
آنها را وادار به بازنگری و تجدید نظر در نوع مناسباتشان با شرکتها و مؤسسات عظیم و در سطح گستردهتر آن با جامعۀ مدنی میسازند (لیوتار، 1381: 65). تصویری که لیوتار از جوامع سرمایهداریِ صنعتیِ پیشرفتۀ متأخر ارائه میدهد، در واقع تصویر جوامعی است که در آنها عرصۀ دانش در حیطۀ کنترل و نظارت و اجرای ماشینهای دقیق و عظیم کامپیوتری است. در این جوامع دانش و تکنولوژی به گونهای دقیق و ظریف کامپیوتریزه شدهاند (لیوتار، 1381: 67). لیوتار در توضیح کارویژههای آموزشی دانشگاه توضیح میدهد که از آموزش دانشگاهی انتظار میرود نقش تدارکاتچی برای نهادهای قدرت و ثروت بر عهده بگیرد. نیروی متخصص بروکراسی دولت یا بنگاههای کار در بازار تربیت کند و دیگر توجه چندانی به تفکر انتقادی، خلاقیت، نقد و روشنگری و اکتشاف و شور زندگی دانشگاهی نیست (فراستخواه، 1390:7).
2-3-2-5 بوردیو
فرضیۀ اساسی نظریه بوردیو این است که در داخل نظام آموزشی، شکل خاصی از نظم اجتماعی وجود دارد که این نظم ناشی از شرایط اجتماعی و تاریخی خارج از این نظام است. نظم اجتماعی نظام آموزشی کاملاً به این شرایط خارجی وابسته است و در واقع، کارکرد آموزش و پرورش، انتقال میراث فرهنگی جامعه است (مک فادان و واکر، 1997 به نقل از شارعپور، 1387: 78).
بوردیو در کتاب بازتولید، نظریهای را در مورد آموزش ارائه میدهد که مقولة خشونت را در ارتباط با قدرت و در گذار از آن توجیه میکند. وی معتقد است که هر قدرتی با طرح مفاهیمی، آنها را درمحیطی به اجرا در میآورد و به این ترتیب آن مفاهیم را تحمیل کرده و به آنها مشروعیت میبخشد. در حالیکه فشاری که جزء بنیادهای این مشروعیت است، پنهان میماند. این عمل، یک خشونت نمادین42 است (بوردیو، 1970: 18). وی معتقد است که چنین قدرتی نیز در نظام آموزش و پرورش و نظام آموزش عالی فرانسه وجود دارد. به عبارتی تمام کنشهای آموزشی به صورت عینی نوعی خشونت نمادین هستند که به مثابة اقتداری فرهنگی آن فرهنگ را تحمیل میکنند (هما بوردیو، 1970: 19). در واقع بنا به نظر بوردیو کل فرهنگ خشونتی نمادین است، چرا که تحمیل سلطۀ یک گروه یا طبقه بر کل جامعه بر پایه فرهنگ انجام میگیرد. به عبارت دیگر فرهنگ علاوه بر خودمختاری، خودسر نیز هست و در خود، خشونت قدرت را پدید میآورد. در عین حال قدت نمادین بدون پذیرش و نظر مثبت کنشگران اجتماعی ظاهر نخواهد شد. این قدرت باید در زندگی طنین پیدا کند. خشونت نمادین آن شکل خاص از فشار است که تنها با همدستی فعالانه کسانی به اجرا گذاشته میشود که تسلیم آن می شوند و مصمم هستند خودشان را از امکان آزادی مبتنی بر بیداری و هوشیاری محروم کنند (بوردیو، 1997: 4). بوردیو معتقد است نهادهای آموزشی خصوصا نهادهای آموزش عالی ممکن است سهم قاطع و تعیین کنندهای در آشکار کردن خشونت نمادین داشته باشند، در واقع در میان همه راه حلهایی که در طول تاریخ برای مسئله انتقال قدرت و امتیاز مطرح شده احتمالاً هیچ کدام ریاکارانهتر از راه حل نظام آموزشی نبوده است، چرا که این نظام اگر چه در بازتولید ساختار روابط طبقاتی سهیم است ولی با این نیرنگ و تزویر همراه است که کارکرد فوق را زیر نقابی از بیطرفی انجام میدهد (بوردیو، 1381: 171).
