
و بيگانه و رهگذر (فرهنگ كنايات، ص 246).
توتيا: معرب دوديا، به فارسي دارويي است كه از قلعي و سرب يا از مس سازند.
توتيا از گونه گونه است و بهترينش طباشيريست، پس زنگاري، پس خراساني، پس كرماني و اين همه معدني است و همه سرد و خشك است و ريشهاي سرطاني را سود كند و هر ريش زشت را نيز، خشك گرداند بي سوزندگي، و ريش چشم را منفعت كند و چشم را قوي گرداند و بعد تيز كند و دمعه {اشك و اشك ريزش}بچيند و تاريكي از چشم ببرد (الابنيه، با اندكي تلخيص، ص 82).
بين توتيا با مقام شفا دهندگي عيسي (كه كوران را شفا ميبخشيد) تناسب وجود دارد. كلمة خري معني ديگر آن (حيوان دراز گوش) را به ذهن تداعي ميكند كه با عيسي، ايهام تناسب دارد.
مصرع دوم تمثيلي است براي مصراع اول.
معني بيت: اگر قناعت پيش گرفته و قانع باشي، ديگر لازم نخواهد بود كه بر سفرهي فرومايگان بنشيني، همانطور كه پيش عيسي كه كوران را شفا ميبخشد و چشم تاريك را روشن ميگرداند، ديگر لزومي براي خريدن توتيا از غريبان و رهگذران، براي مداواي چشم نخواهد بود.
9)با هويگر پرسي از من بر زمينت جاي نيست زين هوا برخيز و همچون ذره بنشين بر هوا
گر پرسي از من: جملة معترضه
هوا: عشق، آرزو، تمني، مراد و كام (فرهنگ كنايات)، هوي و هوس.
بين هوا و زمين و برخيز و بنشين تضاد وجود دارد.
معني بيت: مصرع اول معني محكمي ندارد و مفهومش چندان رسا نيست اما مي توان چنين استنباط كرد: اگر از من بپرسي و يا از من حرف قبول كني، من ميگويم كه با هوي پرستي، بر زمين جايي نداري و مي تواني با ترك هوي و هوس و خواهشهاي نفساني، چون ذره اي كه بر اثر جذبة آفتاب از حضيض خاك به اوج آسمان ميرسد، به عوالم بالا راه يابي.
10)كعبتين جان به عالم واخر از گردون كه هست عمر تو بدباز و نرد آشفته و گردون دغا
كعبتين (اسم مثني): دو طاس نرد، تثنيهي كعبه، در معني قلعهاي استخواني مكعب كه بر آن شمارهي اعداد از يك تا شش كنده شده و در بازي نرد به كار ميرود (فرهنگ لغات و تعبيرات ) دو تاس شش پهلوي استخواني بازي نرد كه بر هر دو طرف آن، خالهايي زده شده كه مجموع دو طرف آنها هفت ميشود (1+6 و 2+5 و 3+4). كعبتين با اينكه به صورت مثني (دوتايي) است از قديم به سه طاس اطلاق ميشده و هميشه به سه طاس بازي ميكرده اند، در چهار مقاله نظامي (چاپ دكتر معين، ص 71) در شعر ازرقي آمده:
” گر شاه سه شش خواست، سه يك زخم افتاد تا ظن نبري كه كعبتين داد نداد…”
خاقاني در بسياري از اشعار، به سه شش و سه يك اشاره كرده و نيز “سه لعبت از استخوان” گفته و شواهد را در جاي خود آوردهايم و خواهيم آورد (نقش سه شش خواستن: كعبتين را گر سه شش خواهيد نقش… ص، 474)
كعبه در تربيع همچون تخت نرد مهره باز كعبتين جانها و نراد انسي و جان آمده
(فرهنگ لغات و تعبيرات)
كعبتين جان: اضافة تشبيهي
بدباز: كسي كه در قمار، سخت بازد (فرهنگنامه شعري)
نرد: بازيي است معروف از مخترعات بوذرجمهر كه در برابر شطرنج ساخته و بعضي گويند نرد قديم است اما دو كعبتين داشته. دوي ديگر را بوذرجمهر اضافه كرده است (برهان).
