
نثار افشان هر خوان و زكات استان هرخاني(21)
شاعران قديم موجودات عيني از قبيل سايه و ماه و نسيم صبا را به بيماري توصيف نمودهاند. مجير در اين بيت سايه را به علت اضطراب و وجود شبهوارش به داشتن مرض و دق وصف كرده است. و نيز آفتاب را به علت اينكه هميشه سوزان است و گويي تب دارد به داشتن مرض استسقا متصف كرده است.
در بيت صنعت تشخيص و اغراق و مبالغه وجود دارد.
معني بيت: قسم به ساية نو كه اگر لطف سايهات دست به معالجه ببرد، از سايه و افتاب مرض دق و استسقا را زايل مي كند.
74)به پرچم حبشي شكل رايتت كه ظفر به هندويش ميان بسته ميرود عمدا
پرچم: در اصل به معني زوايد و منقولههاي سياه رنگي است كه بر حاشيهي رايت و علم آويزان بوده است و به جهت سياهي رنگ حبشي شكل خوانده شده است.
بين حبشي و هندو تناسب و بين رايت و پرچم تناسب وجود دارد.
معني بيت: قسم به پرچم رايت تو كه سياهرنگ است، پيروزي و فتح و ظفر، غلام رايت تست.
(يعني فتح و ظفر وابسته به پرچم تو و ملازم آن است و پيروزي همواره بر ركاب تست).
75)به تير چار پر شاه در كمان سه پي كزوست شش جهت خاك تنگ بر اعدا
تير چار پر: نوعي تير كه چار پر دارد (فرهنگنامه شعري).
چو تير چارپرش سر برد به حلق عدو سه روح خصم برون آيد از ره سوفار
(ديوان مجير، ص، 99).
كمان سه پي: احتمالاً كماني بوده است كه براي برد بيشتر تير، سه زه بر آن تعبيه ميكرده اند.
شش جهت خاك؛ شش جهات جهان: شش سوي عالم كه مشرق و مغرب و شمال و جنوب و سمتالرأس و سمتالقدم باشد. (فرهنگنامه شعري) نيز قصيدهي 17، بيت 23.
بين چار، سه و شش مراعات النظير يا تناسب وجود دارد.
همچنين بين تير، پر و كمان تناسب وجود دارد.
معني بيت: قسم به پيكان چار پر تو اي پادشاه كه به وسيلهي كمان سه زه پرتاب ميشود و عرصة شش جهات جهان مادي به وسيلة آن بر دشمنانت تنگ ميگردد.
76)به صدمة نفس سرد من ز گرمي تو كزوست خرقة نه توي آسمان يكتا
خرقة نه توي آسمان: كنايه از افلاك (فرهنگنامه شعري).
بين سرد و گرم طباق وجود دارد.
بين نه و يك تناسب و نيز در مصرع دوم، تشخيص وجود دارد. (آسمان به صوفييي مانند شده…)
معني بيت: به آه سرد من كه به واسطة گرم رفتاري و محبت تو در آسمان بلند ميشود و اين آسمان نه طبقه كه همچون خرقة كبود و نه توي صوفيان است، در مقابل آه من پيراهن يكتا و يك لاي بيش نيست (يعني آه من به واسطة محبت تو از نه طبقة آسمان ميگذرد).
77)بدين خطاب كه نه مردهام نه زنده بدو خجل بمانده و عاجز ميان خوف و رجا
خوف و رجا: قصيدهي3، بيت 1.
بين خوف و رجا و مرده و زنده طباق وجود دارد.
معني بيت: و به خطاب و شعر من در مدح تو كه نه شايستهي تست و نه ميتوانم با آن شاد دل باشم و نه دل از تو بركنم. از خطاب و سخن خود شرمسارم و در ميان اميد و نااميدي دست و پا ميزنم.
78)بدردم از چه من؟ از آرزوي خدمت تو كه جز لقاي تو آنرا مباد هيچ دوا
ميان درد و دوا صنعت تضاد و نيز تناسب وجود دارد.
