
دارد؟ آیا مجازات های اسلامی مخالف حیثیت و کرامت انسانی است یا برعکس، قوانین اسلامی نشأت گرفته از رأفت و رحمت الهی است و با هدف هدایت بشر جهت تکامل و تعالی انسان، تشریع شده و کاملاً با کرامت انسانی سازگار است؟ دو تئوری و دو دیدگاه کاملاً متضاد در پاسخ به این پرسش وجود دارد:
تئوری
این تئوری معتقد است: مجازات های اسلامی مخالف کرامت انسانی تشریع شده و اجرای آن ها با حفظ حیثیت انسانی سازگاری ندارد. برخی مجازات ها که به عنوان عوامل خشونتزا و مخالف کرامت انسانی معرفی شدهاند، مجازات های شرعی شامل: رجم، قطع دست سارق، نفی بلد، شلاق زدن و قصاص میباشد. برخی نیز ابهام در تعریف «مهدورالدم» و«مرتد» را زمینه ساز خشونت می دانند. همچنین در گزارش گالیندوپل و نیز در قطعنامه 202/49 سازمان ملل علیه جمهوری اسلامی ایران، از اعدام، شکنجه و رفتار یا مجازات خشن غیرانسانی یاد شده و مجازات های بدنی مانند شلاق، مصداق شکنجه دانسته شده است که برخلاف حیثیت و کرامت ذاتی انسان است و موجب تحقیر و پستی او میشود.
بر این اساس و با فرض این که قوانین و مقررات اسلامی مخالف کرامت و حیثیت انسانی هستند دو نگرش و دو رویکرد کلی به وجود آمده است: یک رویکرد، اساساً مجازات را برخلاف شأن انسانی می داند و از بنیان مخالف اجرای مجازات است.
اگر قبول کنیم که مجرم عضو فاسدی نیست که باید قطع کرد و به دور انداخت لامحاله باید گفت: مجرم یک بیمار بوده و باید بیماریاش را شناخت و با درمان از طریق داروی مناسب ـ که ضرورتاً مجازات نیست ـ او را شفا بخشید… اجرای مجازات علیه مجرم، عدم تناسب میان بیمار و درمان را بیان میکند. کسانیکه به علت عدم وقوف از چگونگی درمان جز به مجازات نمیاندیشند در حقیقت استفاده از داروی مسمومی نمودهاند که به درمان آن هیچ امیدی نیست.
طبق رویکرد دوم باید قوانین کیفری اسلام اصلاح گردد و بر مبنای اجتهاد در هر دوره و زمانی این قوانین تغییر یابد.
بنابراین طبق تئوری نخست اولاً: مجازاتهای اسلامی مخالف کرامت انسانی است و ثانیاً راه حل این است که یا باید از اساس مجازاتها را لغو کرد و یا به اصلاح و تغییر آن همت گماشت.
نقد این تئوری
این تئوری در ضمن استدلال دیدگاه دوم نقد و ابطال خواهد شد. اما در نقد رویکردهای آن که به ارائه راه حل پرداخته بودند یادآوری نکاتی ضروری است. در نقد رویکرد اول باید گفت: رد و نفی کامل مجازات هرگز به صلاح فرد و جامعه نیست. به کار بستن قوانین جزایی در جامعه در کنار استفاده از روشهای اصلاحی و تربیتی لازمة رشد جامعه و حفظ نظم و انضباط است.
قوانین جزایی برای تربیت مجرمین و برقراری نظم در جامعهها، ضروری و لازم بوده هیچ چیز دیگری نمی تواند جانشین آن شود. اینکه برخی می گویند به جای مجازات مجرم را باید تربیت کرد و به جای زندان باید دارالتأدیب ایجاد نمود، مغلطه است، تربیت و ایجاد دارالتأدیب بی تردید لازم و ضروری بوده تربیت صحیح مسلماً از میزان جرایم می کاهد. همچنان که نابسامانی اجتماعی یکی از علل وقوع جرایم بوده برقراری نظامات اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی صحیح نیز به نوبه خود از جرایم میکاهد ولی هیچ یک از این ها جای دیگری را نمیگیرد نه تربیت و نظامات عادلانه جانشین کیفر و مجازات می شود و نه کیفر و مجازات جانشین تربیت صحیح و نظام اجتماعی سالم. هر اندازه تربیت درست و نظام اجتماعی عادلانه و سالم باشد باز افراد یاغی و سرکش پیدا می شوند که تنها راه جلوگیری از آن ها مجازات و کیفر است که احیاناً باید سخت و شدید باشد. از طریق تقویت ایمان و ایجاد تربیت صحیح و اصلاح جامعه و از بین بردن علل وقوع جرم از میزان جرایم و جنایات می توان تا حدود زیادی کاست و باید هم از این راهها استفاده کرد، ولی نمی توان انکار کرد که مجازات هم در جای خود لازم بوده و هیچ یک از امور دیگر اثر آن را ندارد. بشر هنوز موفق نشده و شاید هیچ وقت موفق نشود که از طریق اندرزگویی و ارشاد و استفاده از سایر وسایل آموزشی و پرورشی بتواند همه مردم را تربیت کند و امیدی هم نیست که تمدن و زندگی مادی کنونی بتواند وضعی را به وجود بیاورد که هرگز جرمی واقع نشود. تمدن امروز نه تنها جرایم را کم نکرده بلکه به مراتب آن ها را بیشتر و بزرگ تر کرده است.
