
بر حقوقبشرهاي مفروض متافيزيكي دارد” (مجتهدشبستري، 1379 :228).
شبستري، حقوقبشر را يك امر عرفي و غيرديني قلمداد ميكند كه امروزه ميتواند و ميبايد توسط هر جامعهاي با هر دين و عقيدهاي كه دارد، از جمله جامعه مسلمان ايران، مورد استفاده قرار بگيرد و اين امر نه تنها كمترين منافاتي با دينداري و مسلماني آنها ندارد بلكه اساساً:
“مسلمان زيستن در جهان معاصر اقتضا ميكند كه مسلمانان حقوقبشر معاصر را مبناي نظامهاي اجتماعي خود قرار دهند. اما نه از اين باب كه حقوقبشر معاصر در كتاب و سنت وارد شده، بلكه به اين دليل كه در جامعههاي معاصر جديد، استوار ساختن نظام اجتماعي بر پايه حقوقبشر تنها راه تأمين عدالت، خدمت و محبت به انسانها و بهترين روش تسهيل ايمان ورزي و تخلق افراد جامعه به اخلاق انساني است” (مجتهدشبستري، 1379: 280).
بنا به تصريح شبستري، حقوقبشر معاصر ريشه در تمدن مدرن غرب دارد و به اين سبب به وجود آمد كه روابط اجتماعي انسانها را در دوران مدرنيته سامان دهد، و از آنجا كه “امرزوه مدرنيته پديدهاي جهاني است و اختصاص به غرب ندارد و تفاوت غرب با ديگر نقاط دنيا تنها در گستردگي يا محدوديت مدرنيته است”، لذا اعضاي همه جوامع ناگزير از پذيرش اعلاميه جهاني حقوقبشر و مراعات مفاد آن ميباشد (مجتهدشبستري، 1379: 228-229).
از ديدگاه شبستري حقوق همانند ساير امور دنيوي حق مسلم مردم و در اختيار آنهاست و عموم مردم (اعم از ديندار و بيدين) آزادند تا به انجام آن همت گمارند، با اين تفاوت كه دينداران بايد ارزشها و فرامين الهي را مراعات كنند. از مهمترين ارزشها عدالت است كه در هر عصري مصاديق خاص خود را دارد و در عصر حاضر نيز حقوقبشر به همان مضمون و محتواي مندرج در “اعلاميه جهاني حقوقبشر” بارزترين مصداق آن است و اين مهم نيز تنها در پرتو يك نظام دموكراتيك قابل تحقق است. به نظر وي، پذيرفتن حقوقبشر و تأسيس نظام دموكراتيك به عنوان اموري عرفي و غيرديني از سوي مسلمانان در واقع، پذيرفتن يك روش است و هيچ تعارضي با دين و دينداري ندارد و هرگز بدعت محسوب نميشود؛ كما اينكه پامبر اسلام به هنگام بعثت، بسياري از نهادهاي حقوقي و عرفي موجود را در همان هويت عرفي و غيرديني آنها پذيرفت و حتي به آنها هويت ديني يا به اصطلاح خود شبستري “حقيقت شرعيه” نداد؛ از اينرو مقتضاي مسلماني مسلمانان در عصر حاضر اجتناب شديد از تأسيس رژيمهاي اقتدارگرا و پذيرفتن جدي حقوقبشر و دموكراسي است كه از واقعيتهاي عصر ما سر برآورده است. در جامعههاي جديدي مسلمانان همانند ديگر جامعههاي جديدي جهان، پذيرفتن آن حقوق تنها روش درست تنظيم مناسبات انساني در عصر مدرنيته بر مبناي اخلاق و عدالت است. تنها از راه تأسيس نظامهاي مبتني بر حقوقبشر است كه مسلمانان ميتوانند در عصر حاضر به اسلام و اديان و عدالت و اخلاق و محبت وفادار بمانند (مجتهدشبستري، 1379: 279).
