
قرار داد كه از شيوهاي عالمانه برخوردار بودند و ميتوان گفت نگارنده در سامان دادن اين تحقيق از آنها بهرهمند شده است. اين آثار معدود را ميتوان در سه گروه جاي داد؛ 1) دربارة عينالقضات. 2) دربارة انديشههاي كثرتگرايانة عارفان. 3) پژوهشهاي زبانشناختي و معرفتشناختي دربارة انديشههاي كثرتگرايانه.
1.6.1. دربارة عينالقضات
شايد بتوان گفت نخستين تكنگاري نسبتاً قابل اعتماد84 دربارة عينالقضات را عفيف عسيران تأليف كرده است. اين تحقيق به عنوان مقدمه در چاپ كنوني تمهيدات با تصحيح وي درج شده است. او در اين اثر به جز برخي اطلاعات شناسنامهاي و تاريخي دربارة قاضي، انديشة وي را نيز مورد بررسي قرار داده است. اين اثر به عنوان نخستين گام در راه معرفي عالمانة انديشه ستودني است اما پايان راه نبود.
پس از عسيران، همكار ايرانيِ او در تصحيح نامههاي عينالقضات، علينقي منزوي نيز تكنگاري ديگري دربارة قاضي و انديشههاي وي تأليف كرد و آن را در آغازِ سومين مجلد از نامهها منتشر ساخت. پژوهش منزوي از نظر ساختار، بيشباهت به اثر عسيران نيست اما از جهت محتوايي با آن متفاوت است. او نيز علاوه بر اطلاعات نسبنامهاي و تاريخي به تحليل انديشههاي قاضي پرداخته است و در اين خصوص كمتر از عسيران خود را به متن آثار قاضي مقيد ساخته است. در واقع تفسير منزوي از انديشههاي قاضي سمت و سوي خاصي دارد و قاضي را به عنوان نمايندة جرياني معرفي ميكند كه عنوان «گنوسيسم اسلامي» را براي آن برگزيده است. به نظر ميرسد تلاش منزوي براي ارائة تفسيري خاص از جريان عرفاني در جهان اسلام و معرفي قاضي در بستر اين جريان تا حدودي شتابزده و نادقيق است. در واقع آنچه بيش از همه در اثر منزوي خودنمايي ميكند تفسيرها و تحليلهاي شخصي او از اتفاقات تاريخي و عقايد فيلسوفان و صوفيان است؛ تفسيرها و تحليلهايي كه شواهد كافي براي پذيرش آنها از سوي منزوي ارائه نشده است.
اين دو اثر با وجود كاستيها و اشكالات، ميتوانند دركي كلي را از نظام فكري عينالقضات به مخاطب عرضه كنند، اما نميتوانند جاي خالي پرداختن به موضوعات جزئي و خاص را در انديشههاي قاضي پر كنند. نخستين تلاشهاي قابل توجه در اين زمينه را شرق شناس ژاپني توشيهيكو ايزوتسو به انجام رسانيده است. او در 1970 و 1973 دو مقاله دربارة ديدگاههاي عينالقضات منتشر كرد. ميتوان گفت اين دو مقاله در بردارندة رويكرد نسبتاً بديعي به انديشههاي قاضي است.
محتواي اين دو مقاله، تنها به عنوان گامهاي آغازين ستودني است، اما انتظار ميرفت راهي كه ايزوتسو گشوده بود، از سوي ديگر پژوهشگران پيگيري و آثار پربارتري در اين زمينه منتشر شود كه متأسفانه چنين اتفاقي رخ نداد. پژوهشهاي بعدي دربارة انديشههاي عينالقضات آنچنان چشمگير نبود كه راهي نو را بگشايد و منجر به آشكار شدن نكتة بديع و درخور توجهي در اين خصوص شود. تنها مقالات مختصر و پراكندهاي توسط نصرالله پورجوادي، علينقي منزوي، پرويز اذكايي و ديگران نگاشته شد كه شاخصترين آنها در دو عنوان كتاب بازنشر يافت؛ يكي عينالقضات و استادان او اثر نصرالله پورجوادي و ديگري، ماتيكان عينالقضات به اهتمام پرويز اذكايي.
