«ما كانُوا لِيُؤْمِنُوا إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ»
3- جهالت، عامل ايمان نياوردن به آيات الهى است.«ما كانُوا لِيُؤْمِنُوا … وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ يَجْهَلُونَ»(قرائتی، 1383،ج532:2).
شواهد شعری سعدی مربوط به قسمت نکته ها:
چون بود اصل گوهـری قــابـل
هیچ صیـقـل نـکو نـیارد کـــرد
سـگ بـه دریـای هفتگانه بشـوی
خر عیسی گرش به مـکّه بـــرند
تربیت را در او اثـر باشـد
آهنی را که بد گهر باشـد
چون شود تر پلیدتر باشـد
چون بیاید هنوز خر بـاشد
(سعدی، 1384: 249)
شرح ابیات :
نیارد: از مصدر «یارستن» یعنی نتواند
دریای هفتگانه: قدما همچنانکه بر هفت اقلیم قائل بودند هفت دریای بزرگ را ميشناختند
در قرآن مجید هم از هفت دریا «سبعه ابحر» در سوره لقمان آیه 26 یاد شده (و لو ان ما فی الارض من شجره اقلام و البحر یمده من بعدم سبعه ابحر ما نفدت کلمات الله ان الله عزیز حکیم)
اگر همه درختان زمین قلم باشد و دریا را هفت دریای دیگر مدد کند و مداد آن شود کلمات الهی تا پایان نخواهد یافت. خدا همانا نیرومند و حکیم است.
پلید : نجس، ناپاک(خزائلی، 1366: 607).
4-3-6- سورهي اعراف، آیهي 10
وَ لَقَدْ مَكَّنَّاكُمْ فِي الْأَرْضِ وَ جَعَلْنا لَكُمْ فِيها مَعايِشَ قَلِيلًا ما تَشْكُرُونَ .
(و همانا در زمين به شما تمكّن داديم و براى شما در آن، (انواع) وسايل زندگى را فراهم ساختيم، (امّا شما) اندك شكرگزارى مىكنيد.
نکته ها:
انسان ناسپاس است و قرآن، مکرّر از کم سپاسی مردم و غفلت و بی ایمانی غالب آنان سخن گفته است.
پيامها:
1- يادآورى و توجّه به نعمتهاى الهى، زمينهى شكوفايى معرفت و محبّت و تسليم خدا شدن است. «وَ لَقَدْ مَكَّنَّاكُمْ»
2- حقّ بهرهگيرى از امكانات زمين، براى همهى انسانهاست ومخصوص گروه خاصّى نيست. «مَكَّنَّاكُمْ فِي الْأَرْضِ»
3- آفرينش زمين و شرايط آن (از نظر گردش، حرارت، نور، جذب و دفع آبها و گياهان، قبول فضولات و تحويل سبزىها و ميوهها و …) به گونهاى است كه انسان مىتواند در آن نيازمندىهاى خود را برطرف كند. «مَكَّنَّاكُمْ فِي الْأَرْضِ وَ جَعَلْنا لَكُمْ فِيها مَعايِشَ»
4- قوانين حاكم بر طبيعت، به نوعى است كه انسان مىتواند بر آن سلطه داشته باشد و آن را در اختيار بگيرد. اگر خداوند آن را رام نمىساخت، بشر به تنهايى قدرت مهار كردن و بهره گيرى از آن را نداشت. «مَكَّنَّاكُمْ»
5-زمين، در اختيار و مسخّر انسان قرار داده شده تا به رشد و كمال برسد و معيشت خود را تأمين كند. مَكَّنَّاكُمْ …
6-نعمتها بايد زمينهساز شكر باشد، نه عامل غفلت و عيّاشى.«تَشْكُرُونَ»(قرائتی،1383، ج3: 24).