شبستري از زاويه ديگري نيز به موضوع حقوقبشر ميپردازد و آن بحث حق و تكليف است. بحث حق و تكليف اساساً مبتني است بر همان بحث مربوط به دو نوع ارتباط عمودي و افقي انسانها. انسانها در ارتباط عمودي تنها موظف به اطاعت هستند اما در ارتباط افقي از حقوق و آزادي كامل برخوردارند. بنابراين تكليف انسانها تنها در ارتباط با خداوند ميتواند مطرح شود و آن اين است كه هر انسان در برابر خدا مكلف است از اوامر و نواهي او اطاعت كند و حتي در كار سياست، مقيد به آن اوامر و نواهي باشد (مجتهدشبستري، 1379: 233).
از عبارت فوق چنين پيداست كه اگرچه انسان منحصراً در برابر خدا مكلف محسوب ميشود اما آثار اين تكاليف به حوزه ارتباط انسان با خداوند محدود نشده، بلكه به حوزه ارتباط انسانها با يكديگر نيز تسري مييابد وهمين امر مرز ميان اين دو حوزه را در هالهاي از ابهام فرو ميبرد.
مجتهد شبستري در مورد حقوقبشر ضمن تبيين ديدگاههاي خود معتقدان به حقوقبشر متافيزيكي يا اسلامي را نقد ميكند او معتقد است: در عصر ما بحث از حقوقبشر بحث از بنيادهاي اساسي زندگي اجتماعي است و اين بحث به فرهنگ معيني اختصاص ندارد مجتهد شبستري بر اين گمان است كه حقوقبشر حقوقي باشد كه براي همه انسانها در همه جاي جهان با همه تنوع و تكثر در برابر ستم و خونريزي قابل استفاده باشد. او ادامه ميدهد هر فردي بايد بتواند با استناد اعلاميه حقوقبشر عليه ستم و تجاوز دولتها به حقوق افراد و يا ابرقدرتها با حقوق ملتهاي ضعيف دادخواهي نمايد (مجتهدشبستري، 1376: 66).
مجتهد شبستري از حقوقبشر به عنوان حق تاريخي آزادي انسان ياد ميكند و ميگويد :
“حقوقبشر به معني حقوق آزادي بيان تجربههاي مشخصي از فقدان آزادي است، هنگامي كه انسان تجربه ميكند آزادي وي در رفتارها و تصميمهاي اساسي، ادامه حيات و شكوفايي آن در معرض تهديد قرار دارد حقوقبشر مطرح ميشود و بدين خاطر حقوقبشر را ميتوان مجموعهاي از نيازهاي شديد و ضرورتها دانست او يادآور ميشود كه حقوقبشر صرفاً مجموعهاي اخلاقي نيست مطالبه مجموعهاي از حقوق است به همين جهت اخلاق حقوقبشر همان اخلاق مهرورزي يا كمك كردن به انسانهاي ديگر نيست اين اخلاق با عدالت پيوند خورده است و در صدد تعريف عدالت است (مجتهدشبستري، 1376: 33).
شبستري سه اصل مساوات ، همبستگي و مشاركت را سه اصل اساسي حقوقبشر ميداند. او معتقد است: بيانيه حقوقبشر پاسخ به نياز تاريخي انسان پس از جنگهاي جهاني است و بشر با تدوين بيانيه حقوق خود به دنبال محدود ساختن جنگها، خونريزيها بوده است.
