
رادیکال، فمینیسم سوسیالیستی ( ریتزر،1374، 469-484).
2-9-2-4 نظریه پارسونز درباره تقسیم جنسیتی نقشها
نظریه پارسونز در باب خانوادۀ هستهای مبتنی بر نگرش کارکردگرا و سیستمی او بود. کارکرد باوری نوعی نظریه عمومی سیستمها را در باب جامعه انسانی پیریزی میکند که از آرا و عقاید مربوط به احکام زیستی از قبیل تولید مثل و غریزه مادری بهره میگیرد. پارسونز میگفت که خانواده هستهای شامل ذوجی ازدواج کرده و فرزندان، تناسب بسیاری با صنعتی شدن در مقیاس کلان دارد و در واقع جزء اقتضائات کارکردی آن به حساب میآید. تمام انواع الگوهای رفتاری مطلوب درباره مادری، جنسیت، تحت تکفل قرار گرفتن، نقشهای عاطفی و ابزاری به این الگوی خانواده نسبت داده میشود. (برناردز120، 1384: 75-73)
نقش نمایشی121 مادر به روابط درونی خانواده معطوف است بنابراین مادر مسئول ابراز محبت، حمایت عاطفی و مراقبت جسمانی که لازمۀ پیوستگی خانوادگی است میباشد. نقش ابزاری مرد مستلزم این است که مرد مسلط و رقابت جو باشد و نقش نمایشی زن مستلزم این است که زن انفعالی و پرورش دهنده باشد. خانواده با تبعیت از این الگو کارکرد مؤثرتری میتواند داشته باشد تا آن که اگر تفاوت نقشهای جنسی بدین قاطعیت تعریف نشده بود. علیرغم نابرابری ناشی از تفکیک نقشها کل جامعه نیز از این تمایزات بهرهمند میشود (رابرتسون122، 1372:286) چرا که پارسونز خانواده هستهای را عامل و وسیلهای میداند که به بهترین وجه آمادگی دارد تا از عهده این وظیفه یعنی بوجود آوردن سنخ شخصیت مناسب برای مقتضیات یک جامعه به غایت عقلگرا مانند جامعه صنعتی برآید. (ورسلی123، 1373: 10-1)
پارسونز توزیع نقش بین زنان و مردان را با استناد به ویژگیهای بیولوژیک و زیستی زنان توجیه میکند. وی بر آن است که زنان بنا به نقش بیولوژیکشان در تولید مثل؛ غریزهای برای پرورش دیگران داردند و این غریزهها آنها را برای ایفای نقش ابزاری در خانواده مناسب میکند. به اعتقاد پارسونز تقسیم کار جنسی در خانواده برای تضمین پرورش به هنجار کودک ضروری است (گرت، 1382: 16).
تقسیم جنسی کار و توزیع نقشها که میتوان گفت در غالب جوامع شناخته شده و انسانخواه ابتدایی و خواه صنعتی به طرزی وجود داشته و رعایت شده است از آن روست که مرز و تشخیص بین جهان ها و هویتهای مردانه و زنانه را از هم معین و بازتولید میکند.
