
را دشمن بدارد، کافر است. از او سؤال کردند دلیل این مطلب چیست؟ در جواب گفت: زیرا رسول خدا او را دوست دارد و به همین خاطر خداوند فرموده است: « تو نمی توانى کسى را که دوست دارى هدایت کنى» و کسى که دشمن بدارد فردى را که رسول خدا او را دوست دارد، کافر است.234
البته ممکن است کسى از آیه مطرح شده این مطلب را استفاده کند که رسول خدا صلى الله علیه وآله دوست داشت که ابوطالب را هدایت کند؛ اما نتوانست .
در پاسخ این عده میگوییم: از این آیه هرگز چنین مطلبى استفاده نمیشود و این آیه دقیقا شبیه این آیه است که خداوند میفرماید:
وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمی .
و چون تیر افکندى تو نیفکندى بلکه خداوند افکند.
در این آیه نیز خداوند میفرماید:
إِنَّکَ لا تَهْدی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدینَ. القصص/۵۶.
تو نمی توانى کسى را که دوست دارى هدایت کنى ولى خداوند هر کس را بخواهد هدایت می کند و او به هدایت یافتگان آگاهتر است!
همچنین دوستى رسول خدا صلى الله علیه وآله بهترین دلیل بر ایمان ابوطالب علیه السلام است؛ چرا که به نص صریح قرآن کریم دوست داشتن کافر حرام است:
لا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکافِرینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ وَمَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللَّهِ فی شَیْءٍ. آل عمران/۲۸.
افراد باایمان نباید به جاى مؤمنان، کافران را دوست و سرپرست خود انتخاب کنند و هر کس چنین کند، هیچ رابطهاى با خدا ندارد .
و نیز میفرماید:
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِم. الممتحنه/ ۱۳ .
اى کسانى که ایمان آوردهاید! با قومی که خداوند آنان را مورد غضب قرار داده دوستى نکنید
طبیعى است که مشرک مورد غضب خداوند است . آیا رسول خدا صلى الله علیه وآله میتواند کسى را که خداوند بر او غضب کرده است، دوست داشته باشد؟
همچنین بسیارى از صحابه اقرار به ایمان ابوطالب و گفتن لااله الا الله قبل از وفات کردهاند که در کتب اهل سنت نیز نقل شده است.
ابوبکر و عباس بن عبدالمطلب معترف به ایمان ابوطالب
ابن ابى الحدید می گوید:
روی بأسانید کثیره، بعضها عن العباس بن عبد المطلب، وبعضها عن أبی بکر بن أبی قحافه: أن أبا طالب ما مات حتى قال: لا إله إلا الله، محمد رسول الله.
روایاتى با سندهاى بسیار که بعضى از آنها از عباس بن عبدالمطلب است و بعضى از آنها از ابوبکر بن ابى قحافه نقل شده است که: ابوطالب از دنیا نرفت مگر اینکه گفت: لااله الا الله محمد رسول الله.235
طبرانى در معجم کبیر خود می نویسد:
عَنِ بن عُمَرَ قال جاء أبو بَکْرٍ رضی اللَّهُ عنه بِأَبِیهِ أبی قُحَافَهَ إلى رسول اللَّهِ صلى اللَّهُ علیه وسلم یَقُودُهُ شَیْخٌ أَعْمی یوم فَتْحِ مَکَّهَ فقال له رسول اللَّهِ صلى اللَّهُ علیه وسلم أَلا تَرَکْتَ الشَّیْخَ حتى نَأْتِیَهُ قال أَرَدْتُ أَنْ یُؤْجَرَ وَاللَّهِ لأَنَا کنت بِإِسْلامِ أبی طَالِبٍ أَشَدُّ فَرَحًا مِنِّی بِإِسْلامِ أبی أَلْتَمِسُ بِذَلِکَ قُرَّهَ عَیْنِکَ فقال رسول اللَّهِ صلى اللَّهُ علیه وسلم صَدَقْتَ.
