
نشان میدهد که عوامل رضایت شغلی در بسیاری مشاغل، به ویژه آموزش و پرورش، جنبهي حیاتی دارند؛ اما نه هنگامی که عوامل زمینهاي مثبت حاضر نباشد. به این ترتیب یک شغل مدیریتی جذاب و چالش انگیز و لذت کار با همکاران و دانشآموزان ممکن است برای معلمان و مدیران آموزشی انگیزهاي بسیار قوی به شمار آید؛ اما نه در غیاب یک حداقل قابل قبول دست مزد، مزایا و محیط کاری مطبوع.
مک کلند نیازهای فردی را در طبقاتی که معرف نیاز به پیشرفت، عضویت و قدرت است دسته بندی کرد. نیاز به پیشرفت آرزوی انجام وظیفه یا تکلیف به شکل مؤثرتر است؛ نیاز به عضویت بازتاب آرزوی برخی افراد است برای تماس نزدیک و فرهنگی با همکاران و نیاز به قدرت نمایان گر آرزوی فرد است به تسلط یا نفوذ بر دیگران. مک کلند طی تحقیقات خود مدیرانی را شناسایی کرد که به طور نسبی واجد این سه نیاز بودند؛ بنابر این نتیجه گرفت مدیرانی که نیاز به قدرت در آنها بالا و نیاز به عضویت در آنها پایین است، احتمال موفق بودنشان بسیار است. قابلیت انتقال و تعمیم این نتیجه گیری به بنگاههای مشارکتی، همانند آموزش و پرورش، چندان روشن نیست؛ اما مطالعات مک له لند بر این نکته تأکید دارد که برانگیختگیهای رفتاری قابل شناسایی هستند و به کمک انگیزههای مناسب میتوان آنها را تعدیل کرد. نکتهي اخیر از نقطه نظر تحلیل انگیزشی فوق العاده حائز اهمیت است؛ زیرا مدیران به بهرهگیری از بر انگیختگیهای موجود نیاز دارند، اما ممکن است مایل باشند به خلق الگوهای انگیزشی جدید نیز همت گمارند (کمرر و ویندهام، به نقل از نفیسی، 1378: 86-85).
نظریهي انگیزش پیشرفت مک کلند و اتکینسون
شاید هیچ انگیزهي آموختهاي بهاندازه انگیزش پیشرفت یا انگیزش موفقیت مورد بحث و پژوهش روانشناسان تربیتی قرار نگرفته است؛ احتمالاً به این سبب که هر شخص در هر کاری که انجام میدهد همیشه تلاش میکند موفقیت مطلوب به دست آورد و از پیشرفت مطلوب برخوردار شود، که این موفقیت و پیشرفت چندین نیاز او را همزمان ارضا خواد کرد و خود نیز به احتمال زیاد مقدمهي موفقیت ها و پیشرفتهای دیگر خواهد بود.
انگیزهي پیشرفت در همهي مقاطع تحصیلی و تقریباً برای همهي محصلان مطرح است که ناکامی در آن طبعاً موجب اضطراب محصل خواهد شد و گاهی ناکامی در پیشرفت تحصیلی، مشکلات عمدتاً روان شناختی دیگری برای آن محصل به وجود خواهد آورد. انگیزهي پیشرفت طبعاً مستلزم توانایی برتر و تلاش بیشتر است.
روان شناسی که احتمالاً بیش از اکثر روانشناسان دربارهي نیاز به پیشرفت یا انگیزش موفقیت مطالعه و بحث کرده است دیوید مک کلند (1917) است که نظریهي جامعی دربارهي انگیزش پیشرفت مطرح کرده است. به نظر این روان شناس، آدمی در دوران رشد و تکامل خود نیاز به پیشرفت یا موفقیت را کسب کرده است. او برای نشان دادن درجه و میزان اختلاف این نیاز میان افراد بشر پژوهشهایی انجام داده است.
