
میشوند که مشکلات عزت نفس بیماران بیشتر شود؛ از طرف دیگر موضع محکم درمان گر گشتالتی که از حمایت کردن غیر ضروری بیمار حتی زمانی که بیمار خواهان این حمایت است امتناع می ورزد، تلویحاً به بیمار می گوید که توان درونی آن را دارد که روی پای خود بایستد، درمان جویان با اتکا به توان درونی خود پایهي محکمی را خواهند یافت که با تأکید بر آن احساس خوبی نسبت به خود پیدا خواهند کرد.
عزت نفس در دیدگاه شناخت درمانی
در این دیدگاه نیز همانند دیدگاه گشتالت درمانی بر خویشتن پذیری تأکید میشود تا وابسته شدن به تأییدات دیگران. آنها معتقدند که هیچ راهی وجود ندارد که ثابت کنیم آدمهای با ارزشی هستیم. وقتی عزت نفس خود را بر اساس توانایی موفق شدن، عشق ورزیدن، تأیید شدن، درستکار بودن یا حتی منطقی بودن استوار میکنیم، در واقع می گوییم که ارزش یک انسان کامل فقط با ارزش بخشی از آنچه هست توصیف میشود. ارزیابی کردن ارزشمان جمع زدن ارزش و صفات و عملکردهای جداگانه مثل نمرات تحصیلی، نمرات تنیس و مدرک تحصیلی، تمایل غیر منطقی به کارنامهي کلی است که نشان میدهد در رابطه با بقیه افراد جامعه در چه جایگاهی قرار داریم. راه اصلی برای عضو طبیعی و منطقی جامعه شدن خویشتن پذیری است. هیچ مرجع تجربی برای ارزش مشخص وجود ندارد. هیچ ملاک غیبی در جهان وجود ندارد که بتواند ارزش ما را بسنجد، در حقیقت مشغولیت ذهنی به ثابت کردن ارزشمان مهمترین مانع بر سر راه لذت بردن از زندگی است. در مقابل، خویشتن پذیری حالتی منطقی و موجه است. اگر ارزش شخصی بر اساس عملکردهایی چون نمرات تعیین شود به جای این که از تحصیلاتمان کمال لذت را ببریم فقط باعث می شویم با آخرین امتحانی که دادهايم خلق خود را افزایش یا کاهش دهیم اما چنان چه خویشتن پذیر باشیم افزایش و کاهش خلق زیادی را تجربه نخواهیم کرد. وقتی سرانجام بتوانیم تمام قوتها و ضعفهایمان را بپذیریم، قادر خواهیم بود جستجو برای عزت نفس را ترک کنیم و انرژی خود را برای پاسخ دادن به این سؤال با معنی آزاد سازیم که چگونه میتوانیم از زندگی خود کمال لذت را ببریم (مؤیدفر، 1384).
