
رفتارها از همکلاسیهای پسر خود برتری معنیداری نشان میدهند. این رفتارها عبارتند از: حضور به موقع در کلاس، نشستن در جلوی کلاس درس، یادداشت برداری درسی، سازماندهی زمان مطالعه، خریداری کتابهای درسی، خواندن این کتابها و سود بردن از فرصتهای اضافی برای یادگیری (زازمن147، 2005: 626-621). پژوهش آندرس و آنداموتی در بارۀ دستیابی به تحصیلات بالاتر از متوسطه و رابطه با طبقۀ اجتماعی والدین، جنسیت و انتظارات تحصیلی معلوم کرد که بین جنسیت فرد و زمینۀ اقتصادی- اجتمعاعی والدین با دستیابی به تحصیلات عالی همبستگی شدیدی دارد بدین تربیب که نابرابری میان دختر و پسر در دستیابی به تحصیلات عالی در پایگاه اقتصادی- اجتماعی بالا کمتر می شود (آندرس و آداموتی148، 2007: 135).
مایکل مامپر149 (2003) به بررسی وضعیت فعلی و پیشین آیندۀ دانشگاههای دولتی آمریکا از لحاظ دسترسی گروههای مختلف به آن پرداخته است. یافتههای تحقیق حاکی از این است که از اوایل دهۀ 1980 عوامل گوناگونی دست به دست هم دادهاند تا موانعی را برای دسترسی فرزندان خانوادههای کمدرآمد و محروم اجتماعی به آموزش عالی دولتی آمریکا پایهریزی کنند. از جمله این موانع میتوان به افزایش شهریه و تغییر در برنامهها و قوانین فدرال و کاهش پذیرش در برخی دانشگاهها، نام برد (مامپر، 2003، 97).
پاتریشیا و ریو150 (2003) تحقیقی را تحت عنوان یک مدل انگیزشی در مورد اهداف دانشآموزان روستایی برای ماندن در دبیرستان در مقابل ترک تحصیل انجام دادند. در این تحقیق مؤلفان با استفاده از تئوری خودمختاری، مدل انگیزشی را امتحان کردند تا شرایطی را که دانشآموزان روستایی اهدافشان را تعیین میکنند تا در دبیرستان بمانند در مقابل ترک تحصیل توضیح دهند. مدل نشان میدهد که متغیرهای انگیزشدهنده، اساس تمایل دانشآموزانی که در کلاس درس توسط معلمانِ حمایتگر و با استقلال فردی، حمایت میشوند یا توسط معلمان کنترلکننده دلسرد میشوند را تشکیل میدهد. آنالیز لیزرل از دادههای پرسشنامۀ 438 دانشآموز روستایی نشان داد که قوانین آزادی عمل و حمایت در میان کلاسها، انگیزۀ آزادی فردی دانشآموزان را بالا میبرد. این منابع انگیزشی، هم تمایل دانشآموزان به ماندن در مقابل ترکتحصیل را پیشبینی میکند و هم پس از کنترل، تأثیر مؤفقیت را نشان میدهد (پاتریشیا و ریو، 2003: 347).
مطالعۀ دیگری تأثیر وضعیت سیاسی- اقتصادی و اشتغال والدین؛ بر انتخاب رشته در دانشگاه، با توجه خاص روی تفاوتهای مرد و زن را بررسی میکند. مطالعه از آنالیزهای لاجیت151 چندجملهای و دادههای مرکز ملی آمارهای آموزشی152 (1995) و بررسی آغاز دانشآموزان قدیمی استفاده میکند. داشتن پدری که شغل رسمی یا اجرایی دارد، اثر بیشتری روی دانشآموزان دختر دارد تا اینکه مادر شغل مشابهای داشته باشد. برای پسران مسئله برعکس است. زنانی که خانوادههایی با وضعیت بالای اقتصادی- اجتماعی دارند کمتر در رشتۀ تجارت تحصیل میکنند؛ برای مردان این وضعیت متضاد است. برای دانشآموزانی که میخواهند از نظر مالی خیلی مرفه باشند، اهمیت رشتۀ تجارت بیشتر از سایر دانشآموزان است (لپل و همکاران153، 2002: 373).