دغا: ناراست، نادرست، دغل، معيوب، سيم ناسره (معين)
بين كعبتين و نرد و نيز بدباز و دغا تناسب وجود دارد.
معني بيت: تعلقات مادي و عالم پست دنيوي را رها كن و بدين وسيله جان خود را از آفات گردون، رهايي بخش، چرا كه عمر تو مانند شخصي است كه در بازي نرد پي در پي ميبازد و گردون مانند حريفي ناراست است كه با دغل بازي ترا فريب ميدهد و عمر ترا ميربايد.
11)گل مجوي از خار در صحراي عالم زانكه تو خاك يابي آرد چون از خشت سازي آسيا
صحراي عالم: عرصهي گيتي.
بين گل و خار تضاد و بين آرد و آسيا تناسب وجود دارد.
مصرع دوم تمثيل است.
معني بيت: در عرصهي گيتي از خار انتظار گل دادن نداشته باش زيرا كه اگر آسيا از خشت باشد، به جاي آرد خاك نصيب انسان ميشود.
12)تا شما باشيد كژگوي و ترازو راست گو آبنوسين خانه او دارد چنارين در شما
13)گنج و اژدرها به هم باشند زان شد نفس دو از ره نقش آدمي وز روي معني اژدها
بين گنج و اژدرها (و اژدها) تناسب وجود دارد و با كمي مسامحه در بيت “رد العجز علي الصدر” وجود دارد.
بين لفظ و معني تضاد و بين نفس و نقش جناس خطي وجود دارد.
قدما معتقد بودند كه هر كجا گنجي وجود داشته باشد، ماري نيز نگهبان آن است و اين باور به عنوان تمثيل در آثار شعرا و نويسندگان قديم آمده است:
اين است كه گنج نيست بي مار هر جا كه رطب بود، بود خار (سنايي)
(تعليقات ديوان مجير)
معني بيت: همانطور كه هر كجا گنج باشد اژدها هم هست و گل بي خار در جهان وجود ندارد، نفس انساني نيز دو جلوه دارد كه از آنها به نفس اماره و نفس مطمئنه تعبير ميشود و كساني پيدا مي شوند كه به ظاهر و جسم و هيأت انسان هستند ولي در باطن و معني مثل اژدهايند.
14)مرگ دلها در جهان افتاد رحلت جوي هين! كز طريق شرع واجب گشت رحلت از وبا
در كتب احاديث، روايتي مبني بر رحلت از وبا بدست نيامد ولي در كتاب المعجم المفهرس لالفاظ النبويّه روايتي است در باب وبا كه از مسند احمدبن حنبل 1، 192 نقل شده و با اندك اختلاف با معني بيت مرتبط است:” اذا كان الوباء بارض و لست بها فلا تدخلها”
ترجمه: اگر در سرزميني وبا باشد و تو در آنجا نباشي بدان داخل مشو.
در اين مضمون در ص 291 ديوان خاقاني آمده:
وبا خانة چرخ و خلقي زجيفه هلاكست، زان از وبا مي گريزم
(تعليقات ديوان مجير)
بين مرگ، وبا و رحلت و نيز بين رحلت و طريق تناسب وجود دارد.
معني بيت: دنيا آنقدر پريشان و پست است كه دلهاي مردمان در آن ميميرد (مردم به تعلقات دنيوي و خواهشهاي نفساني تن در ميدهند و قلب و روح آنها ميميرد و تباه مي گردد). براي گريز از اين امر، مانند عارفان زنده دل، از جهان پر از تباهي بگريز، چنانكه در شريعت نيز كوچ كردن از سرزمين وباخيز، واجب گرديده است.
