
تاپسیس……………………………………………….188
شکل شماره(4-5): رتبه بندی شهرستان ها در شاخص ارتباطی در مدل تحلیل عاملی………………………………………197
شکل شماره(4-6)رتبه بندی شهرستان ها در شاخص قرهنگی در مدل تحلیل عاملی………………………………………..198
شکل شماره(4-7):سطوح همگن شهرستان ها در شاخص زیر بنای……………………………………………………………….201
شکل شماره(4-8):سطوح همگن شهرستان ها در شاخص بهداشتی……………………………………………………………….202
شکل شماره(4-9): رتبه بندی شهرستان ها در شاخص بهداشتی با مدل تحلیل خوشه ای…………………………………203
شکل شماره (4-10): رتبه بندی شهرستان ها در شاخص زیر بنای با مدل تحلیل خوشه ای………………………………203
شکل شماره(4-11):مدل اسکالوگرام………………………………………………………………………………………………………….207
شکل شماره (4-12):رتبه بندی شهرستان ها در شاخص اقتصاد بازرگانی در مدل اسکالوگرام……………………………209
شکل شماره(4-13): رتبه بندی شهرستان ها در شاخص معدن در مدل یاگر……………………………………………………213
شکل شماره(4-14): رتبه بندی شهرستان ها در شاخص صنعت درمدل یاگر…………………………………………………..213
فصل اول
کلیات تحقیق
مقدمه:
در حال حاضر، دستیابی به رشد و توسعه پایدار یکی از مباحث عمده کشورها، به ویژه کشورهای در حال توسعه است. کشورهای در حال توسعه به منظور جبران عقب ماندگیها، فرار از فقر سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و غیره و برای نیل به توسعهای متعادل و همهجانبه که بتواند به بهبود وضع زندگی همه مردم منجر گردد، نیازمند شناخت صحیح و برنامهریزیهای مناسب و بهینه در سطح ملی و منطقهای هستند(عمادی،1376 :118-115). یکی از ارکان توسعه، جامعیت و یکپارچه بودن آن در رفع عدم تعادلهای اقتصادی و اجتماعی مناطق است. وجود نابرابری و ابعاد مختلف آن از نشانههای مهم توسعه نیافتگی است که رفع چنین کمبودهای مستلزم نگرش و توجه جدی به نحوه پراکندگی شاخصهای توسعه در سطوح مختلف است. به منظور حل مسایل ناشی از عدم تعادلهای منطقهای، گام نخست، شناخت و سطحبندی مناطق از نظر برخورداری در زمینههای مختلف است(زنگی آبادی، علی زاده و احمدیان،69:1390).
1-1-طرح مساله:
کانون اصلي استقرار پديدههاي جغرافيايي و افتراق مکاني، ناشي از ساختار، ديدگاهها، هدفها و تجربههای مختلف آنهاست و همبستگي مکانها بهوسيله يک نظام متقابل فضايي امکانپذير ميشود. مکانها موجوديت تکاملي خود را با تغييرات اجتماعي، فرهنگي و تاريخي با عناصر جديد پذيرا ميشوند. شناخت مفهوم فرآيند مکاني- فضايي پديدهها داراي اهميت است و جغرافيدان به بررسي مطالعه چگونگي آرايش فضايي پديدهها(علم فضايي) ميپردازد(اسماعیلزاده، 1382: 5). در جغرافياي ناحيهاي و منطقهاي توسعهیکپارچه و متوازن ناحيهاي، کاهش نابرابریهای ناحيهاي در سطح کلان و آسيبشناسي ناحيهاي و برنامهريزي براي روند توسعه فراگير ناحيهاي از مهمترين وظايف برنامهريزي ناحيهاي است(حسین زاده دلير، 1383: 2). ايجاد تعادل در برنامهريزي ايجاب ميکند که برنامهريزي ملي و منطقهاي همسو و همجهت شده و بنا به ضرورت، هر منطقه بهطور مجزا، ولي در راستاي برنامهريزي ملي تحت نظام برنامهريزي قرار گيرد. اين مسأله بهخصوص در کشورهاي جهان سوم که در حال توسعه و عقبمانده هستند بيشتر ضروري مينمايد نابساماني در توزيع امکانات، فعاليتها و جمعيت در پهنة سرزمين به طور مشخص موجب ايجاد شکاف هر چه بيشتر در ميان مناطق مختلف اين کشورها گشته است و نمود آن در اکثر مناطق اين کشورها به راحتي قابل مشاهده ميباشد(اکبري، 1378: 4).
