
رو فقط به اطاعت از او امر شده است162.
1-1-2-2. اشکال قوشچي:
قوشچي در رد اين استدلال به طور خلاصه ميگويد: مقدمات اين استدلال مردود است163.
اين رد قوشچي ميتواند به يک يا چند مقدمه از قياس پيش، ناظر باشد.
مقدمه اول:
خداوند در اين آيه به اطاعت از خود و رسول به طور مطلق فرمان داده است. امر به اطاعت از رسول مطلق است و اين اطاعت مطلق از رسول اکرم( به مقتضاي معصوم بودن وي خالي از اشکال است؛ يعني امر و نهي رسول اکرم( بر اساس هواي نفس نيست و امرو نهي او امر و نهي خداست.
چون اولي الامر به الرسول عطف شده است و قانون عطف، مساوات معطوف و معطوف عليه در حکم است، حکم معطوف عليه به معطوف سرايت ميکند. در نتيجه مطلق بودن اطاعت از اولي الامر اثبات ميگردد.
تفسير اولي الامر به حاکمان و امراء يا علماء و اهل حل و عقد، با اين اطلاق سازگار نيست.
مقدمه دوم:
عقلا قبيح است که خداوند مؤمنين را به اطاعت مطلق از کساني که مرتکب معصيت و يا خطا ميگردند، مکلف سازد. فرمان به اطاعت مطلق از اولي الامر، دلالت بر معصوم بودن آنها ميکند.
فخر رازي نيز ميگويد: “اين آيه دلالت ميکند که اولو الامر بايد معصوم باشند، زيرا اگر معصوم نباشند بر فرض اقدام خطاي آنها، مؤمنين مکلف هستند از آنها اطاعت کنند. اين تکليف به متابعت، امر به انجام معصيت ميباشد و از سوي ديگر چون معصيت است، منهي عنه نيز ميباشد در اين صورت اجتماع امر و نهي در يک فعل و از يک جهت خواهد بود که محال است. بنابر اين ثابت شد که خداوند در اين آيه به طور قطع و مطلق به اطاعت اولي الامر امر کرده است و کسي که چنين فرماني متوجه اوست، واجب است که معصوم باشد، پس بي ترديد اولي الامر بايد معصوم باشند”164.
مقدمه سوم:
بالاتفاق هيچ کدام از خلفاي سه گانه معصوم نبودند وتنها علي( از عصمت برخوردار بود و به واسطه نصوص قطعي عصمت حضرت علي( اثبات ميشود.
فخر رازي با وجود اين که ميگويد: اولي الامر بايد معصوم باشند، ولي معتقد است به دليل اين که راهي براي شناخت شخص معصوم نيست، نميتوان مصداق معصوم را يک فرد دانست. از اين رو ميگويد: مجموع امت معصوم است و اين آيه را دليل حجيت اجماع ميداند.
سخن فخر باطل است، چون:
اولا؛ راه معرفت معصوم مسدود نيست؛ همان گونه که پيامبر معصوم را به وسيله معرفي خدا ميتوان شناخت، امام معصوم را هم ميتوان به وسيله معرفي خدا و پيامبرش شناخت.
ثانيا؛ اگر مراد از اولي الامر مجموع امت بود، اولي الامر بايد مفرد به کار ميرفت، چون افراد اين مجموع معصوم نيستند، بلکه مجموع امت بر فرض صحت يک معصوم به شمار ميآيد.
بنابراين، بر مقدمات استدلال محقق طوسي خدشه اي وارد نيست و استدلال وي تمام است.
3-2. فصل دهم:
آيه امامت
“وَ اِذ اِبتَلي إبراهِيمَ رَبُّه بِکَلِماتٍ فَاَتَمَّهُنَّ قالَ إنّي جَاعِلُکَ لِلنّاسِ إماماً قالَ وَ مِن ذُرِّيتي قَالَ لاَينالُ عَهِدي الظَالِمينَ”165
يکي از آياتي که که محقق طوسي و ديگر بزرگان شيعه براي اثبات امامت بلافصل حضرت علي( به آن تمسک کردهاند، آيه 124 سوره بقره است. خداوند در اين آيه ميفرمايد: “و چون خداوند ابراهيم را با کلماتي آزمود و او آن را به انجام رسانيد، خداوند به او فرمود: من تو را امام و پيشواي مردم قرار دادم ابراهيم عرض کرد: از دودمانم (نيز امامي قرار بده). خداوند فرمود: عهد و پيمان من به ستمگران نميرسد”.