و روایت شده است که ابوبکر و پدرش ابوقحافه در روز فتح مکه خدمت پیامبر رسیدند در حالیکه او پیرمردى کور بود پس رسول خدا فرمود آیا این پیرمرد را رها نمی کنى که ما نزد او بیاییم پس ابوبکر گفت: می خواستم خدا او را اجر دهد، قسم به خدایى که تو را به حق مبعوث کرده است خوشحالى من از اسلام ابوطالب بیشتر از خوشحالى من از اسلام پدرم است از آن چشم روشنى شما را انتظار داریم پس حضرت فرمودند: راست می گویی.236
گروهى ظالمانه وى را تكفير كرده اند. حتّى بعضى گفته اند: برخى از آياتى كه دلالت بر عذاب دارد در حق او نازل شده است. گروهى هم در اين باره توقف نموده اند. عده انگشت شمارى از دانشمندان سنى نيز حكم به اسلام و ايمان او كردهاند؛ از جمله زينى دحلان، مفتى مكه (متوفاى سال 1304ه ( او مي گويد: «بايد انصاف داد كه هدف از طرح اين مسئله جز طعن در فرزندان ابوطالب و بالاخص اميرالمؤمنين چيز ديگرى نيست.»
فصل پنجم : شبهات طرح شده و پاسخ آنها
درست است که تعصب خویشاوندى گاهى انسان را تا لب پرتگاه می کشاند؛ ولى رشته خویشاوندى سبب نمی شود که انسان چهل و دو سال تمام از انسانى دفاع و پروانهوار گرد وجود او بچرخد و خود و فرزندان و تمام فامیل را قربانى تعصب خویش سازد.
از این افراد می پرسیم: مگر ابولهب ارتباط نزدیک نسبى با پیامبر(ص) نداشت؟ مگر ابولهب، عموى پیامبر نبود؟ چرا او بر اساس رابطه نسبى، برادرزاده خویش را یارى نکرد؟ نه تنها یارى نکرد، بلکه مانند مشرکان دیگر و بدتر از آنان، در صدد آزار و شکنجه پیامبر برآمد و موضع خصمانه در برابر دین توحیدى اتخاذ کرد و در برابر رسول خدا با تمام توان ایستاد، تا جایى که کلمات عقابآمیزى از سوى خدا در باره او و همسرش نازل شد. 237پس ایمان است که به انسان، شجاعت، از خودگذشتگى، مقاومت و ایثارگرى می بخشد و نقش عوامل دیگر بسیار ضعیف و کمرنگ است و در شرایط حساس هرگز نمی تواند، تأثیرگذارى داشته باشد.
نکته شایان تذکر دیگر، این که علت کتمان ایمان ابوطالب از زعماى قریش و سایر دشمنان چه بود؟
ابن ابى الحدید معتزلى در این باره می نویسد: «ابوطالب، بدین جهت ایمانش را در میان دشمنان اسلام اظهار نکرد، تا آمادگى دفاعى بیشترى در یارى از رسول خدا داشته باشد، و اگر خود را مسلمان نشان می داد، همانند سایر صحابه، نمی توانست در برابر خیانتهاى قریش کارى از پیش ببرد.» 238 البته اینگونه حرکتها در مواردى که انسان در اقلیت باشد، یک قانون عقلایى است که انسان بتواند در لباس خصم براى اهداف خویش، کارآیى بیشترى داشته باشد؛ چنانکه «مؤمن آل فرعون» در لباس فرعونیان و طاغوتهاى آن زمان به یارى حضرت موسى (ع) شتافت و در برابر تصمیم به قتل آن حضرت بپا خاست و آنان را از این فکر ستمکارانه منصرف کرد؛ او گفت: «أتقتلون رجلا ان یقول ربى الله و قد جاءکم بالبینات من ربکم .» 239 همچنین حضرت «شمعون» وصى حضرت عیسى (ع) از همین طریق به یارى فرستادگان آن حضرت شتافت، و شهر «انطاکیه» را از شر ضلالت و گمراهى نجات داد، و خود را به لباس صحابه و یاران پادشاه آن سامان در آورد 240.
