
ميان، توجه خويش را به اموري ناپايدار، مورد اختلاف و گاه واهي معطوف دارند. روشن است که اگر براي تنظيم روابط حقوقي انسانها، به عناصر اصلي روح انسان و مختصّات تکويني وي توجّه نشود و تعاليم آفريننده و پروردگار جهان فراموش شود، هرگز نبايد انتظار داشت که قواعد حقوقي در عرص? نظري و عملي پيروز و سرافراز گردند (جوادي آملي، 1381: 257).
بررسي آراء علامه محمد تقي جعفري
علامه محمدتقي جعفري (ره) به عنوان يكي از كساني كه در حوزه حقوقبشر تتبعات فراواني داشته است، نتيجه تلاش علمي خود را در اين زمينه در كتابي به نام “حقوق بشر از ديدگاه اسلام و غرب” ارائه نمود. در اين قسمت گزيده آراء ايشان در نقد مباني حقوق بشر در غرب و تبيين مفاهيم حقوق انسانها در اسلام مطرح شده است.
وي درباره حقوقبشر مينويسد:
“حقوقبشر در حقيقت فرياد دير هنگامي بود که بشر بعد از رنسانس، در پي خوديابي و بازگشت به خويشتن سر ميداد و بدون اينکه خود بداند، در صدد برآمده بود که به آغوش گمشده فطرت و دينجويي و اصالت برگردد، ولي هرچند قوانين حقوقبشري، تمام آفاق و اکناف عالم را در نورديد، اما هرگز جنبه ديني خود را باز نيافت. اين در حالي بود که ممالک شرق، در زير چکمههاي استعمار، هر روز بيش از پيش مورد استثمار قرار گرفته و از کمترين حقوق خود محروم ميشوند. تمدنهاي ديرين چون تمدن هند، بينالنهرين و مصر، به تنها چيزي که فرصت و رخصت انديشه نمييافتند، حق و حقوق انساني بود، و شگفت اين که حقوقانساني از ديرباز در متن فرهنگ و اديان توحيدي و معنادار آنها ملحوظ شده و با خطوطي پررنگ حکاکي شده بود” (جعفري، 88 : 12- 11).
علامه جعفري معتقدند كه در قوانين اسلامي، سرچشمه و منبع قانون، اراده خداست؛ ارادهاي كه به رسول او محمد(ص) مكشوف و عيان گرديده است. اين قانون و اين اراده الهي، تمام مؤمنين را جامعه واحدي ميشناسد، گرچه از قبايل و عشاير گوناگوني تشكيل يافته و در مواضع و محلهاي دور و مجزا از يكديگر واقع شده باشند. در اينجا، مذهب نيروي صحيح و سالم التصاقدهنده جماعت ميباشد، نه مليت و حدود جغرافيايي. در اين جا خود دولت هم مطيع و فرمانبردار قرآن است و مجالي براي قانونگذار ديگري باقي نميگذارد، چه برسد به آنكه اجازه انتقاد و شقاق و نفاق بدهد. به نظر مؤمن، اين جهان دهليزي است به جهان ديگر كه جهان بهتر باشد، و قرآن قواعد و قوانين و طرز سلوك افراد را نسبت به يكديگر و نسبت به اجتماع آنها معين ميكند، تا آن تحول سالم را از اين عالم به عالم ديگر تأمين نمايد. غيرممكن است تئوريها و نظريات سياسي و يا قضايي را از تعليمات پيامبر تفكيك نموده؛ تعليماتي كه طرز رفتار را نسبت به اصول مذهبي و طرز زندگي شخصي و اجتماعي و سياسي همه را تعيين ميكند (جعفري، 1370: 60). علامه محمدتقي جعفري بهطور عام ريشههاي اصلي حقوقبشر را در حقوق طبيعي انسانها و اديان حقه ميدانند و معتقدند که اين ريشهها عبارتند از:
1) اصول اوليهي حقوق طبيعي، که البته ملاک آن صيانت و تنظيم حيات انساني در دو بعد حيات طبيعي محض و حيات مطلوب ميباشد.