بوردیو در پاسخ به این که چگونه این روابط آموزشی عملاً و به صورت عینی و واقعی شکل اقتدار به خود میگیرند، میگوید، زمانی که فردی دارای دانشی است و در موقعیت انتشار و پخش آن قرار میگیرد، بین او و فرد یا افرادی که در موقعیت آموختن آن دانش قرار دارند، رابطة قدرت و زور برقرار میشود. این گونه روابط، فقط در محیط آموزشی وجود ندارد، بلکه در خانواده ودر بین نسلها نیز قابل مشاهده است. البته صاحبان اندیشه و قدرت، کار خود را مشروع میدانند و آموزشگیرندگان نیز به مشروعیت این عمل باور دارند و آن را جزئی از فرایند دانشاندوزی به شمار میآورند (بوردیو، 1970: 36-34).
همان طور که بیان شد بوردیو را در کنار پارسونز و هابرماس از مهمترین نظریهپردازان در مورد دانشگاه مدرن می توان دانست. بوردیو که نویسندۀ کتابهای متعددی در مورد دانشگاه و آموزش است تصویری چالشبرانگیز از نهاد دانش در جوامع مدرن ارائه داده است. تصویری که وی از دانشگاه دارد از بسیاری جهات با دیگر مفاهیم مهم ارائه شده در مورد دانشگاه متفاوت است.
نظریۀ پارسونز در مورد دانشگاه بر پایۀ این اعتقاد قرار داشت که نوعی ارتباط کارکردی میان دانش و شهروندی وجود دارد. از نظر هابرماس دانش در منافع شکل گرفته در اجتماع ریشه دارد. و دانشگاه میتواند کارکردی آزای بخش داشته باشد. اما بوردیو دانشگاه را نهادی خردپا43 می دانست که انواع مختلف قدرت در آن تولید، منتشر و بازتولید میشود. اگر چه پارسونز و هابرماس از نظر تئوریک و سیاسی اختلافاتی با هم داشتند، اما هر دو معتقد بودند دانشگاه از طریق حلقههایی مثل شهروندی و ارتباطات با جامعه در ارتباط است. از نظر پارسونز این حلقهها برای فعالیت جامعه و کارکرد مثبت ساختارهایشناختی مفید هستند. هابرماس این حلقهها را پتانسیلی آزادیبخش میدانست. اما بوردیو با قبول نظر فوکو مبنی بر این که دانش قدرت است، دانش را همیشه آزادیبخش نمیدانست و آن را در بستر های قدرت قرار میداد بسترهایی که از نظر ذاتی، نظامهایی شناختی و طبقهمحور هستند که در آنها سرمایه نمادین انتشار مییابد.
2-4 تبیین جهانی شدن آموزش عالی
نظریههای متفاوتی؛ بر حسب اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی نسبت به جهانی شدن وجود دارد، لکن تمرکز این مطالعه به علت پرداختن به موضوع آموزش عالی، بر نظریههایی است که فرهنگ را محور بحثِ جهانی شدن قرار دادهاند.