روان شناس معروف دیگری که در طرح و گسترش نظریهي انگیزش پیشرفت سهم بسزایی دارد اتکینسون است که انگیزش پیشرفت مورد بحث مک کلی لند را با عقاید و تصوراتی دربارهي سطح آرزوهای شخص ترکیب کرد. اتکینسون چنین فرض میکند که تفاوتهای افراد در نیروی نیاز به پیشرفت را میتوان با نیروی نیاز به اجتناب از شکست173 مقایسه کرد. به نظر او بعضی از مردم موفقیت یا پیشرفت خود را جهت میدهند و برخی دیگر از شکست خوردن دارای درجهي بالای اضطراب هستند. این روان شناس همراه لیت وین ضمن آزمایشی نشان دادند که افراد رهنمودهي موفقیت احتمالاً برای تحمل و حل دشواری کاری که می خواهند انجام دهند، بی درنگ هدفهای شخصی را پیش بینی میکنند. بنا بر این شانس موفقیت ایشان تقریباً 50 درصد است، در حالی که رهنمودهي اضطراب هدفهایی در سطح بالا یا پایین دارند (در کار سخت شکست می خورند و کسی هم نمیتواند ایشان را سرزنش کند مطمئن هستند که در کارهای آسان موفق خواهند شد). به عقیدهي اتکینسون علاقه به پیشرفت و موفقیت تحت تأثیر احتمال موفقیت و جذبهي پیشرفت به سوی آن قرار دارد. نیاز شدید اجتناب از شکست، احتمالاً در افرادی پیدا میشود و گسترش پیدا میکند که شکست را تکرار میکنند و هدفهای فراسوی آنچه میاندیشند که میتوانند به آن برسند، برای خود انتخاب میکنند(شعاری نژاد، 1378: 97-96).
نظریهي مورای
هنری مورای نخستین نظریه پرداز شخصیت به این مجادله علاقه مند بود که آیا شخصیت به صورت ساختار صفات بهتر توصیف میشود یا به صورت پویاتر بر حسب نیازها یا انگیزهها بهتر توصیف میگردد از نظر مورای بسیاری از رفتارها، نه همهي آنها توسط مجموعهاي از نیازهای انسانی همگانی کنترل میشود. مهمترین کمک مورای به مطالعهي انگیزش، مفهوم نیاز اوست و نیازها پایهي فیزیولوژیکی دارند و نیازهای زیست شیمیایی را در مغز درگیر می سازند. نیازها یا از فرایندهای درونی و یا از وقایع بیرونی ناشی میشوند ولی همهي نیازها در شخص تولید تنش میکنند و شخص برای کاهش تنش با ارضا نمودن نیاز عمل میکند هر ُفرد را میتوان صاحب مجموعهي مشخص از نیازهای اساسی در نظر گرفت که رفتارش را جهت ارضای آن نیازه که برای شخصیتش حیاتی هستند نیرو بخشیده و هدایت میکند. برخلاف رویکردهای شناختی مفهوم نظریه مورای بیشتر متأثر از مدلهای بیولوژیکی بود تا فیزیکی. بر طبق نظر وی محیط میتواند نیاز را بروز دهد و میتواند موانعی در جهت بازداری از نیاز و رفتار مربوط به هدف ارائه دهد. او بین محیط ادراک شده و محیط مورد هدف فرق می گذارد به نظر مورای چیزی که اهمیت دارد محیط ادراک شده است افراد بر اساس ادراک خویش از محیط اطراف عمل میکنند. مورای فهرستی از نیازهای انسانی را تهیه کرد که عبارت بود از: نیازهای متضاد174 (مثل تسلط و دنباله روی)، نیازهای عقلی (مثل درک کردن175)، نیازهای تلاش (مثل پیشرفت)، نیازهای اجتماعی (مثل مهرورزی) و نیازهای دفاعی (مثل تحقیر گریزی176) در نظام مورای جفت بودن نیازها مهم بودند زیرا وی معتقد بود تمام نیازها تااندازهاي با یکدیگر هماهنگند یک نیاز امکان دارد با نیاز دیگری در تضاد باشد، امکان دارد نیازهای دیگر در هم ادغام شوند (مثل پرخاشگری و تسلط) در حالی که نیازهای دیگر ممکن است یکدیگر را تسهیل نمایند (مثل پیشرفت و عمل متقابل). تعریفی که مورای از نیاز ارائه میدهد این است: میتز تصور آدمی از نیرویی است که در مغز جای دارد واندیشه و عمل را چنان تنظیم میکند که وضعیت موجود نامطلوبی را به جهت موجب گردد، تصادفی و خود به خودی نیست. مقصود از وضعیت نامطلوب این است که نیاز زادهي نارضایتی است و آدمی را به سوی هدف رضایت بخش متوجه می سازد(کوثری، 1390).
