
است. دانش پدیدار از پردازش اطلاعات شناخته شده و زمینه یک فرد. این استدلال نشان میدهد که دانش تنها میتواند در زمینه فردی و اعتقادات خود و تجربه او وجود داشته باشد. دانش” مخلوط مایع از قاب تجربه، ارزشها، اطلاعات متنی و بینش متخصص فراهم میکند که یک چارچوب برای ارزیابی و ترکیب تجارب جدید و اطلاعات” است. بنابراین، دانش همچنین میتواند به عنوان توانایی افراد که برای ارزیابی اطلاعات و به طور موثر عمل میکنند تعریف شود. دانش میتواند ارزش افزوده آن را در اقدامات و تصمیمات بروز پیدا کند. (E. Greiner et al 2007)
2 – 20 مديريت داده، مديريت اطلاعات و مديريت دانش:
پیتر دراکر برای اولین بار به تشخیص مدیریت به عنوان نظم و انضباط تالیف مستقل مفهوم شرکت (1946) و عملکرد مدیریت بود. مدیریت به طور کلی به معنی عمل سازماندهی و کنترل کسب و کار در سازمانهای مشابه است. شامل دو بخش است: مسئولیت و کنترل. تلاش هدفمند برای اولین بار در تفکر منطقی در مورد مدیریت با تیلور، فایول و وبر آغاز شد. همیشه از آن زمان به بعد، محققان، متخصصان و پزشکان در زمینههای مختلف از دیدگاههای مختلف انجام شده در دو حوزه و معرفی مفاهیمی از علم، فن آوری، روانشناسی، روانشناسی اجتماعی، جامعه شناسی، زیست شناسی، سیبرنتیک، یا تئوری پیچیدگی برای رسیدگی به مسائل است.
مدیریت کلاسیک در استفاده از روشهای علمی متمرکز برای تعریف بهترین راه برای کاری که باید انجام شود، جریان فرماندهی و اطلاعات و اسناد، سلسله مراتب، تقسیم کار، و قواعد عمل. پژوهشگران در هر دو عوامل تولید فردی، سخت و نرم افزار (از قبیل سرمایه، مواد، منابع انسانی)، ساختار سازمانی و استراتژی، تصمیم گیری، سازمانی تخصصی صلاحیت، سازمانی و رقابت. آنها همچنین وظایف مدیران به آنچه باید بکنند و چگونگی انجام آنرا شناسایی، و همچنین در نظر گرفتن سازمان به عنوان یک کل به کیفی و کمی و اثربخشی، بهرهوری آن پرداختهاند. این مطالعات و مباحثات نه تنها مدیریت مشروع بلکه به عنوان یک رشته بر اساس مکاتب مختلف با مفهوم متفاوت، اصول، تکنیکها، و عمل را در آغوش چشم انداز گستردهتر انسانی به معنای علمی بلکه ایجاد یک شغل جدید که از مدیر حرفهای با دانش حرفهای در مورد مدیریت سازمانی، که در اثربخشی عملیاتی و بهرهوری در یک سازمان، با تمرکز بر تحقق ماموریت و اهداف سازمانی است Gao et al, 2008) ).
2 – 20 – 1 مديريت داده:
سيستمهاي پردازش عمليات، اولين نمونه از سيستمهاي خودكار مديريت دادهاند. سازمانها در اواسط دهه 1950 شروع به استفاده از اين سيستمها كردند تا فرايندهاي دستي و تكراري را مكانيزه نموده و دادههاي مربوط به عمليات روزانه از قبيل ليست پرداختها، كنترل دارائيها، سفارشات، صورتحسابها و غيره را جمع آوري كنند. اين سيستمها كاربردهاي سادهاي بودند كه اطلاعات محدودي را عمدتاً به صورت ليستها يا خلاصه عمليات فراهم ميكردند.