در تحقیقی؛ دِ گراف154 وهمکاران (2002) به بررسی سرمایه فرهنگی والدین و تأثیر آن بر مؤفقیت آموزشی در هلند پرداختند. در این مقاله، مؤلفان تحقیقشان را بر روی ابعاد منابع فرهنگی والدین که بر موفقیت آموزشی اثر میگذارد، متمرکز کردند و بین مشارکت والدین در هنرهای زیبا و رفتار خواندن والدین تمایز قائل شدند. با استفاده از دادة انتخابی برای هلند در سال 1992، آنها دریافتند که رفتار خواندن والدین، نه مشارکت آنها در هنرهای زیبا، بر موفقیت آموزشی کودکان اثر میگذارد. مؤلفان همچنین اعتبار دو تئوری جایگزین در مورد تأثیر متقابل زمینة آموزشی والدین و سرمایة فرهنگی آنها را بررسی کردند (با تمایز بین خواندن و مشارکت در هنرهای زیبا): تئوری بازتولید فرهنگی بوردیو و تئوری تغییرپذیری فرهنگی دی ماجیو، حمایت دادهها برای فرضیههایِ تغییرپذیریِ فرهنگی با توجه به رفتار خواندن والدین را فراهم میکنند؛ خواندن والدین در پیشبینی موفقیت در مدرسه مؤثر است، مخصوصاً برای کودکانی که والدینشان سطوح پایین تحصیلات دارند (دگراف و همکاران، 2002: 101).
در پژوهشی که ون ولی155 تحت عنوان تغییرات اخیر در آموزش عالی و دلایل اخلاقی آنها، انجام داده به این نتیجه دست یافته که یکی از تحولات مهم نظام های آموزش عالی خصوصاً در آمریکای شمالی، تحول در میان مشارکت زنان در آموزش عالی است. به زعم وی، جامعه آمریکا در راستای اعطای حقوق اقلیتها یعنی زنان، رنگین پوستان و…، حرکت میکند. بنا به گزارش وی در سال تحصیلی 2000-1992، 55 درصد از دانشجویان دوره کارشناسی را زنان به خود اختصاص دادهاند و به نظر میرسد که تا پایان دهۀ 2010 میلادی به 60 درصد برسد. به نظر وی، در مقاطع بالاتر نیز زنان به دنبال کسب موفقیت و مشارکت بیشتر هستند. بدین ترتیب که زنان فارغالتحصیل از دورۀ دکتری تخصصی در تمامی رشتههای دانشگاهی از 33 درصد در سال تحصیلی 83-1982 به 39 درصد در سال تحصیلی 96-1995 رسیده است. همچنین در رشته های علوم اجتماعی، در سال تحصیلی 81-1980، 4/64 درصد دانشجویان دورۀ دکتری تخصصی به مردان اختصاص یافته بود، در حالی که در سال تحصیلی 95-1994 این نسبت برای مردان به 2/49 درصد تعدیل یافت، یعنی در همین سال تحصیلی 8/50 درصد دانشجویان دره های دکتری تخصصی را زنان اشغال کرده بودند. این سهم در سالهای تحصیلی 96-1995 و 97-1996 به ترتیب به 6/51 درصد و 1/53 درصد افزایش یافته است (ونولی، 2001: 4).
مطالعۀ دیگری در کشور هلند، مؤید این است که سرمایه گذاری بلند مدت به معنی یافتن شغل هایی با درآمد بالا و اطمینان بیشتر، مهمترین انگیزه برای ورود به دانشگاه ست. در این تحقیق آمده است که طی ده سال گذ شته، متقاضیان ورود به دانشگاه در هلند دو برابر شده اند(کانتون156،2001: 9).
