
رذیلتاند یکی به سبب زیادی افراط رذیلت است و دیگری به سبب نقصان (تفریط)رذیلت است. ارسطو در کتاب اخلاق نیکوماخوس چند تعریف از فضیلت دارد که دو مورد آن عبارتاند از:
1. حالت روحی که ستایش ما را بر میانگیزد فضیلت نامیده میشود.157
2. فضیلت ملکهای است که حد وسطی را برای ما انتخاب میکند که برای ما درست و با موازین عقلی سازگار است، با موازینی که مرد دارای حکمت عملی حد وسط را با توجه به آنها معین میکند.158
از نظر ارسطو خیر هر موجودی در آن است که عمل ویژهی خود را به نحو احسن انجام دهد و این وظیفه مستلزم فضیلت است. پس فضیلت یعنی درست انجام دادن وظیفهی خود.159 بنا بر همین سنت، فیلسوفان اسلامی نیز فضیلت و سعادت را به هم آمیخته و برای سعادت انسان، فضایل را ضروری و اجتناب ناپذیر میدانند. فیلسوفان چه در سعادت اخروی و چه در سعادت دنیوی داشتن فضایل را لازم میدانند.160
ارسطو اخلاق را بر سعادت بنياد نهاده و مدعي است که انسان طالب سعادت است. در نگاه او اخلاق راه وصول به سعادت است و خوب آن است که در راه سعادت انسان انجام گيرد. وي فضيلت يا اخلاق را حد وسط ميان افراط و تفريط ميداند. از اين رو در نگاه ارسطو افزون بر علم و معرفت، تربيت نفس نيز در حصول فضيلت لازم است.
بسیاری از مفسرین آراء ارسطو، نظریهی اعتدال ارسطویی را به رغم این که نسبت به نظرگاه مطلق انگارانه افلاطونی مقرون به خردمندی بیشتر و امری عینی و تجربی میدانند، کافی و وافی ندانسته و معتقدند قاعدهی یاد شده اگرچه در مورد بسیاری از خصوصیات اخلاقی صادق است، اما همهي رفتارهاي اخلاقي را نميتوان با معيار حد وسط توجيه کرد. در مورد فضایلی چون «وفای به عهد»، «راست گویی» و امثال آن این گونه نیست. یعنی در اینها حد وسطی وجود ندارد. در این گونه موارد هر اندازه به حد اعلای آن فضیلت نزدیکتر شویم، عمل ما اخلاقیتر خواهد بود.
3-2. اقسام فضایل
برابر با دیدگاهی که از سنت ارسطویی بر جای مانده است، فضایل به دو دستهی عقلانی و اخلاقی تقسیم میشوند. این دیدگاه ریشه در تفکر خاص ارسطو دارد؛ ارسطو برای نفس آدمی دو جزء در نظر میگیرد: جزئی خردمند و جزئی دیگر که بهرهای از خرد دارد اما از شهوت و غضب سرشته شده و قابلیت خرد پذیری در آن وجود دارد. بر همین اساس فضایل را دو نوع میداند. او ذیل فضایل عقلانی، حکمت عملی و حکمت نظری را جای میدهد و ذیل فضیلت اخلاقی، سایر فضایل و صفات نیک اخلاقی نظیر گشاده دستی، درستکاری، وفای به عهد و غیره را میگنجاند. از دیدگاه ارسطو فضیلت عقلی از راه آموزش پدید میآید و رشد میکند اما فضیلت اخلاقی حاصل عادت است. چنین دیدگاهی تقریباً مورد قبول بیشتر فیلسوفان مسلمان است که با تفاوتهای جزئی چنین تقسیمی را میپذیرند.161
