
اصطلاحات ادبي خالي نيست، بكار بردن اين اصطلاحات در ديوان خودگوياي اين است كه اين شاعر توانا بر علوم عصر خودآگاهي كامل داشته است. ملاپريشان از حروف رمزي كلام وحي به خوبي بهره گرفته است و در ابيات خود آن را بكار گرفته است، همين باعث شده است به اين عارف حقشناس دلفاني نسبتي بدهند كه در خور ايشان نيست. ايشان از حروف مقطعهي كلام وحي از طريق حروف ابجد كه كمتر شاعري توانسته باآن لفاظي كند كار كرده، وهمين را بهانهي حروفيه بودن وي دانسته اند. به ياد نياوردن اين صنعت ادبي در حين جمعآوري و شرح وبيان اشعار ملاپريشان سبب شده است، تا اين عارف خداشناس را به فرقه حروفيه نسبت بدهند. كاش همين عزيران در ابتدا به اوّل سورههاي مبارك وحي نگاهي ميانداختند، سپس به كتب علوم بلاغي تا دچار اين اشتباه نميشدند. حال پاك كردن اين اهانت از ذهن مردم بسي مشكل است. ما نمونهاي از ابيات را بيان ميكنيم تا مورد توجه انديشمندان عزير قرارگرفته و به وفور علمي اين بزرگ مرد لك، كه سبب زنده ماندن اين زبان باستاني شده است آگاهي يابند.
بادُو، يَك خدا، يَكِي رَسُولَنْ
نُقْطِه ي تَحْتِ بَازُوجِ بَتوُلَنْ
1) شرح بيت: با مشتمل بردو چيزاست يكي احديت و واحديت خداوند و ديگري رسول خدا پيامآور وحي است، و حضرت علي عليهالسلام همسرحضرت زهرا بعدازخدا و رسولش خال و مركزهستي است و نقطهي زيرحرف(ب) است.
2) نكات بلاغي: رَسُولَن با بَتُولن: كلمه قافيه است، [ل حرف اصلي يا روي و ن حرف وصل است]، يك: تكراربراي تاكيد، تلميح: “به حديث معروف حضرت علي كه ميفرمايد: “اَنَاالْنُقْطَة الّتي تَحتِ البَاءِ الْمَبسُوطيِ”.”(سليماني،87:1390)
3) شرح مفاهيم عرفاني: دراين بيت ملا اشارهاي به جريان حروف تهجي دارد، كه انبياء الهي هركدام به ازاي مراتب موجودات آن را بيان كردهاند، حضرت عيسي تاحضرت علي بيان ميدارند، كه موجودات ازباي “بِسْمِ الله” وجوديافتهاند (ب) به دنبال (الف) وجود يافته است. (الف) به ازاي ذات باري تعالي خود وجود يافته و (الف) اشاره به اوّلين چيزي كه خداوندخلق كرده؛ يعني عقل اشاره دارد، اصل چيزي كه خداوندخلق كرده است عقل ميباشد. ويا “اَنَا النُّقطة بَاء بِسمِ الله”، (ر.ك. سليماني، 1390: 87)، با: با حرف دوّم الفبا است ودرحروف ابجد برابرعدد2است. (ب+الف= ، 2+1=3 احتمالاً منظور خداوند، حضرت رسول و اميرالمومنين باشد)
وَصـُورَت چَــاردَه يَكـِي وَ مَعنـي
بُـرهَـانِـم اَعـدَاد طَــه حَــقّ زَانـَا
1) ترجمه بيت: در ظاهر چهارده جسمند، امّا در باطن يكي هستند يعني همه براي يك هدف برانگيخته شده اند آن هم ادامه رسالت جدشان پيامبر اسلام، دليل وبرهان من دريكي بودن آنان همان است كه درسوره مبارك طه بيان شده است كه اين را خدا مي داند. اشاره به بيان حضرت امام صادق كه مي فرمايند: طه ويس اسم پيامبر و آلش است وحضرت ولي عصر(عج) در دعاي ندبه ميفرمايند: “يا بْنَ طَه”. (تفسير نمونه، 13/157-158)