آخرين پژوهش مبسوط دربارة عينالقضات را تا اين زمان حميد دباشي سامان داده است. اثر او كه به زبان انگليسي نگاشته شده و تاكنون به فارسي ترجمه نشده است، حقيقت و روايت85 نام دارد و در يازده فصل، تأليف شده است. رويكرد دباشي در اين اثر با رويكرد پژوهشگراني چون عسيران، منزوي و ايزوتسو متفاوت است و اين رويكرد متفاوت، با انتقاد برخي پژوهشگران روبهرو شده است (نك. اذكايي، 1381الف). در اينجا قصد پرداختن به ويژگيهاي اين اثر را نداريم چرا كه شيوه و محتواي آن در شكلگيري اين پژوهش نقش چنداني نداشته است اما به اختصار بايد گفت دباشي در اين كتاب از برخي روشهاي حاكم بر آثار پستمدرن تبعيت كرده است. در حقيقت وجود نوع خاصي از آشفتگي در اين اثر و طرحافكنيهاي او در مواجهه با آثار عينالقضات تنها ميتواند تداعي كنندة آثار پستمدرن باشد. به جز آنچه ذكر شد، برخي پاياننامههاي تحصيلي و مقالات را نيز ميتوان بهعنوان آثاري دربارة عينالقضات مورد توجه قرار داد اما از اين قبيل آثار هيچكدام در مسير اين تحقيق قرار نداشتند؛ لذا از آنها نامي به ميان نيامد.
2.6.1. دربارة انديشههاي كثرتگرايانة عارفان
نميتوان گفت دربارة انديشههاي كثرتگرايانة عارفان، پژوهشهاي گستردهاي صورت پذيرفته است. از ميان معدود آثاري كه در اين زمينه پديد آمده، تنها به اثر ويليم چيتيك دربارة انديشههاي كثرتگرايانة ابنعربي اشاره ميكنيم. عنوان اصلي كتاب او عوالم خيال86 است اما عنوان فرعي، بحث مورد نظر ما را مورد اشاره قرار داده است؛ ابن عربي و مسئلة اختلاف اديان87. اين اثر كه تاكنون دو بار به فارسي ترجمه شده، در سه بخش تأليف شده است. چيتيك در بخش سوم از اين اثر، فصلي را به مسئلة اختلاف عقيده و اختلاف اديان و شريعتهاي مختلف اختصاص داده است. ساير مباحث كتاب نيز به نوعي اين بحث را كامل ميكنند و در نهايت، تقريري از مبناي وجودشناختي ابنعربي در خصوص تبيين مسئلة اختلاف اديان در اين اثر ارائه شده است.
3.6.1. پژوهشهاي زبانشناختي و معرفتشناختي دربارة انديشههاي كثرتگرايانه
با توجه به اينكه رويكردهاي معرفتشناختي و زبانشناختي از يك سو و مباحث كثرتگرايانه از سوي ديگر در وضعيت فعلي انديشة مغرب زمين جايگاه ويژهاي دارند، آثاري كه مجموعة اين مباحث را در خود جاي داده باشند، كم نيست. اما از ميان آثار متعددي كه بسياري از آنها ميتوانند در اين زمينه مفيد واقع شوند، تنها به يك اثر اشاره خواهيم كرد. تمهيدات براي كثرتگرايي ديني88 عنوان اثري است كه پيتر بِرن89 تلاش كرده است در آن ساختار نظري لازم براي طرح كثرتگرايي ديني را به نحوي تبيين كند. ديدگاه او در خصوص كثرتگرايي ديني با ديدگاه كساني چون جان هيك، متفاوت است و از جنبهاي ميتوان او را منتقد جان هيك دانست. اما فارغ از بحثِ كثرتگرايي ديني به طور كلي كه موضوع اصلي اثر او است، در فصلهاي مربوط به معرفتشناسي و زبانشناسي اين اثر دقتهاي خاصي بهچشم ميخورد كه براي هر نوع بحث مشابه، ميتواند مفيد واقع شود (Byrn, 1995: 107-166). به ويژه اشارههاي وي به اهميت مسئلة مجاز و استعاره، از جهاتي عطف توجه قاضي به اين مسئله را تداعي ميكند (نك. Byrn, 1995: 138).
