
میان اصحاب دانسته و آن را امتیازی خاص برای آن جناب برشمردهاند اما دلالت این حدیث شریف بر امامت و خلافت آن حضرت را نمیپذیرند و از این زاویه نقدهایی را وارد کردهاند که در این فصل به بخشی از آن شبهات پاسخ میدهیم.
برای تقریر بهتر شبهه ابتدا شمهای از دیدگاه ابن یتیمه در خصوص حدیث منزلت را بیان میکنیم و سپس پاسخ میدهیم.
شبهه اول
1- ابن تیمیه در کتاب منهاج السنه خود مینویسد: هرگاه پیامبر به سفریمیرفت – به جنگ یا عمره یا حج- یکی از اصحابش را درمدینه به جای خود قرار میداد تا آن جا که نوشتهاند در یکی از سفرها، ابن ام مکتوم را جانشین خود در مدینه قرارداد هیچ کس این جانشینی ابن ام مکتوم را شأن و رتبهای برای او نمی شمارد. آن گاه ابن تیمیه به حدیث منزلت اشاره میکند و میگوید: هنگامی که جنگ تبوک (آخرین جنگ پیامبر) آغاز شد پیامبر به هیچ کس اجازه سرپیچی و تخلف از سپاه را نداد. مردم در هیچ جنگی به مانند این جنگ با پیامبر همراه نشدند. فقط زنان، کودکان، آنهایی که به خاطر ناتوانی نمیتوانستند پیامبر را همراهی کنند و منافقان در مدینه ماندند. درمدینه مؤمنان دلاوری نبودند تا همانند گذشته پیامبر کسی را بر آنان به عنوان جانشین خود قرار دهد. از طرفی آنان که در مدینه مانده بودند، جز ناتوانان، کودکان و زنان نبودند، از این رو نیازی نبود که پیامبر برای اینها شخص مهم و سرشناسی از اصحابش را جانشین قرار دهد، بلکه این جانشینی از تمامی جانشینیهایی که معمولاً پیامبر انجام میداد بی ارزشتر بود. یعنی جانیشینی علی در جریان تبوک حتی از جانشینی ابن ام مکتوم نیز بی ارزشتر و کم اهمیتتر است.
ابن تیمیه میافزاید: علت جانشینی علی در مدینه این بود که چون در آن شهر مردان زیادی از مؤمنان نیرومند نبودند تا نیاز باشد کسی را بر آنان جانشین خود قرار دهد، بنابراین هرکسی را که پیامبر قبل از این ماجرا به جای خود در مدینه گمارده بود، برتر از جانشینی علی خواهد بود. از همین رو علی با گریه نزد پیامبر آمد و گفت: آیا مرا با زنان و کودکان میگذاری؟
پیامبر به او گفت: به خاطر امانت داری تو را جانیشین خود قرار دادم وهیچ گاه جانشینی پیامبر عیب ونقص نیست. همانطور که موسی هارون را برای قوم خود جانشین قرار داد. از طرفی پادشاهان و دیگران هرگاه به جنگ میروند، کسی را همراه خود میبرند که بهرهی زیادی از او برده و به کمکش نیاز دارند و از مشورتها و پیشنهادهای وی استفاده کرده واز زبان و دست و شمشیر او سود جویند. از این رو پیامبر در این نبرد نیازی به علی نداشت تا با او مشورت کند، یا از زبان، دست و شمشیر او استفاده کند به همین جهت دیگران را همراه خود برد، زیرا آنها در این امور به کارش میآمدند. او در ادامه میگوید: تشبیه کردن دوچیز به یکدیگر مستلزم آن نیست که در تمام جهات آن دو مثل هم باشند بلکه باید دید کلام در چه مقامی است.