2) نكات بلاغي: معني با زانا: كلمه قافيه است، طه: ايهام دارد 1. به سوره طه 2. آل رسولالله طه و براساس حروف ابجد وحساب جمل: درعرف ادبا 28 حرف الفباي زبان عربي در هشت لفظ جمع شده است: ابجد ـ هوز ـ حطي ـ كلمن ـ سعفص ـ قرشت ـ ثخذ ـ ضظغ از قديم در متون ادبي براي نگاشتن حسابها به اين حروف متكي بوده اند و براي هرحرفي از حروف ابجد، قيمت وشمارهاي گذارده اند:
أ = 1 ب = 2 ج = 3 د = 4 ه = 5 و = 6 ز = 7 ح = 8 ط = 9 ي = 10 ك = 20 ل = 30 م = 40 ن = 50 س = 60 ع = 70 ف = 80 ص = 90 ق = 100 ر = 200 ش = 300 ت = 400 ث = 500 خ = 600 ذ = 700 ض = 800 ظ = 900 غ = 1000. (ر. ك، اقبالي، 1366: 181 – 182)، در نتيجه طه = 14 (ط9 + ه 5 = 14) همان چهارده معصوم ميباشد. تضاد بين صورت و معني.
3) شرح مفاهيم عرفاني: كلام وحي محل تلطيف سر است و ورود الهامات و به اصغاي كلمات رّباني در قرآن حرف (طـا) كنايه از: طهارت نفس و لطف جوهر عقل است و حضرت رسولالله كه خود مصدر نور وهدايت است، لقب (طه) يافت. وبه عظمت آيات شماره 1 و2: ?طه، مَا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى? سوره طه خداوند امر كرد كه قرآن را بر شما نازل نكردم كه خود را به رنج بيندازي! اين از الطاف وبركت حق بود كه بعد از نزول كلام وحي از حق تعالي ممنون شد، و رابطه مناسبي بين ذات طاهر محمّدي و حرف (طـا) بر قرار گرديد، كه طيب وطاهر اسم حضرت ختمي مرتبت قرار گرفت. عارفان جهت كمال مناسب ميان ذات حق و رقم حرف (طا) خواصي يافتهاند، كه هركه (ط = 9) هر شخصي 9 طا بر لوح زر خالص بنويسد، به سعادت ميرسد و هركسي آن را با خود حمل كند طلسم است؛ براي پيروز شدن بر قهر جن و انس در نتيجه سبب ديدن حضرت محمّد(ص) در خواب خواهد شد. يكي از ويژگي هاي: (طا) تنهايي وفرديت است كه فرد الفردميباشد، (طه) از فوايد رموز قرآني است.
از طالب وصل بشنو اين حرف طلب
كو مي نبرد به غير طا هيچ بــه لب
دردل كنــد او طاي طهـارت مـرقوم
يعني كه بپرداخت دل از تفرقه رب
(ر.ك. سليماني،1390:195)، “حق: در بيان عرفان ذات الله را گويند، مراد از حق خداوند است و آنچه خدا بر خود واجب كرده است حق گويند”. (سجادي، 1389: 322)
جـان گرگان و سگان، هريك جداست
متّحـدجـــان هـايِ شيـران خـداست
(مثنوي4/415)
سراسر ديوان اين ملاي پريشان پراز صنايع ادبي است تاعلم خود را به رخ همه بكشدو بگويد كم ازخداوندگارعشق وعرفان ندارم، ملاپريشان در تمام ديوان گران سنگ خود از اثرمشهور مولانا استفاده نموده است وتحت تأثير اين اثر جاويد عرفاني به زبان پارسي است. ملاپريشان به حق از عهدهي وظيفه خود درتقليد ازمولانا برآمده است. سراسر ديوان ملاپريشان تقليدهاي از مولانا است. امّا فرق اين دو استادسخن در عقيده وزبان است، يكي برمذهب شيعه و ديگري برمذهب اهل تسنن، واز نظر زبان هم يكي لك زبان است و ديگري فارسي گويي.
