
مانند کذب دارای نوعهایی است. اول صدق در گفتار و آن اخبار از اشیاست آن گونه که هستند دوم صدق در نیت و اراده و آن به اخلاص برمیگردد و آن برای خدا محض و خالص ساختن نیت است به این که باعث و انگیزانندهای در طاعتهایش جز خداوند نداشته باشد بلکه در هیچ یک از حرکات و سکناتش. سوم صدق در عزم، یعنی جزم نمودن برای خیر. پس همانا انسان گاه عزم بر کار مقدم میکند و در درون میگوید اگر خداوند آن چیز را روزیام کند این مقدار صدقه میدهم و اگر خدا مرا از این بلا نجات دهد، چنین میکنم. پس اگر او عزمش را جزم کرده و مصمم به انجام آن باشد، عزمش صداق خواهد بود. و اگر در عزم، نوعی از بی میلی و سستی و تردید وجود داشته باشد عزمش کاذب است. چهارم، صدق در وفا نمودن به عزم. پس همانا نفس، گاه به عزم در حال مشتاق است از آن رو که وعده برایش فاقد هر نوع مشقّتی است ولی زمانی که وقت عمل میرسد، میلها و شهوتها به جنبش در آمده، با باعث و انگیزش دینی تعارض پیدا میکند و چه بسا برایش غالب شده، عزیمتش را منحل کند، و امکان وفا به متعلق وعده برایش پیش نیاید و این چیزی است که با صدق در آن (=وفای به عزم) تضاد دارد و از این روست که خداوند سبحان میفرماید: «بعضى از مؤمنان مردانى هستند كه بر هر چه با خدا عهد بستند وفا كردند، پس بعضىشان از دنيا رفتند، و بعضى ديگر منتظرند و هيچ چيز را تبديل نكردند».205 پنجم صدق در عملها و آن تطابق باطن و ظاهر است و همسانی پنهان و آشکار، یا بهتر بودن باطن از ظاهر، به اینکه عملهای ظاهریاش به چیزی که در باطن به آن متصف است، دلالت نکند نه به این شکل که عملهایش را ترک کند، بلکه باید باطنش را به تصدیق ظاهرش سوق دهد و این بالاترین مرتبههای اخلاص است.206
بعضی از علمای اخلاق مراتب صدق را این گونه بیان کردهاند که صدق یا در گفتار است یا در اعمال و یا در احوال. 207
پایینترین مراتب صدق این است که انسان در همه حالات سخن راست بگوید. پس از این مرحله مرتبه صدق در نیت است. یعنی باید نیت را از ناخالصی پاک کرد. پس از آن صدق در عزم است و عزم همان تصمیم قاطع برای انجام کار نیک است. «عزم و تصمیم همیشه مقارن با خود عمل نیست». گاهی قبل از رسیدن به وقت عمل انسان برای انجام آن تصمیم میگیرد. مثلاً با خود بگوید اگر خدا مالی به من بدهد قسمتی از آن را صدقه خواهم داد. این تصمیم گاهی مشوب به نوعی ضعف و تردید است که با صدق در تصمیم متضاد است. بنابراین تصمیم صادقانه تصمیمی است که هیچگونه شک و تردیدی همراه آن نباشد در اصطلاح تصمیم قاطعانه نامیده میشود.
مرحلهی بعد صدق در وفا به تصمیم است، نفس انسان در تصمیمگیری دست و دل باز است چون وعده دادن مشقتی ندارد ولی هنگامی که وقت عمل میرسد و انسان میتواند به تصمیم خود عمل کند، امیال و شهوات به هیجان میآیند و تصمیم فراموش میشود. و این مخالف صدق در تصمیم است.
مرحلهی بعد صدق در اعمال است. به این معنی که انسان در مقام عمل تلاش خود را به کار گیرد تا ظاهرش مخالف باطن نباشد.
3-3-4. رابطه وفای به عهد با امانتداری
امانتداری حالتی است در انسان که موجب درستکاری و پای بندی بر میثاقها و مسئولیتهای دینی، قانونی و اجتماعی بین او و خدا، او و اولیاء خدا، او و مردم میشود. امانتداری یعنی حالتی بازدارنده برای عدم تجاوز به حقوق دیگران و ضد آن خیانت است.و دارای سه پایه است:
الف) خودداری از تجاوز به حقوق دیگران. ب) پرداخت حقوق واجب دیگران. ج) اهتمام و جدیت در حفظ و نگهداری سپردهها.208
در معنی این واژه علامه میفرماید: خیانت به معنای نقض امانت است. و خیانت به معنای مخالفت نهایی با حقی از حقایق و شکستن پیمان آن است. و «امانت» عبارت است از اینکه به وسیلهی عهد و یا وصیت و امثال آن، امنیت حقی از حقوق حفظ شود.