شیوه ذکر شده در صورت لزوم و تناسب زمانى یک ضرورت عقلى و قرآنى و اجتماعى بوده و احادیث زیادى در این باره در منابع روایى آمده است؛ چنان که: رسول اکرم(ص) فرمود: «اصحاب کهف، ایمان واقعى خود را مخفى نگهداشته، و خود را کافر معرفى می کردند؛ از این رو، خداوند دو پاداش به آنان مرحمت فرمود؛ و همینطور عمویم «ابوطالب» در کنار قریش خود را با آنان همکیش معرفى نمود و ایمان واقعىاش را پنهان داشت؛ خداوند به او نیز دو پاداش عطا خواهد کرد. » 241
از مجموع مطالب ذکر شده نتیجه می گیریم: که اعمال شایسته و کردار بزرگ حضرت ابوطالب، گواه زنده و صادق باورها و ایمان او است؛ او با تحمل سختىها و شداید فراوان دست از حمایت و یارى رسول خدا برنداشت.
همه امکانات و قواى خویش را در این راه سرمایهگذارى کرد و در برابر فشارهاى روزافزون مشرکان با مهارت ایستادگى نمود و با تدبیر نیرومند خویش، راههاى مشکل و صعب العبور سیاسى و اجتماعى را هموار می کرد و با موقعیت خاص اجتماعى که داشت، در راه حمایت برادرزاده خویش، از آن بهره جسته و هم چنان با ایمان ایستاد و زندگى کرد و با ایمان و شعار توحید، چشم از دنیا فرو بست؛ اما برای مصالح اسلام و مسلمانان و حمایت از آیین حیاتبخش اسلام و شخص رسول خدا، ایمانش را از قریشیان و دشمنان اسلام مکتوم داشت.
در مجمع البیان در ذیل آیه”ثم لم تکن فتنتهم الا ان قالوا…”می گوید:
فتنه دراینجا به معنای معذرت است، و بر طبق همین معنا روایتی هم از امام صادق(ع)نقل شده. 242
در تفسیر قمی در ذیل جمله: “و هم ینهون عنه و یناون عنه…”گفته است که :
بنی هاشم همواره رسول خدا را یاری کرده و قریش را مانع می شدند از اینکه به آن جناب آسیب رسانند، و در عین حال: “یناون عنه – از او دوری نموده و ایمان نمی آوردند” 243
مضمون این روایت قریب به مضمون روایتی است که از عطا و مقاتل نقل شده که: مراد از این آیه ابو طالب عموی رسول خدا(ص)است، زیرا وی قریش را ازآسیب رساندن به رسول الله(ص)بازمی داشت، و در عین حال از آن جناب و ازایمان به او هم دوری می کرد. 244
و لیکن سیاق این آیه با این مطلب سازگار نیست، برای اینکه ظاهرش این است که ضمیر به قرآن برمی گردد، نه به رسول الله، علاوه بر اینکه روایاتی که از ائمه اهل بیت(ع)در خصوص ایمان ابو طالب وارد شده، بسیار زیاد است.
یکى از این روایات را که در صحیح بخارى که به اعتقاد اهل سنت صحیح ترین کتاب بعد از قرآن است را از نظر قواعد حدیثى اهل سنت بررسى می کنیم و از بررسى بقیه احادیث صرف نظر می کنیم و طبیعى است که اگر روایت منقول در بخارى ضعیف و مردود باشد بقیه روایات نیز خالى از اشکال نیست؛ چرا که اگر روایتى صحیح تر از این روایت وجود داشت جناب بخارى حتما آن روایت را نقل می کرد.!