آیا روایتی را که در دو کتاب صحیح (بخاری ومسلم) نقل شده و ثابت است ملاحظه نمیکنی که در این روایت وقتی پیامبر دربارهی اسیران با ابوبکر مشورت کرد او گفت: در مقابل آنها پول و فدیه بگیر و آنها را آزاد کن. سپس با عمر مشورت کرد او گفت: آنها را به قتل برسان. پس از آن پیامبرفرمود: اکنون جایگاه این دو رفیق را به شما میگویم. تو ای ابوبکر به مانند ابراهیمی و تو ای عمر به مانند نوح. بنابراین اگر پیامبر به کسی بفرماید: تو مانند ابراهیم و عیسی هستی و به دیگری بفرماید تو مانند نوح و موسی هستی، مهمتر و برتر از آن است که بفرماید: تو برای من همانند هارون برای موسی هستی. زیرا نوح و موسی و ابرهیم و عیسی از هارون بزرگترند.190
نقد و بررسی شبهه اول
اول) در احادیثی که پیشتر نقل کردیم- در این زمینه تعبیرهای گوناگونی آمده است. در نقلی آمده که پیامبراکرم به امیر مؤمنان علی فرمود: «انه لابد ان اقیم او تقیم». (حتماً یا من باید در مدینه بمانم و یا تو.) پیامبر در تعبیری دیگر فرمود: «فان المدینه لاتصلح الا بی أوبک» (امور مدینه جز به وسیله من و یا تو سامان نمی یابد.) در سخن دیگری میخوانیم که حضرتش فرمود:
انه لاینبغی ان اذهب الا و انت خلیفتی
به هیچ وجه سزاوارنیست که من بروم مگر آن که تو جانشین من باشی.
از این عبارت به خوبی استفاده میشود که هیچ کس نمیتوانسته در آن موقعیت جانشین پیامبر خدا در مدینه باشد، و تنها شخص پیامبر و یا امیر مؤمنان علی میتوانستند به کارهای مدینه رسیدگی کرده و آنها را سامان دهند. روشن است که آن زمان، شرایط خاصی بر مدینه حکمفرما بوده و منافقان دسیسههایی داشته و نقشههایی در سر میپروراندند که هیچ یک از صحابه توان و صلاحیت مقابله و خنثی کردن آنها را نداشتند و این کار فقط از عهدهی دونفر بر میآمده یا شخص پیامبر و یا امیر مؤمنان علی. به راستی اگر این جانشینی برای علی هیچ فضل و مقامی را اثبات نمیکند بلکه از جانشینان پیشین پیامبر بی ارزشتر است پس چرا عمر آرزو میکرد که این مقام و جانشینی برای او باشد؟ چرا سعد بن ابی وقاص آرزو داست که او به چنین مقامی میرسید؟
دوم) ابن تیمیه گفت: علی درحالی که اشک از دیدگانش جاری بود به نزد پیامبر آمده، این سخن ابن تیمیه دروغ است. گریهی امیر مؤمنان علی به این جهت بود که در آن نبرد حضور نداشته و همچنین به جهت نکوهشهایی که از منافقان میشنیده است نه به این جهت که پیامبر او را در میان زنان و کودکان به جای خود گمارده است. به سخن دیگر امیر مؤمنان علی که پیامبر عرضه داشت:
اتخلفنی فی النساء و الصبیان؟
آیا مرا درمیان کودکان و زنان به جای خود قرار میدهی؟
این سخن پیش از خروج رسول خدا برای جنگ از مدینه بود اما گریه کردن امیر مؤمنان و بیرون آمدن از مدینه و ملاقات با پیامبر پس از خروج پیامبر اکرم از مدینه بود و علت گریه آن حضرت نیزتنها به خاطر سخنان و شایعات منافقان بود نه این که چون این جانیشینی بی ارزش بوده آن حضرت میگریسته است. از این رو روشن شد که سخن ابن تیمیه هنگامی که علی دید برای زنان و کودکان خلیفه شده از روی اعتراض گریست تهمت و ناروایی بزرگ در حق امیر مؤمنان علی است.
سوم) ابن تیمیه حدیثی را از پیامبرخدا نقل کرده که در آن حدیث حضرتش ابوبکر را به ابراهیم و عمررا به نوح تشبیه نموده است. وی پس از نقل این حدیث چنین اظهار نظرنموده این حدیث در صحیح بخاری و صحیح مسلم آمده است؟
روشن است که چنین سخنی دروغی بیش نیست چرا که صحیح بخاری و مسلم در دسترس شماست ببینید آیا چنین حدیثی در آن دو کتاب موجود است؟ گواه این مطلب چاپ جدید منهاج السنه است که توسط دکتر محمد رشاد سالم تحقیق شده و در نُه جلد در عربستان سعودی به چاپ رسیده است میتوانید متن آن را ملاحظه کنید و استشهاد ابن تیمیه به این حدیث و نسبت آن را به صحیحین مشاهده کنید. محقق این کتاب در ذیل سخن ابن تیمیه در پاورقی مینویسد:
به راستی این حدیث فقط در مسند احمد آمده است و محقق آن یعنی شیخ احمد شاکر که در چاپ جدید مسند احمد را تحقیق کرده است میگوید این حدیث ضعیف است. این حدیث در کتاب مناقب الصحابه احمد بن حنبل نیز آمده است. این کتاب به تازگی در دو جلد در کشور عربستان سعودی چاپ شده است. محقق آن کتاب نیز پس از نقل این حدیث در پاورقی مینویسد: سند این حدیث ضعیف است.
