
ازمجموعهی ابزارهای محدودشان بکنند. مدیریت سود درمعنی خوب، فراهم اوردن نشانه ای برای ارزش اینده، ابزاری اثربخش برای پل زدن و برچیدن عدم تقارن اطلاعات بین مدیریت و سهامداران بدون ورود به جزئیات است. مدیریت سود به معنی بد، تخریب حقیقت، نتیجهی حاکمیت ضعیف است (ثقفی و پوریانسب، 1385، 3).
2-1-5) تعریف مدیریت سود
مدیریت در راستای دستیابی به سود مستمر و پایدار، سعی میکند نوسانهای دوره ای سود را حذف نموده، اقدام به برنامه ریزی سود با یک نرخ رشد ثابت نماید. این موضوع سبب به این میشود که دور نمای آتی شرکت، مطلوب به نظر آمده، عملکرد آن قابل قبول ارزیابی شود. اینگونه عملکرد از سوی مدیران در عبارتی ساده به عنوان “مدیریت سود” یاد میشود (مشکی و نوردیده، 1391، 105).
با بررسیهای انجام شده در ادبیات دانشگاهی و حرفه ای از مدیرت سود تاکنون تعریف واحدی صورت نپذیرفته است و از دیدگاههای مختلف تعاریف متعددی از آنها بیان شده است. در اینجا به چند تعریف مهم از مدیریت سود به شرح ذیل اشاره میگردد:
الف) از دیدگاه شیپر15(1989) مدیریت سود عبارتست از گزارشگری مالی جانبدارانه و همراه با سوء گیری که براساس آن مدیران از روی تعمد و با تصمیم قبلی، در فرآیند تصمیم گیری مالی مداخله میکنند تا برخی منافع خاص را عاید خود سازند (نوروش وهمکاران، 1384، 168 ).
همچنین ایشان درسال 1999 در کنفرانسی مدیریت سود را اقدامی از سوی مدیران واحد تجاری میدانند که انجام آن باعث تضعیف سودمندی گزارشهای مالی در تصمیم گیری میشود.
ب) از دیدگاه هیلی ووالن16 (1999) مدیریت سود زمانی اتفاق میافتد که مدیران از قضاوتهای شخصی خود برای گزارشگری مالی استفاده میکنند و درنتیجه در ساختار مالی تغییراتی بوجود میآید. این تغییرات در گزارشگری مالی موجب گمراهی افراد ذینفع درباره عملکرد بنگاه اقتصادی میگردد و یا روی پیامدهای ناشی از قراردادهای واحد تجاری که به ارقام حسابداری گزارش شده وابسته است، اثر میگذارد (چی فونگ17، 2009، 71 و84).
ج) مدیریت سود یعنی اینکه مدیر میتواند رویه ای از حسابداری را انتخاب نماید که به هدف خاصی دست یابد (ویلیام اسکات، 2003).
د) فرن و همکاران18 دستکاری سود توسط مدیر به منظور دستیابی به قسمتی از پیش داوریهای مربوط به “سود مورد انتظار” (مانند پیش بینیهای تحلیل گران، برآوردهای قبلی مدیریت و یا کاهش پراکندگیهای سودها) را بعنوان مدیریت سود، تعریف میکند (دی جووج19، 1999، 37).
ر) از نظر وایلد20 (2001) مدیریت سود به مداخله عمومی مدیریت در فرآیند تعیین سود که غالباً در راستای اهداف دلخواه مدیریت میباشد، اطلاق میگردد (چانگ و همکاران21،2009، 153).
ز) از دیدگاه واتز و زیمرمن مدیریت سود یعنی اینکه مدیر، آزادی عمل خود بر روی ارقام حسابداری را با فرض وجود یا عدم وجود محدودیتهای موجود در یک زمینه بکار گیرد (فضل جو، 1387، 22).
س) گای و همکاران(1996) فرض اندازه گیری عملکرد را مطرح کردند که بر اساس آن، مدیران با استفاده از مدیریت سود تلاش میکنند اثر رویدادهای اقتصادی جاری را در سودهای گزارش شده جاری به دقت منعکس کنند. در مقابل، آنها “فرض مدیریت فرصت طلبانه اقلام تعهدی” راتعریف کردهاند که بر اساس آن مدیران با بکارگیری مدیریت سود، صحت و دقت گزارشگری سود را کاهش میدهند (بهارمقدم و کوهی، 1389، 76).
2-1-6) حدود و دامنه مدیریت سود
به اعتقاد جیراکس22 (2004) مدیریت سود شامل طیف وسیعی است که از حسابداری محافظه کارانه23 شروع میشود و با هموارسازی سود24 و سپس تا حسابداری از نوع تخطی از اصول و قواعد و میثاقها (یا حسابداری متهورانه25) ادامه مییابد و در نهایت به حسابداری متقلبانه26 منتهی میشود. لذا حوزه و محدوده بسیار وسیعی برای قضاوت شخصی در حسابداری بوجود میآید که این امر موجب اغوای مدیران شده و در آنان ایجاد انگیزه میکند تا به دستکاری سود مبادرت ورزند (جیراکس، 2004، 10). هر کدام از این موارد مباحث وسیعی را میطلبد، اما از آنجا که عمده، موضوع تحقیق ما مدیریت سود است، فقط به توضیح مختصری از آنها اکتفا میکنیم.