جنسیت و عزت نفس
تفاوتهای جنسیتی در عزت نفس در طول سالهای اخیر از طریق مقایسهي میزان همگرایی بین خود واقعی و خود ایدهآل مورد مطالعه و بررسی قرار گرفته است. علیرغم تفاوت زن و مرد در میزان عزت نفس در سالهای اولیهي زندگی، با گذشت زمان به تدریج تشابه جایگزین تفاوت میشود، هر چند در هر یک از دو جنس تفاوتهای فردی در میزان بهره مندی از عزت نفس کاملاً مشهود است. در مطالعهاي که در زمینهي عزت نفس در دانشگاه ویس کانسین آمریکا (1999) که روی 150000 زن و مرد انجام گرفت نشان داد که پیش فرضهای مربوط به تفاوت جنسیتی عزت نفس عمدتاً اغراق آمیز است. در این مطالعهي گسترده هاید و کینگ117 صدها مطالعه در زمینهي عزت نفس از سال 1987 تا 1999 را مورد تحلیل قرار دادند. نتیجه نشان داد که سطح عزت نفس مردان در مقاطع مختلف سنی کمی بیش از زنان است. یافته ها همچنین نشان داد که عزت نفس زنان با نگرشهای قالبی و پایمال شدن حقوق انسانی آنان و خشونت علیه آنان به تدریج کاهش می یابد. در کل میتوان گفت مردان در آزمونهای استاندارد شدهي عزت نفس نمرات بالاتری از زنان می گیرند در این صورت باید توجه داشت که این تفاوت بسیار ناچیز است. بیشترین شکاف و اختلاف طبقاتی در اواخر نوجوانی و در سن دبیرستان است با این حال این تفاوت در حدی نیست که بتوان مشکلات عزت نفس را به جنسیت نسبت داد. لازم به ذکر است که عزت نفس بخش اصلی و اساسی در بهداشت روان فرد است که با افزایش سن اغلب بهبود پیدا میکند. عزت نفس پایین همبستگی بالایی با افسردگی، پیشرفتاندک و سازگاری اجتماعی ضعیف دارد. هاید معتقد است مسئلهي عزت نفس پرسش همیشگی ” تقدم مرغ و تخم مرغ” است که آیا عزت نفس پایین باعث بروز نشانههای مشکلات روانی دیگر است و یا عزت نفس پایین معلول و نتیجهي مشکلات روانی فرد است. پژوهشگران دانشگاه ویس کانسین در این پژوهش بر اساس تفاوتاندک جنسیتی در عزت نفس نتیجه گرفتند که زن و مرد در سنجش عزت نفس بیشتر شبیه یکدیگرند تا متفاوت از هم. نتایج چندین پژوهش تأکید دارد که به طور اساسی ادعای ارتباط نزدیک بین جنسیت و عزت نفس به طور ذاتی خطرناک است زیرا اگر والدین باور داشته باشند که فرزندان دخترشان از فرزندان پسرشان عزت نفس پایین تری دارند به گونهاي رفتار میکنند که پیوسته این پیام را به فرزندان خود به طور ناخودآگاه منتقل سازند شاید به این علت که جنسیت زن و مرد به طور سیستماتیک در رابطه با عزت نفس مورد تجزیه و تحلیل قرار نگرفته است(فردی، 1392).
در رابطه با تفاوتهای جنسی و عزت نفس نیز تحقیقاتی صورت گرفته است. گفته میشود که افکار قالبی و سنتی زنان مبنی بر این که آنان شایستگی کمتری از مردان دارند و ترکیب نقشهای جنسی سنتی با خودپندارهي کودک باعث شده که دختران نسبت به پسران اطمینان و اعتماد کمتری به تواناییهای هوشی کلی خود داشته باشند، به همین علت دختران انتظارات کمتری برای موفقیت در فعالیتهای تحصیلی و شغلی بالا دارند(صدرالسادات وشمس اسفندآباد، 1380: 80).
وراثت و عزت نفس
منظور از عزت نفس میزان ارزشی است که هر شخص برای شایستگی ها و وجود خود قائل میباشد. عزت نفس چیزی نیست که از طریق وراثت منتقل شود زیرا موروثی نیست بلکه بر اساس تجارب خود شخص به وجود می آید و از اولین سالهای زندگی شکل می پذیرد (فردی، 1392).
عزت نفس در کودکان با نیازهای ویژه
تحقیقات مربوط به مقایسهي عزت نفس کودکان عادی و کودکان با نیازهای ویژه نتایج متفاوتی را نشان میدهند. بر حسب این نتایج کودکان با نیازهای ویژه در مقایسه با کودکان عادی از عزت نفس یکسان، بالاتر و یا پایین تری برخوردار هستند نظریههای مختلفی در این باره وجود دارد که هر یک باید مورد نقد و بررسی قرار گیرد. نظریههایی وجود دارند که بر اساس آنها کودکان با نیازهای ویژه به دلیل مشکلات مختلف و یا معلولیت در مقایسه با کودکان عادی از عزت نفس پایین تری برخوردارند، در صورتی که بر اساس برخی دیگر از نظریه ها سطح عزت نفس این کودکان در مقایسه با کودکان عادی یکسان و حتی بالاتر است زیرا این کودکان برای رفع نیازهایشان از توجه و منابع بیشتری برخوردارند.