3-2-1. فضایل عقلانی
فضایلی هستند که مربوط به جزء عقلانی نفس هستند. فطری نیستند بلکه اکتسابی هستند و از طریق آموزش پدید میآیند و رشد میکنند و لذا نیازمند تجربه و زمان هستند. البته ارسطو فضیلت عقلانی را برتر از فضیلت اخلاقی میداند، زیرا بر این عقیده است که اگر نیکبختی فعالیت منطبق با فضیلت است، پس باید منطبق با والاترین فضائل باشد و چنین فعالیتی، میتواند فعالیت بهترین جزء وجود ما باشد، یعنی فعالیت نظری مطابق با جزء عقل. همچنین، نیکبختی باید توأم با لذت باشد و در میان همهی انواع فعالیتهای منطبق با فضیلت، فعالیت نظری (= فلسفه) از لذیذترین آنهاست؛ زیرا عقل بیش از هر چیز دیگر خود حقیقی آدمی است و چنین زندگی، نیکبختانهترین زندگی است. همچنین از نظر ارسطو فضیلت اخلاقی هم از جهت به دست دادن قاعدهی صحیح عمل اخلاقی و هم برای فهم اینکه بهترین و کاملترین فضیلت چیست، نیازمند فعالیت عقلی است. اما با وجود این، تأکید بر فضیلت عقلانی به معنای نفی فضیلت اخلاقی نیست، زیرا از نگاه ارسطو گرچه «نیکبختی عقلانی چیز دیگری است» اما زندگی با فضائل دیگر نیز نیکبختی است زیرا فعالیت منطبق با این فضایل مناسب حال انسانی ماست…، عدالت، شجاعت و دیگر فضائل را در ارتباطمان با آدمیان تحقق میبخشیم… میان فضیلت و سیرت نیکو از یکسو و عواطف و هیجانات از سوی دیگر ارتباطی وجود دارد… فضایل اخلاقی از آن جهت که با حکمت عملی و عواطف پیوستهاند، به طبیعت مرکب تعلق دارند، ولی فضایل این مرکب، فضایل انسانیاند و زندگی منطبق با آنها نیز زندگی انسان است و نیکبختی ناشی از آن نیز نیکبختی انسانی است. بنابراین، در خصوص زندگی اخلاقی میتوان گفت که هرچند نزد ارسطو زندگی نظری بهترین زندگی است، اما زندگی با فضایل اخلاقی نیز برای آدمی نیکبختی به ارمغان میآورد و این نوع زندگی جز از طریق متعادل شدن عواطف و اعمال انسان، نمیشود.162
3-2-2. فضایل اخلاقی
بر اساس تعریف رایج اخلاق، که از پیشینهای طولانی هم برخوردار است، اخلاق بر دو قسم است: اخلاق پسندیده یا فضایل و اخلاق ناپسند یا رذایل. فضایل اخلاقی حالات روحی هستند که در اثر عادت و تمرین به دست میآیند و ناشی از طبیعت آدمی نیستند. زیرا اگر ناشی از طبیعت آدمی بودند همهی انسانها فطرتاً باید واجد آنها بودند.163 به عبارتی دیگر فضایل اخلاقی یا اخلاق فاضله به مجموع ملکات و صفات راسخ نفسانی اطلاق میشود که منشأ صدور افعال متناسب با آن میشود و در مقابل رذایل اخلاقی یا اخلاق رذیله قرار دارد.