سگالن میگوید هیچ جامعهای وجود ندارد که در آن مردان و زنان در انتخاب وظایفی که تقبل میکنند آزاد باشند. مسئولیتهایی که شامل نظارت، مدیریت و تصمیمگیری هستند. یعنی وظایفی در عالیترین سطوح و بی هیچ نیازی به صرف نیروی بدنی به مردان محول میشود چه در جوامع صنعتی و چه در جوامع ابتدایی مردان با تقبل چنین وظایفی از سوی زنان مخالفت ورزیده و خود نیز به انجام کارهای زنانه رغبتی نشان نمیدهند. امروزه میتوانیم در چین، اسرائیل و حتی در جامعۀ صنعتیِ گرداگرد خود به خوبی مشاهده کنیم که گر چه زنان تا حدودی اجازه ورود به جهان مردانه کار را یافتهاند اما واقعیت فوق همچنان مصداق دارد. اهمیت تخصیص نقشها بر مبنای جنسیت را این واقعیت آشکار میسازد که اینها جایگاه هر فرد را در داخل خانه و جامعه معین میسازد. (سگالن، 1370: 233-232). همچنان که ملاحظه شد پارسونز نیز در نظریه تقسیم جنسیتی نقشها، بر نگرش سنتی نقش زن و مرد تأکید کرده است. وی کار زنان را به خانهداری و مادری محدود میکند، و بر نقش بیانگر آنان پا میفشارد. در چنین شرایطی، و بعلت نگرش مذکور به زن، جوامع سنتی معتقد به عدم نیاز به آموزش و تحصیل برای زنان بودند، و آنان را از از این مهم در مقاطع بالا منع میکردند؛ در حالی که در جهان مدرن امروزی شرایط به گونهای متفاوت است.
فارغ از نتایجی که این روند در پی خواهد داشت، این مطالعه در صدد است، گرایش به آموزش عالی را با متغیرهای هویت نقش جنسیتی و سرمایه فرهنگی دانشآموزان پیشدانشگاهی بسنجد و تأثیر هر یک از این دو متغیر را بر این پدیده بررسی نماید. بنابراین سومین متغیر تحقیق و دومین متغیر مستقل و اثرگذار بر متغیر وابستۀ تحقیق، متغیر سرمایه فرهنگی است که در ادامه به بررسی آن خواهیم پرداخت.
2-10 سرمایه فرهنگی
سرمايه فرهنگي124 اصطلاحي است كه از زماني كه پيير بورديو جامعهشناس فرانسوی به همراه ژان کلود پاسرون در سال 1973 آن را مطرح ساخت، كاربرد گستردهاي پيدا كرده است. آن دو براي اولين بار از عبارت «بازتوليد فرهنگي و بازتوليد اجتماعي» استفاده کردند. بورديو با استفاده از این عبارت كوشيد تفاوت درآمدهاي ناشي از فعاليت آموزشي در فرانسه را در دهه 1960 تبيين نمايد. از ديدگاه وی، سرمايه؛ چيزي است كه در درون يك سازواره از تعاملات، به عنوان يك رابطه اجتماعي عمل مينمايد و دامنه آن بدون هيچ تمايزي به تمامي كالاها، اشياء و نشانههايي كه خود را به عنوان چيزهاي كمياب و ارزشمند، عرضه ميدارند، كشيده ميشود و سرمايه فرهنگي به عنوان يك رابطه اجتماعي درون مجموعهاي از تعاملات كه مشتمل بر دانش فرهنگي انباشته عمل ميكند به قدرت و منزلت، منتهي ميشود (هرکر125،1990: 13). سرمایه فرهنگی، درجۀ مهارتی است که فرد در اعمال فرهنگیای که یک جامعه آن را مشروع تشخیص میدهد، به نمایش میگذارد. سرمایه تحصیلی، یعنی تواناییهای رسمیای که فرد کسب میکند، و آن یکی از شاخصههای مقدار سرمایه فرهنگی است، اما این دو معادل هم نیستند (کالینیکوس126، 1388: 505). سرمايۀفرهنگي از نظر بورديو عبارت است از شناخت و ادراك فرهنگ و هنرهاي متعالي، داشتن ذائقۀ خوب و شيوههاي عمل متناسب. در واقع هدف بورديو تنها اين نيست كه نشان دهد طبقات مختلف داراي سرمايههاي فرهنگي متفاوت (در نوع و حجم) هستند، بلكه او قصد داشت نشان دهد كه طبقات اجتماعي از طريق ايجاد سرمايۀ فرهنگي در كودكان، خود را بازتوليد ميکنند. از همين مسير فرضية مهم سرمايۀفرهنگي و بازتوليد طبقاتي خلق میشود (فاضلی، 1382: 48-47).