ریچاردسون118،هاستروف119 و دورنبش خود توصیفهایی از کودکان عادی و معلول جسمی 10 و 11 سال به دست آوردهاند. دادههای این پژوهش نشان ميدهد که کودکان معلول جسمی واقع بین تر از کودکان عادی هستند و به محدودیتهای خود واقفند، سطح کلی عزت نفس در این کودکان به جز موارد انفرادی که کودک موفق به کنار آمدن با معلولیت خود نشده است، از کودکان عادی پایین تر نیست. گِرِنی120 در مطالعه روی نمونهاي از کودکان 10 و 11 سال با اختلالات عاطفی و مشکلات رفتاری نتیجه گرفت که این کودکان نسبت به کودکان عادی دارای عزت نفس بسیار پایینتری هستند. لوند نیز در پژوهشی که در همین رابطه روی کودکان ابتدایی و متوسطه انجام داد نتایج مشابهی به دست آورد (صدر السادات و شمس اسفندآباد، 1380: 76-75).
پژوهشهای انجام شده در زمینه عزت نفس
پژوهشی تحت عنوان بررسی نقش آموزش مهارتهای ارتباطی و حل مسئله اجتماعی بر عزت نفس و هوشبهر دانشآموزان مقطع سوم دبستان توسط محمودی راد و همکاران درسال 1386 صورت گرفت. برای انجام این پژوهش روش تجربی پیش آزمون- پس آزمون انتخاب شد. 48 دانشآموز سوم ابتدایی به طور تصادفی به دو گروه مورد و شاهد تقسیم شدند. گروه مورد طی برنامهي مهارتهای ارتباطی و حل مسئله به مدت 15 جلسه تحت آموزش قرار گرفتند. برای جمع آوری دادهها از پرسشنامهي هوش آزمای وکسلر121 کودکان و عزت نفس پوپ و مک هیل122 استفاده شد. در تحلیل دادهها آزمون T به کار گرفته شد.
تحلیل آماری پیش آزمون- پس آزمون نشان داد که آموزش به طور معنی داری نمرات هوش را در میان گروه مورد بهبود بخشید. همچنین تحلیل آماری از بهبود معنی دار اعتماد به نفس در این گروه حکایت داشت (محمودی راد و همکاران، 1386).
در پژوهشی که توسط حقیقی و همکاران تحت عنوان بررسی تأثیر آموزش مهارتهای زندگی بر سلامت روانی و عزت نفس دانشآموزان دختر سال اول مقطع متوسطه و در سال 1385 و در شهر ایلام صورت گرفت، جامعهي آماری شامل همهي دانشآموزان دختر سال اول مقطع متوسطه و نمونه شامل 60 نفر که با روش نمونه گیری تصادفی چند مرحلهاي انتخاب شده بودند، ميباشد که در دو گروه آزمایش و کنترل قرار گرفتند. ابزارهای مورد استفادهي این پژوهش شامل پرسشنامهي سلامت عمومی گلدبرگ، مقیاس عزت نفس کوپر اسمیت و راهنمای آموزش مهارتهای زندگی بود.
نتایج این پژوهش نشان داد که آموزش مهارتهای زندگی سبب افزایش سلامت روان و عزت نفس دانشآموزان دختر گروه آزمایشی در مقایسه با گروه گواه ميشود (حقیقی و همکاران، 1385).