شواهد شعری سعدی مربوط به قسمت 5 پیام ها :
ابر و باد و مه خـورشید و فلک در کـارند
هـمـه از بـهـر تـو سرگشته و فرمانبـردار
تا تو نانی به کف آری و به غفلت نـخـوری
شرط انصاف نباشد کـه تـو فـرمـان نبـری
(سعدی، 1384: 3-4)
شرح ابیات:
قاعده راجع به مطابقه صفت و فعل با مسند الیه: هرگاه فعل یا صفتی که با اشیاء اسناد داده ميشود صفت و فعل مخصوص به جانداران باشد. فعل یا رابط با مسندالیه مطابقت ميکند اگر مسندالیه در صورت جمع یا متعدد باشد مسند به صورت جمع ميآید مثال: ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند.
نانی بکف آری و به غفلت نخوری …
نان به کف آوردن: کنایه از تحصیل روزی است. حرف یاء در نانی از جهتی نشانه تفخیم و اهمیّت از جانب دیگر در برابر ابر و باد و ماه و خورشید و فلک علامت تحقیر است.
غفلت: به فتح اول به معنی بی خبری و در این جا مراد بی خبر بودن از یاد خدا است.
غایت در کار بودن خورشید و ماه و فلک، اجتماع دو امر است. یکی آنکه انسان روزی به دست آرد.دیگر آنکه در استفاده از روزی همواره به یاد خدا باشد.
همه از بهر تو سرگشته و فرمانبردار …
در این مصراع رابط حذف شده
فرمانبردار: صفت فاعلی از فرمان از فرمان بردن و برای مبالغه است.
جملهي «که تو فرمان نبری» بتأویل مصدر ميرود و مسند الیه ميشود برای «شرط انصاف نباشد»(خزائلی، 1366: 124).
خداوند دریاها را خلق کرد به منزلهي آب انبار و ابرها را به منزلهي سقّا قرار داده که آب صاف شدهي بدون نمک از دریا بر ميدارند و نمک را در دریا ميگذارند تا حیوانات دریا متعفن نشود ویا فراوان نگردد، قطره قطره از ابر ميریزد برای آن که اگر یک مرتبه بیاید موجب خرابی است. و کوهها را خلق کرده تا برف را برای تابستان ذخیره کند و کم کم آب شده و قنات ها در تابستان جاری باشد. و هوای تابستان را گرم کرده برای اینکه جو و گندم پخته شود و هکذا. کسی که اینها را درک کرده البته خدا را درک نموده است(حسن زاده آملی، 1381،ج4: 227).
4-3-7- سورهي انفال، آیهي 29
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً وَ يُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ.
(اى كسانى كه ايمان آوردهايد! اگر تقواى الهى پيشه كنيد، خداوند برايتان فرقانى (قوّهى شناخت حقّ از باطلى) قرار مىدهد و بدىهايتان را از شما مىپوشاند و شما را مىآمرزد و خداوند صاحب فضل وبخشش بزرگ است).
نكتهها:
وسيله و معيار شناخت حقّ از باطل متعدّد است، از جمله:
الف: انبيا و اولياى الهى
ب: كتاب آسمانى
ج: تقوا
د: عقل و خرد
فرقان و قدرت تشخيص حقّ از باطل، حكمت و بينشى خدادادى است كه به اهل تقوا داده مىشود و به علم و سواد و معلومات وابسته نيست.
پيامها:
1- اگر تقوا داشته باشيم، در آزمايش مال و فرزند، خداوند ما را كمك مىكند كه چگونه برخورد كنيم. أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ … إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً
2- عملكرد انسان، در بينش او تأثير دارد. كسى كه تقوا دارد، علاوه بر علم، فطرت، عقل و تجربه، خداوند بصيرت و شناخت ويژهاى به او مىدهد.
«فرقان» نكره آمده است تا نشان دهد كه بصيرت خاصّى مراد است.