در سال 1998 پژوهشی در آرژانتین انجام گرفته که نشان میدهد درآمد خانواده 90 درصد دانشجویان دانشگاههای دولتی بالاتر از حد متوسط است. همچنین تقریباً پدران نیمی از افراد وارد شده به دانشگاه، تحصیلات دانشگاهی داشته اند، در حالی که این نسبت در افراد واد نشده به دانشگاه کم تر از 7 در صد می باشد. تقریباً 70 درصد دانشجویان متعلق به 30 درصد از ثروتمندان افراد جامعه و تنها 11 درصد متعلق به 50 درصد از فقیرترین افراد جامعه هستند(روزادا157، 2001 به نقل از نوغانی 1386: 74).
در تحقیق دیگری که ماکسول158 و همکاران در سال 2000 در استرالیا انجام داده اند، دستیابی به بهترین شغل و درآمد بالاتر از مهمترین انگیزههای دانش آموزان برای ورود به دانشگاه گزارش شده است. دومین انگیزۀ مهمی که آنها در مطالعه خود به آن اشاره کردهاند، «یادگیری بیشتر در زمینههای مورد علاقه در دانشگاه » است. «رهایی از خانه» و «عدم توانایی یافتن کار در صورت نرفتن به دانشگاه» از مواردی بودند که توسط اکثر دانش آموزان رد شده است؛ ضمن اینکه هشتاد درصد دانش آموزان دبیرستانی قصد رفتن به دانشگاه را داشتند و زنان نسبت به مردان تمایل بیشتری بر ای ادامه تحصیل ابراز کرده اند (ماکسول و همکاران، 2000: 112- 1).
در پژوهشی که نولند159 در سال 1999 در ایالت تنسی آمریکا انجام داد، دریافت که تصمیم برای ورود به دانشگاه در بین دانش آموزان بیشتر تصمیمی اقتصادی است و اهداف شغلی بیشترین انگیزه داوطلبان را تشکیل می دهد. از یافتههای دیگر این مطالعه این است که زنان نسبت به همسالان مرد خود تمایل بیشتری برای ورود به دانشگاه دارند (نولند، 1999: 1).
پژوهش انجام شده توسط اتحادیه اروپایی در 16 کشور عضو این اتحادیه در سال 1994 نشان میدهد: 1) در کشور آلمان تنها 15 درصد کودکان متعلق به والدین یقهآبی وارد دانشگاه می شوند و نسبت دانشجویان متعلق به طبقات پایین طی 12 سال گذشته از23 درصد به 14 درصد کاهش یافته است؛ در مقابل، نسبت دانشجویان طبقات بالا و متوسط به 15 درصد رسیده است. 2) در کشور هلند، بین پیشرفت تحصیلی دانشجویان و شغل والدین (به خصوص شغل پدر) و تحصیلات والدین (به خصوص پدر) همبستگی نزدیکی وجود دارد. 3) در کشور اسپانیا 80 درصد فرزندان خانواده های دارای مشاغل مدیریتی در آموزش عالی مشارکت دارند؛ در حالی که تنها 5/8 درصد کودکان متعلق به خانواده هایی که کارگر غیر ماهر هستند، از آموزش عالی بهره مند می شوند. 4) در کشور سوئیس تأثیر خاستگاه اجتماعی بر ورود به دانشگاه در طول زمان افزایش یافته است. 4) در کشور انگلستان حدود 66درصد دانشجویان جزء طبقاتی هستند که مشاغل تخصصی و مدیریتی دارند و در مقایسه تنها نیم درصد آنها متعلق به طبقاتی هستند که کارگران یدی و غیر ماهر هستند و جالب اینکه گروه اول تنها 8 درصد جمعیت را به خود اختصاص داده است (به نقل از نوغانی، 1386: 75-74).