معني بيت: من در هواي خدمت آستانة تو دردمند و رنجورم كه اين رنجوري مرا جز ديدار تو هيچ دوايي مباد.
79)به شعر من كه بدو گر كنند نسبت سحر صدقت بانگ برآيد ز كوه وقت صدا
صدقت: قصيدهي 3، بيت 34 .
چون كوس دعوت او پر كرد گوش جهان از كوه بانگ صدقت آمد بجاي صدا (ديوان مجير،ص11)
معني بيت: اگر به شعر من نسبت سحر و جادو را بدهند، از كوه هنگام برگشت صوت، بانگ تصديق اين سخن برآيد.
80)بخوردم اين همه سوگند و باز ميگويم به ذات پاك مهيمن به عزّ عزّ خدا
81)كه زرق خالص و بهتان محض بود آن فصل كه نقل رفت از آنها كه كرده اند آنها
مهيمن: آنكه ايمن كند ديگري را از خوف، و گواه صادق، و اين يكي از اسماء الهي است (تعليقات ديوان مجير).
اِنها كردن: خبر دادن، بطور محرمانه و مخفيانه خبر دادن.
بين آنها و اِنها، جناس اقتضاب (اختلاف مصوت بلند و كوتاه) يا ناقص وجود دارد.
معني بيت: (دو بيت موقوف المعاني است) اين همه سوگند خوردم و دوباره ميگويم، قسم به ذات پاك خداوند مهيمن ايمن گرداننده بندگان از خوف، و قسم به عزّت خداوند عزيز، كه آن فصلي كه آنها (منهيان) خبر داده اند همه دروغ و بهتان محض است.
82)نه گفتهام نه گذشته است بر دلم هرگز نه كرد هيچ كس از بنده آن سخن اصغا
معني بيت: {آن سخناني را كه بهتان گويان به من نسبت ميدهند} نه من آن سخنان را گفتهام و نه هرگز از دلم گذشته است و نه تا به حال كسي آن سخنان را از من شنيده است.
83)حديث من ز مفاعيل و فاعلات بود من از كجا سخن سر مملكت ز كجا
مفاعيل فاعلات: مقصود شعر و سخن موزون است، مجاز جزء و كل (ذكر جزء و ارادة كل).
اين بيت جزو ابيات و امثال ساير گشته است.
معني بيت: من فقط سخنم و كارم شعر و شاعري است. من كجا و سخن گفتن از اسرار مملكت كجا؟
84)و گر شدم دو زبان همچو سوسن آن بهتر كه چون بنفشه زبانم برون كشي ز قفا
سوسن: گل سوسن با گلبرگهاي زيبا و درشت به رنگهاي مختلف؛ در ادب فارسي نوع سفيد آن عموماً مورد توجه است و از آن جهت كه كاسبرگهاي آن، همانند گلبرگها (گلبرگ سفيد) است، در ادب فارسي غالباً با صفت ده زبان توصيف شده است (21). سوسن با داشتن ده زبان (گلبرگ) خاموش و لال است.
زبان بگشاي چون گل روز كي چند كزين كردند سوسن را زبان بند
(خسرو و شيرين، ص 30، به نقل از فرهنگ اشارات)
بنفشه:قصيده ي 5، بيت 35 .
كه چون بنفشه زبانم برون كشي ز قفا: قصيده ي 5، بيت 35 .
دو زبان بودن سوسن: در اينجا كنايه از دو گونه سخن گفتن و يكي نبودن دل وزبان و دروغگويي.
بين سوسن و بنفشه مراعات النظير وجود دارد.
در بيت صنعت تشخيص وجود دارد.
معني بيت: اي پادشاه كامران، اگر من در اين ادعاي بي گناهي خود مانند سوسن دو زبان و دروغگو باشم و دل و زبانم يكي نباشد، رواست كه مانند بنفشه زبانم را از قفاي گردنم بيرون كشي.
85)من از كجا چه سگم، كيستم چه خوانندم كه پيش دل بود از چون مني غبار ترا
معني بيت: اي پادشاه! من سگ كه باشم و به من چه بگويند، اگر خاطر منور و دل آيينه وار تو از وجود و سخن من به غبار كدورت آلوده گردد.