2-20-2 مديريت اطلاعات:
در دهه 1970 و 1980 ابداع تكنولوژي مديريت دادهها انگيزه اصلي مديريت اطلاعات شد. نظامهاي مديريت بانكهاي اطلاعاتي رابطهاي (دي. بي. ام. اس. اس) كاربرد تي. پي. اس. اسها را افزايش داده و به كاربران اجازه داد كه دادهها و اطلاعات را مجدداً نظم داده و به روشهاي جديد و خلاقانه ارائه دهند. با اين انعطاف پذيري، كاربران قادر بودند به ارتباط بين عناصر مختلف دادهها پي ببرند. براي مثال، كاربران ميتوانستند ارتباطات بين فروش محصولات خاص را در اوقات مختلف سال دريابند (قاضیزادهفرد،1387).
بطور خلاصه، مديريت دادهها، مديريت اطلاعات و مديريت دانش در عين مرتبط بودن با يكديگر، حوزههايي متمايز از يكديگرند. سيستمهاي مديريت دادهها، امور تكراري و روزانه سازمانها را خودكار نموده و انواع محدودي از اطلاعات را بدست ميدهند. سيستمهاي مديريت اطلاعات به كاربران امكان ميدهند كه دادهها را تا سطح معيني كنترل و دوباره چيني كرده و بدينوسيله به آنان كمك ميكنند كه ارتباط بين عناصر دادهها را كشف نمايند . گرچه مديريت اطلاعات و دادهها عناصر مهم مديريت دانش هستند، هدف غائي مديريت دانش ترويج اشتراك و يادگيري مشاركتي در سازمانهاست (فصلنامه کتاب، 1383).
2 – 21 فرایندها در مدیریت دانش:
منظور از فرایندها در مدیریت دانش، جمعآوری و سازماندهی دانش سازمان و بهرهبرداری و حفاظت از این سرمایههای دانشی، کسب شده است. کسانی که نمیتوانند گذشته را به خاطر آورند محکوم به تکرار هستند. بنابراین آموزش افراد از طریق آموختهها مانعی برای دوبارهکاریهای بسیار در سازمان است. فرایندهای کسب و کار در سازمانها، برای عملکرد بهتر، نیاز به دانش دارند. فرایندهای مدیریت دانش در سازمان باید دارای این توانایی باشند که به طور اثربخش و کارآمد دانش مورد نیاز جهت تحقق فرایندهای کسب و کار سازمانی را پردازش کنند. این امر نیازمند هماهنگی بین جریان کار در سازمان با فرایندهای سازمان است که این فرایندها یکپارچگی لازم را با جریان فعالیتها داشته باشند. به این معنی که نیاز فرایندها به دانش ارضا شود و دانش و اطلاعات زائد نیز در سیستم انباشته نشود. در این فرایندها، علاوه بر دانش داخل سازمان، منابع دانشی خارج از سازمان نیز باید در نظر گرفته شود (مرادزاده، 1385) روشهاي گوناگون براي فرآيندهاي متفاوت ايجاد دانش در دو گروه قابل بررسي است:
• فرآيند مراحل تبديل و توليد دانش ضمني به آشكار در سطوح مختلف (فرد، گروه و سازمان)
• فرآيند مراحل انجام مديريت دانش از قبيل كشف، كسب، توسعه، تسهيم، به كارگيري و…
برخي از مدلهاي پيشنهادي، فرآيند دانش را به صورت ايستا (بدون پديد آوردن چرخة دانش) و برخي ديگر آن را در يك چرخهي پويا با تعامل پيوسته بين اجزاي آن مورد بررسي قرار دادهاند. به منظور ارزيابي ابعاد چرخة مديريت دانش در يك سازمان، مدلهاي متفاوتي ارائه شده كه در جدول 1 به برخي از آنها اشاره شده است. نكتة اساسي در تمامي اين مدلها، تأكيد بر استفاده و به كارگيري دانش بوده و ساير مراحل به منظور ايجاد بسترهاي لازم و مناسب براي به كارگيري دانش ميباشند.