براساس دیدگاه دوم اساساً مجازاتهای اسلامی مخالف کرامت انسانی نیست. در شریعت اسلامی «بایدها» از «هستها» سرچشمه میگیرد و در واقع نوعی «ضرورت بالقیاس» بین «عمل» و «هدف» وجود دارد. شارع با لحاظ رابطهای که بین نظر و عمل وجود دارد احکامی را در راستای تأمین منافع دنیوی و اخروی افراد جامعه صادر کردهاست. این نگرش، مبتنی بر این اعتقاد است که خداوند نسبت به بندگان خویش رحمت و محبت دارد. محبتی که در جای جای زندگی بشر و حیات طبیعی مشهود است. این محبت همان خیر رساندن است و اقتضای این خیر رسانی در بعضی موارد بیان احکامی است که به ظاهر تند و درشت هستند؛ اما از بعد دیگر این نیز رحمت الهی میباشد. این رأفت و رحمت فراگیر الهی، اقتضا میکند: آن جا که مانعی در برابر هدایت انسان ها وجود دارد، آن را بردارد، حتی اگر در ظاهر درشت و مخالف کرامت انسانی به نظر آید. در نگاهی فراگیر این بالاترین رفق و مدارای اسلامی است که سازگاری کامل با کرامت انسانی دارد.
طبق این نگرش نمیتوان مجازات اسلامی را از یک زاویة تنگ مورد بررسی قرار داد و انگ خشونت و مخالفت با کرامت انسان به آن زد. مجازات اسلامی از این حیث دقیقاً مشابه کار پزشک است که برای علاج بیمار راهی جز جراحی و مثلاً قطع عضو او ندارد. هیچ کس نمی تواند انگ خشونت به او بزند و کار پزشک را مخالف کرامت و حیثیت انسانی تلقی کند و او نیز حق ندارد از ترس قضاوت های نادرست و ملامت های بیجا نظارهگر تلف شدن مریض باشد و دست به جراحی نزند.
اسلام دین رحمت و رأفت است اما این رأفت نسبت به شخصی که حدود الهی را زیرپا میگذارد خلاف رأفت است. اقدام شخص خاطی به کرامت مؤمنان و خود او لطمه وارد میکند. اجرای رأفت در مورد این شخص نوعی قساوت است. اجرای مجازات دربارة او باعث نجات از عذاب اخروی است و این عین رحمت است. و بر اساس قانون کلی الهی هیچ رحمتی بدون زحمت حاصل نمیشود و رسیدن به آخرت نیازمند تحمل این زحمت میباشد.
1-3-3- اعتقادات دینی واسلامی
انسان موجودی است دو بعدی و همواره میان دو بینهایت (صعود و سقوط) در حال پیمایش و سیر است. بر اساس فطرت انسانی و حکومت خداوندی صعودیان را پاداش و هبوطیان را کیفر و جزا همراهی میکند. تاریخ زندگی اجتماعی بشر فرازها و فرودهایی را تجربه کرده است. در عصر زندگی ابتدایی هر فرد و اجتماعی در صدد پیدا نمودن لقمهای نان حیات خویش را سپری مینمود و با کمترین توقع و پیچیدگی آرزوها و آمال با صداقت و بساطت گذران زندگی میکرد. کم و بیش آرزوها و امیال بشر بیشتر و پیچیدهتر گشت و ناخودآگاه حس برتریجویی و استخدام و بهرهکشی نیز فزونی یافت و زمینه و بستر تضاد و تصادم در حیات اجتماعی بیش از پیش افزایش یافت.
استعدادها ظرفیتها و تواناییهای بشر به جانب خلاقیت و ابتکار رشد و نمو کرد و روز به روز بر مطالبات و خواستههای نو او افزوده شد. مطالبات بیشتر و در نتیجه تسخیر طبیعت نوعی بهرهکشی از همنوعان را نیز به همراه داشت.از یک سو بهرهکشی بیسرانجام از یکدیگر زمینهساز تصادمهای اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و نظامی شد و از سوی دیگر نابرابریها در استخدام و استعمار تا جایی فزونی یافت که دیگر تحمل ناپذیر شد و ثمرة بیعدالتی به شکل جنگ و انتقامجویی خود را به منصة ظهور رسانید.