طبق این معنا، فضایل اخلاقی دارای امهات و اصولیاند که فضایل اخلاقی دیگر نشأتگرفته از آن و بازگشتشان به آن است. این اصول عبارتاند از : «عفت، شجاعت، حکمت و عدالت». اساس این تقسیم به قوای نفس انسانی بازمیگردد؛ زیرا نفس دارای سه قوه است: شهوت ، غضب و تفکر . با این توضیح که تمام افعال انسان یا به خاطر جلب منفعت است، مانند خوردن و خوابیدن و امثال آن که مربوط به قوهی شهویه است، یا به خاطر دفع ضرر است مانند دفاع از جان و مال و مانند آن که مربوط به قوهی غضبیه است و یا مثل افعالی است که مربوط به تصور و تصدیق فکری است که مربوط به قوهی فکریه یا ناطقه است. حال چون ذات انسان مرکب از این قوای سهگانه است و با ترکیب همگون و منسجم آنها، افعال انسانی میتواند او را به کمال و سعادت واقعی رهنمون شود، پس بر او است که اعتدال این قوا را حفظ کند از افراط و تفریط آنها جلوگیری کند. حد اعتدال قوای شهویه غضبیه و فکریه به ترتیب، عفت، شجاعت و حکمت است و از مجموع این ملکات معتدل در نفس، ملکهی چهارمی به وجود میآید که «عدالت » نامیده میشود. البته ذکر این نکته لازم است که علمای اخلاق خود این فضایل اخلاقی را در یک تقسیمبندی دیگر دو دسته میدانند: یک دسته مابعد الایمان هستند که تا ایمان نباشد، پدید نمیآیند؛ مانند توکل و تسلیم و تقوا و غیره. دستهی دیگر ماقبل الایمان هستند؛ یعنی اگر ایمان هم نباشد، این فضایل قابل تحققاند مانند راستگویی و عدالت و وفای به عهد و غیره . از آنجا که بحث در نقش متقابل ایمان و فضایل اخلاقی است، طبعاً مقصود از فضایل اخلاقی نوع دوم است؛ زیرا فضایل نوع اول معلول ایمان است و طبعاً متأخر از آن، در نتیجه تأثیرگذاری آن در پیدایش ایمان نامعقول خواهد بود.
3-3. رابطهی وفای به عهد با فضایل
فیلسوفان مسلمان در مورد اقسام فضایل اخلاقی تقریباً دارای اجماع نظری هستند و به پیروی از ارسطو، نفس انسان را دارای قوایی میدانند که حد وسط، تعادل و پرورش آن قوا، فضیلت آن قوا را نتیجه میدهد. برابر با دیدگاه فیلسوفان اسلامی نفس انسان سه قوه دارد که اگر قوهی عقل به راه تعادل افتد، فضیلت حکمت، اگر نفس شهوانی متعادل شده و ذیل عقل در آید فضیلت عفت و چنانچه نفس غضبی ذیل نفس ناطقه در آید و تعادل پذیرد، فضیلت شجاعت حاصل آمده و نتیجهی همهی این اعتدالها فضیلت عدالت است. در برابر هر یک از اجناس فضایل رذایلی قرار دادهاند. در برابر حکمت دو رذیلتِ جربزه و بلاهت وجود دارد. جربزه یعنی به کار بردن فکر در آنچه که سزاوار نیست یا بیش از اندازه سزاوار است. و دومی به کار نبردن نیروی فکر و یا کمتر به کار بردن آن است در آنچه که سزاوار است. در برابر شجاعت نیز دو رذیلتِ تهور و جبن قرار دارد. تهور یعنی اقدام در خصوص اموری است که باید از آنها پرهیز کرد و جبن یعنی ترس از کارهایی که باید نسبت به انجام آنها اقدام نمود. در برابر عفت نیز دو رذیلتِ شره و خمود قرار دارد.
شره یعنی رفتن در لذتها و شهوتها که طبق شرع و عقل سلیم ممدوح نیست و دوم بازداشتن نفس است از طلب آنچه که برای بدن ضرورت دارد. در برابر عدالت نیز دو رذیلت هست. ظلم و انظلام. ظلم به معنای اعمالِ تصرف نمودن نسبت به حقوق و اموال مردمان است به ناحق و انظلام یعنی ظلم پذیر و ستمکشی از ظالم و تسلیم شدن در برابر او.164
فضایلی که تحت فضیلت حکمت هستند عبارتاند از: «زکاء، سرعت فهم، تعقل نیکو، صفای ذهن، سهولت تعلم، تحفّظ و تذکّر» و فضایلی که تحت فضیلت عفت قرار دارند عبارتاند از: «حیاء، سکینه (دعه)، صبر، سخاء، حریت و آزادگی، قناعت، دماثت (خوش خویی)، انتظام، حسن هدایت (نیک راهبردی)، مسالمت، وقار، ورع (تقوا)» و اما اقسام عدالت عبارتاند از: «صداقت، الفت، صله رحم، وفا، شفقت و مهربانی، مکافات، حسن شراکت، حسن القضا، تودد، توکل، تسلیم، عبادت». 165
پس از اینکه اجناس و انواع فضایل را ذکر کردیم و مشخص کردیم که فضایل در نزد فیلسوفان چه جایگاهی دارند، لازم است که جایگاه وفای به عهد در نظر فیلسوفان و رابطهی بین وفای به عهد را با دیگر فضایل از دیدگاه قرآن و آموزهها و فیلسوفان مسلمان بررسی کنیم.
