
503).
پنج اركان شرع: اركان پنجگانهي اسلام كه عبارتند از: توحيد، نماز، روزه، حج و زكات (فرهنگنامه شعري) كه مقتبس از اين حديث است:
قالالنبي: “بني الاسلام علي خمسه علي ان يوحدالله و اقام الصلوه و ايتاءالزكوه و صيام رمضان والحج”.
ترجمه: پيغمبر فرمود: اسلام بر پنج چيز بنا شده است: بر اينكه خداي را توحيد گوييد و برپاي داشتن نماز و دادن زكات و روزه ماه رمضان و حج (صحيح مسلم به نقل از تعليقات ديوان مجير).
چار مفتي:خلفاي راشدين كه ابوبكر، عمربن خطّاب، عثمانبن عفّان و علي(ع) باشند. (فرهنگنامه شعري)
بين اعداد يك، هفت، پنج و چهار مراعاتالنظير وجود دارد.
معني بيت: از يك تأثير سعد (ستارهي طالع ميمون پيامبراسلام) در زير اين هفت سياره، براي حفظ اركان پنجگانهي اسلام، خلفاي راشدين و مقتدايان چهارگانه، پا به عرصهي وجود نهادند.
46)گشته هر يك از پي تقويم شرع احمدي از دل روشن رصد ساز اندرين تاري فضا
تقويم: قيمت كردن و راست نمودن و حساب يكسالهي منجمان و آن ورقي چند باشد كه در آخر آن حركات و احوال كواكب سياره، ثبت نمايند و به معني قائم كردن چيزي و به معني صورت نيز (غياث).
رصدساز: رصدگر، آنكه رصدساز سازنده است (فرهنگنامه شعري)، منجم.
بين تقويم و رصد تناسب وجود دارد.
معني بيت: هر يك از آن بزرگواران (خلفاي راشدين)، از براي راست و ريست كردن و رسيدگي به اوضاع و احوال شريعت محمدي(ص) و قائم نگهداشتن آن، در فضاي تاريك ظلمتكدهي اين جهان با استعانت و كمك گرفتن از نيروي باطن و از دل روشن خود، رصدخانه ساخته اند.
47)هر يكي از صدق در صدر خلافت پيشرو هر يكي از عدل بر اقليم سنّت پادشا
اقليم سنّت: حيطهي راه و روش پيشوايان دين (فرهنگنامه شعري)
توضيح: احتمالاً شاعر با آوردن صدق، اشارهاي به ابوبكر صديق و صدق او و با آوردن عدل، اشارهاي به عمر و عدالت او داشته.
معني بيت: هر يك از خلفاي راشدين، به جهت صداقت و راستي در مسند خلافت و پيشوايي هستند و هر يك از آنها به جهت عدالت و عدلشان، پادشاهان اقليم و حوزهي راه و روش پيشوايان دين اند.
48)بوده با هم هر چهار از بهر حلّ و عقد شرع در صفا اخوان و خصم اهل اخوان الصفا
اخوانالصفا: در اواسط قرن چهارم هجري، انجمني مخفي در بغداد و بصره تشكيل شد، اعضاي اين انجمن، جمعي از علما و دانشمندان بزرگ اسلام بودند {از ايرانيان} نام اين جمعيت (اخوانالصفا) و مرام اصلي يا اساسنامهي آنها اين بود كه مي گفتند ديانت اسلام به خرافات و اوهام آميخته شده است و براي پاك كردن دين از آلودگيهاي ضلالت انگيز، جز فلسفه راهي نيست و شريعت عربي، آنگاه به كمال ميرسد كه با فلسفهي يوناني درآميزد. آنها پنجاه رساله و يك مقالهي جامع بر طريق ايجاز تصنيف كردند و آنها را رسائل اخوان الصفا ناميدند و به ورّاقين سپردند و منتشر ساختند (با تلخيص از لغتنامه).
معني بيت: اين چهار خليفهي راشدين، در حل مسائل شريعت از روي صفا و دوستي موافق هم بودند و دشمن فيلسوفان متظاهر به شريعت يعني اخوان الصفا بودند.