هُشْداروَ دُو مَطَلـب چَنَش مُـوجُـودَن
مَــاچَـان يَـه مَعْنَـايِ قُـوسِ صُعـودَن
1) ترجمه بيت: هوشيارباش كه دومطلب دراين سخن وجود دارد يكي بحث نبّوت و ولايت ديگري بحث سيرصعودي بشراز ذات وصفات حق تاعدم رابيان ميدارد.
2) نكات بلاغي: موجودَن با صُعودَن: كلمه قافيه است، دال حرف روي ونون حرف وصل است.
3) شرح مفاهيم عرفاني: صعود: دراصطلاح عرفاني طي مراحل تكامل و يا نزول بشراست. عرفا برآنند كه مراتب هستي نتيجهي قوس نزول ازمرتبهي تجلّي عيني يا فيض مقدس است، لذا انسان آخرين مرحله قوس نزول است وهمين انسان ميتواند، در قوس صعود از مرتبهي ملائك هم بالاتر رود. چنان كه مولانا فرموده:
از جمــادي مُردَم و نـــامي شـدم
وَزنَمـامُـــردم بـه حـيوان بــرزَدَم
مُـــردَم از حــيواني و آدم شــدم
پس چه ترسم كي زِ مُردَن كم شدم
حـمله ي ديگر بِه ميــرم از بَشــَر
تــابـرآرم ازمـلائــــك پَـرّ و سَـر
و ز مَلك هم بايدم جَــستَن زِ جُو
كُــلُّ شَـــئءٍ هــالِــك اِلاّوَجهــهُ
بــارِ ديگر از مَلَك قربـان شـــَوَم
آن چـه انــدروَهم نايـــدآن شَــوَم
پس عَدَم گردم عدم چون ارغَنـون
گــويــدم كـَه اِّنــَا الــيهِ راجِـعون
(مثنوي3/3948 – 3953)
م ميكوشيم تا اين شاعر تواناي لك زبان شيوا سخن را به دوست داران فرهنگ غني اين مملكت به خصوص لك زبانهاي سراسر ايران عزيزمعرفي كنيم، و مقايسهاي بين دو عارف بزرگ سدههاي هفتم و هشتم هجري، (جلالالدين محمّدبلخي وملاپريشان) كه در دو دوره مختلف در قيد حيات بودهاند داشته باشيم و تأثيرپذيري ملاپريشان از مولانا رامشخص كرده تا به عنوان يك الگوي پژوهشي براي ديگرمحققان صورت گيرد. زيرا تاكنون مقايسهاي بين اين دو شاعر بزرگ صورت نگرفته است ويا اگرچنانچه تحقيق ويا پژوهشي صورت گرفته است كمترمورد توجه قرار گرفته است.
1-2- فرضيه ها و پرسشهاي تحقيق
1- انديشه و افكارعرفاني ملاپريشان چگونه است؟
2- تأثيرقرآن و روايات برافكارملاپريشان چيست؟
3-تأثيرمثنوي معنوي مولانا برديوان ملاپريشان ازنظرمعاني به چه صورت است؟
4-تأثيرمثنوي معنوي مولانا بر ديوان ملاپريشان از نظر سبك وصورت چگونه است؟
1-3- اهداف تحقيق
1- شناسايي افكار وانديشهي عرفاني ملاپريشان.
2- شناخت اثرپذيري ملاپريشان ازمتون قرآني وروايي.
3- بيان تأثيرمثنوي معنوي مولوي بر ديوان ملاپريشان ازحيث معنا.
4- بيان تأثير مثنوي معنوي مولوي برديوان ملاپريشان از حيث صورت وسبك.