انگیزش پیشرفت و ویژگیهای شخصیتی همبسته با آن
در سالهای پس از پژوهش اولیهي مک کلند مطالعات زیادی انجام گرفت تا ماهیت و اثرات انگیزش پیشرفت را بررسی کنند. برخی از این گونه مطالعات، ویژگیهای شخصیتی افرادی را بررسی و کشف کردند که دارای انگیزش پیشرفت زیاد بودند، بدین معنی که چنین افرادی از راههای ویژهي معینی عمل میکنند. در نتیجهي پژوهشهای شایان توجهی که در خلال سال ها انجام گرفت، یافتههای زیادی در مورد ماهیت شخصی که زیاد پیشرفت گراست به دست آمد.
افرادی که انگیزش پیشرفت در آنها بالاست، علاقه مند به برتری، به خاطر برتری هستند و نه به خاطر پاداشی که به دنبال دارد. آنها روی یک تکلیف به سبب پولی که به عنوان پاداش به دنبال دارد، کار نمیکنند. آنها نقش ها را بر اساس فرصتهایی که برای برتری فراهم میکنند ارزیابی میکنند. علاقهي پیشرفت در آنها از کار کردن با گروه متأثر نمیشود بلکه از کار کردن برای خود اثر میگیرد. آنها ترجیح میدهند به جای دوستان خود، متخصصان را برای دستیاری برگزینند. آنها موقعیتهایی را ترجیح میدهند که بتوانند برای نتایج کوششهای خود، مسئولیت شخصی بپذیرند. آنها مایلند سرنوشت خود را، خود کنترل کنند نه این که امور را به دست تقدیر، شانس و یا بخت بگذارند. آنها دوست دارند که بر اساس ارزشیابی ها و تجربه های خود و نه بر اساس عقاید دیگر داوری های مستقلی داشته باشند. اشخاص پیشرفت گرا اهداف خود را پس از ملاحظهي احتمال موفقیت، از راههای گوناگون تعیین میکنند. اهداف آنها خطرات احتمالی متوسطی را در بر می گیرند، به گونهاي که کوششهای آنان محکوم به شکست است و نه ضمانت کنندهي موفقیت. اهداف آنها رقابت آمیز بوده و نتایج آنها کاملاً نامطمئن هستند. افرادی که انگیزش پیشرفت در آنها زیاد است، بیشتر نگران آیندهي میان مدت هستند تا دراز مدت. آنها چشمانداز طولانی تری از زمان آینده دارند. از آینده انتظار بیشتری نشان میدهند و پاداشهای بزرگتر آینده را بر پاداشهای کوچکتر حال ترجیح میدهند. شاید به سبب این آگاهی دقیق از گذشت زمان است که به نظر این افراد، زمان به سرعت می گذرد و احساس میکنند که زمان بسنده برای انجام هر چیز را ندارند. آنها برای این که پیشرفت به سوی اهداف خود را همچنان ادامه دهند، دوست دارند دربارهي چگونگی پیشرفت خود، پس خورد فوری، منظم و واقعی دریافت کنند (بال به نقل از مسدد، 1373: 81-79).