3-3-1. رابطهی وفای به عهد با حکمت
3-3-1-1. رابطهی وفای به عهد با حکمت در قرآن
مقصود از حکمت هر گونه دانستني يا معرفتي است که براي صعود به مقام انسانِ کامل ضروري است. به سخن ديگر هم دانشِ مربوط به عقايد، حکمت است و هم دانشِ مربوط به اخلاق و هم دانشِ مربوط به اعمال. از این روست که قرآن کريم در سوره اسراء پس از ارائه رهنمودهاي گوناگون در عرصههای اعتقادي و اخلاقي و عملي از جمله توحید، نیکی به والدین، دوری از خوردن مال یتیم، وفای به عهد و غیره در نهایت در آیهی 39 همین سوره، همهی آنها را حکمت مينامد و ميفرمايد: «ذَلِكَ مِمَّا أَوْحَى إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ؛ اين سفارشها ازحکمتهايي است که پروردگارت به تووحي کرده است».166 با توجه به این آیات میتوان گفت که وفای به عهد به عنوان یک فضیلت اخلاقی و یکی از احکام اسلام در قرآن، نوعی حکمت در نظر گرفته شده است و کسی که به عهدهای خود وفادار باشد نشان از این است که آن فرد حکیم است.
3-3-1-2. رابطهی وفای به عهد با حکمت در نظر فیلسوفان و علمای اخلاق
در اخلاق وقتی از فضیلت حکمت سخن میگوییم منظور حکمت عملی به معنای اخلاقی آن است که در واقع آن گونه علم و معرفتی که متعلق موضوعش افعال و مقدورات خود عاملِ درک باشد. بعضی از فلاسفه مسلمان مانند ابنسینا «وفا و نیک پیمانی» را ذیل فضیلت حکمت قرار دادهاند. ابنسینا همانند افلاطون و ارسطو بر اساس قوای نفسانی قائل به چهار اصل فضیلت حکمت و عفت و شجاعت و عدالت است و عدالت را جامع فضایل سهگانه نفس انسانی و کمال سه فضیلت نخستین میداند. وی بر این باور است که انسان جمیع قوای نباتی و حیوانی است و علاوه بر آن دارای قوهای جداگانه است که به مدد آن معقولات را ادراک میکند و به جهت دارا بودن این قوا از سایر حیوانات تمییز داده میشود. امتیاز انسان از حیوان به سبب داشتن قوهی ناطقه و فضیلت حکمت است و فضیلت واقعی نفس را در کاربرد اعتدالی قوای شهویه، غضبیه و ناطقه میداند.167 این نفس ناطقه صاحب دو قوهی عالمه و عامله است. قوهی عامله نفس ناطقه «عقل عملی» نامیده میشود. قوهی دیگر، قوهی عالمه است که از آن به «عقل نظری» تعبیر میشود. وی بر این دیدگاه است که کارکرد عقل عملی بر خلاف عقل نظری ناظر به صحنهی عمل است و عقل عملی منشأ افعال گوناگون در بدن انسان و در جهان خارج میگردد و در ایفای این نقش به عقل نظری نیاز دارد. زیرا محدودهی فعالیت