جدول 2-2 : مراحل فرآيند مديريت دانش
پژوهشگران
مراحل فرآيند مديريت دانش
Wiig, (1997)
خلق، كسب، تبديل، به كارگيري
Davenport & Prusak , (1998)
تعيين نياز، كسب، توزيع، به كارگيري
Chauvel & Despres, (1999)
نقشهبرداري،كسبوخلق، بستهبندي،ذخيرهسازي، تسهيم، به كارگيري، استفاده مجدد
Probst, Raub & Romhard, (1999)
تعييناهداف دانشي، شناسايي، كسب، توسعه، نگهداري، تسهيم، بهكارگيري، ارزيابي
Leinder& Alavi, (2001)
خلق، ذخيره سازي، انتقال، به كارگيري
Aspinwall & Wong (2004 )
كسب، سازماندهي، تسهيم، به كارگيري
Jashapara, (2004)
كسب، سازماندهي، ذخيرهسازي و ارائهنمودن، تسهيم، ارزيابي
Rao, (2005)
خلق، كدگذاري، بازيابي، بهكارگيري، توزيع، اعتباربخشي، پيگيري، شخصيسازي
يكي از جامعترين و كاربردي ترين اين مدلها، مدل “پايههاي ساختمان مديريت دانش” اشد كه توسط پروبست، روب و رمهاردت ارائه گرديده است. طراحان مدل ياد شده، مديريت دانش را به صورت چرخهي ديناميكي ميبينند كه شامل هشت جزء، متشكل از دو سيكل دروني و بيروني است (Probst, 2008).
• سيكل دروني: شامل ابعاد شناسايي، كسب، توسعه، تسهيم، كاربرد و نگهداري دانش ميباشد.
• سيكل بيروني: شامل ابعاد اهداف دانشي و ارزيابي آن است كه كامل كننده اين ابعاد سيكل بازخورد ميباشد
2 – 22 عناصر اساسي مديريت دانش
مديريت دانش 4 عنصر اساسي دارد: دانش، مديريت، تكنولوژي اطلاعات و فرهنگ سازماني. هر كدام از اين اجزا نقشي عمده در مديريت دانش داشته و ميتواند تأثيري بسزا در موفقيت يا شكست آن داشته باشد. مديريت دانش معروفيت خود را از طريق بكارگيري دانش و اطلاعات بمنظور ايجاد هماهنگي تغييرات پويا در سازمان و رشد و توسعه نظامهايي جهت تسريع انطباق پذيري سيستم با تغييرات محيط پيرامون كسب نموده است. امروزه انواع موسسات در محيطهاي تازهاي فعاليت مينمايند. بنابراين بايد قادر به خلق و بكارگيري دانش جديد و بازآفريني دانش گذشته بمنظور دستيابي به اهداف خويش باشند. در حاليكه مديريت دانش تاكيد زيادي بر فن آوري اطلاعات مينمايد و در بسياري از موارد به عنوان مديريت مبتني بر فنآوري تعريف ميگردد، اما در حقيقت مفهومي فراتر از آن دارد. داون پورت مؤلفههاي اساسي مديريت دانش را شامل موارد زير ميداند:
• فرهنگ: شامل ارزشها و اعتقادات اعضاي سازمان در ارتباط با مفاهيم اطلاعات ودانش
• فرايندعمل: در حقيقت افراد چگونه از اطلاعات و دانش در موسسات خود بهره گيري مينمايند.
• سياستها: شامل موانعي كه در فرايند تسهيم دانش و اطلاعات در سازمان پديد ميآيد.
• فن آوري: چه سيستمهاي اطلاعاتي در موسسه موجود است.
