
قلبشان را محکم و استوار کرده است ، داشتند .
نه مانند ايمان کساني که در فلسطين مي بيني … کوتاه مدت همانند جرقه اي در دل تاريکي شب .
مقابله گاهي اوقات با همساني ترکيبهـا و الفاظ همراه است که اين الفاظ در معنا يا مترادف و يا
متضاد همديگر هستند کـه در خلال ترکيب آنها بذله گويي شاعرشکل مي گيرد . (غنايم، 1980م
، ص73)
يتنعَّمونَ مُکرَّمين ، کأنّما لنعيمهم عمّ البلادَ شقاؤُها
وَ حماتها ، وَ بهم يتمُّ خرابُها وعلي يديهم بيعُها وَشراؤُها ( ابراهيم ،2005 م ،
ص335)
خوش مي گذرانند و اکرام مي شوند ، گويي سعادتمندي آنها بلا و بدبختيي است که کشور را فرا گرفته است .
وپاسداران آن که به وسيله آنها ويران شدنش صورت مي پذيرد ، خريد و فروشش در دست ايشان است .
چهارم : برگرداندن نتيجه کلام به مقدمه ، سخريه نيازمند منطقي معين و محکم است ، چرا که
در آن ابتدا مقدمه ذکرمي شود تا نتيجـه رها وقابل درک گردد. قصيده هاي ” أنتم ” و” اشتروا
الأرض تشتريکم ” از نمونه هاي بارز اين شيوه هستند . ( طه ،2005م ، ص167)
مُغرِمٌ بالبلادِ صبٌّ وَ لکن بسوي القول لا يفيضُ غرامُه
بطلٌ إن علا المنابرَ،کرّارٌ سريعٌ عند الفعالِ انهزامُه ( ابراهيم، ص297)
او شيفته و شيداي کشور است ، وليکن دلباختگي وي جز به سخن نيست .
اگر بالاي منبرها رود ، قهرماني هجوم آور است ، اما در عمل سريع شکست مي خورد.
پنجم : سخريـه اش را دربيدارکردن انسان خيال پرداز بـه کـارمي برد . ( طـه ، 1992م ،
ص170)
وطنٌ يُباعُ و يُشتري و تصيحُ : ” فليحيَ الوطن”؟! ( ابراهــيم ط.،2005م ، ص286)
سرزمينت خريد وفروش مي شود و تو فرياد مي زني ” زنده باد وطن ” .
ابراهيم اگرچه از اين شيوه در بسياري از ابيات بهره برده است اما نبايد فرامـوش کرد کـه او
هيچ وقت مانند يک کاريکاتوريست جسم و ظاهر شخص يـا اشخاص مورد نظرش را هـدف
قرارنمي دهد و بـه آن اهميت نمي دهد ، بلکـه فراتر از آن تنها مسأله اي که براي او مهم است
اخلاق و منش کساني است که مورد خطابش قرار مي گيرند . و او هرگز سخريه اش را با
پرخاشگري و کلمات بي ادبانه همراه نمي کند بلکه رويه اي معتدلانه در پيش مي گيرد و آن
را در راستاي اهداف سياسي خويش به کار مي برد .
به طورخلاصه مي توان گفت : رواني وسادگي، استفاده ازميراث گذشته وآميختن با زبان جديد
، به کارگيري عواطف رمانتيکي با واقع گرايي واستفاده ازاسلوبهاي فصيح زبان، ازويژگيهاي
روش و سبک بيان طوقان است .
اوبا هنرمندي تمام توانست زباني انتخاب کند که بين زيبايي بيان وسادگي آن همراه با محتوايي
غني ، پيونـد ايجاد کند ، بـه طوريکه بايد شيـوه وي را در درون سبک معروف به ” سهـل و
ممتنع ” قرار داد که در نگاه اول بسيار آسان ، اما داراي اوج هنري است ، که بيانگر عمـق و
لطافت شعـر اوست .
ب ) صورخيال شاعر
1 . بيان
علمي است که يک معناي واحد با شيوه هاي متفاوت در نهايت وضوح از آن فهميـده مي شود .
بنيانگذار آن ” أبو عبيده ” است ومهمترين بحثهايش ، تشبيـه ، مجازلغوي ( مرسل ، استعاره )
، مجاز عقلي وکنايه مي باشند .
الف) تشبيه
مشارکت امري با امرديگر درمعناست . ارکان آن ازدو طرف تشبيه ، ادات تشبيه و وجه شبه
تشکيل مي شود . دو طرف تشبيـه ممکن است حسّي ” الخدّ کالورد ” ( گونه مانند گل سرخ است )
وياعقلي “العلم کالحياة “(علم مانند زندگي است) ويا مختلف ” السبع کالمنيّة” (حيوان وحشي چون
مرگ است ) ، ” الخُلقُ الکريم کالعطر ” ( اخلاق نيکو چون عطر است ) باشند . که گاهي مفرد
مانند مثالهاي مذکور و گاهي مرکب مي باشند : ( تفتازاني ، 1376ش ، صص 8 و…20)
کأنَّ مُثارَ النَّقع فوقَ رؤوسِنا وَ أسيافنا ليلٌ تهاوي کَواکِبهُ
گويي گرد وغبار به پا شده بر سرما و شمشيرهـايمان شبي است که ستارگانش سقوط مي کنند .