3-3-4-1. رابطه وفای به عهد و امانتداری در قرآن
ادای امانت به عنوان یک ارزش، و خیانت در امانت به عنوان ضد ارزش، بدیهی انسان است. همه اقوام ارزش امانتداری و درستکاری را و ضد ارزش بودن خیانت را میدانند؛ همه قبول دارند. به یک معنا، میتوان گفت: ادای امانت و درستکاری یکی از مصادیق وفای به عهد است. وقتی کسی امانت را از کسی میپذیرد یعنی: با او قول و قرار میگذارد که هر وقت خواستی به تو می دهم. این خودش نوعی عهد است. ولی چون اهمیت بسیار زیادی دارد خداوند آن را به طور خاص و جداگانه ذکر میکند. حدود 10 آیه در قرآن در خصوص امانت آورده شده است که در بعضی از سورههای قرآن مانند مؤمنون/ 8 ، معارج/ 32 و نساء/ 85 واژه امانت به صورت جمع «امانات» ذکر شده است که اشاره به انواع امانت دارد و امانت تنها شامل امانت مالی نیست بلکه شامل امانات معنوی مانند قرآن و آیین خدا عبادات، وظایف شرعیه و همچنین شامل نعمتهای مختلفی که خداوند به انسان داده است میشود. عطف وفای به عهد بر حفظ امانت بیانگر این حقیقت است که هر دو به یک ریشه باز میگردند. چرا که پیمانشکنی نوعی خیانت در عهد و پیمان است و رعایت امانت نوعی وفاداری به عهد و پیمان است.209
در آیهی 8 سوره مؤمنون یکی از اوصاف مهم مفلحان (رستگاران) این است که امانت را ادا میکنند و نسبت به عهد و پیمانشان وفادارند: «وپالذین هم لاماناتهم و عهدهم راعون»210در این آیه عهد و امانتداری در کنار یکدیگر قرارگرفتهاند و این گویای این است كه امانتها نوعى عهد و پیماناند، همانگونه كه پیمانها نوعى امانت است.
گاهی بر بعضی امانتها به خصوص تأکید شده، یا چیزهایی است که حتی شاید ما آنها را امانت به حساب نمیآوریم؛ مثلاً، حکومت بر مردم، حق حاکمیت بر جامعه و امامت، در بعضی از روایات، به عنوان امانت الهی تلقی شده است. خداوند میفرماید: «ان الله یأمرکم آن تؤدوا الامانات الی اهلها»211 اهل این امانتها اهل بیت(ع) هستند. مردم موظفاند این امانت را به آنها بدهند. مؤیدش هم این است که میفرماید: «و اذا حکمتم بین الناس آن تحکموا بالعدل»212 نسبت به عهدهای خاصی تأکید شده است که اینها بیشتر مراعات شود. متقابلاً هم از کسانی ستایش شده است که عهدها را رعایت میکنند: «و اوفوا بالعهد ان العهد کان مسؤولا»213.
3-3-4-2. رابطه وفای به عهد و امانتداری در آموزه و سیره
در مورد رابطهی وفای به عهد و امانتداری موارد زیادی وجود دارد. و از آنجا که قبلاً ذکر کردیم تمام عهدهایی که انسان دارد به نوعی امانت هستند و باید تمام و کمال آنها را انجام دهد تا در امانت خود کوتاهی نکرده باشد. از رسول گرامی اسلام (ص) نقل است که فرمودند:
«إضمَنوُا لی سِتَاً مِن أَنفُسِکُم أضمَن لکُمُ الجَنَّهَ أصدُقُوا إِذا حَدَّثتُم و أوفُوا إِذا وَعَدتُم وَ أَدّوا إِذا ائتِمنتُم و احفَظُو فُروجَکم و غُضُّوا أبصارَکُم و کُفُّوا أیدِیَکُم.
شش چیز را از طرف خود برای من تعهد کنید تا من بهشت را برای شماها تعهد کنم. وقتی سخنی میگویید راست گویید و وقتی وعده میدهید وفا کنید. وقتی امانت به شما سپردند رد کنید، خویشتن را از آمیزشهای ناپاک حفظ کنید، و چشمهای خود را «از نگاههای ناروا» ببندید و دست خویش را «از اعمال ناپسند» نگهدارید»214.
باز در جای دیگر فرموده است که؛ «: لا ایمانَ لِمَن لا أَمانَهَ لَهُ وَ لا دینَ لِمَن لا عَهدَ لَهُ. هر که امانت ندارد ایمان ندارد و هرکه پیمان نگه ندارد دین ندارد»215
توجه به این احادیث نشان میدهد که وفای به عهد و امانتداری رابطهای نزدیک دارند و عمل به هر کدام از آنها، لزوماً انجام دیگری را به دنبال دارد.