15)در جهان بي غم نبيني دل كه در دست رباب گردن خود بي رسن هرگز نبيند گردنا
رباب: آلتي موسيقي از ذواتالاوتار كه در قديم آن را با ناخن و يا زخمه و سپس با آرشه مينواختند و آن طنبور مانندي بود و دسته اي داشت (معين).
گردنا: معرب آن كردناج است و گوشهي عود و رباب و امثال آن را نيز گفته اند كه تار بر آن بندند و بگردانند، تا ساز آهنگ شود و به معني بادبر هم آمده است و آن چوبي باشد مخروطي كه طفلان ريسمان بر آن پيچند و از دست گذارند تا در زمين به چرخ درآيد (برهان)
بين گردن و گردنا، جناس زايد (مذبل) وجود دارد.
مقايسه شود با بيت:
در اين عالم كسي بي غم نباشد اگر باشد بني آدم نباشد
بين دست و گردن و نيز دل مراعاتالنظير يا تناسب وجود دارد.
معني بيت: در جهان هيچ دلي بي غم نيست، همانطور كه گوشهي عود و رباب هيچ وقت، گردن خود را از ريسمان خالي و عاري نمي يابد.
16)عهد خاك ار بود وقتي استوار امروز نيست وين سخن نابوده دان چون نيست اندر عهد ما
خاك: بيت 6
معني بيت: عهد و پيمان اين دنيا اگر زماني استوار بود، امروز ديگر چنان نيست و چون اين امر در زمان ما امكان پذير نيست (استواري عهد دنيا)، پس چنين سخنان را هيچ و پوچ به حساب بياور.
17)راستي از دانهي دل جوي كو چون نقطهيي است بهتر آن كز نقطه خط ميخيزد از خط استوا
دانهي دل: سياهي دل، ميان دل، مؤيد اي قلب (فرهنگنامه شعري)
استوا: 1-برابر شدن، راست شدن، 2-برابري، 3-معتدل گرديدن، 4-اعتدال: استواء قامت، 5-قرار گرفتن، استقرار. (معين)
خط استوا: دايرهاي شرقي، غربي كه كرهي زمين را به دو قسمت مساوي (شمالي، جنوبي) تقسيم ميكند (همان).
معني بيت: از دل پاك خود جوياي راستي شو؛ زيرا كه دل مانند نقطهاي است و همچنانكه از ابتدا نقطه و حركت آن، خط راست پديد ميآيد؛ راستي و درستي نهاد انسان نيز در اثر راستي قلب و روح ممكن است.
18)دل چو از عشق جهان بگريست نشكيبد ز حرص كودك اندر صرع چون خنديد نپذيرد دوا
صرع: تشنجي بود به همه تن و صورت اين سدّهاي بود ناتمام اندر جوف دماغ به مبادي اعصاب و سكته، سدّهاي بود تمام و اندر سكته حسّ و حركت همه باطل گردد از بهر تمامي سده و اندر صرع بعضي تباه گردد و بعضي به جاي بود از بهر آنكه سدّه تمام نبود (هدايه المتعلمين، ص 249 به نقل از تعليقات ديوان مجير).
بين صرع و دوا تناسب و بين خندد و بگريست تضاد وجود دارد.
شاعر نوعي ارسال المثل (تمثيل) به كار برده است.
توضيح: در طب قديم براي صرع داروي مؤثري وجود نداشت، شاعر با استفاده از اين نكتهي طبي مقصود خود را در بي علاج بودن حرص عاشقان دنيا، بيان مي دارد.
معني بيت: دلي كه عاشق دنياست و براي آن بيتابي ميكند، نميتواند خود را از بند حرص و هوي به تعلقات دنيوي آزاد سازد، همانگونه كه كودكي كه بر اثر تشنجات صرع، عضلات صورت او منقبض ميشود و به صورت خنده نمايان ميگردد، قابل درمان نيست.