وجه شبه يا واقعـي است ” الخدّ کالورد في الحمرة ” ( گون چون گل سرخ است در سرخي ) و يا
خيالي است :
و کأنّ النّجومَ بينَ دُجاها سُنَنٌ لاحَ بينَهُنّ َ ابتداعُ
و گويي ستارگاني که در ميان تاريکي مي درخشند سنتهايي هستند که بدعت در بينشان برق مي زند .
( همان ، صص 20 و…29)
تشبيه به اعتبار دوطرفش به چهار قسمت تقسيم مي شود :
1- ملفوف : و آن آوردن چنـد مشبـه در ابتداي کلام و ذکـر مشبـه بـه هاي مناسب هــرکدام در
انتهاي کلام :
ليـلٌ وَ بــدرٌ وَ غـصــنٌ شَعـرٌ وَ وَجهٌ وَ قدٌ
شب و ماه و شاخه مانند مو وچهره و قدهستند .
2- مفروق : آوردن چند تشبيه پشت سر هم است :
وَ الوجهُ مثلُ الصُبح مبيضٌّ وَ الفرعُ مثلُ اللَّيلِ مِسودُّ
و چهره چون صبح سفيد و گيسويش چون شب سياه است .
3- تسويه : چند مشبه به يک مشبه به تشبيه مي شوند :
صُدغ الحَبيبِ وَ حالي کلاهمـــا کالليـالــــي
موي پيشاني محبوب و حال من هر دو مثل شب سياهند .
4- جمع : يک مشبه به چند مشبه به تشبيه مي شود :
هو کالبدر و الشمس نورا و کالجبل و الشجر دواماً
او در درخشش همچون ماه و خورشيد است ودر دوام همچون کوه است و درخت .
وتشبيه به اعتباروجه شبه به چند مورد تقسيم مي شود که مهمترين آنها به شرح زيرمي باشند :
1- تمثيلي : که وجه شبه در آن متشکل از چند وصف و امر است :
ما المَرءُ إلا کالشهابِ وَ ضَوئِهِ يُوافي تمام الشهرِ ثمَ يَغيبُ
انسان چيزي جز ماه آسمان و نورش نيست که در طول ماه کامل مي شود و سپس محو مي گردد .
2- غيرتمثيلي : وجه شبه ازامورمتعدد شکل نمي گيرد : وجهُه کالبدرِ (چهره اش چون ماه است )
3- مفصل : وجه شبه در تشبيه ذکر مي شود :
شبيه البدر حسناً وَ ضياءً وَ منالاً وَ شبيه الغُصن ليناً وَ قواماَ وَ اعتدالا
در زيبايي و تابش و عظمت مانند ماه است و در نرمي و راستي و ماندگاري مانند شاخه است .
4- مجمل : وجه شبه در تشبيه ذکر نمي شود :
إنّما الدُنيا کبيتٍ نسجُهُ مِن عَنکبوتِ
همانا دنيا خانه اي است که بافته اش از تارهاي عنکبوت است .
و تشبيه به اعتبار ادات آن به دو دسته تقسيم مي شود :
1- مرسل : ادات در آن ذکر مي شود : الخدّ کالورد
2- مؤکد : ادات در آن ذکر نمي شود : هوَ بحرٌ سخاءً ( او در سخاوت درياست )
تشبيه بليغ : که درآن ادات تشبيه و وجه شبه حذف هستند وبهترين وعاليترين نوع تشبيه است:
وَجهه البدرُ
تشبيه ضمني : مشبه ومشبه به در آن به وضوح تشخيص داده نمي شوند بلکه از معناي مطلب
درک مي شوند :
مَن يَهُن يَسهل الهَوانُ عليه ما لِجُرحٍ بِمَيِّتٍ إيلامُ
هر کس پست شود ، خواري برايش آسان مي شود و زخم زدن بر مرده دردي به وي نمي رساند .
تشبيه مقلوب : در آن مشبه به به جاي مشبه قرار مي گيرد :
وَ بدا الصَّباحُ کأنَّ غُرّته وجهُ الخليفةِ حينَ يمتدِحُ
و صبح دميد و گويي درخشش آن چهره خليفه است هنگامي که مي بخشد .
( هاشمي ، 1377ش ، صص225و240و244)
تشبيه بيشتر در شعرهاي توصيفي ابراهيم به چشم مي خورد :
1- إنّه کوکبُ الهدي لاحَ في غيهب المِحَن ( ابراهـيــم ط. ،2005م ، ص273)
او ستاره هدايت است که در تاريکي محنت درخشيد .
نوع تشبيه : بليغ
2- وَ لهم قلوبٌ کالقبور بلا شعـــور ( هـمــان ، ص280)
و آنها قلبهايي بدون احساس همچون گور دارند .