در نتیجه این حدیث در دو کتاب صحیح بخاری و مسلم نیامده تا بتواند در مقابل حدیث منزلتی که در هر دو کتاب صحیح آمده است معارضه کند. این حدیث در پارهای از کتابها آمده و پژوهشگران آن کتابها نیز در پاورقیهایی که بر این کتاب نوشتهاند به ضعف این حدیث تصریح کردهاند. گویی ابن تیمیه گمان نمیکرده که کسی کتابش را خواهد دید و به صحیح بخاری و مسلم مراجعه خواهد کرد و دروغ پردازی و فریب کاری او را آشکار خواهد ساخت.191
شبهه دوم
نفی اعتبار مفهوم عام از یک حادثه خاص
برخی از دانشوران اهل سنت براین باورند که حدیث منزلت با عبارت خطا بی رسول اکرم به امیر مؤمنان علی «انت منی بمنزله هارون من موسی» دلالت بر یک مفهوم و معنای فراگیر و عام ندارد تا گفته شود هر مقام و منصبی را رسول گرامی اسلام از آن برخوردار بودهاند امام علی نیزدارا هستند. زیرا سبب صدور این خطاب یک حادثه و ماجرای خاص و آن جنگ تبوک بوده است و از یک مورد خاص نمیتوان یک مفهوم عام را استنباط و بدان استدلال کرد.192
در نتیجه علی را نمیتوان خلیفه و جانشین همیشگی از سوی رسول گرامی اسلام در میان است اسلامی به شمار آورد و تنها میتوان در قضیه تبوک علی را به عنوان خلیفه رسول خدا نام برد.
نقد و بررسی شبهه دوم
این اشکال از دوجهت میتواند مورد ارزیابی قرار بگیرد.
الف) تفسیر نادرست از جایگاه خلافت الهی پیامبران و جانشینان آنان
پیامبران از سوی خداوند متعال مأموریت و مسئولیت یافتهاند تا انسان را به سر منزل مقصود کمال انسانی و قرب الهی برسانند. آنان برگزیدگان پروردگارند و رهبری و هدایت گری امتهای خویش را به دوش دارند و از دیگر سو: جانشینان پیامبر نیز از همان وظایف برخوردارند.
این تفسیر کلان از مقام خلافت الهی برگزیدگان خدا دلالت دارد برای اینکه رسالت رسولان الهی به جمعیت، زمان مکان خاص، اختصاص ندارد و بلکه همواره تا پایان حیات باقی است. هرچندگاه نوع مأموریت و مسئولیت آن بزرگواران سبب میشود تا شکل و صورت رسالت شان متفاوت باشد.
اکنون با این تفسیر و توضیح گفته میشود وقتی به درخواست حضرت موسی خدای متعال هارون را جانشین موسی قرار داد، یعنی همه مسئولیتهایی که بر دوش موسی نهاده شده، در زمان غیبت آن جناب بر عهده هارون است و فرقی ندارد تا موسی زنده و غایب یا مرده واز دنیا رفته باشد. اینک میگوییم: براساس حدیث منزلت نبی اکرم رابطه خود با امام علی را همانند رابطه موسی و هارون یاد کرده است. پس خداوند متعال هرگونه مأموریت و مسئولیتی بر دوش هارون به عنوان جانیشینی وخلیفه موسی نهاده است به همان درجه و رتبه نبی اکرم برعهده امام علی به عنوان خلیفه خود گذاردهاند پس با این تفسیر از مقام برگزیدگان خدای متعال نمیتوان مسئولیت آن بزرگواران را به دوره و عصر خاص اختصاص داد. بلکه آنچه از ظاهراطلاع عبارت انت منی بمنزله هارون من موسی درک و کشف میشود یک مفهوم فراگیر و عام است و این مفهوم فراگیرهمه مراتب ودرجات، زمانها و مکانها را در بر میگیرد و اختصاص به دوره یا درجهای خاص ندارد.
در نتیجه از ظاهراطلاق عبارت به دست میآید که همه مراتب و درجات، خصوصیات وامتیازات نبی اکرم به جانشین وخلیفه وی امیر مؤمنان علی واگذار گردیده است وبراساس ذیل اطلاق عبارت یاد شده تنها مقام نبوت