2) اديان حقه و نفوذ و تأثير اصول حقوق طبيعي انسانها در مغزهاي متفکر و قوانين و فرهنگ بشري در طول تاريخ و توجيه اديان الهي دربارهي آنها (جعفري، 1370: 15-14).
علامه جعفري معتقد است كه مبناي حقوقبشر از ديدگاه غرب همزيستي مسالمتآميز با صلح و آزادي و عدالت در جوامع بشري است و البته هيچ کس در آرمان بودن اين امور ترديدي ندارد ولي چنانکه مشاهده ميکنيم مجرد ادعاي ضروري بودن اين مباني با کمک گرفتن از احساسات فطري بشر برآورنده نياز حقيقي انسانها براي به وجود آوردن دنيايي که همه افراد آن خود را اعضاي يک خانواده بدانند نبوده است. زيرا چنين ادعايي بايد به مبناي عاليترين متکي باشد که از ديدگاه اسلام خدا است. پس در اعلاميه جهاني حقوقبشر بر حيثيت و کرامت ذاتي انسان تأکيد شده و حقوق و آزاديهاي اساسي براي او شناخته شده است بيآنکه براي منشأ اين حقوق به خداوند و وحي الهي اشاره گردد. حقوقبشر در اعلاميه جهاني حقانيت و مشروعيت خود را از فرمان الهي نميگيرد بلکه مشروعيت آن از اراده مجمع عمومي ملل متحد و بر پايه ملاحظات منافع عمومي است. در رابطه با مسئله حقوقبشر که شکل مدون آن در اعلاميه حقوقبشر فرانسه و بعدها در اعلاميه جهاني حقوقبشر تبلور يافته و کاملاً برخاسته از فلسفه سياسي غرب به خصوص در زمينه آزادي انديشه و مذهب و تشکيل جمعيت است (قرباني، 1384: 92-90).
جهان اسلام سه برخورد يا سه مرحله را گذرانده است. مرحله اول طرد اعلاميه جهاني حقوقبشر ملل متحد مي باشد بدين جهت که آزاديهاي مندرج در اين اعلاميه خاصه آزادي مذهب و آزادي تغيير آن و تبليغ هر گونه مرام و مذهب مغاير با شرع اسلام است که دين حق را دين اسلام دانسته دين ديگري را قابل پذيرش نميداند و تغيير دين و يا ارتداد را گناهي عظيم ميشمرد. به عبارت ديگر گروه نخست به حقوقبشر خارج از حيطه انديشه اسلامي توجه ميکند. اين صاحبنظران اصولاًَ حقوقبشر را متعلق به حوزه غيرديني تفکر بشري ميدانند؛ آن را به صورت مستقل از حوزه دين مورد بحث و بررسي قرار ميدهند و اگر تناقضي در آن يافتند نه به کمک اصول ديني بلکه با بهرهگيري از شاخصهاي علمي و عملي نوين آن را حل و فصل مينمايد. برخورد دوم يا ديدگاه دومين گروه از انديشمندان اسلامي توجيه و انطباق است. برخي از متفکران جهان اسلام با پذيرش اصول اعلام شده در اعلاميههاي حقوقبشر در مقام تطبيق آنها بر موازين اسلامي برآمده و کوشش کردند که ثابت نمايند که اين اصول و حقوق به نحو بارزتري در تعليمات اسلامي وجود دارد. از اين روي گروه دوم متفکران ايراني ميان پارهاي از اصول بنيادين اعلاميه جهاني حقوقبشر و انديشه اسلامي تفاوت ماهوي نمييابند اما معتقدند که در برخي موارد اسلام نميتواند با احکام اين اعلاميه همخوان باشد. به بيان ديگر انديشه اسلامي با حق شرط و برخي موارد استثناء اعلاميه حقوقبشر را تأييد ميکنند. علامه محمدتقي جعفري در کتاب تحقيق در دو نظام حقوق جهاني بشر از ديدگاه اسلام و غرب به دليل وجود دو اعلاميه در مورد حقوقبشر يعني “اعلاميه جهاني