مکلوهان از جمله نظریهپردازانی است که نگاهی فرهنگی به جهانیشدن دارد. او از دیدگاه جامعهشناسی ارتباطات به واسطههاي انتقال عناصر فرهنگی بیشتر از محتواي فرهنگ اهمیت میدهد و تاریخ زندگی اجتماعی بشر را بر پایه فنآوريهاي ارتباطی بازسازي میکند. بنابراین در نظریه مکلوهان شناسایی و درك فرایند جهانیشدن جز با شناخت جایگاه رسانههاي در برگیرنده فنآوريهاي حملونقل و ارتباطات میسر نمیشود(گل محمدی، 1392: 43). گیدنز هم مانند برخی از نظریهپردازان نوین، فرایند جهانیشدن را محصول برهم خوردن نظم سنتی فضا و زمان میداند. بهنظر گیدنز جهانیشدن را به هیچوجه نمیتوان پدیدهاي صرفاً اقتصادي دانست، هر چند که شکلگیري یک اقتصاد جهانی از مهمترین عناصر ویژگیبخش پدیده موردنظر بهشمار میآید. بر این اساس جهانی شدن پدیدهاي فراتر از همبستگی متقابل است. ) گیدنز، 1998: 31-30). در واقع گیدنز از جمله نظریهپردازانی است که در واکنش به رهیافت تقلیلگرا و اقتصاد محور نظریهپردازان نظام جهانی، بهویژه والرشتین، بر جنبههاي فرهنگی و اجتماعی فرایند جهانیشدن تأکید میکند و آن را فراتر از شکلگیري نظام جهانی میدانند (کلمینستر44، 1998: 95).
اگر چه دانشگاهها در شکلگیری پدیدۀ جهانی شدن نقش داشتهاند، اما خود نیز در این راستا دستخوش تحولاتی شدهاند. جهانی شدن لزوم توجه به آموزش عالی را پررنگ کرده است، زیرا بهرهوری و رشد اقتصادی، متأثر از فعالیتهای آموزشی و پژوهشی دانشگاههاست. پیگیری تحولات جهانی و ارزیابی آموزش عالی به منظور شناسایی روندها و رخدادهای این حوزه، گامی مؤثر در ارزیابی آموزش عالی ایران به حساب میآید.
با توجه به اينكه جهان کنونی با آواي اقتصاد جهاني دانش – محور و تحول بنيادي علوم و فنون همچون رايانههاي شخصي، انرژي نوري، انرژيهاي جايگزين، بيوتكنولوژي و نانوتكنولوژي همراه و همزاد بوده است، نتايج آني اين تحولات نشانگر اهميت بيش از پيش دانش و فناوري سازمان يافته ميباشد. بنابراين همزمان با پديدۀ جهاني شدن، ضرورت متحول شدن نهادهاي آموزش عالي و تاكيد بيشتر بر همكاريهاي بينالمللي دانشگاهها و موسسههاي آموزش عالي به عمل آمده است. علاوه بر آن، از اين نهادها انتظار ميرود كه به حذف فاصله بين دانش وتأثيرات جهاني شدن بر فناوري پرداخته و نيز مبادلات علمي، آموزشي و فرهنگي ميان ملل و فرهنگها را تقويت كنند (بازرگان، 1386: 16).
در دهههای اخير آموزش عالي تحت فشار زیادی براي پذيرش تغييرات سريع اجتماعي، فناوري، اقتصادي و سياسي بوده است كه ناشي از تغييرات محيط داخلي و همچنين محيط خارجي فراصنعتي است (صباغیان، 1388: 82). در جهان رقابتآميز امروزي، چالشهايي براي دانشگاهها ايجاد شده است كه پاسخگویی به اين چالشها مستلزم تغييرات سازماني و نوآوري در مديريت دانشگاههاست كه لازمۀ آن باز بودن و پاسخگو بودن دانشگاهها نسبت به تقاضاهاي محيط بيروني است. مرزهاي دانشگاهها به روش هاي جديد، براي ارائۀ خدمات و توليدات به روي جهان بيرون باز شده است. در واقع، جهاني شدن آموزش عالي نه تنها يك ضرورت، بلكه پاسخی مبتنی بر آیندهنگری است (ویرا45 2004: 484). لذا فعالیتهای آموزش عالی در عصر حاضر بیش از هر فعالیت دیگری خصلتی جهانی و بینالمللی پیدا کرده است بنابراین ضرورت برقراری ارتباط فعال و پویا در همۀ عرصههای علمیِ کشور؛ با مجامع علمی جهانی احساس میشود.