فصل دوم
ديدگاه قاضي درباره اختلاف عقايد و ارتباط آن با تنوعپذيري باورها
1.2. درآمد
مسئلهاي كه در آثار قاضي، تنوعپذيري باورها را براي ما تداعي ميكند، مقاومتي است كه او در برابر انكار برخي عقايد و مذاهب يا افرادي كه عقايدي خاص دارند، نشان داده است. او در جاي جاي آثار خود بهخصوص نامهها مخاطبانش را از انكار كردن ديگران و عقايد آنان برحذر داشته است. وي در اين تحذيرها جز در پارهاي موارد، نگاهي عام و كلي ندارد و در هر مقطع به ذكر نمونههايي پرداخته و بحث خود را بدانها معطوف كرده است. البته نميتوان از نظر دور داشت كه بحث او در باب انكار نكردن عقايد محدود به نمونههايي كه ذكر كرده نيست و ما ميتوانيم با ملاحظة اين نمونهها خط مشي كلي وي را در اين بحث تا حدودي تشخيص دهيم. بررسيهاي اوليه نشان ميدهد سخنان او به نسبيگرايي افراطي متمايل نيست و امكان سخن گفتن از چگونگي ارزيابي باروها در انديشة وي وجود دارد. لذا ميتوانيم روش وي براي ارزيابي باورهاي مختلف را با در نظر گرفتن شيوهاش در بررسي نمونههاي خاص كه از آنها بحث كرده است، تا حد امكان دريابيم.
در مواردي معدود بحث قاضي در باب اختلاف عقايد انسانها و مسئلة انكار عقايد مخالف در بر دارندة تحليلهايي نظري و مستقل از نمونههاي مورد نظر او نيز هست. اين مباحث بنمايههاي ديدگاه او را در اين خصوص به ما نشان ميدهند. اما اين صراحت در اغلب موارد وجود ندارد و شيوة اصلي او اطلاق گستردة مباني نظرياش بر موارد جزئي و بهبار نشاندن نتيجة مورد نظر است؛ مباني نظرياي كه تنها بخشهايي از آن را آشكارا بيان كرده است. در اين فصل برآنيم تا در حد امكان، حدود و ثغور ادعاي قاضي را در اين زمينه تقرير كنيم تا در نهايت نسبت اين ديدگاه با آنچه تحت عنوان تنوع پذيري باورها مطرح ساختيم، روشن شود.
مقاومت قاضي در برابر پديدة انكار عقايد ديگران در سه مرحلة كلي سامان يافته است. مرحلة نخست نفي پيشداوري است. پيشداوري با تعريفي كه در ادامه بيان خواهد شد مورد انتقاد قاضي قرار گرفته و او اين پديده را مانع مهمي در راه حقيقتجويي قلمداد كرده است. مرحلة دوم انتقاد از قضاوت بر اساس فهم غلط است. قاضي اعتقاد داشت اولين گام در راه مواجهه با عقايد ديگران فهم صحيح آنها است. او قضاوت بر اساس فهم نادرست را آسيبي جدي در راه حقيقتجويي ميدانست. مرحلة سوم انتقاد از تسرّيهاي بيوجه است. او معتقد بود قضاوت دربارة يك عقيده بايد محدودة مشخصي داشته باشد و نبايد بدون داشتن دليل موجه حكم را به خارج از محدودة آن تسري داد. بهعنوان نمونه نميتوان با در نظر گرفتن رفتار عدهاي مسلمان در گوشهاي از جهان دربارة پديدة اسلام با همة جوانِبِ آن يكسره حكمي صادر كرد. در ادامه به بيان تفصيلي اين سه مرحله خواهيم پرداخت.