با بررسی مطالعات خارجیِ از پیش صورت گرفته، نتایج حاکی از آن است که بین جنسیت فرد و زمینۀ اقتصادی- اجتماعی والدین با دستیابی به آموزش عالی همبستگی جود دارد. همچنین تحقیقات نشان میدهد که دستیابی به بهترین شغل و درآمد بالا از مهمترین انگیزههای دانش آموزان برای ورود به دانشگاههاست.
2-12 چارچوب نظری
در این تحقیق نگرش به آموزش عالی را؛ بر مبنای دو تئوری خودمختاری دسی و ریان و ارزشهای اینگلهارت به دو بخش درونی و بیرونی تقسیم میکنیم، که این کار شبیه کاری است که پام ماراس به این صورت انجام داده ولی نه با اصطلاحاتی که در این تحقیق به کار گرفته شده است، مثلاً علی رغم این که به نگرش دانشآموزان به آموزش عالی پرداخته متغیر محرومیت را نیز به آن اضافه نموده و توسعۀ مشارکتی را با هدفِ افزایشِ مشارکتِ اجتماعیِ دانشآموزانِ محروم در تحصیلات بالاتر مورد بررسی قرار داده، و همچنین تأثیر هویت اجتماعی و مفهوم خودانگاره را در مشارکت دانشآموزان به آموزش عالی سنجیده است.
بنابراین منظور از نگرش درونی به آموزش عالی، فعالیتهایی است که برای کامیابی و ارضا و لذتِ ذاتی برای توسعۀ تواناییهای خود در امر یادگیری است. لذا در این بعد فقط نفس عمل مهم است و شامل انگيزش براي فهم، براي انجام كار و براي تجربه تحريك است. همچنین منظور بعد بیرونی این است که اشاره به انجام عملكرد براي به دست آوردن دستاورد بيروني مانند تمجيد و پاداش دارد. منبع و کانون اثربخش انگیزههای بیرونی در محیط قرار دارد، و به عنوان محرکی فرد را وادار به فعالیتی خاص میکند. پاداشهایی که فرد در قبال انجام فعالیتهای مبتنی بر این انگیزهها دریافت میدارد، پاداشهایی بیرونی هستند. لذا فرد با پیشبینی و آگاهی از احتمال دریافت این پاداشها رفتارهای خود را سازمان میبخشد و بسته به شدت تمایلی که این پاداشها در وی ایجاد میکند فعالیت خود را تا رسیدن به آن تداوم میبخشد.
با توجه به مطالبی که در مورد هویت نقش جنسیتی و مؤفقیت تحصیلی بیان شد، تحقیق حاضر مدعی است همانطور که هویت نقش جنسیتی بر مؤفقیت تحصیلی دانشآموزان تأثیرگذار است، این متغیر میتواند بر مشارکت در آموزش عالی نیز مؤثر باشد. اگرچه در گذشته زنان، بیشتر تشویق میشدند در خانه بمانند و به بزرگ کردن فرزندانشان بپردازند تا این که به شغل خاصی بپردازند، اما در سه دهه گذشته نسبت به قبل، این نگرشها تقریباً تغییر یافته است. دخترها از برابری جنسی صحبت میکنند و پیشرفت فردی را ارزشمند تلقی مینمایند، بیشتر زنان پیشرفتهای آموزشی را در دنیای امروز ضروری میدانند
همچنین با توجه به نظریه سرمایه فرهنگی بوردیو، این سرمایه در افزایش مشارکت جوانان در آموزش عالی مؤثر است. مفهوم سرمایه فرهنگی بر اساس مدل بازتولید فرهنگی بوردیو، در زمینههای مختلفی مورد آزمون قرار گرفته، که یکی از این زمینهها مقایسه روند تحصیلی فرزندان خانوادههای مرفه و محروم اجتماعی در دسترسی به آموزش عالی است. با توجه به فرضیة سرمایه فرهنگی بوردیو، میتوان گفت که سرمایه فرهنگی