شبستري مدعي است محتواي حقوقبشر غيرديني است و نه ضد ديني؛ چرا كه حقوقبشر به هر فردي اجازه ميدهد خود فهم خود را از انسان بودن معين كند و مرجع نهايي براي هر فرد تشخيص عقل و وجدان آدمي است. شبستري درباره نسبت حقوقبشر و مدرنيته مدعي است، حقوقبشر مدرنيته را توليد نميكند، بلكه حقوقبشر در عصر مدرنيته وسيله ساماندهي روابط انسانها قرار ميگيرد. در واقع حقوقبشر ملازم مدرنيته است. او سپس به نقد و بررسي ديدگاههاي عالمان ديني كه معتقد به حقوقبشر متافيزيكي هستند ميپردازد و ميگويد: واقعيت اين است كه ميان علما و متفكران جهان اسلام در ارتباط با مسأله حقوقبشر ديدگاههاي متفاوتي وجود دارد. عدهاي از آنان حقوقبشر را اصلاً يك مسئله برون ديني ميدانند و برخي ديگر ميخواهند حقوقبشر اسلامي را از متون ديني به دست آورند. آنچه هم در قاهره و يا جاهايي ديگر از طرف عدهاي به نام حقوقبشر معرفي شد، تنها نظر عدهاي خاص است و براي همه صاحبنظران اسلامي و مردم مسلمان الزامآور نميباشد.
شبستري معتقد است دعوت به حقوقبشر اسلامي “ديدگاه مصباح ، جوادي آملي و جعفري” در سطح جهان اصلاً مفهومي ندارد پيام اين دعوت آن است كه در دنيا فقط يك دين حق وجود دارد و همه بايد از آن پيروي كنند. او ادامه ميدهد در كتابهاي آقايان سخن از انسانهايي ميرود كه در روي اين كره زمين زندگي نميكنند و هيچ تاريخي و تجربهاي ندارند و چون فرشتگاني هستند كه فقط به فطرت و طبيعت خود و ديگران نظر دارند و ميتوان همه عقايد، احساسها و عواطف و تاريخ آنها را منكر شد و از همه آنها يك مخرج مشترك كه همان فطرت و طبيعت انساني است به دست آورد و سپس گفت اين هم حقوق اين فطرت و طبيعت پس همه بايد راضي باشيد. شبستري آنگاه به شدت بر فقيهان ميتازد و ميگويد: چنين گمان ميكنند كه تعيين چارچوب نظام اجتماعي و سياسي و حقوق اساسي مردم و تدوين قانون اساسي و سپس مديريت جامعه از سوي خداوند بر عهده فقيهان است و كار مردم مومن چيزي غير از شنيدن فتوا و پذيرفتن آن نيست. او تأكيد ميكند حقوقبشر انسان شناسي ديني را نفي نميكند و هيچگاه مدعي نيست كه ميخواهد جاي يك انسان شناسي ديني و يا عرفاني را بگيرد.
بررسي آراء محسن کديور
محسن كديور كه از متفكرين نوگرا ميباشد معتقد است كه بحث حقوقبشر در زمره مهمترين دغدغههاي انسان معاصر است. اسلام هم در زمرة تأثيرگذارترين اديان در فرهنگ جهاني است. بديهي است كه بررسي نسبت اين دو يكي از مباحث داغ حوزههاي دينشناسي، حقوق و سياست باشد. از سوي ديگر در جامعهاي كه اسلام متنفذترين مؤلفه فرهنگي آن است و تجربه خطير حكومت اسلامي را از سر ميگذراند، بحث استيفاي حقوق مردم از منظر شرع، موضوع قابل اعتنايي است.
وي معتقد است كه نظام حقوقبشر بينالمللي چه در بُعدِ نظري و چه در عمل در جامعه ايران با مشکل مواجه است. اما به لحاظ نظري، بسياري از اصول بنيادين آن از قبيل تساوي حقوقي همه انسانها فارغ از جنس و دين و تعلقات سياسي، نادرست و معارض آموزههاي الهي پنداشته ميشود. به لحاظ عملي نيز، بسياري از مواد اعلاميه و ميثاقين و اصول مرتبط در قانون اساسي به شکل نهادينه نقض ميشود. در جامعهاي که به نام دين در آن حکومت ميشود، طبيعي است که بحث “نسبت اسلام و حقوقبشر” يا “تعيين تکليف حقوقبشر از منظر اسلام” بحثي ضروري و در عين حال چالش برانگيز است. در ايران نزديک به نيم قرن است که کتب زيادي درباره “اسلام و حقوقبشر” منتشر شده است. که مضمون اغلب آنها در دو نکته خلاصه مي شود:
اول، حقوقبشر حرف تازهاي نيست. مضامين آن از ديرباز در کتاب آسماني و سنت بيان شده است. اصولاً آموزههاي الهي و ديني، ما را از امثال اعلاميه جهاني حقوقبشر بينياز ميکند.