2-5 الگوهای آموزش عالی
ماهیت و چیستی دانشگاه بیش از هر چیز به کارکرد این نهاد وابسته است. علاوه بر کارکردهای علمی دانشگاهها، رسالتهای اجتماعی و فرهنگی از دیگر کارکردهای دانشگاههاست. تعامل آموزش عالی و جامعه از دیرباز مود توجه پژوهنگدان حوزۀ آموزش عالی بوده است. در حقیقت ماهیت دانشگاه تعبیر و وجه فلسفی کارکرد اجتماعی آن است. این کارکرد با بهرهگیری از ادبیات موجود آموزشعالی به دو بخش کارکرد بیرونی و درونی تقسیم شده است و در نهایت مبتنی بر این کارکردها، الگوهای مختلف دانشگاهی شناسایی میشوند.
2-5-1 الگوهای مبتنی بر کارکرد بیرونی
الگوهایی که بر کارکرد بیرونی دانشگاه تأکید دارند بر نقشها و وظایف دانشگاه در سطح کلان و در ارتباط با جامعه و محیط پیرامون آن متمرکز شدهاند و هر یک شکل ویژهای از گره خوردن این نهاد علمی با نیازهای فرهنگی و اجتماعی جامعه را بازتاب میدهد. چهار الگوی شناخته شده در این زمینه عبارتند از:
2-5-2 الگوی ناپلئونی
این الگو یکی از کهن ترین نمونه های استفادۀ دولت از دانشگاه در راه نوسازی جامعه است. دولت با اعمال نظارتی دقیق بر امور مالی و انتصاب مقامات دانشگاه و نیز، کاربرد شیوه های قانونی به منظور حصول اطمینان از توزیع عادلانۀ منابع ملی در سراسر کشور بر این مهم دست یافت.و دانشگاه ناپلئونی در شکل کلاسیک خود، اهرم نیرومندی است در تأکید بر هویت یگانۀ ملی که پایه های آن بر اصول برابری و شایسته سالاری قرار دارد و خود این اصول را، مدیریت قدرتمند کشور، تعریف و پشتیبانی می کند. این الگو علاوه بر فرانسه، در کشورهایی چون اسپانیا و ایتالیا به کار گرفته شده است و نیز در آرژانتین و بسیاری از کشورهای فرانسه زبان و آفریقا دیده می شود.(نیو، 23) ریدینگز در اثر خود این الگو را «دانشگاه خِرد» نامیده است و ریشۀ آن را در اندیشه های کانت جستجو کرده است. کانت دانشگاه را به گونه ای به تصویر کشید که راهبر و گردانندۀ آن عقل باشد. در دید او خرد چیزی است که برای دانشگاه (در معنای مدرن نه قرون وسطی) جهانشمولی را به ارمغان می آورد. کانت با ارائه کردن یک اصل جهانی وحدت بخش به نام خرد، در نوین سازی دانشگاه پیشقدم شد. وی گفت عقل بین رشته ها رابطه یا نسبتی را برقرار می کند و خود رشتۀ خاص خویش را دارد. او معتقد است که یکی از کارکردهای دانشگاه تربیت تکنسین ها یا افراد کاردان برای دولت است (مرتضوی، 1378: 384). با توجه به مطالب فوق در مورد الگوی ناپلئونی، میتوان کارکرد اساسی دانشگاه را هویت بخشی به دولت- ملت و کمک به نوسازی جامعه از طریق آموزش دانست.
2-5-3 الگوی هومبولتی
الگوی هومبولتی دانشگاه در آغاز سدۀ نوزده از نام ویلهلم فن هومبولت گرفته شده است، غالباً به عنوان منشأ دانشگاههای پژوهشی امروز که به پیشبرد مرزهای دانش متعهد هستند، تلقی میشود. هومبولت