1 – حدیث ضحضاح
اصل روایات:
حدثنا مُسَدَّدٌ حدثنا یحیى عن سُفْیَانَ حدثنا عبد الْمَلِکِ حدثنا عبد اللَّهِ بن الْحَارِثِ حدثنا الْعَبَّاسُ بن عبد الْمُطَّلِبِ رضی الله عنه قال لِلنَّبِیِّ صلى الله علیه وسلم ما أَغْنَیْتَ عن عَمِّکَ فإنه کان یَحُوطُکَ وَیَغْضَبُ لک قال هو فی ضَحْضَاحٍ من نَارٍ وَلَوْلَا أنا لَکَانَ فی الدَّرَکِ الْأَسْفَلِ من النَّارِ.
عباس بن عبد المطلب به رسول خدا (ص) گفت: عمویت از تو سودى نبرد؛ در حالى که از شما دفاع کرد و به دیگران به خاطر شما خشمگین شد. آن حضرت فرمود: او در حوضچهاى از آتش می باشد و اگر من نبودم (شفاعت من نبود) در پایینترین درجه جهنم به سر می برد.245
و در روایت دوم بخارى آمده است:
حدثنا عبد اللَّهِ بن یُوسُفَ حدثنا اللَّیْثُ حدثنا بن الْهَادِ عن عبد اللَّهِ بن خَبَّابٍ عن أبی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ رضی الله عنه أَنَّهُ سمع النبی صلى الله علیه وسلم وَذُکِرَ عِنْدَهُ عَمُّهُ فقال لَعَلَّهُ تَنْفَعُهُ شَفَاعَتِی یوم الْقِیَامَهِ فَیُجْعَلُ فی ضَحْضَاحٍ من النَّارِ یَبْلُغُ کَعْبَیْهِ یَغْلِی منه دِمَاغُهُ.
از ابوسعید خدرى نقل شده است که: از ابوطالب در نزد رسول خدا (ص) یاد شد، آن حضرت فرمود: امیدوارم که شفاعت من در روز قیامت شامل حال او شود، او در میان حوضچهاى از آتش قرار می گیرد که ساق او را فرا می گیرد و از آنجا تا مغز، او را می جوشاند.246
و مسلم نیشابورى در صحیح خود می نویسد:
حدثنا بن أبی عُمَرَ حدثنا سُفْیَانُ عن عبد الْمَلِکِ بن عُمَیْرٍ عن عبد اللَّهِ بن الْحَارِثِ قال سمعت الْعَبَّاسَ یقول قلت یا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ أَبَا طَالِبٍ کان یَحُوطُکَ وَیَنْصُرُکَ فَهَلْ نَفَعَهُ ذلک قال نعم وَجَدْتُهُ فی غَمَرَاتٍ من النَّارِ فَأَخْرَجْتُهُ إلى ضَحْضَاحٍ.
عبد الله بن حارث می گوید از عباس بن عبد المطلب شنیدم که گفت: به رسول خدا (ص) عرض کردم: ابوطالب از تو دفاع و تو را یارى کرد، آیا از این عمل سودى می برد؟ آن حضرت فرمود: بلی، او در سختترین جاى آتش بود من او را به ضحضاح (حوضچهاى از آتش) آوردم.247
البته روایات دیگرى نیز در همین زمینه وجود دارد که مضمون همگى تقریبا به همین صورت است. ما به جهت اختصار روایت اول را بررسى سندى کرده و سپس به نقد مضمون این روایات و تعارض آنها با آیات قرآن کریم و روایات صحیح السند موجود در منابع اهل سنت، خواهیم پرداخت.
2 – اشکالات سندی حدیث ضحضاح
۱. سفیان ثوری
سفیان ثوری، مدلس بوده است:
در سند این روایت سفیان ثورى است که وى مدلس و تدلیس وى از نوع تدلیس «تسویه» بوده است. در تعریف این نوع از تدلیس گفتهاند:
ربّما یسقط… أو اسقط غیره ضعیفاً أو صغیراً تحسیناً للحدیث.
گاهى چیزى از حدیث کم می کرد یا دیگرى چنین می کرد، به این جهت که یا آن شخص ضعیف یا کوچک بوده است.248
ابن قطان در