49)در ميانشان ماجراها رفته پيدا و نهان ليك جز تمكين دين نابوده اصل ماجرا
ماجرا: بيت 23
ماجرا كردن: بگومگو كردن، شكايت كردن، در اصل مركب از ماي موصول و فعل ماضي جري: آنچه اتفاق افتاد.
بين پيدا و نهان تضاد وجود دارد.
حافظ مي گويد؛
ماجرا كم كن و باز آ كه مرا مردم چشم خرقه از سر به درآورد و به شكرانه بسوخت.
معني بيت: در ميان اين خلفاي راشدين، بگومگوهايي بطور آشكارا و نهاني، اتفاق افتاده كه كدورتها و دلگيريهايي به دنبال داشته است ولي در واقع اصل آن جريانها جز به خاطر دين و پابرجايي و استواري آن، اتفاق نيفتاده است.
50)هر كه زيشان يك سخن گفت آن سخن بشنيده بود او ز احمد، احمد از جبريل و جبريل از خدا
معني بيت: هر سخني كه يكي از اين خلفاي راشدين مي گفت او آن سخن را از پيامبر(ص) شنيده بود و پيامبر از جبرئيل امين و حضرت جبرئيل هم آن را از خدا شنيده بود.
51)اي ز بوي رحمتت دلهاي مشتقان قوي وي ز صدق وعدهات غمهاي مشتاقان هبا
هبا (به فتح اول): غبار و گرد هوا كه از روزن در آفتاب پديد آيد و مجازاً به معني حقير و ذليل و خوار و ناچيز (غياث).
در اين بيت آرايهي موازنه رعايت شده است.
توضيح: شاعر در اين بيت، از غيبت به خطاب (خطاب خداوند) عدول كرده است (التفات)، به عبارتي ديگر از اين بيت تا آخر قصيده “مناجات” است.
معني بيت: اي خدايي كه شميم رحمتت، موجب قوت دلهاي مشتاقان گرديده و اي كسي كه با عنايت به راستي وعدهات، غمهاي مشتاقانت ناچيز و نابوده است.
52)لطف تست آنجا كه دل زنگار گيرد زنگبر فضل تست آنجا كه غم آهن شود آهنربا
بين رنگ، آهن، آهنربا و زنگار تناسب وجود دارد و نيز بين آهن و آهنربا، جناس زايد (مذيل) وجود دارد.
توضيح: زنگار و زنگ، رنگ برنده است.
معني بيت: خدايا! آنجا كه دل ما را زنگار غفلت و فراموشي از ياد تو ميپوشاند، آن زنگاري كه رنگ فطري خداجويانه را پوشانيده و مانع انعكاس جلوات الهي در آن ميشود؛ لطف تو ياريگر ماست و مي تواند جلا و درخشندگي رنگ اصيل و واقعي دل ما را به آن بازگرداند و زنگار را از آيينهي دل ما بزدايد و آنجا كه غم بر دلهاي ما سنگيني ميكند، فضل تو چون آهنربايي آن را ميربايد.
و يا به عبارت ديگر: خدايا، آنجا كه دل ما زنگار گيرد، لطف تو زدايندة آن زنگار است و آنجا كه غم به سختي آهن، وجود ما را بپوشاند، فضل تو ربايندة آن آهن غم است (دكتر احمد شوقي نوبر).
53)از تو جانها روي شسته همچو از باران سمن بي تو دلها گشته محكم همچو زوبيني، گيا
زوبين: نيزهي كوچكي كه سر آن دو شاخه بود و در جنگهاي قديم، آن را بر روي دشمن پرتاب مي كردند (معين).
همچو زوبيني گيا: گياه كه مظهر نرمي و طراوت و لطافت است تبديل به زوبين شده (سخت شده) باشد.
