
لازم است فی نفسه و ذاتاً نیز عمل پسندیده و نیکو شمرده شود. در تبیین عقلانی ضرورت «حُسن عمل» برای عمل اخلاقی میتوان گفت که اگر چه فعل ارادی و آزادنهی انسان از نفس او سرچشمه میگیرد و از جهت کمّی، کیفی، شکل ، ویژگیهای زمانی و مکانی و … تابع انگیزهی فاعل میباشد، در واقع انگیزهی فاعل شکلدهنده و روح عمل اوست.253 ولی نکتهای که قابل توجه است این است که، چنانکه نراقی میگوید: «انگیزه ی عمل مباح اگر خیر باشد، آن را عبادت میسازد مانند خوشبو کردن خود در روز جمعه برای بر پا شدن سنت و رفع بوی بد و … و اگر انگیزه اش شر باشد، عمل را معصیت میسازد، مانند خوشبو کردن خود برای تفاخر و اظهار توانگری و … . ولی انگیزه تاثیری در امر حرام ندارد، چنانکه شراب خواری برای موافقت با همگان و رفیقان مباح نمیشود. پس موضوعات گناهان به سبب نیت تغییر نمیکند برخلاف طاعات و عبادات ….».254 بدین ترتیب در فلسفه اخلاق اسلامی هم وضعیت نفسانی و انگیزهی فاعل و مورد توجه قرار میگیرد و هم ماهیت عینی و آثار واقعی عمل و از این لحاظ با مکاتب اخلاقی دیگر متفاوت است.
اهتمام به نقش نیت و غایت در حسن و قبح افعال آدمیان در نگاه قرآن به معنای نادیده گرفتن حسن ذات فعل (حسن فعلی) نیست؛ قرآن علاوه بر حسن فاعلی و غایی به حسن فعلی افعال انسان نیز توجه کرده و آن را شرط توصیف فعل به حسن اخلاقی دانسته است. از این رو، رفتارهایی که از دو جنبهی فاعلی و غایی نیک باشد، بدون حسن فعلی، فعل اخلاقی شمرده نمیشود، مانند «سرقت» که اگر به انگیزهی دستگیری از مستمندان انجام شود و به مصرف فقیران نیز برسد، عملی ارزشی و اخلاقی نیست، چون اصل عمل از آن سبب که تجاوز و ستم به حق دیگران میباشد نکوهیده و ضد اخلاقی است، این در حالی است که اگر فعلی مانند راستگویی دارای حسن فعل باشد، ولی به انگیزهای ناروا مورد استفاده قرار گیرد و یا در نتیجه راستگویی جان انسان بیگناهی به خطر افتد عملی غیراخلاقی خواهد بود.
در مجموع میتوان گفت که در نگرش قرآنی، افعالی ارزشی به حساب میآیند که هر سه شرط یاد شده را دارا باشند، با نبود هر یک از سه خصوصیت یاد شده، عمل غیراخلاقی و یا ضد اخلاقی قلمداد میشود.
4-1-3-4. ملکه نفسانی
از دیگر ویژگیهای فعل اخلاقی مورد تاکید اسلام و فلاسفهی مسلمان، این است که آن فعل ملکهی نفسانی فاعل اخلاقی باشد. یعنی فعل از باطن و ملکهی نفسانی فاعل نشأت گیرد و کاری که منشأ باطنی نداشته باشد «خُلق» نامیده نمیشود. چرا که خُلق یعنی ملکه و صفت نفسانی راسخی که انسان، افعال متناسب با آن صفت را بیدرنگ انجام میدهد، چنانکه کسی دارای ملکهی شجاعت است، در رویارویی با دشمن، تردید به خود راه نمیدهد و همچنین ممکن است ملکهای در اثر عادت و تمرین و تکرار برای انسان حاصل شود.255
4-1-3-5. نتیجهی عمل
نظام اخلاقی اسلام، علاوه بر تأثیر نیت در ارزشگذاری کردار، برای نتایج عمل نیز نقش ویژه قائل است به گونهای که هرگاه عملی دربردارنده مصالح شخصی و عمومی باشد، خوب و پسندیده است. و هر گاه زیانهای فردی و اجتماعی در پی داشته باشد، نکوهیده است، هر چند انگیزهی فاعلی در انجام آن کار، خیر باشد و یا ذاتِ عمل نیک باشد، چنانکه اگر راستگویی مفسدهای را به همراه بیاورد، قبیح است.
قرآن کریم مسلمانان را از ناسزا گفتن به بتهای مشرکان نهی میکند و میفرماید: «وَ لَا تَسُبُّواْ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّواْ اللَّهَ عَدْوَا بِغَيرِْ عِلْم… ؛ به معبود کسانی که غیر خدا را میخوانند، دشنام ندهید، مبادا آنها (نیز) از روی (ظلم و) جهل خدا را دشنام دهند…»256دشنام گفتن به بتها بیهیچ تردیدی میتواند انگیزهی صحیح داشته باشد، چون بت یک دروغ گمراه کننده است، شکستن ارج دروغین آن نیز خوب است، با این همه خداوند متعال، مسلمانان را از دشنام دادن به مقدمات دشمنان برحذر داشته است، چیزی که سبب نهی خدا از این عمل گردیده، نتیجه عمل است.