حقوقبشر” و “اعلاميه حقوقبشر در اسلام” از دو نظام حقوقبشر يعني نظام حقوقبشر در غرب و اسلام سخن ميگويد. وي ريشه و بنياد اين دو نظام را متفاوت و متناقض نميداند و معتقد است که آگاهي انسان به حقوق طبيعي خويش موجب پيدايش انديشه حقوقبشر شده است. اديان الهي نيز بر پايه فطرت انساني با همان ذات طبيعي انسان بنا شده است (جعفري، 1370: 14-13). برخورد سوم يا ديدگاه سوم در واقع با زمينه الگوگيري از اعلاميه حقوقبشر در اين مقام برآمدند که به گونهاي مستقل اصول و موازين حقوقبشر پذيرفته شده در اسلام را گردآوري نموده و طي اعلاميهاي آنها را اعلام دارند.
در پايان ميتوان چنين نتيجهگيري نمود كه از نظر علامه جعفري هنگامي ميتوانيم از اعلاميه جهانيبشر سخن به ميان آوريم كه انسان را در حوزه ارزشها تفسير كنيم. كساني كه از اعلاميه جهاني بشر سخن به ميان ميآورند در ابتدا بايد مشخص كنند كه آيا مرادشان از انسان همان موجودي است كه پيامبران سيماي او را ترسيم كردهاند؟ يعني فردي كه داراي كرامت ذاتي است و با حكمت بالغه خداوندي به وجود آمده، هدف حيات او نيز خير و كمال است و هركس به وي اهانت كند و حقوق او را ناديده بگيرد، با مشيت خداوندي مبارزه كرده است، يا انسان را به عنوان گرگ انسان تفسير ميكنند و هيچ حقيقت ارزشي در وجود او سراغ ندارند. مبناي حقوقبشر بايد كرامت ذاتي انسان باشد و فلسفههايي كه در غرب پيدا شدهاند، نظير نيچه و طرفدران اصالت قدرت، هيچيك اين مبنا را مطرح نكردهاند.
حقوقبشر نيز براي آنكه به يك فرهنگ جهاني تبديل شود، بايد شرافت و كرامت ذاتي انسان را اثبات كند تا مجالي براي ظهور تفكرات ماكياولي، اصالت نفع و اصالت قدرت پيدا نشود. مبناي حقوقبشر از ديدگاه غرب، همزيستي مسالمتآميز همراه با صلح و آزادي و عدالت در جوامع بشري است. اين مبنا مهم است، ولي نميتواند زيربنايي به وجود آورد كه همه افراد خود را اعضاي خانوادهاي واحد بدانند. براي تحقق چنين هدفي بايد مبناي عاليتري- كه از ديدگاه اسلام خداست- مطرح شود.
فصل دوم
حقوقبشردر رويكرد مدرن
در رويكرد مدرن نسبت به حقوقبشر، گروهي از نوگرايان نه تنها سنت را تاريخي دانستهاند بلكه قرآن را هم تاريخي ميدانند. اين گروه از متفكرين مسلمان، آيات قرآن را فراتاريخي نميدانند يعني قرآن محصول شرايط تاريخي خود است و در همه جزئيات لاجرم نميتوانند براي همه زمانها راهنما باشد، و مواردي مانند رابطه انسان با خدا و رازآلودگي هستي مبنا ميشود. آقايان محمد مجتهد شسبستري و دكتر عبدالكريم سروش و محسن كديور جزو اين گروه قلمداد ميشوند. اين گروه معتقدند كه نيازي نيست ما حقوقبشر را با اسلام تطبيق دهيم زيرا حقوقبشر موضوعي مدرن است و زمان پيامبر حقوقبشر به مفهوم امروزي، موضوعيتي نداشته است لذا صريحاً ذكر ميكنند، آزادي امروز به معناي زمان پيامبر نيست، كرامت ذاتي به معناي زمان پيامبر نيست. بنابراين حقوقبشر به اين مفهوم معاصر در زمان پيامبر اصلاً موضوعيت نداشته و انتظار ما از يافتن اين مفاهيم در آن زمان بيجا است.