19)ساية سيمرغ جوي و ازو وفا يك جو مجوي كز جهان سيمرغ از آن گم گشت تا يابد وفا
سيمرغ: مرغي افسانهاي و موهوم (معين). محققان كلمهي سئنه را در اوستا به شاهين و عقاب ترجمه كردهاند و با “ورغنا” (اوستايي) يكي دانسته اند و بي شك بين دو مفهوم سئنه اوستايي و سيمرغ فارسي يعني اطلاق آن بر مرغ مشهور سيمرغ و حكيمي دانا رابطه اي موجود است. ميدانيم كه در عهد كهن روحانيون و موبدان علاوه بر وظايف ديني، شغل پزشكي ميورزيدند، بنابراين تصور ميشود يكي از خردمندان روحاني عهد باستان كه نام وي سئنه از نام پرندهي مزبور اتخاذ شده بود سمت مهمي داشته كه انعكاس آن به خوبي در اوستا آشكار است و از جانب ديگر وي به طبابت و مداواي بيماران شهرت يافته بود. بعدها سئنه (نام روحاني مذكور) را به معني لغوي خود، نام مرغي گرفتند و جنبة پزشكي او را در اوستا به درختي كه آشيانة مرغ سئنه است، در خداينامه و شاهنامه به خود سيمرغ دادند (لغت نامه)
زمخشري مي گويد كه به دعاي خالدبن سنان العبسي، خدا آن مرغ را منقطع كرد و از آن جز نامي باقي نماند و اكنون در ادب ايران به ويژه در ادبيات صوفيانه مفهومي مجرد و فوقالطبيعه دارد و غالباً در باب چيزهايي كه ناياب و معدومالاثرند به سيمرغ و يا سايهي سيمرغ تشبيه ميكنند (تعليقات ديوان مجير).
در بيت تشبيه مضمر و تفضيل وجود دارد (تشبيه وفا به سايه ي سيمرغ).
نوعي حسن تعليل نيز در بيت وجود دارد.
بين جو و مجو در مصرع اول جناس تام و صنعت تضاد وجود دارد.
معني بيت: در اين زمانه وفا و وفاداري آنقدر كم و ناياب است كه يافتن ذرهاي وفا از يافتن و رؤيت كردن سايهي سيمرغ نيز مشكلتر است لذا جستن سايهي سيمرغ عاقلانه تر از وفاست و اصلاً سيمرغ، خود به اين دليل از جهان گم و معدومالاثر گشت تا شايد وفا را كه در جهان اثري از آن نيافته بود، بيابد.
20)جهد كن تا همدم كروبيان گردي چو عقل تا شوي زين همدمي با سر حق هم آشنا
كروبيان: فرشتگان مقرب را گويند و ايشان را در عالم اجسام، هيچ تعلق و تدبير و تصرفي نيست (برهان). در تورات كروب (ج كر و بيم) به فرشتگاني اطلاق شده كه از حضور خدا فرستاده ميشوند، يا آنكه همواره در نزدش حاضرند و گفته شده است كه ايشان داراي دو بال هستند (معين).
در وصف كروبيان، خبري از ابوعبداللهالصادق (ع) وارد است كه ترجمهي آن چنين است:
كروبيان، گروهي از شيعيان ما هستند، از آفرينندگان نخست، كه خداي آنها را در پشت عرش قرار داد و اگر نور يكي از آنان را بر اهل زمين قسمت كنند، آنان را كفايت كند و بعد فرمود كه موسي (ع) موقعي كه از پروردگار خود، خواستهي خود بخواست، خداي به يكي از كروبيان امر كرد و او نيز بر كوه تجلّي كرد و كوه را ويران و پراكنده ساخت ((تعليقات ديوان مجير).
معني بيت: تلاش كن تا مونس و انيس فرشتگان مقرب گردي كه چون عقلاند و نفس ندارند و صاحب تدبير و تعلق و تصرفي نيستند تا در اثر اين همدمي، با اسرار خداوندي آشنا و محرم درگاه او گردي.
21)بد بود انصاف چون اغيار دارد ملك دل رد بود سيماب چون خورشيد سازد كيميا
سيماب: جيوه را گويند و معرب آن ريبق باشد و جزو اعظم اكسير است، بلكه روح