دوم، حقوقبشر در اسلام بسيار غنيتر و گستردهتر از اعلاميه جهاني حقوقبشر است. شارع مقدس، حقوق واقعي آدميان را به طور کامل در احکام ديني لحاظ کرده است. در حالي که در اعلاميه ياد شده تنها برخي از حقوق انسانها آن هم بطور ناقص و بر مبناي غيرالهي ذکر شده است. ضمناً در اسلام علاوه بر حقوق انسانها، حقوق خداوند، حقوق حيوانات و نباتات و جمادات نيز رعايت شده است (کديور، 87 : 8- 7 ).
كديور ضمن احترام به ديدگاه فوق كه از آن به اسلام تاريخي يا اسلام سنتي ياد ميشود، از منظري ديگر به “مسئله نسبت اسلام و حقوقبشر” نگريسته است. اين منظر را در نكات ذيل ميتوان تلخيص كرد:
1- حقوقبشر يكي از بزرگترين دستاوردهاي جديد بشر در قرون اخير است، و به اين معني، عمق و گستره دغدغه انسان ديروز نبوده است.
2- اگرچه در اديان الهي به ويژه اسلام موارد قابل توجهي از آن چه امروز حقوقبشر خوانده ميشود، صريحاً يا ضمناً مورد توجه و عنايت واقع شده است، اما در قرائت سنتي از اديان يا در دين تاريخي به ويژه در بخش شريعت و فقه، موارد تعارض با نظام حقوقبشر، اساسي و غير قابل اغماض است.
3- اسلام در اسلام تاريخي يا قرائت سنتي آن خلاصه نميشود. اسلام معنوي يا غايتگرا كه روايتي نوانديشانه يا روشنفكرانه از اسلام است، با نظام حقوقبشر سازگار است (كديور، 1387: 9).
به نظر كديور “حقالناس” تحليل انتقادي قرائت سنتي يا روايت تاريخي از اسلام در نسبت با حقوقبشر از يكسو، و كوششي متواضعانه براي ارائه طريق و يافتن راهحل مشكل نسبت اسلام و حقوقبشر از منظر قرائت معنوي يا روايت غايتگرايانه از اسلام از سوي ديگر است. وي در کتاب حقّالنّاس (اسلام و حقوقبشر) مينويسد:
“ايمان به خدا، باور آخرت و پيروي از تعاليم پيامبر اسلام (ص) در ذات خود هيچ تعارضي با رويکرد انساني حقوقبشر ندارد. ميتوان از صميم دل مسلمان بود و واقعاً از انديشه حقوقبشر دفاع کرد. حقّالنّاس بر حقالله مقدم است يا بدون اداي حقّالنّاس رضايت خداوند به دست نمي آيد يا “توبه” آنکه حقّالنّاس بر گردن دارد مقبول نميافتد يا اولين شرط مروّت و تديّن رعايت حقّالنّاس است. آزادي مذهب و عقيده زماني تحقق مييابد که دين و عقيده فرد هر چه که باشد جرم محسوب نشود و منجر به سلب حقوق فردي و اجتماعي او در دنيا نشود” (کديور، 87 : 67- 60).
چارچوب پژوهشي كديور مبتني بر نكات ذيل است:
1- اگر چه انديشه حقوقبشر امري عادلانه، اخلاقي است؛ اما همچون هر انديشه ديگر بشري خطاپذير، قابل نقد و ارزيابي است.
2- اگر چه نظام حقوقبشر توسط انسان غربي