86)شها تو شير خدايي من آن سگ در تو كه بي گناه تر از گرگ يوسفم حقّا
گرگ يوسف بي گناهي: اين مثل است كه گويند:”گرگ دهن آلوده و يوسف ندريده”.
و برادران يوسف گفتند:” اي پدر! ترا چه ميشود؟ كه ما را بر يوسف امين نميداري و بي گمان ما بر او نيك خواهيم، فردا او را با ما بفرست تا نيك بخورد و بازي كند، و البته ما از او نگهداري ميكنيم. پدر گفت: براستي مرا غمگين ميسازد كه شما او را ببريد و مي ترسم كه شما از او غافل باشيد و گرگ او را بخورد، گفتند: در حالي كه ما گروهي هستيم اگر گرگ او را بخورد ما زيانكار باشيم، چون او را بردند و همداستان شدند كه او را به چاه افكنند و شبانگاه كه نزد پدرشان آمدند در حالي كه ميگريستند گفتند: اي پدر، ما رفتيم كه بر يكديگر سبقت بجوييم و يوسف را نزد كالاي خود گذاشتيم و گرگ او را خورد اگر چه تو سخنان ما را باور نميكني. و پيراهن يوسف را آوردند كه بر ان خون دروغين بود.
ابوعبدالله بن حجاج كاتب گفته:
قد اذنب القوم و الزمته كانّهم اولاد يعقوب
اذ جعلوا يوسف في جبه واوقعوا الذنب علي الذّئب
ترجمه: قوم مرتكب گناه شده اند در حالي كه تو او را لازم گرفته اي ، گويا آنان فرزندان يعقوب هستند كه چون يوسف را در چاه انداختند گناه را بر گردن گرگ افكندند.
و جاحظ از ابو علقمه روايت مي كند كه اسم گرگ يوسف رغمون بوده است. (تعليقات ديوان مجير، ص 489)
معني بيت: اي شاه بزرگوار! تو شير حقي و من سگ درگاه توام (نگهبان و مراقبت درگاه توام).
{و در خصوص سخناني كه به من نسبت ميدهند} به راستي كه من بي گناهتر از گرگ يوسف هستم.
87)و گر به سهو خطايي كه آن مباد برفت تو عفو كن كه ز تو عفو به، ز بنده خطا
معني بيت: و اگر از روي اشتباه، خطايي كه نبايد از اين بنده سر ميزد، سر زده است، به بزرگي خودت از آن درگذر كه كهتران و بندگان. خطا كنندگاناند و بزرگان شايسته ترند براي بخشش و عفو.
88)به چشم تو كه ز تو نيست چين ابرو خوش بخند و پس به عنايت امان دهم ز عنا
بين عنايت و عنا جناس زايد (مذيل) وجود دارد.
بين ابرو و چشم و بين چين و ابرو تناسب وجود دارد.
معني بيت: قسم به چشمان خوش تو. كه بر ابروي تو، افتادن چين و گره خوش نمينمايد، پس پيوسته شاد باش و بخند و به واسطهي عنايت خود، مرا از رنج و عنا برهان.
89)چو چنگ مدح تو گويم به صد زبان زين پس و گر كني رگم از پوست همچو چنگ جدا
بين زبان، رگ و پوست تناسب وجود دارد.
معني بيت: من هميشه با صد زبان مانند چنگ به مديح تو خواهم پرداخت؛ اگرچه همچون چنگ رگهاي مرا از پوستم جدا كني. (شاعر سيم هاي چنگ را كه بر روي پوست چنگ ميكشيده اند به رگهايي مانند كرده كه از پوست جدا كنند).
90)كسي كه پيش تو جز من نهاد خوان سخن به كاسة سر بي مغز ميپزد سودا
بين خوان، كاسه و ميپزد تناسب وجود دارد.
سودا: (به معني مرض دماغي) با مغز و سر ايهام تناسب دارد.