بوردیو، سرمايۀ فرهنگي را چنين تعريف ميكند: صورتهايي از دانش، مهارتها، آموزش و مزايايي که يك انسان واجد آن است و به او اجازه ميدهد كه يك جايگاه بالاتري در جامعه كسب كند. از ديدگاه بورديو، پدران و مادران به فرزندان خود با انتقال نگرشها و معرفتهايي كه در سيستم آموزشي جاري، به موفقيت آنان كمك ميكند، سرمايه فرهنگي ميبخشند. (بوردیو، 1986: 258-241). بورديو سرمايه فرهنگي را بعدي از يك منش عادتي گستردهتري ميبيند كه بازتاباننده محل اجتماعي صاحب آن سرمايه است. وي در يك پژوهش نشان ميدهد كه طبقات و گروههاي شغلي خاصي در جامعه فرانسه (از قبيل كارگران ، دانشگاهيان ، تكنسينها) گرايش به سلايق متمايزي در موسيقي، هنر، غذا و غيره دارند. اين گفته، مؤيد نظر وي است مبني بر اينكه سرمايه فرهنگي (كه سليقه تنها يكي از شاخصهاي آن است) به وسيله محل اجتماعي شكل ميگيرد. در عين حال بورديو استدلال مي كند كه گروههاي نخبه تعيين ميكنند كه چه چيزي پذيرفتني يا سرمايه فرهنگي با ارزش است و چه چيزي بيارزش است (روحانی، 1388: 29).
ترنر سرمایه فرهنگی را مجموعه نمادها، عادتوارهها، منشها، شیوههاي زبانی، مدارك تحصیلی و آموزشی، ذوق و سلیقهها و شیوههاي زندگی که به طور غیررسمی، بین افراد انسانی معمول و شایع است تعریف میکند (ملاحسنی، 1381: 31). کالینز نیز سرمایه فرهنگی را شامل منابعی چون مکالمات از پیش اندوخته در حافظه، شیوه زبانی، انواع خاص دانش و مهارت، حقویژه تصمیمگیري و حق دریافت احترام میداند(ملاحسنی، 1381: 31).
سرمایه فرهنگی در برگیرنده تمایلات پایدار فرد است که در خلال اجتماعی شدن در وي ایجاد و درونی شده است. بوردیو تحصیلات را نمودي از سرمایه فرهنگی میداند. گرایش به اشیاء فرهنگی و جمع شدن محصولات فرهنگی نیز سرمایه فرهنگی به حساب میآید. سرمایه فرهنگی دربرگیرنده تمایلات پایدار افراد است که در خلال اجتماعی شدن در فرد انباشته میشوند. (فاضلی، 1382: 37)
بوردیو در تعریف از سرمايه فرهنگي، در درجه نخست به معلومات كسب شده مانند مدارک تحصیلی، تخصص در انجام کار و غیره اشاره دارد و در درجه بعد به عينيت يافتههاي فرهنگي مانند اموال فرهنگي از قبيل تابلوها، آلات موسیقی، نقاشیها، کارهای هنری، کتاب، اجناس عتيقه و … و نهايتاً به اَشكال نهادينه شده مانند مدارك تحصيلي و موقعيتهاي شغلي ميپردازد. البته شكل اخير سرمايه فرهنگي است كه ميتواند سرمايههاي اقتصادي، اجتماعي و نمادين ر ا با خود به همراه بياورد و بعضاً شكل سوداگرایانهاش مورد انتقاد جدي قرار گرفته است (روحانی، 1388: 29).