در آیهای دیگر خداوند به مؤمنان میفرماید پیامبر را با کلمهی «راعنا» مورد خطاب قرار ندهید بلکه از تعبیر «انظرنا» استفاده کنید: «يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَقُولُواْ رَاعِنَا وَ قُولُواْ انظُرْنَا وَ اسْمَعُواْ وَ لِلْكَفِرِينَ عَذَابٌ أَلِيم»257 این در حالی است که مسلمانان در زمان رسول خدا(ص) از واژهی «راعنا» قصد بدی نداشتند و بهکارگیری این کلمه نیز هیچ قبح و زشتی نداشت امّا وقتی یهودیان آن را دستاویز برای دشنام و تمسخر پیامبر (ص) قرار میدادند، این پیامد نکوهیده سبب گردید تا خداوند مؤمنان را از این گفتار باز دارد.
دهها نمونه دیگر از آیات در قرآن کریم و روایات در سیره پیامبر(ص) و ائمه معصومین (ع) نشان میدهد که آثار اجتماعی و فردی افعال در برآورد ارزش آنها دارای نقش است، نمیتوان کاری را بدون در نظر گرفتن فرایندهای آن، نیک و خوب پنداشت.
با در نظر داشتن این عوامل است که گاه فعلی از زاویه نیّت و انگیزه و ارتباط آن با نفس و روح انجام دهنده کاری متّصف به خوبی میشود ولی از ناحیهی آثار فردی یا اجتماعی و یا از جهت این که اصل عمل شایسته اتصاف به حسن نیست «ناپسند» شمرده میشود و نیز در مواردی که حسن فعلی و غایی هر دو یا یکی موجود باشد ولی حسن فاعلی وجود نداشته باشد و با انگیزهی خیر صورت نگرفته باشد، عمل متّصف به «نیکی» نمیشود.
حال با توجه به این شرایط، که برای هر فعل اخلاقی و یا فعل درست مطرح است، قصد بر آن است که حکم اخلاقی وفای به عهد به عنوان یک فعل اخلاقی و یک فضیلت دینی بررسی شود .
4-2. احکام وفای به عهد
یکی از نکاتی که در مبحث وفای به عهد مورد توجه و از اهمیت ویژهای برخوردار است احکام آن میباشد. توجه به احکام آن باعث میشود که انسان در قبال هر امر ناچیزی متعهد نشود و چنانچه در مواردی متعهد شود در قبال عهد خود احساس مسئولیت کرده و تمامی مواردی را که یک تعهد بین دو طرف باید داشته باشد را رعایت کند.
4-2-1. احکام وفای به عهد در کتب فقهی و حقوقی
با توجه به آنکه قبلاً در بحث شرایط فقهی عهد مطرح کردیم که بنا بر آیهای از قرآن و همچنین کتب فقهی اثبات کردیم که شرایط فقهی عهد همانند شرایط نذر و قسم است لذا در اینجا هم احکام گفتهشده برای نذر و یا قسم را برای وفای به عهد هم ذکر میکنیم.
احکام شرعی به دو دسته احکام تأسیسی و احکام امضایی تقسیم میشوند. احکام تأسیسی آن دسته از احکامی هستند که هیچ پیشینه عقلانی و عقلایی ندارد و اگر آموزههای وحیانی نبود، هرگز به انسان به این احکام مفید و سازنده وحیانی دست نمییافت؛ زیرا همه احکام شرعی و آموزههای وحیانی، به جهت مصالح و مفاسدی که در متعلقات احکام وجود دارد. دسته دوم از احکام که امضایی نامیده میشود، احکامی است که شریعت اسلامی خود آن را تأسیس نکرده است بلکه از احکام عقلانی و یا عقلایی بشر است و شریعت اسلامی و آموزههای وحیانی آن احکام را تأیید و امضا کردهاند.
یکی از احکام عقلانی، عهد و پیمان است که از عقود به شمار میآید؛ زیرا میان دو شخص یا گروه بسته میشود و هر یک از دو سوی قرارداد ملتزم و متعهد میشوند تا آن را به جا آورده و محتوای آن را مراعات کنند.