معني بيت: هر كسي غير از من در محضر تو زبان به سخن بگشايد، از خامي و بي مغزي، سوداي خام و ناروا در كاسهي سر ميپزد و به مراد خود نخواهد رسيد.
91)دم مجير به مدحت زبان مرغانست تو فهم كن كه سليمان تويي به تاج و لوا
معني بيت: دم مجيرالدين در مديح تو همچون زبان مرغان گشوده شده و نغمه پردازي ميكند تو نيز اشارت سخن مرا فهم كن. زيرا تو به واسطهي تاج و رايت خود سليمان زماني و سليمان نيز زبان مرغان را ميفهمد.
92)اگر نبوت اهل سخن كنم دعوي بس است معجز من اين قصيدة غرا
غرا: عبارت فصيح و استوار و منسجم (معين).
معني بيت: اگر من ادعاي پيامبري جرگة اهل سخن و شعرا را بكنم، اين قصيدة فصيح و استوار به عنوان معجزة نبوت من كافي خواهد بود.
93)سزد كه صدر ترا زحمت دعا ندهم چه چيز نيست ترا تا بخواهم آن به دعا؟
صدر: صدر مجلس، پيشگاه (معين).
مصرع دوم استفهام انكاري است.
معني بيت: اي سرور من، سزاوار است كه دعا را مزاحم پيشگاه تو نگردانم چرا كه تو چيزي كم نداري تا دعا كرده و آن را براي تو بخواهم.
94)ازين قدر نگزيرد كه گويم از سر صدق كه باد حاجت و حكمت همه روان و روا
بين روان و روا، جناس زايد (مذيل) وجود دارد.
در اين بيت لف و نشر مشوش وجود دارد.
اين بيت، بيت دعاست.
معني بيت: ولي گزير و چاره اي از اين نيست كه با صداقت بگويم حاجت و حكم تو در همه جا روان و روا باد.
منابع قصيدة 4
1-مولوي، جلالالدين، كليات شمس يا ديوان كبير، مصحح بديع الزمان فروزانفر، امير كبير، تهران، چاپ دوم، 2535.
2-ملّاح، حسينعلي، حافظ و موسيقي، وزارت فرهنگ و هنر تهران، 1351، ص 45.
3-مصاحب، غلامحسين، دائرهالمعارف فارسي، فرانكلين، تهران، جلد 1، 1345، ج 2، 1365.
4-خواجوي كرماني، ديوان، مصحح؛ احمد سهيلي خوانساري، تهران، پاژنگ، چاپ دوم، 1369 .
5-خطيب رهبر، خليل، ديوان غزليات حافظ، انتشارات صفي عليشاه، چاپ مروي، چاپ 25، تهران زمستان 1378، ص 316 .
6-خاقاني شرواني، افضلالدين بديل بن علي نجار، ديوان، دكتر ضياءالدين سجادي، انتشارات زوّار، چاپ مهدي، چاپ پنجم، 1374، ص 24 .
7-شهيدي، سيد جعفر، شرح لغات و مشكلات ديوان انوري، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ دوم، تهران 1364، ص 8 .
8-نظامي گنجوي، خسرو و شيرين، به تصحيح دكتر بهروز ثروتيان، انتشارات توس، چاپ و صحافي شركت افست “سهامي عام” (چاپخانة 17 شهريور)، چاپ اول، 1366، ص 582 .
9-ديوان خاقاني، همان مأخذ، ص 321 .
10-شهيدي، سيد جعفر، شرح لغات و مشكلات ديوان انوري، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ دوم، 1364، ص 439 .
11-عطار نيشابوري، فريدالدين، الهي نامه، مصحح فؤاد روحاني، انتشارات زوّار، تهران، چاپ دوم، 1351 .
12-جرجاني، مير سيد شريف، تعريفات، استانبول 1327 هـ . ق.
13-ديوان خاقاني، همان مأخذ، ص 243 .
14-نظامي، هفت پيكر، مصحح :وحيد دستگردي، مؤسسة مطبوعاتي علمي، تهران، بدون تاريخ.
15-ديوان خاقاني، همان