3-4-5. رابطه وفای به عهد با دیگر فضایل
الف) با صبر
با توجه به اینکه یکی از معانی لغوی استقامت، به معنی دوام و ثبات و پایداری است. در عهد و پیمان نیز از این واژه استفاده شده است چرا که یکی از عواملی که باعث میشود انسان نسبت به عهد و پیمان خود وفادار باشد، داشتن صبر و دوام و استقامت در تعهدات است. بنابراین کسی که عهد میبندد باید دارای این فضیلت اخلاقی باشد تا بتواند به عهد خود وفا کرده و به هدفش برسد. صبر و استقامت از ویژگیهایی است که خداوند مؤمنان خالص خود را به آن توصیف میکند و میفرماید استقامت در وفاداری نشانۀ مردانگی است. خداوند در قرآن کریم عهد و صبر را در کنار هم آورده و این در واقع ارتباط تنگاتنگ این دو اصطلاح را میرساند و تأکیدی که خداوند روی مسئلهی صبر داشته است. خداوند می فرماید: « لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ الْكِتابِ وَ النَّبِيِّينَ وَ آتَى الْمالَ عَلى حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكينَ وَ ابْنَ السَّبيلِ وَ السَّائِلينَ وَ فِي الرِّقابِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَى الزَّكاةَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا وَ الصَّابِرينَ فِي الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حينَ الْبَأْسِ أُولئِكَ الَّذينَ صَدَقُوا وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ ؛ نيكى آن نيست كه روى خود را بطرف مشرق كنيد (كه چون مسيحى هستيد) و يا بطرف مغرب (كه چون يهودى هستيد) بلكه نيكى براى كسى است كه به خدا و روز آخرت و ملائكه و كتاب آسمانى و پيغمبران ايمان داشته باشد و مال خود را با آنكه دوستش مىدارد به خويشاوندان و يتيمان و مسكينان و راه ماندگان و دريوزگان و بردگان بدهد و نماز را بپا دارد و زكات بدهد و كسانيند كه به عهد خود وقتى عهدى مىبندند وفا مىكنند و از فقر و بيمارى و جنگ، خويشتن دارند اينان هستند كه راست گفتند و همينهايند كه تقوى دارند.»216 «عهد در این آیه عبارت است از التزام به چیزی و عقد قلبی بر آن و هر چند خدای متعال آن را در آیه مطلق آورده، لیکن به طوری که گمان کردهاند شامل ایمان و التزام به احکام دین نمیشود. برای اینکه دنبالش فرموده است: «إذا عاهدوا: وقتی که عهد میبندند)، معلوم میشود منظور از عهد نامبرده عهدهایی است که گاهی با یکدیگر میبندند (و یا با خدا میبندند، مانند نذر و قسم و امثال آن). صبر عبارت است از ثبات بر شدائد در مواقعی که مصائب و یا جنگی پیش میآید و این دو خلق یعنی وفای به عهد و صبر هر چند شامل تمامی اخلاق فاضله نمیشوند ولیکن اگر در کسی پیدا شد، بقیه ی آن خلق ها نیز پیدا میشود. و این دو خلق یکی متعلق به سکون است و دیگری متعلق به حرکت است. وفای به عهد متعلق به حرکت و صبر متعلق به سکون است. پس در حقیقت ذکر این دو صفت از میان همه اوصاف مؤمنین به منزله ی این است که فرموده باشد مؤمنین وقتی حرفی میزنند، پای حرف ایستاده اند و از عمل به گفته ی خود شانه خالی نمیکنند».217 از این آیه استفاده میکنیم که صبر و عهد از ویژگیهایی هستند که لازم و ملزوم یکدیگرند. چنانکه انسان وفادار وقتی عهد میبندد در طی عهد و پیمان خود هر چند دچار سختی و مصائب شود ولی دست از عهد و پیمان خود بر نمیدارد و با صبر و حوصله به عهد خود وفا میکند.
ب) با حیا
حیا عبارت است از حالت و خویی نفسانی در انسان که مانع ارتکاب اعمال زشت میشود. مقابل آن، بیشرمی قرار داردو وجود برخی امور در حوزه دین و مناسبات اجتماعی، مترتب بر آن دانسته شده است از جمله: انجام دادن فرایض دینی، دوری از زشتیها، رعایت حقوق والدین، وفای به عهد، صله رحم، برآوردن نیازهای دیگران و پذیرایی از میهمان.218 همچنین گفتهاند که حیاء عیوب فرد را از دیگران میپوشاند و در کنار صداقت، حسن خلق و شکر نعمتهای الهی، گناهان انسان را به حسنات تبدیل مینماید، چنانکه به کار بستن همزمان حیاء، حسن خلق، وفای به عهد، تدبیر در امور و آزادمنشی موجب برانگیخته شدن اقبال عمومی جامعه به فرد میگردد.219
همچنین آمده است که «حياء يك غريزه وجدانى است و در وجود انسان مبدأ شرف و مروت و آداب بشرى است، وفا، صفا، راستى و درستى و امانت و خوددارى و عفت و جنبش براى تحصيل روزى و فضائل از آثار حياء است».220
با توجه به مطالب بالا میتوان گفت که وفای به عهد و به نوعی تمام