پژوهشی تحت عنوان تأثیر آموزش سبک حل مسئله بر میزان عزت نفس دانشآموزان 12 تا 13 ساله دارای مشکلات رفتاری ارتباطی در دورهي راهنمایی تحصیلی توسط شریفی درآمدی در سال 1383 انجام گرفت. ابزارهای مورد استفاده شامل عزت نفس کوپر اسمیت و پرسشنامهي مشکلات رفتاری راتر بود. از میان 68 نفر 48 نفر که نمرهي آنها در آزمون راتر 9 یا بیشتر از 9 و در آزمون کوپر اسمیت کمتر از حد میانگین بود، به صورت تصادفی انتخاب و به گروههای آزمایش و کنترل تقسیم شدند. گروه آزمایش به مدت هفت هفته تحت تأثیر متغیر مستقل قرار گرفتند در حالی که گروه کنترل هیچ آموزشی دریافت نکردند. سپس پس آزمون انجام گرفت و دادهها با استفاده از تحلیل کواریانس مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. یافتههای پژوهش نشان داد که میانگینهای عزت نفس کلی دو گروه آزمایش و کنترل در پس آزمون تفاوت معناداری با هم داشتند؛ به این گونه که میانگین نمرات عزت نفس کلی گروه آزمایش نسبت به گروه کنترل بیشتر بود. همچنین مقایسهي میان میانگینهای عزت نفس کلی دو گروه دختر و پسر در پس آزمون تفاوت معناداری را نشان نداد (شریفی درآمدی، 1383).
پژوهشی تحت عنوان بررسی اثربخشی آموزش مهارتهای اجتماعی بر عزت نفس دانشآموزان نابینا توسط به پژوه و همکاران در سال 1386 انجام گرفت. برای انجام این پژوهش 38 دانشآموز پسر نابینای دورهي راهنمایی به روش نمونه گیری هدفدار انتخاب شدند و در دو گروه آزمایش و گواه جایگزین شدند. ابزار پژوهش شامل فهرست بررسی ارزیابی مهارتهای اجتماعی کودکان ماتسون و همکاران و پرسشنامه عزت نفس کوپر اسمیت بود و طرح پژوهش از نوع پیش آزمون- پس آزمون با گروه گواه ميباشد. برنامهي آموزش مهارتهای اجتماعی طی هشت جلسهي 90 دقیقهاي هفتهاي دو بار به مدت یک ماه بر روی گروه آزمایش اجرا گردید در حالی که طی این مدت گروه گواه برنامهي روزانهي عادی خود را دنبال ميکرد. بعد از اجرای برنامهي آموزشی مجدداً هر دو آزمون بر روی هر دو گروه اجرا گردید. نتایج با استفاده از تحلیل کواریانس نشان داد که آموزش مهارتهای اجتماعی بر بهبود عزت نفس دانشآموزان پسر نابینا در گروه آزمایش به طور معنی دار مؤثر بوده است (به پژوه و همکاران، 1386).
پژوهشی تحت عنوان اثربخشی نسبی آموزشهای شناختی رفتاری عزت نفس بر سازگاری اجتماعی دانشآموزان توسط توزنده جانی و همکاران در سال 1386 در خوراسگان استان اصفهان انجام گرفت. این پژوهش از نوع تحقیقات علی- مقایسهاي و نیمه تجربی است که روی دانشآموزان پسر پایهي سوم دبیرستان انجام شد. بدین منظور 40 نفر از دانشآموزان به شیوهي نمونه گیری تصادفی خوشهاي چند مرحلهاي انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه (آزمایش و گواه) گنجانده شدند. سپس گروه آزمایش در جلسات آموزشهای شناختی – رفتاری عزت نفس شرکت کردند ولی گروه گواه به سیر طبیعی تحصیل خود ادامه دادند. هر دو گروه در جریان پژوهش در سه مرحلهي پیش آزمون (قبل از جلسهي اول)، آزمون میانی (جلسهي هفتم) و پس آزمون (جلسهي پانزدهم) با استفاده از مقیاسهای عزت نفس