معني بيت: همچنانكه باران، گلها را در چمن و ياسمنها را در باغ و بوستان روي ميشويد و جلا و طراوت ميبخشد، جانها و روحها هم از صفا و لطافت تو، جلا و درخشندگي يافته و صاف و زلال گشته است. اما بي تو دلها چنان افسرده و پژمرده است و طراوت حيات و نشاط زندگي را از دست داده است كه گويي گياهي خشك و بي انعطاف چون زوبيني سخت و شكننده است.
54)هيچ كس وز هيچ كس كمتر دو جو يعني مجير مانده چون سرگشتگان در بحر حيرت مبتلا
معني بيت: آدم بي كس و كار و اندازهاي هم كمتر از هيچ كاره يعني مجيرالدين، كه مانند سرگشتگان در درياي حيرات گرفتار مانده است (شاعر نهايت تواضع و فروتنياش را نشان مي دهد).
55)يا به دست قهر قدرت رشتة جانش ببر يا به دستش ده ز روي فضل سر رشتة رضا
دست قهر: اضافه استعاري
قهر قدرت: (اضافة فعلي (مصدر به فاعل)
رشتهي جان: اضافه تشبيهي
سر رشته به دست دادن: كنايه از راه چاره نشان دادن
سر رشتة رضا: اضافه تشبيهي (يا استعاري)
بين رشته و سررشته جناس مطرف يا مزيد وجود دارد.
معني بيت: اي خدا، يا به دست غضب و غلبه ي قدرتت، جان مجيرالدين را بگير و يا اينكه از روي فضل به دست خودت براي او راه چارهي رضايت و خرسندي را عطا فرما.
56)در تو زد دست از جهان يا رب تو دارش بهر آن كز در تو يك بدي را هست صد نيكي جزا
دست زدن به چيزي: كنايه از توسل جستن به چيزي (فرهنگنامه شعري).
معني بيت: اي خدا، مجير از همهي جهان و جهانيان فقط به تو متوسل شد، به خاطر اينكه از درگاه مكرم تو براي يك بدي، صد نيكي پاداش وجود دارد، رشتهي دوستي او را نگه دار و اين رشته را مگسل.
57)زين دعا هر چند درگاه ترا زحمت بود از تو جز رحمت چه آيد وز ضعيفان جز دعا
بين زحمت و رحمت، جناس خطي وجود دارد.
در بيت آرايهي ردالعجزعليالصدر وجود دارد.
در مصرع دوم چه آيد؟ استفهام انكاري است (چيزي نيايد).
معني بيت: هر چند كه اين متوسل شدن مجير به درگاهت، موجب مزاحمت و اسباب زحمت و تصديع خواهد شد وليكن از تو چيزي جز رحمت و بخشش، انتظار نميرود و ضعيفان، چارهاي جز دعا و استغاثه به درگاهت ندارند.
منابع قصيدة 2
1-شميسا، سيروس؛ فرهنگ اشارات؛ جلد اول، انتشارات اساطير، چاپ اول، 1377، صص 284-283.
2-خاقاني شرواني، افضلالدين بديل بن علي نجار؛ ديوان، دكتر ضياءالدين سجادي، انتشارات زوّار، چاپ مهدي، چاپ پنجم، 1374، ص 31.
3-زنجاني، برات، احوال و آثار و شرح مخزن الاسرار نظامي، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ پنجم، بهار 1378، ص 196.
4-فروزانفر، بديع الزمان، احاديث و قصص مثنوي، ترجمه و تنظيم مجدد حسين داودي، انتشارات امير كبير، چاپخانه سپهر، چاپ اول، تهران، 1376، ص 285.
5-همان، ص 131.
وزن قصيده:
مستفعلن فعلن، مستفعلن فعلن
بحر:
بسيط: مثمن مخبون (از بحور عرب)
اين قصيدهي مجير رنگ و بويي عرفاني دارد و اين امر با مشاهدهي بهرهگيري او از اصطلاحات عرفاني مانند خوف، رجا، صفا، فنا، رضا، فقر و… در ادبيات قصيدهاش به خوبي نمايان ميشود. همچنين دربارة بي وفايي دنيا و دل نبستن به آن و ترك كردن آن و در ادامه در بارة حضرت محمد(ص) و برتري و بلندي مرتبة او و خلق نيكويش و نيز در مورد معجزات آن حضرت سخن مي گويد. در ادامة قصيده مجير بطور مشروح در بارة معراج حضرت ختمي مرتبت سخن گفته و در ابيات پاياني قصيده حساب خود را از افراد رياكار و بي ظرفيت و ياوهگو جدا كرده و از خدا (و يا از پيامبر(ص)) در امان ماندن خود را از دست اين ناقصان و رائيان درخواست ميكند.