اسمیت معتقد است سرمايه فرهنگي نوعی عادتواره است که آن را شامل ابعادي همچون: دانش عيني درباره هنرها و فرهنگ، سليقهها و ترجيحات فرهنگي، ويژگیهاي صوري مانند داشتن مدارج دانشگاهي و گذراندن آزمون هاي موسيقي، مهارتها و بلدبودن فرهنگي مانند توانايي نواختن آلات موسيقي و توانايي تميز و تشخیص «خوب» و «بد» میداند. (اسميت، 1384: 224)
بوردیو ضمن بحث از چهار نوع سرمایۀ اقتصادی، اجتماعی، نمادی و فرهنگی، با نهادی که وی بر اساس مفاهیم فوق بنا مینهد، اساساً میکوشد تقلیلگراییهایی را که منطق داد و ستد را به عوامل اقتصادی، بهرهمندی از هنر، آموزش و غیره، محدود میکنند، نقض کند. مقصود بوردیو این است که باید قضاوتی نظری و تحلیلی بر اشکال مختلف سرمایه و نمودهای مختلف آنها صورت گیرد. وی می گوید، منظور مارکس از سرمایه، تنها سرمایه اقتصادی بود ولی ما صورتهای دیگری از سرمایه هم داریم که شامل سرمایه اقتصادی، سرمایه اجتماعی، سرمایه فرهنگی وسرمایه کاریزماتیک میشود (فکوهی، 1381: 1).
همچنین سرمایه فرهنگی را می توان مجموعهای از روابط، معلومات، اطلاعات و امتیازات دانست که فرد برای حفط کردن یا به دست آوردن یک موقعیت اجتماعی از آن بهره میگیرد. این سرمایه میتواند با کارکرد خود به سرمایه اقتصادی و بالعکس تبدیل شود. (صالحی امیری، 1386: 66-64)
سرمایه فرهنگی بر خلاف سرمایه اقتصادی نمیتواند به ارث برسد و یا به صورت خیلی ملموس در تصرف و مالکیت فرد باشد، بلکه به طور ضمنی و در طی فرایند جامعهپذیری انتقال مییابد. انتقال سرمایه فرهنگی از راه آموزش و تمرین فرهنگی ممکن میشود. از منظری دیگر باید گفت که سرمایه فرهنگی دائماً خود را بازتولید میکند. بدین ترتیب اگر چه فرد در طول زندگی خود، دائماً مجهز به ابعاد فرهنگی جدیدی میشود که به گونهای آزادانه از بین تجربیات مطلوب برمیگزیند، ولی این انتخابها تنها از بین جنبههایی از فرهنگ صورت میگیرد که با جهتگیری و عادات وی منطبق باشد. بنابراین تنها چیزهایی را میآموزد که شبیه عادات و سلایق خودش است و تغییر چندانی در سرمایه فرهنگی وی ایجاد نمیکند. (صالحی امیری، 1385: 2)
از سوي ديگر، هايس127 اصطلاح سرمايه فرهنگي را بازنماي جمع نيروهاي غير اقتصادي مانند زمينه خانوادگي، طبقه اجتماعي، سرمايه گذاريهاي گوناگون و تعهدات نسبت به تعليم و تربيت، منابع مختلف و مانند آنها دانست كه بر موفقيت آكادميك (علمي يا تحصيلي) تأثير ميگذارد. سرمايه فرهنگي به عنوان صلاحيت در فرهنگ پايگاهها، گرايشات و ايدهها تعريف ميشود كه اغلب يك مكانيسم مهم در بازتوليد سلسله مراتب اجتماعي در نظر گرفته ميشود. تمركز اصلي تئوري سرمايه فرهنگي اين است كه فرهنگ از طريق سيستم آموزشي كه بازتاب فرهنگ طبقه حاكم است، انتقال مييابد و تشويق ميشود و در نهايت موجب بازتوليد همان فرهنگ خواهد شد (تراسبی، 1382: 74-68). بورديو ضمن بحث از سرمايه فرهنگي كه منجر به بازتوليد فرهنگ طبقه مسلط ميشود، اشاره به اين امر دارد كه چون طبقات مسلط داراي امكانات مادي بيشتري هستند و دسترسي بيشتري به انواع مثلاً موسيقيها، ورزشها، غذاها و … دارند، ميتوانند ذائقههاي خود را مستقر سازند. به عبارت ديگر بورديو هر آنچه را