حسابداری محافظه کارانه: محافظه کاری یکی از مشخصات اصلی گزارشگری مالی است. از دیدگاه تهیه کنندگان صورتهای مالی، محافظه کاری کوششی است برای انتخاب روشی از روشهای پذیرفته شده حسابداری که به یکی از موارد زیر منتج میشود (شباهنگ، 1387، 54):
شناخت کندتر درآمد فروش،
شناخت سریعتر هزینه ها،
ارزشیابی کمتر داراییها،
ارزشیابی بیشتر بدهیها .
در واقع هدف از محافظه کاری جلوگیری از تصمیم گیریهای نادرست از سوی سرمایه گذاران بر استفاده کنندگان صورتهای مالی است. از دیدگاه تئوری نمایندگی که حقوق و مزایای مدیران به سود گزارش شده مرتبط میداند، مدیران انگیزههای قوی برای پنهان کردن اخبار بدی که موجب کم شدن سود میشود، دارند. بنابراین میتوان محافظه کاری را سازوکاری برای کنترل انگیزههای مدیران به منظور گزینش بیش از واقع سود تلقی کرد، محافظه کاری از رفتار فرصت طلبانه مدیران (برای مدیریت سود شرکت) جلوگیری میکند و خطر اخلاقی را کاهش میدهد. رویههای حسابداری محافظه کارانه، مدیران را از خوش بینی بیش از حد در ارائه سود باز میدارد و طبعاً از پرداختهای اضافی (پاداشهای اضافی) به مدیران جلوگیری میکند (مهرانی و همکاران، 1389، 49).
هموارسازی سود: عبارت از اقداماتی که مدیریت برای کاهش نوسانات سودهای گزارش شده حسابداری انجام میدهد. هموارسازی سود را میتوان عمل آگاهانه مدیریت، به منظور تنظیم نوسانات سود شرکت تعریف کرد. مدیران با هموارسازی سود قادرند برای بازده سهام تأثیرگذاشته و با این روش به اهدافی نظیر امنیت شغلی، پاداش و افزایش ثروت سهامداران دست یابند. کم بودن نوسانات سود وضعیت مطلوب تری را در سرمایه گذاران جهت سرمایه گذاری در شرکتها ایجاد میکند. مدیریت برخی از شرکتها جهت با ثبات جلوه دادن سودآوری دست به دستکاری آگاهانه در اقلام صورتهای مالی میزنند تا توجه سرمایه گذارن را به سمت خود جلب نمایند. در واقع هموارسازی سود یکی از ابزارهای، موضوعی بزرگتر، تحت عنوان مدیریت سود است، به این مفهوم که مدیریت سود از روشهای مختلفی بهره میگیرد که یکی از آنها هموارسازی سود است (آقایی و کوچکی، 1375، 32).
سودهای هموار به دو صورت میباشند:
1)سودهایی که به منظور طبیعی هموار است: این نوع از سودهای هموار به جریانهای سودی اطلاق میشود که از فرآیندهای عملیاتی ذاتاً هموار بدست میآید. مثل صنایع آب و برق که معمولاً قیمت ثابتی دارد و با نرخی ثابت رشد میکنند.
2) سودهایی که به طور طبیعی هموار نیستند و عمداً هموار شده اند: این نوع سودها در نتیجه اقدامات و تصمیمهای مدیریت هموار شدهاند و به دو صورت میباشند:
الف- هموار سازی واقعی27: توسط مدیریت صورت میپذیرد و مدیریت برخی از رویدادها و صنایع اقتصادی را کنترل میکند و روی آن تأثیر میگذارد، به عبارتی تحت کنترل مدیریت است.
ب-هموارسازی مصنوعی28: ناشی از رویدادهای اقتصادی نمیباشد، بلکه از اقدام هایی است که اصلاحاً دست کاری حسابداری نامیده میشود و تأثیری بر جریانهای نقدی ندارد (نورانی، 1386، 4).
یکی از اهداف اصلی در هموارسازی سود ایجاد یک جریان با ثباتتر به منظور پشتیبانی از سطح سود پرداختی بالاتر میباشد. جریان سود با ثباتتر میتواند به عنوان ریسک پایینتر درک شود که منجر به قیمت سهام بالاتر و هزینههای استقراض پایینتر میگردد. هدف دیگر هموارسازی سود تمایل مدیریت واحد تجاری برای افزایش قدرت پیش بینی سرمایه گذاران و کاهش ریسک شرکت میباشد. به دلیل افزایش ثبات سود و کاهش نوسانات آن سرمایه گذاران میتوانند پیش بینی دقیق تری از سودهای آتی داشته باشند. از اهداف دیگر هموارسازی سود که از متون اقتصادی حاصل میشود میتوان به ملاحظات هزینههای سیاسی، مالیات و قراردادهای بدهی اشاره نمود (پورحیدری و افلاطونی، 1385، 56).