توسعه نابرابر مناطق یکی از مسائل و معضلاتی است که همواره ذهن برنامه ریزان و مجریان منطقهای را مشغول نموده ، به طوری که با نگاه به توزیع امکانات و خدمات در مناطق مشخص میشود که این فعالیتها به شکل متوازنی توزیع نشدهاند، چرا که توسعه یافتگی مناطق با توجه به توزیع فضای ناهمگن منابع و همچنین عوامل مختلف اجتماعی، اقتصادی و اقلیمی مناطق صورت گرفته است. به عبارت دیگر امکانات بالقوه و بالفعل منطقهای، توسعه یافتگی مناطق یک استان یا یک کشور ممکن است در بخشهای مختلف صنعتی، کشاورزی و خدمات و غیره با یکدیگر متجانس نباشد و این امر ضرورت مطالعه در این بخشها را اجتناب ناپذیر میسازد (محسنی،1:1385).
يكي از مشخصههای بارز در توسعه فضايي ايران، وجود نابرابریهای ناحیهای است. برنامهریزی ناحیهای در اين ميان، میتواند پاسخي به نارساییها و کاستیها در سطوح مختلف جغرافيايي باشد سطوح ملي و محلي برنامهریزی به دليل نوع نگرش آنها به برنامهریزی، نمیتوانند نگرش جامع به ناحيه به صورت سيستمي داشته باشند، بنابراين، پيوند منافع ملي و محلّي را میتوان با برنامهریزی ناحیهای، در قالب برنامههای ملي و با نگرش سيستمي به برنامههای محلي به وجود آورد(زالی،4:1379). بررسي و شناخت وضعيت نواحي، قابلیتها و تنگناهاي آن در برنامهریزی
ناحیهای از اهميت بسزايي برخوردار است. امروزه آگاهي از نقاط قوت و ضعف نواحي نوعي ضرورت، جهت ارايه طرحها و برنامهها محسوب میشود. به طوري كه استفاده از شاخصهای اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي، بهداشتي و غيره میتواند معيار مناسب هم براي تعيين جايگاه آن نواحي و همچنين عاملي در جهت رفع مشكلات و نارساییهای مبتلا به خود براي نيل به رفاه اقتصادي و سلامت اجتماعي جهت رسيدن به توسعه باشد(موسوی،1:1382).
برای شناخت تفاوت سطح توسعه نواحی لازم است ابتدا وضعیت موجود هر ناحیه بررسی شود تا اینکه بتوان بر این اساس در جهت کاهش یا از میان بردن تفاوتها اقدام به برنامهریزی ناحیهای کرد (حسین زاده دلیر، 215:1385). در همین راستا برنامه ریزان به ابداع تکنیکها و روشهای برای سطحبندی نواحی پرداختهاند تا از این راه درجه توسعه یافتگی مناطق را در یابند و بتوانند به شناخت و تحلیل علل یا عوامل نابرابریها و تفاوتهای منطقهای دست یابند (بدری و همکاران،6:1385). اهمیت سطحبندیها آن است که با شناخت تنگناها و قابلیتها و سطوح توسعه نواحی میتوان سطح زندگی مردم یک ناحیه را به خوبی نشان داد و از طرف دیگر به ارائه طرحها و برنامههای جهت کاهش محرومیت آن نواحی پرداخت(زیاری،78:1387).
میزان برخورداری یا دسترسی به امکانات و خدمات رفاهی و توزیع بهینه آنها در سطح کشور و شهرستانها از ارزش و اهمیت زیادی برخوردار است. در شرایط کنونی، یکی از مسائل و مشکلات اساسی در برنامهریزیها، عدم تعادل ناشی از توزیع نامتعادل امکانات در سطح کشور و استانها میباشد. فرایند چنین روندی، شبکه شهری را در عملکرد خود نامتعادل و ناتوان کرده است که نتیجتاً به زیان شهرهای متوسط و کوچک تمام شده است. دستهبندی مناطق و یا شهرستانها از لحاظ توسعه یافتگی و یا عدم توسعه یافتگی یکی از ابزارهای مهم برای توسعه میباشد. جهت این امر استفاده از شاخصهای مختلف در هر بخش ضروری است(مؤمنی و قهاری،54:1392). از جمله معيارهاي بسيار متداول، در توسعه منطقهاي و يا ناحيهاي، طبقهبندي نواحي استان بر اساس ميزان برخورداري از شاخصهاي مختلف اقتصادي، اجتماعي- فرهنگي، بهداشتيـدرماني، مسکن و کالبدي، آموزشي و زيربنايي است. بر اساس اين معيار نواحي يا شهرستانها به سه دسته توسعهيافته يا برخوردار، نیمه توسعهیافته يا نیمه برخوردار و محروم يا نا برخوردار سطحبندي ميشوند(زياري، 1387: 78).
استان فارس به عنوان یکی از پهناورترین و متنوعترین استانهای کشور دارای قابلیتها و محدودیتهای زیادی در زمینههای مختلف توسعه میباشد که پرداختن به میزان توسعه یافتگی شهرستانها و جایگاه شاخص توسعه و توسعه یافتگی آنها به درستی تعیین نشده است و ضرورت پرداختن به این مهم از جمله مسائل اصلی توسعه یافتگی شهرستانهای استان فارس است.