2.2. انتقاد از پيشداوري
1.2.2. مفهوم پيشداوري90
وقتي از مقولة پيشداوري سخن به ميان ميآيد، اغلب ديدگاهي91 مدنظر است كه بدون تأمل و دليلي قابل قبول دربارة يك موضوع اتخاذ شده باشد. حتي ممكن است يك احساس92 بيوجه و بياساس را نيز پيشداوري بدانيم. نكتة مهم در اين ميان، بيوجه و ناسنجيده بودن اين ديدگاه يا احساس است. اما اين تعريف كلي، براي بحثي كه پيش رو داريم تا حدودي ناپخته است. معادل واژة پيشداوري در زبانهاي اروپايي به ويژه زبانهاي رُمَنس از ريشة لاتيني praejudicium اخذ شده است. اين واژه به معني قضاوت يا رأيي است كه بر اساس تصميمي پيشيني (از پيش) شكل گرفته است. (Allport, 1954: 6-7; Lewis& Short: ” praejudicium”).
البته بحث ما در اينجا به مفهوم پيشداوري به معناي عام اختصاص ندارد. ما پيشداوري را با نظر به مسئلة مواجهه با باورها و عقايد، مورد توجه قرار ميدهيم. وقتي پاي مواجهه با باورها و عقايد ديگران در ميان باشد، بايد تلقي دقيقتري از مقولة پيشداوري را مد نظر داشته باشيم. ارتباط ما با باورهاي ديگران از طريق فهم93 اتفاق ميافتد؛ پس در اين بحث ما بايد نقش اين موضوع را در پديدة فهم، پيگيري كنيم.
پيشداوري در فهم، بدان معني است كه فهمكننده پيش از مواجهه با متن (باورها و عقايدي كه قرار است آنها را بفهمد)، ديدگاه يا احساسي در ارتباط با آن داشته باشد. وجه بيدليلي و بياساسي پيشداوري در اينجا آن است كه هر قرينه و حجتي كه بتوان براي موجه قلمداد كردن فهم بدان استناد كرد، در خودِ متن نهفته است و اين ديدگاه يا احساس، پيش از مواجهه با متن پديد آمده است. در حقيقت، دليل و توجيه در مقولة فهم، پس از مواجهه با متن به دست ميآيد و پيش از آن هر ديدگاه يا احساسي كه دربارة معناي متن اتخاذ شود، پيشداوري خواهد بود.
ممكن است ما در فرآيند فهم يك متن، چند پيشداوري داشته باشيم؛ پيشداوريهايي كه حتي با يكديگر همعرض باشند و بديل يكديگر تلقي شوند. اين همعرضي، مانند موازي بودن فرضيههاي يك كارآگاه در خصوص چگونگي تحقق يك جرم است. فرضيههاي كارآگاه نيز در حقيقت نوعي پيشداوري هستند؛ چرا كه هنوز به محك حقيقت، سنجيده نشدهاند. اينكه اين پيشداوريها تا چه حد ميتوانند به همزيستي با يكديگر ادامه دهند، بحث ديگري است و به عوامل مختلفي بستگي دارد، اما امكان پديد آمدن چند پيشداوري هنگام فهم يك متن، منتفي نيست.
يكي از عواملي كه در پديد آمدن چند پيشداوري و ميزان همزيستي آنها با يكديگر تأثيرگذار است، ميزان تحكمي بودن يا نبودن پيشداوريها است.