پیشرفت و تفاوتهای جنسی
از لحاظ آموزشی زنان در کلاسهای پایین مدرسه معمولاً جلوتر از مردان هستند، لیکن در سطوح عالی تحصیل، این وضع معکوس میشود و غالباً مردان جلوتر از زنان میشوند. به عقیدهي روانشناسان ، این تفاوت عمدتاً ریشهي فرهنگی دارد نه زیست شناسی (ژنتیک). به این معنا که جامعه کلاً از مردان انتظار دارد که پیشرفت زیاد داشته باشند و موفق شوند. افزون بر این غالباً به مردان فرصتهای زیاد پیشرفت داده میشود و برای موفقیت و پیشرفتشان پاداش زیادی تعلق میگیرد. چنآن که مرتباً مستقیم و غیر مستقیم، به مردان گوشزد و یادآوری میشود که نان آور خانواده هستند یا خواهند شد و باید موفق شوند تا از عهدهي انجام دادن مسئولیت مذکور برآیند. حتی در جامعهي ما (ایران) غالباً به مردان یادآوری اکید میکنند که سرنوشت و وضع اجتماعی همسر و فرزندان به کوششهای شوهر یا پدر خانواده بستگی دارد، و چگونگی تلاشهای اوست که چگونگی آیندهي ایشان را رقم می زند (همان، 82).
پژوهشهای انجام شده در زمینهي انگیزش پیشرفت
در پژوهشی تحت عنوان “رابطهي انگیزش پیشرفت و خود پنداشت با پیشرفت تحصیلی دانشآموزان پایهي هشتم در درس علوم بر اساس نتایج «تیمز- آر»” که توسط غلامی و همکاران در سال 1385 انجام شد جامعهي مورد بررسی شامل 38 کشور و نمونه 187000 دانشآموز پایهي هشتم بودند که به روش نمونه گیری خوشهاي دو مرحلهاي انتخاب شده بودند دادههای این پژوهش به وسیلهي دو پرسشنامهي 146 سؤالی علوم و پرسشنامهي فردی دانشآموز جمع آوری شد و برای تجزیه و تحلیل نتایج پژوهش از تحلیل واریانس یک راهه و تحلیل واریانس رتبهاي کروسکال والیس و آزمون t مستقل استفاده شد. نتایج پژوهش تفاوت معنادار بین انتظار برای ادامهي تحصیل و خود پنداشت با پیشرفت تحصیلی دانشآموزان را نشان داد ولی بین بازخورد، علاقه و ادراک دانشآموزان از اهمیت علوم، زمان مطالعهي خارج از خانه و جنس دانشآموز با پیشرفت در این زمینه تفاوت معناداری مشاهده نشد (غلامی و همکاران، 1385).
در پژوهشی تحت عنوان “رابطهي سبک تفکر177 و خود – تنظیمی با انگیزش پیشرفت” که توسط کدیور و همکاران در سال 1388 انجام شد، نمونهاي شامل 200 دانشآموز مقطع راهنمایی به روش نمونه گیری چند مرحلهاي انتخاب شد. برای سنجش سطح تفکر از پرسشنامهي 24 سؤالی استرنبرگ- واگنر(1992) و برای سنجش خود – تنظیمی ازمقیاس 14 سؤالی بوفارد ودیگران (1995) و برای سنجش انگیزش پیشرفت از پرسشنامهي انگیزش پیشرفت هرمنس (1970) استفاده به عمل آمد. نتایج نشان داد که بین دو متغیر سبک تفکر و خود – تنظیمی رابطهي مثبت و معناداری وجود داشت. به علاوه نتایج حاصل از محاسبهي رگرسیون چند متغیره نشان داد که بازگشت واریانس نمره انگیزش پیشرفت از روی سه متغیر سبک تفکر اجرایی، قضایی و