اين گروه به حقوقبشر اسلامي اعتقاد ندارند تا در پي يافتن پاسخ اسلامي به سئوالهاي حقوقبشري باشد. البته گاهي پارادوكس پيش ميآيد. مثلاً آقاي شبستري كه ميگويند انسان در جامعه حقوقبشري راحتتر ميتواند به ارزشهاي ديني عمل كند (مجتهد شبستري، 1375: 55)، عملاً با اين حرف ميپذيرند كه يكسري ارزشهاي ديني در دين وجود دارد كه در جامعه حقوقبشري هم معتبر است. آنها چيست؟ مثلاً آيا ميتوانيم در دين بگوييم انسان كرامت ذاتي دارد و به صرف انسان بودن از حقوق انساني برخوردار است. اين گروه مدعي هستند كه متن تاريخي است و به دليل نصوصي كه با حقوقبشر معاصر تعارض دارند كل متن را پاسخگو نميبينند بنابراين لزومي ندارد ما براي پاسخگويي به حقوقبشر وارد متن شويم.
بررسي آراء مجتهد شبستري
جهتگيري شبستري نسبت به حقوقبشر يك جهتگيري عرفي و دنيوي است و به صراحت حقوق را با همان مضمون رايج در گفتمان مدرنيته ميپذيرد، با اين وجود، ابهاماتي درباه حقوقبشر و چگونگي تمايز آن از نظام ايماني- عرفاني نيز به چشم ميخورد كه پس از بيان ديدگاه وي در اينباره بدانها ميپردازيم. مطابق روششناسي اسكينر، حقوقبشر از جمله مقولاتي است كه در قرن بيستم در آغاز تأسيس سازمان ملل متحد مطرح و در قالب “اعلاميه جهاني حقوقبشري” تنظيم و تدوين شده و از همان زمان تاكنون به عنوان يكي از مهمترين مقولات عام و جهانشمول در تمامي كشورها و جوامع مورد توجه قرار گرفته است. اين مقوله در ايران نيز پيش از پيروزي انقلاب اسلامي مطرح بوده اما در دوران پس از انقلاب اسلامي، بطور بسيار جدي و فراگير گسترش يافته و بحثهاي فراواني در خصوص سازگاري يا عدم سازگاري آن با احكام و آموزههاي اسلام شيعي صورت گرفته است.
شبستري در آثار خويش پس از آن كه متن كامل “اعلاميههاي حقوقبشر” را كه مشتمل بر يك ديباچه و 30 ماده است، عيناً نقل ميكند، مسلمانان معاصر را ملزم به پذيرش تام و تمام اصول و مفاد آن ميسازد. وي در كتاب “نقدي بر قرائت رسمي از دين” با تصريح به اينكه “حقوقبشر مدون معاصر هم يك محتواي غيرديني (نه ضد ديني) دارد و هم از ويژگيهاي دوران مدرنيته است”، چنين مينويسد:
“در عصر حاضر همين حقوقبشر غيرديني- اخلاقي تنها تكيهگاهي است كه ميتوان با استناد به آن همه مردم روي زمين را با همه فرهنگها و اديان و بيدينيها به مخالفت با ستم، تبعيض و تجاوز و احقاق حقوق انسان دعوت كرد و اين است آن امتياز عمدهاي كه اين حقوقبشر