1- وجوب؛ یکی از احکام امضایی وفای به عهد با توجه به آیات و روایات وجوب است. وفای به عهد از احکام فقهی و شرعی واجب و شکستن آن حرام است. چنانکه حکم وجوب وفای به عهد در آیات قرآن بیان شده است. به عنوان مثال به استناد آیهی 152 سورهی مبارکه انفال وفای به عهد واجب است و باید به عهد و پیمان خدا وفا کرد. در این آیه اشاره به مال یتیم شده است خداوند به انسان توصیه کرده که به مال یتیم تا زمانی که به حد بلوغ نرسیده نزدیک نشوید و این عمل عهدی است که خداوند به عهدهی شما گذاشته و چنانچه به آن وفا نکنید به عهد خدا پشت کردهاید و تأکید میکند که در عهدهایتان به حق قضاوت کنید و عدالت را رعایت کنید حتی اگر در مورد خویشاوندانتان بود. (وَ بِعَهداللهِ أوفُوا) مراد از عهدالله پیمانی است که خدا با انسان دارد بنابراین وفای به عهد و پیمانهایی که خدا با انسان دارد یا عهد و پیمانهایی که انسان با خدا دارد واجب و لازم میباشد بنابراین از آن جایی که عهد و پیمان از اهمیت فوقالعاده ای برخوردار است و خداوند به این اصل اخلاقی در آیات قرآن سفارش کرده و برای عدم وفای به عهد کفاره در نظر گرفته و با قرار دادن کفاره برای عدم وفای به عهد در واقع انسان را به رعایت عهد و پیمان ملزم ساخته و اهمیت این اصل اخلاقی را القا میکند. چنانکه قرآن در سورهی مائده به این مسئله اشاره میکند و میفرماید: سوگندهایتان را حفظ کنید و پیمانشکنی نکنید و همچنین انسانها را از پیمانشکنی بیم داده و به آنها اعلام میکند چنانچه پیمانشکنی کنند باید کفاره بدهند.258
2- حکم دیگر این است که اگر عهدی به صورت مکتوب نباشد وفای به آن لازم نیست. ایرادی که در اینجا میتوان گرفت این است که بنابر این شرط، میتوان به عهدهای شفاهی پایبند نبود و همه میتوانند به تعهداتی که به صورت قولی به همدیگر میدهند پای بند نباشند. در صورتی که این عمل مجاز باشد جامعه دچار هرجومرج میشود و علاوه بر این، یک کار غیراخلاقی در نظر مردم عادی جلوه میدهد.
3- از آنجایی که عاقل بودن یکی از شرایط معهّد است چنانچه طرف عهد عاقل نباشد وفا کردن به چنین عهدی لازم نیست. 259
ایرادی که در اینجا هم میتوان گرفت و بیان کرد این است که با قبول این شرط و حکم آن، به نوعی، انسانیت نادیده گرفته میشود و میتوان گفت که وفای به عهد در این مواقع جنبهی منفعتی پیدا میکند. در این رابطه باید گفت که عهد دوطرفه میباشد که یک طرف آن ممکن است شخص سفیه و نادان و غیر عاقل یا بچهای است که هنوز به بلوغ عقلی نرسیده است و طرف دیگر عهد، فرد عاقل است. بدیهی است که از طرف اولی انتظار وفای به عهد نمی رود اما کسی که با بچهاش عهد میبندد که اگر بتواند حروف الفبا را یاد بگیرد برایش هدیهای بخرد، لازم است به عهد خود وفا کند اگرچه ممکن است بچهاش این عهد را از یاد ببرد. همچنین کسی که والدینش به جنون دچار گشتهاند با آنان عهد میبندد که از آنها پرستاری کند.اگر از این عهد سر باز زند مورد بیمهری وعدم رضایت طرف مقابل قرار نمیگیرد چراکه والدین او فاقد تشخیص عقلانی هستند.اما وی موظف است که به عهد خود وفا کند.
4- قبلاً گفته شد که «نقض» عبارت است از مخالفت آن چيزى كه عهد و قسم بر آن تعلّق گرفته است، چون فعل يا ترك با يمين و عهد واجب مىشود و ترك واجب حرام است. نذر، عهد، قسم هر سه مىتوانند مطلق با مشروط گردند. همچنين «شرط» مىتواند يك امر طاعت يا مباح يا زجر از محرّم يا مكروه بوده باشد. فقط تفاوتى كه وجود دارد، اين است كه جزاء در «نذر» فقط طاعت مىتواند باشد ولى جزاى هر دوتای اخير (عهد و قسم) اعمّ از طاعت و مباح مىتواند باشد، در صورتى كه دو طرف آن از نظر دين و دنيا بوده باشند. پس به مقتضاى عهد يا قسم خود به جا مىآورد.
امّا در صورتى كه يكى از دو طرف آن در عهد و قسم ترجيح داشت، اگر متعلّق عهد و قسم قرار گرفت وفا به آن واجب مىگردد و اگر غير مرجّح بود، جايز است مخالفت نمايد، چون رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) فرمود: «كسى كه براى امرى قسم بخورد، پس ببيند كه غير آن مورد قسم خير و سزاوارتر است، پس آنى را به جا آورد كه خير و صلاح او است»260 و برخلاف عامّه كفّارهاى هم پيش ما ندارد.
به عبارتی دیگر اگر شخصی عهد کند حرام یا مکروهی را انجام دهد یا واجب و مستحبی را ترک کند باطل است مثل اینکه عهد کند به خانه پدر و مادر خود نرود و صلهی رحم نکند و یا فلان معامله را نکند درحالیکه بعد معلوم شود کاملاً به ضررش تمام میشود و تمام آن لغو و بیاثر خواهد بود. بلکه اگر هنگام انشاء صیغه مرجوح نبود و بعد مرجوح شد عهد منحل و از بین میرود و وفای به آن هم لازم نیست.261 بنابراین امور عهد باید حلال باشد و