نوع تشبيه : مرسل مفصل
3- وطنـي أزِفُّ لکَ الشّبـابَ کأنّـــهُ الزَّهَــرُ النّــدي ( همان، ص291)
اي وطن! اين جوانان را به سان گل هاي نوشکفته اي به تو تقديم مي دارم.
نوع تشبيه : مرسل مجمل
4- حبّذا لو يصوم منّا زعيمٌ مثلُ(غَندي) عسي يُفيدُ صيامُه ( همان، ص295)
اي کاش رئيسي و سروري از ما نيز مانند گاندي روزه مي گرفت ، شايد روزه اش مفيد واقع مي شد .
نوع تشبيه : مرسل مجمل
5- وَ صدورٍ کأنَّهنَّ قبورٌ مظلماتٌ قلوبُهم مَوتاها ( همان، ص299)
و سينه هايي که گويي گورهاي تاريکند و قلبهايشان مرده هاي درون اين گورها .
دو تشبيه وجود دارد : 1- کأنَّهنَّ قبورٌمظلماتٌ
نوع تشبيه : مرسل مجمل
2- قلوبُهم مَوتاها
نوع تشبيه : بليغ
6- وَ هوَ کَالدَّوحةِ العقيم : ظلالٌ وَاخضرارٌ وَ لا يُرَجّي جناها ( همان، ص300)
و او مانند درخت پر شاخ و برگ عقيمي است که سايه و سرسبزي دارد اما اميدي به چيدنش نيست .
نوع تشبيه : مرسل مجمل
7- وَ غدي يُشبه يومي وَ حَديثــي کَقديمــي ( همان، ص323)
و فردايم شبيه امروز است و جديدم همانند قديم .
نوع تشبيه : مرسل مجمل
8- و في البحر آلافٌ … کأنَّ عبابَه وَ أمواجَه مشحونة في المراکب ( همان، ص338)
و در دريا هزاران است … گويي سيلابها و امواجش در کشتيها لبريز و سرشار است .
نوع تشبيه : مرسل مجمل
9- سَهُلَ الهوانُ علي النفوس فلم يَعُد للجرح مِنِ ألمٍ … وَخفَّ العارُ ( همان، ص346)
پذيرش ذلت برايشان آسان است و اين زخم و جراحت ، برايشان درد آور نيست و قبول عار و ننگ
برايشان آسان است .
نوع تشبيه : ضمني
10- أبصرتها عند الصباح الغضّ تشبـه کوکبــه ( همان، ص360)
در صبحگاهي گرفته ، او را همچو ن ستاره اي تابان مي بينم .
نوع تشبيه : مرسل مجمل
11- فتناولتُ أقحواناً نديِّاً وَ نداهُ کاللؤلؤ المکنــون ( همان، ص364)
بابونه نمناکي به دست آوردم که شبنمش چون گوهري پنهان است .
نوع تشبيه : مرسل مجمل
12- قطراتُ النّدي عليها دموعي أنت أدري مِنّي بما يبکيني ( همان، ص365)
قطره هاي شبنم بر اين گلها مانند اشکهاي من است وتوبهتر ازمن بر آنچه که مرا به گريه وا مي دارد آگاهي .
نوع تشبيه : مقلوب
13- بلبلٌ فوقَ الغصون ساحرٌ جمُّ الفنون ( همان، ص382)
بلبلي است بر شاخسار ، ساحري است که صاحب همه هنرها است .
نوع تشبيه : بليغ
14- هو يا روحي لِروحي کالندي للنَّرجس ( همان، ص394)
او اي روح من براي جانم مانند شبنم است .
نوع تشبيه : مرسل مجمل
15-المحسناتُ إلي المريض غدونَ أشباهاً لهنّه ( همان، ص429)
پرستاران مهربان در حق بيمار شبيه اين کبوتران زيبايند .
نوع تشبيه : مرسل مجمل
16- الرّوضُ کالمستشفيات ، دواءُها إيناسهنّه ( همان، ص430)
بيمارستان باغ آنها ، و داروي آن مهر تيمارگرانش است.
نوع تشبيه : مرسل مجمل
17- ألَم يَکُن في قومِهِ کوکبا لاحَ لِيَمحُو نورُهُ الغيهَبا ( همان، ص440)
و آيا در ميان قوم ، ستاره اي تابنده نشد تا تيرگي را محو کند.
نوع تشبيه : بليغ
18- دعَت الرجال وَلم تکد حتي مَشت هممٌ إلي الهيجاء کالأطواد ( همان، ص444)
قضيه اي که مردان را فراخواند و کوتاه نيامد تا اينکه همتهايي چون کوه به ميدان نبرد روانه شدند .
نوع تشبيه : مرسل مجمل
19- رُبَّ وادٍ کأنّه النّهرُ الأخضرُ يختالُ في بُرود الجمال ( همان، ص452)
چه سرزميني بود که رود سبزش تو گويي در پيراهن هاي زيبايي خودنمايي مي کرد .
نوع تشبيه : مرسل مجمل
20- قلبٌ وراء الشيب متقد الصبا کالجمر تحت رماده يتحرّقُ ( همان، ص465)
قلبي که