3- تقوا، هم عامل شناخت صحيح، «فرقان» هم مايهى آبرو و حيثيّت اجتماعى، «يُكَفِّرْ عَنْكُمْ» و هم سبب مغفرت اخروى است. «يَغْفِرْ لَكُمْ»
4- اعطاى بصيرت ويژه به پرهيزكاران و بخشايش گناهان آنان، تفضّلى از جانب خداوند است. يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً … وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ (قرائتی،1383،ج3: 304).
شواهد شعری سعدی مربوط به قسمت نکته ها
گر از دوست چشمت بر احسان اوست
تو را تا دهن باشد از حرص باز
نبینی که جایی که بر خاست گرد
تو در بند خویشی نه در بند دوســت
نیــاید بـــه گــوش دل از غــیب راز
نـبیــند نـظر گـر چـه بیـناسـت مـرد (سعدی، 1383: 137)
شرح ابیات :
در شرحهاي موجود هیچ گونه شرح و توضیحی داده نشده است (از نظر نگارنده ابیات فوق اشاره به این دارد که انسان نباید اسیر هواهای نفسانی گردد)
زیرا چشم انسان را بر حقایق ميبندد و جز گمراهی هیچ ثمرهي دیگری برای انسان ندارد.
4-3-8- سورهي یوسف، آیه 94
وَ لَمَّا فَصَلَتِ الْعِيرُ قالَ أَبُوهُمْ إِنِّي لَأَجِدُ رِيحَ يُوسُفَ لَوْ لا أَنْ تُفَنِّدُونِ
(و چون كاروان (از مصر به سوى كنعان محل زندگى يعقوب) رهسپار شد، پدرشان گفت: همانا من بوى يوسف را مىيابم، البتّه اگر مرا كمخرد ندانيد.)
نكتهها:
«فَصَلَتِ» يعنى فاصله گرفت. «فَصَلَتِ الْعِيرُ» يعنى كاروان از مصر فاصله گرفت.
«تُفَنِّدُونِ»از ريشه «فند» به معنى ناتوانى فكر و سفاهت است.
يعقوب (ع) نگران بود كه اطرافيانش نسبت بىخردى به او دهند و فرمود: «البته اگر مرا
بی خرد ندانید»، ولى با كمال تأسّف اطرافيان و بعضى اصحاب پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله) اين نسبت را به آن حضرت دادند، آنجا كه در آستانهي رحلت فرمود: «قلم و كاغذ بياوريد تا چيزى بگويم و ثبت شود كه اگر به آن عمل كنيد، هرگز گمراه نشويد! يكى گفت: پيامبر هذيان مىگويد و نگذاشتند چيزى نوشته شود.»
سؤال: چگونه است كه تنها يعقوب بوى يوسف را درك مىكند؟ «إِنِّي لَأَجِدُ رِيحَ يُوسُفَ»
پاسخ: هيچ مانعى ندارد، همان گونه كه انبيا، وحى را درك مىكنند و ما آن را درك نمىكنيم، در بقيّهي امور نيز آنان چيزى را بيابند كه ما نمىيابيم.
پیام ها :
1. انسان، با صفاى باطن مىتواند حقايق معنوى را درك كند. «إِنِّي لَأَجِدُ رِيحَ» ولى درك حقايق محدود است، اينگونه نيست كه آنان در هر مكان و زمان بتوانند هرچه را دريابند و لذا بوى پيراهن را بعد از فاصله كاروان دريافت نمود. «فَصَلَتِ الْعِيرُ»
2. اگر حقايقى را درك نمىكنيم، مقام ديگران را انكار نكنيم. «لَوْ لا أَنْ تُفَنِّدُونِ»
3. همهى مردم ظرفيّت شنيدن حقايق را ندارند
4. زندگانى عالمان در ميان نادانان، رنجآور و مشكل است.«لَوْ لا أَنْ تُفَنِّدُونِ»(قرائتی،1383،ج4: 279).
شواهد شعری سعدی مربوط به