مديريت دانش شامل فرايند تركیب بهينه دانش و اطلاعات در سازمان و ايجاد محيطي مناسب بمنظور توليد، تسهيم و بكارگيري دانش و تربيت نيروهاي انساني خلاق و نوآوراست. چرا بايد از مديريت دانش بهره جست؟ مهمترين اهداف يك مؤسسه در زمينه مديريت مطلوبتر دانش شامل حفظ و نگهداري اعضاي كليدي سازمان، ارتقاء سيستم انگيزشي، شناخت محيط و بهبود خدماتدهي به ارباب رجوعان ميباشد. تحقيقات، بيشترين موارد بهرهگيري سازمانها و مؤسسات مختلف از مديريت دانش را به قرار زير تعيين نموده است:
• كسب و تسهيم دانش(7/77%)
• مهارت آموزي و يادگيري سازماني (4/62%)
• ارتباط بهينه با مشتريان (58%)
• ايجاد مزيت رقابتي (7/55%) (دايرومك داناف، 2001)
نمودار 1 موارد استفاده مؤسسات گوناگون از مديريت دانش را نشان ميدهد. در حقيقت مديريت دانش كارآمد منجر به كاهش خطاها و دوبارهكاريها، افزايش سرعت حل مسايل و تصميمگيريها، كاهش هزينهها، تفويض اختيارات بيشتر به اعضاء و روابط اثربخش و خدمات مطلوبتر به ارباب رجوعان ميگردد. (Sarrafizadeh, 2007).
نمودار 2-1 استفادههای کاربردی موسسات از مدیریت دانش (Newmen, 1999)
مهمترين هدف بكارگيري مديريت دانش در انواع موسسات، انطباق سريع با تغييرات محيط پيرامون بمنظور ارتقاء كارآيي و سودآوري بيشتر ميباشد. در نتيجه مديريت دانش به فرآيند چگونگي خلق، انتشار و بكارگيري دانش در سازمان اشاره دارد. به عبارت ديگر هدف نهايي مديريت دانش شامل تسهيم دانش ميان كاركنان بمنظور ارتقاء ارزش افزوده دانش موجود در سازمان ميباشد. حوزه مديريت دانش شامل مفاهيم و اصولي است كه توانايي بكارگيري و تسهيم دانش در موسسه را ارتقاء بخشيده (نظير تخصصها، مهارتها و تجربيات كاركنان) و نقش كليدي در توسعه و بهبود خلاقيت، بهره وري و سوددهي سازمان ايفا مينمايد. مديريت دانش شامل چهار فرايند توليد، ذخيره، انتقال و به كارگيري دانش است (Newmen, 1999) .
زيرساختهاي اجتماعي و فني مورد نياز پيادهسازي مديريت دانش در سازمان نگاه جهاني و امروزه به زيرساخت مديريت دانش نگاهي فني و اجتماعي است ( Nedlela et al,2001). زيرساختها جنبههاي مهمي از قابليتهاي سازماني هستند و اين زيرساختهاي كليدي براي مديريت دانش، شامل زيرساخت فني، ساختاري، فرهنگي (2010 (Gold et , و زيرساخت مرتبط با افراد ميباشد .(Pan & Scarbrough, 1998) كه در اين جا به تأثير هر كدام از اين زيرساختها بر پياده سازي مديريت دانش ميپردازيم.
2 – 23 نقش دانش در مديريت دانش:
ادلسن ميگويد: “مردم همواره دانش داشتهاند و از آن استفاده كردهاند”. اما دقيقاً دانش چيست؟ دانش، دانستني است كه در تجربيات، مهارتها، قابليتها، تواناييها، استعدادها، افكار، عقايد، طرز كارها، الهامات و تصورات افراد موجود است و به شكل مصنوعات ملموس، فرايندهاي كاري و امور روزمره يك شركت خود را آشكار ميسازد .دانش دو نوع است: عيان و نهان (يا ضمني). دانش صريح، دانشي است كه مدون شده است و يا به فرمتهاي خاصي ارائه شده است. مثلاً توضيح داده شده يا ثبت شده يا مستند شده و بنابراين به آساني ميتوان ديگران را