فصل دوّم:
كليات تحقيق
2-1- پيشينهي تحقيق
تاريخ دقيقي كه بتوان نوشتهاي يافت تا از روي آن به عنوان سند اصلي ديوان ملاپريشان به بحث و بررسي درمورد ملا پرداخته شود دردست نيست. زيرا ايشان در منطقهاي زيسته است كه ازنظرجغرافيايي منطقهاي صعبالعبوربوده است؛ درنتيجه تاحدودي از دسترسي به مراكزعلمي آن روزگاربدور بوده است. امّا با اين سختي و مشقت ملاپريشان اثر زيباي خود را به نظم كشيده است.
وليكن از اين اثرجاويدن از خود شاعرهيچ گونه نوشتهاي دردست نيست، دلايل متعددي ميتواند نقش داشته باشدكه عبارتنداز: دوري از مراكز علمي، عقايد مذهبي، استفاده از زبان محلي كه قابل فهم براي تمام كشورنبوده است، عدم توجه امراي محلي به شعرو شاعري و… ميتوان نام برد. امّا در چهل وپنجاه سال اخير افرادي انديشمندو دوستدارفرهنگ و زبان لكي، دست به جمعآوري اشعارپراكندهي اين عارف توانا زدهاند، از جمله آقاي اسفنديار غضنفري امرايي كه زحمت زيادي دراين خصوص متحمل شدهاند، جاي سپاس وتشكر را دارد. و بعد از مرحوم اسفنديار غضنفري فرزند ايشان شرحي بر ديوان ملاپريشان نوشته است. ديگرمحققين لك زبان كه علاقهاي وافر به اين زبان ريشهدار واصيل دارند، درآثارخود فقط به خلاصه دست نوشتههاي آقاي غضنفري ونويسندهاي در استان كرمانشاه به نام فتحعلي حيدري زيباجويي اشاره داشتهاند كه ملاپريشان اهل دينوركرمانشاه است. اين نوشتاريك اثرنودر زمينهي ادبيات بومي لرستان و آن هم به زبان لكي، درمقايسه با انديشه جلالالدين محمّدمولوي ميباشد. انجام اين كارميزان شناخت مردم فلات ايران به ويژه ساكنان منطقهي زاگرس را با افكارمولانا به اثبات خواهد رساند.
فصل سوم:
روش تحقيق
3-1- روش تحقيق
اين تحقيق از نوع توصيفي كتاب خانهاي ميباشد. به اين طريق كه پس از مطالعه و جمعآوري مطالب به شيوه فيشبرداري انجام گرفته است، سپس به كمك استاد راهنما مطالب آن به براساس موضوعات مورد نياز دستهبندي گرديده است. مهمترين تلاش صورت گرفته حول محور كتاب خانه بوده است وسعي برآن شده است تا بيشترازمنابع اصلي ودست اوّل استفاده شود.
3-2- جامعه آماري
جامعه آماري اين نوشتارمشتمل براثرمنظوم ملاپريشان عارف قرن هشتم دلفان است. درمقايسه با ديوان مثنوي معنوي مولانا، كه نگارنده از كتب مشروح و مقالات مرتبط در رابطه با همين موضوع استفاده نموده است.
3-3- ابزار گردآوري دادهها
باتوجه به اين كه روش تحقيق روشي مبتني بر كتاب خانهاي است. وهمچنين با توجه به جامعه پژوهشي در اين پايان نامه براي ورود به بحث اصلي وبنيادي مقايسه بين دو عارف معروف قرنهاي هفتم وهشتم هجري، از منابع اصلي ودست اوّل استفاده شده است. لذا دراين نوشتار از روش فيشبرداري كه مورد توجه پژوهشگران است استفاده گرديده است.
3-4- محدويتهاي تحقيق
محدويتهايي كه اين تحقيق داشته است، عدم وجود اصل ديوان ملاپريشان كه مهمترين بخش اصلي تحقيق است ويا حتي اثرگردآوري شدهاي ديگر غير از اثر گردآوري شده غضنفري، تا آنها با هم مقايسه شوندو اشعارسره را از ناسره تشخيص داد وسپس آن را با انديشه مولانا مقايسه كرد.