سؤالات تحقیق:
1-توزیع فضایی میزان توسعه یافتگی استان فارس چگونه است ؟
2-نقاط قوت و ضعف توسعه یافتگی استان فارس کدامند؟
1-2-ضرورت تحقیق:
بررسي و شناخت وضعيت مناطق، قابلیتها و تنگناهاي آن در برنامهریزی ناحیهای از اهميت بسزايي برخوردار است، چرا كه آگاهي از نقاط قوت و ضعف نواحي ضرورتي، جهت ارائه طرحها و برنامهها منطقهای محسوب میشود. از اين رو تشخيص تقسیمبندیهای سرزميني از نظر برخورداري و الويت بندي آنها براي اقدامات بعدي همواره از مشغولیتهای ذهني مسئولان توسعه بوده است(حقی،184:1370). در اين بين استفاده از شاخصهای توسعه (اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي زيربنايي و غيره) میتواند معيار مناسبي هم براي تعيين جايگاه مناطق و هم عاملي در جهت رفع مشكلات و نارساییهای مبتلا به آن، براي نيل به رفاه اقتصادي و سلامت اجتماعي جوامع و مناطق جهت رسيدن به توسعه باشد. استفاده از شاخصهای توسعه و تركيب آنها، مسئولان برنامهریزی را در جهت درك بهتر وضعيت مناطق كمك كرده و آنها را در جريان تصمیمگیری ياري خواهد كرد تا اقدامات بعدي آنها در جهت تعادل منطقهای بوده و عدالت اجتماعي را در بين مناطق برقرار سازد (زنگي آبادي، عليزاده، احمديان،2:11390). بنابراين، اگر برنامه ريزان منطقهای بتوانند عوامل تأثیرگذار بر عملكرد مناسب مناطق را شناسايي كنند آنگاه خواهند توانست هم از تجربيات مديران بخشهاي مختلف آن مناطق بهرهمند شوند و هم بودجه موجود را به صورت بهينه تخصص دهند(احمدی،28:1384).
مطالعات و شناسايي مناطق محروم و مطالعات توسعه جامع نواحي و مناطق مختلف كشور در طول دهههای اخير و بعضاً اقدامات اجرايي وسيعي كه در اين زمينه انجام شده دليلي بر توجه برنامه ريزان و مجريان، به تعديل ناپایداریهای منطقهای در سطح كشور و مناطق مختلف آن است در اين ميان اگر چه میتوان گفت كه كاهش تدريجي ناپايداري منطقهای يكي از سیاستهای برنامههای عمراني كشور بوده است و عموماً با تيترهاي بزرگ در جرايد به عنوان هدف اساسي تلقي میشود، ولي عدم موفقيت در اين امر برمیگردد به اينكه براي مبارزه با هر مسالههاي شناخت آن مشكل امري ضروري است. به عبارتي در اين گونه برنامهها مشكل شناخت درد است؛ زيرا تا درد دقیقاً شناخته نشود درمان امري باطل و بیمفهوم است. بايد ابتدا علل نابرابریها مناطق را کاملاً بشناسيم، درجات آن را محاسبه كنيم و بعد درصدد رفع آن برآييم(قره باغیان، 36:1375). دوگانگيهاي اقتصادي بين مناطق براي دورههای زماني طولاني آثار مخربي بر کارايي اقتصاد ملي به جاي میگذارد. به علاوه چنين تفاوتهایی ممکن است به لحاظ سياسي و اجتماعي نيز نتايج نامطلوبي به دنبال داشته باشد از اینرو، شناسايي مناطق محروم و مطالعات جامع توسعهی استانهای مختلف کشور جهت تعديل نابرابریهای منطقهای در سطح کشور و هر استان يک امر ضروري به شمار میآید (نصرالهی و اکبری و حیدری67:1390).
در فرايند برنامهریزی توسعه، شناخت و تبیین سطوح توسعهیافتگي نواحی و آگاهی از نقاط قوت و ضعف آنها اهمیت زیادی دارد(رضوانی،149:1383) و دستيابي به شناخت علمي از مکانهای جغرافياي منوط به در اختيار داشتن اطلاعاتي جامع از مکانهای مورد نظر است .در این راستا فهم تئوريها و تكنيكهاي برنامهریزی منطقهای و راههاي دستيابي به توسعه منطقهای، به عنوان یک ضرورت در دنیای آكادميک مطرح گردیده است (کلانتری، 10:1380).
استان فارس به عنوان سومین استان پهناور کشور با دارا بودن 29 شهرستان گوناگون از جنبههای بسیاری از جمله گردشگری، صنعت، کشاورزی، اشتغال و …. دارای قابلیت و محدودیت است که چگونگی برخورداری محرومیتها در سطح استان از جنبههای مختلف تا کنون به درستی تعیین نشده است. بنابراین پژوهش حاضر سع