1)تا كي ز خطّة خوف آيي به صف رجا برگير پا و برو زين دار ملك فنا
خوف: ترس و بيم و اصطلاحاً بيم پيش آمدن مكروه و از دست دادن محبوب است، بيم و اميد در حكم دو بال است كه سالك به مدد آنها در فضاي قرب مي پرد. (1)
رجا: در لغت اميد و آرزو و اصطلاحاً تعلق قلب است به رسيدن به محبوب و داشتن اميد به نزديكي خداوند است.(2)
خوف و رجا از احوال سالكان است.
دار ملك فنا: كنايه از دنيا
بين خوف و رجا تناسب و بين آنها با فنا، ايهام تناسب وجود دارد.
معني بيت: تا به كي مانند سالكان طريقت در خطه و محدودة خوف و رجا قدم برميداري، يكدفعه راه خود را بگير و از اين دنياي فاني خود را رها ساز.
2)عمرت به باغ امل يكروزه گشت چو گل تو چون مه دوشبه طفل جهان صفا
باغ امل: اضافة تشبيهي
بين باغ و گل تناسب وجود دارد و نيز بين يك و دو مراعات النظير وجود دارد.
معني بيت: عمر تو مانند گل در باغ آرزوها (دنياي به ظاهر جذاب) كوتاه و يكروزه است در حاليكه تو چون مه دوشبه، ناپايدار هستي و در جهان صفا (صفاي دوران كودكي و كوچه سنجاقكها در نظر شاعر بوده) مانند طفلي بي خبر به تفريح و سرگرمي كودكانه و لذايذ زودگذر مشغول هستي.
3)طفلي ز بار رضا يكره دوتا شو و بس كانك هلال فلك طفل است و هست دوتا
بار رضا: سنگيني و يا مشقت رضا و خشنودي (اضافة تشبيهي)
رضا: رضا، خشنودي است و در اصطلاح عارفان شادماني دل است به جريان قضا (3)
آنك: كلمهاي است بر اشاره به دور اعم از مكان و زمان، آنگاه؛ آنجا؛ مقابل اينك (معين)
يك ره: يكبار
هلال فلك: ماه
دوتا: خميده
در بيت نوعي حسن تعليل وجود دارد.
بين يك و دو (در دوتا) مراعاتالنظير وجود دارد.
معني بيت: اگر تو طفل و سالك مبتدي هستي (كه هستي) زير بار، به جهت رضا و خشنودي خداوند، يك بار خميده شو (و به خداوند تعظيم كن)، چرا كه خميدگي هلال فلك (ماه) نيز به آن دليل است كه طفل و مبتدي است.
4)بيخ اميد بكن تا سر ز خطّة دل بهر نجات ببر سر تا به خطّ رضا
بيخ اميد: اضافة استعاري
بين خطه و خط، جناس زايد (مذيل) وجود دارد.
بين سر و سر جناس تام وجود دارد.
رضا: بيت 3 همين قصيده
معني بيت: بيخ اميد را تا ته آن از خطة دل بكن (دلت را از اميد و رجا به مردم خالي كن) و از براي نجات و رها ساختن خود سرت را تا به خط رضا برسان (براي نجات خودت سعي كن كه به مقام رضا و خشنودي و دل به قضا سپردن برسي).
5)راحت مجوي ز خاك زيرا بهم نبود كام نهنگ و امان، صحن بهشت و وبا
خاك: كنايه از دنيا، ضمناً در اين بيت تشبيه مضمر وجود دارد (دنياي