حسابداری متهورانه: گزارشگری مالی متهوارانه به آن گروه از روشهای حسابداری اطلاق میشود که با استفاده از آن موقعیت مالی شرکت به نحو مطلوب ارائه میشود. مدیران شرکتها از طریق گزارشگری مالی متهورانه و سایر شکلهای مدیریت سود میتوانند سود گزارش شده را تغییر دهند و سود خاصی را بدست آورند. گاهی اوقات از حد نهایی و شدیدترین حالتهای گزارشگری مالی متهورانه، به عنوان گزارشگری مالی متقلبانه نیز نام برده میشود (هاکن برک و نلس29، 1996، 44).
حسابداری متقلبانه: تقلب به طور خاص به دو نوع تقسیم میشود: نوع اول، تقلبی است که یک سازمان به ارتکاب آن میپردازد. این نوع تقلب را اغلب کارکنان قسمتهای مختلف، مشتریان و دیگر افراد مرتکب میشوند . دومین نوع تقلب به عنوان گزارشگری مالی متقلبانه با تقلب مدیریت شناخته میشود. برای نمونه، مسئولان اجرایی شرکت، اعضای هیئت مدیره یا افرادی که به عنوان مقامات صلاحیتدار شناخته میشوند، موجب تقلب مدیریت میگردند (وکیلی فرد و همکاران، 1388، 38).
در ادبیات حسابداری تعریف روشن از مدیریت سود مشکل است، زیرا مرز میان مدیریت سود و تقلبهای مالی مشخص نمیباشد. تقلب مالی، حذف یا دستکاری عمدی واقعیات اصلی یا دادههای حسابداری است که در کنار سایر دادههای وجود، باعث تغییر قضاوت و یا تصمیم گیری استفاده کننده از دادهها خواهد شد. بنابراین مدیریت سود را میتوان به دو شکل مدیریت سود “خوب” و مدیریت سود “بد” بررسی کرد.
در مدیریت سود “بد” که در اصل همان مدیریت سود نامناسب است، تلاش میشود عملکرد عملیاتی واقعی شرکت با استفاده از ایجاد ثبتهای حسابداری مصنوعی یا تغییر برآوردها از میزان معقول، مخفی بماند. برای مثال، هیأت مدیره یک شرکت ممکن است تأثیرات یک حاشیه سود کم را با ثبت درآمدهای دوره بعد در این دوره یا کاهش هزینههای مطالبات سوخت شده، افزایش دهند. پنهان کردن روند عملیات واقعی با استفاده از تهاترهای حسابداری مصنوعی و افشاء نشده از مصادیق مدیریت سود “بد” میباشد که اغلب نیز امری غیرقانونی است .
درمقابل، مدیریت سود”خوب” نیز وجود دارد. یک فعالیت عاقلانه و مناسب که بخشی از فرآیند مدیریت مالی و اعاده ارزش سهامداران میباشد، از موارد مدیریت سود خوب به شمار میرود. مدیریت سود خوب جزئی از فرآیند روزمره اداره یک شرکت با مدیریت عالی، محسوب میشود که در طی آن مدیریت، بودجه معقول تعیین مینماید، نتیجهها و شرایط بازار را بررسی میکند، در برابر تمامی تهدیدات و فرصتهای غیرمنتظره واکنش مثبت نشان میدهد و تعهدات را در بیشتر یا تمامی موارد به انجام میرساند. یک شرکت نیاز به بودجه ریزی، داشتن هدف، سازماندهی عملیات داخلی و ایجاد انگیزه در کارکنانش در کنار ایجاد یک سیستم بازخورد، جهت آگاهی سرمایه گذارانش دارد . رسیدن به نتیجههای باثبات و قابل پیش بینی و رسیدن به روند مثبت سود با استفاده از محرکهای طرح ریزی و عملیاتی خوب، نه غیرقانونی است و نه غیر اخلاقی، بلکه نشانه ای از مهارتها و پیشرفت است که بازار در پی آن است و به آن پاداش میدهد. گاهی اوقات به این مدیریت سود”خوب”، مدیریت سود “عملیاتی” گفته میشود (دی جورج، 1999) که در آن مدیریت اقداماتی را در جهت تلاش برای ایجاد عملکرد مالی با ثبات (با استفاده از تصمیمات قابل قبول و داوطلبانه) انجام میدهد . نتایج نشان میدهد که مدیریت سود، بد نیست و در حقیقت مقوله ای مورد پذیرش و مورد نیاز در درون و برون شرکت توسط تمامی صاحبان سود بازار سرمایه میباشد (نوروش و همکاران، 1384، 170).
2-1-7) انواع مدیریت سود
هیلی و والن(1999) بیان میکنند که « مدیریت سود هنگامی رخ میدهد که مدیران از قضاوتهای شخصی خود در گزارشگری مالی استفاده کنند و ساختار معاملات را جهت تغییر گزارشگری مالی دستکاری نمایند. این هدف یا به قصد گمراه کردن برخی از صاحبان سود در خصوص عملکرد اقتصادی شرکت یا تأثیر بر نتایج قراردادهایی است که انعقاد آنها