آنچه در این رخدادهای تاریخی حائز اهمیت است، این است که در مواردی یک قتل و جنایت از جانب شخصی موجب انتقامجوییهای بیحد و حصر از طرف قبیله و حامیان مقتول گشته و سالیان متمادی پروندة جنایت در قالب انتقام آن هم به شکل جمعی و قبیلهای ادامه داشته است.با رشد و تکامل بشر در زمینههای اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی، کم کم دوران انتقام جمعی پایان یافت و قدرت عمومی به نام «دولت» شکل گرفت و جرایم جنبة شخصی یافت بدین معنا که هر کس جرمی را مرتکب شد باید خودش مورد مجازات قرار بگیرد و کسان و نزدیکان او نباید مورد تعرض واقع شوند. و همین امر جانمایة مجازات در اسلام را تشکیل میدهد. با اهتمام به این نکته که حاکمیت بر جهان و انسان از آنِ خداوند است و عالم محضر خدا است انسان نباید در محضر چنین ربّ و آفریدگاری معصیت کند. به هر میزانی که انسان به گزارهها و آموزههای دینی و الهی باور داشته باشد کمتر آسیبپذیر و خطاکار خواهد بود. به میزانی که در باورها و اندیشههای دینی و جهانبینی انسان تردید و یا تزلزل رسوخ کندانسان آسیبپذیرتر است و نقش جهانبینی در او کمرنگ شده و با چالشهای فکری، فرهنگی و اجتماعی مواجه خواهد شد و خطرات و آسیبها او را تهدید خواهد کرد. بنابراین نقش و تأثیرگذاری جهانبینی در فکر، فرهنگ، اجتماع، سیاست و اقتصاد فوقالعاده است. و این حقیقتی انکار ناپذیر است در تأثیرگذاری جهانبینی، در حیات مادی و معنوی، هیچ انسان منصف و آگاهی شک ندارد به عبارت دیگر:
بی تردید توحید و یکتاپرستی تنها یک امر درونی نیست بلکه اعتقاد به حاکمیت الله دارای آثار عملی در حیات مادی معنوی و زندگی اجتماعی است و هرگونه فعالیت انسان را تحت الشعاع خود قرار میدهد.
در حقیقت تفاوت نظام اسلامی با دیگر نظامهای مادی در همین ضمانتهای اجرایی فکری اعتقادی و درونی است.اسلام جهت تربیت و اصلاح جامعه و ایجاد فضایل و محو رذایل احکام اخلاقی را مؤثر دانسته و مورد تأکید قرار داده است. اسلام تلاش دارد تا انسان را به فطرت پاک او بازگرداند و برای ریشهکن ساختن جرایم و رذایل و نشر فضایل و فرهنگ معنویت همواره بر قواعد اخلاقی و رعایت آن تأکید میورزد.
حقاً که هدف از بعثت پیامبر رحمت نیز تأمین و تکمیل کردن فضایل اخلاقی بر شمرده شده است:
«إنی بعثت لاتمّم مکارم الأخلاق».و نیز از منظر قرآن کریم هدف از بعثت انبیا و رسولان الهی تزکیه و تهذیب نفس انسان بیان شده است.﴿هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمْ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ﴾ او کسی است که در میان جمعیت درس نخوانده رسولی را از خودشان برانگیخت تا آیاتش را بر آنها بخواند و آنها را پاکیزه کند و کتاب و حکمت بیاموزد.از امتیازات اندیشه و تفکر اجتماعی اسلام، جهت کاهش جرم و تبهکاری در جامعه تأسیس نهاد ارزشمند امر به معروف و نهی از منکر است. نقش تأثیرگذاری و بازدارندگی این نهاد ارزشمند اجتماعی در ساختهای فردی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی جهت افزونی فضایل و زدودن رذایل بر کسی پوشیده و پنهان نیست.
فصل دوم – مجازات فرزند کشی در حقوق ایران
2-1-بررسی جرم فرزند کشی در حقوق ایران
قانونگذار اسلامی بر مبنای روایات معتبر و صحیحه وارده از معصومین علیهما السلام و به پیروی از آرای فقهای شیعه و اغلب فقهای اهل تسنن در ماده 220 قانون مجازات اسلامی مقرر داشته است: «پدر یا جد پدری که فرزند خود را بکشد قصاص نمی شود…» البته این به معنای مصون بودن پدر از تعقیب کیفری نیست، اداره حقوقی قوه قضائیه هم در نظریه شماره 9076/7 – 7/1/1368 آورده است« اقدامات والدین و… به منظور تادیب یا محافظت اطفال جرم نیست، مشروط به اینکه در حدود متعارف تادیب و محافظت باشد و نیز برابر ماده 16 قانون حدود و قصاص پدر یا جد پدری که فرزند خود را بکشد فقط به پرداخت دیه قتل به ورثه مقتول محکوم و تعزیر می شود. بنابراین به موجب این دو ماده چنانچه پدری فرزند خود را به قتل برساند قابل تعقیب کیفری می باشد.. .»
نکته دیگر در ماده 220 ق.