بيشتر محققين شيعه براي اثبات عصمت امام به اين آيه استدلال کردهاند که به طور غير مستقيم دلالت بر امامت بلا فصل حضرت علي( پس از رسول خدا دارد، چون اهل سنت نيز قائل به معصوم بودن خلفاي سه گان پيش از علي نيستند. به عبارت ديگر براي اين که امامت و خلافت خلفاي سه گانه را تصحيح کنند، عصمت را از شرايط امام نميدانند.
1-3-2. بيان محقق طوسي:
غير از حضرت علي( کساني که براي آنها ادعاي امامت شده است، سابقه کفر دارند؛ از اين رو شايسته امامت نيستند. تنها حضرت علي( سابقه کفر ندارد، لذا وي براي امامت متعين است166.
همان گونه که شاگرد مبرز محقق طوسي يعني؛ علامه حلي ميفرمايد: اين سخن محقق ناظر به آيه امامت است. غير حضرت علي( که برايشان ادعاي امامت شده است؛ مثل ابوبکر يا عباس از سوي بني عباس، به دليل سابقه کفر صلاحيت امامت را ندارند، زيرا آيه ميفرمايد: ظالمين که کافرها نيز جزو آنها هستند، به عهد من که امامت است، نميرسند167.
1-1-3-2. تقرير قوشچي:
هنگامي که رسول خدا مبعوث شد، حضرت علي( هنوز به سن بلوغ نرسيده بود، پس بر خلاف بقيه قبل از رسالت نبي اکرم(، علي( کافر نبود. غير از علي (از کساني که ادعاي امامت پس از نبي اکرم را دارند) بقيه بالغ بودند و به سن تکليف رسيده و کافر بودند و بنابر فرمايش خداوند، کافرين ظالم هستند و ظالم بنابر اين آيه شايستگي امامت را ندارد، زيرا خداوند در پاسخ ابراهيم( که امامت را براي فرزندانش طلب کرد، فرمود عهد من به کفار نميرسد.
2-1-3-2. اشکال قوشچي:
نهايت چيزي که اين آيه بيان ميکند اين است که امامت و ظلم با هم تنافي دارند و اجتماع اين دو جايز نيست اگر جمع نشوند هيچ محذوري به وجود نميآيد168. آيه تنها بيان ميکند کسي که الان ظالم است براي امامت صلاحيت ندارد.
به ديگر سخن قوشچي، همانند اشاعره169 پيش از خود معتقد است که کسي که پيش از اسلام کافر بوده است ولي بعد توبه کرده و اسلام آورده است، صلاحيت امامت را دارد، چون پس از توبه عنوان ظالم بر او صادق نيست.
ظاهر سخن قوشچي اين است که:
اولاً: وي برخلاف برخي از بزرگان اهل سنت پذيرفته است که عهد در اين آيه به معناي امامت است. قوشچي در اين باور با بزرگان شيعه هم عقيده است.
ثانياً: هم چنين او ميپذيرد که خلفاي سه گانه پيش از اسلام ظالم و کافر بودند.
ثالثاً: حضرت علي( در هيچ برهه اي از دوران زندگي اش مصداق ظالم نبوده است.
رابعاًً: در اعتقاد قوشچي، آيه تنها بر ناسازگاري کفر بالفعل با امامت دلالت دارد و چون خلفاي سه گانه هنگام امامت، مسلمان بودند، امامت آنها صحيح است.
پاسخ:
احکام دو گونه اند:
1.برخي از احکام دائر مدار موضوع خود هستند؛ يعني تا زماني که موضوع باقي است، حکم نيز وجود دارد و در صورت انتفاء موضوع حکم نيز منتفي ميشود؛ مثلا هنگامي که گفته ميشود: خمر حرام است تا زماني که بر چيزي خمر صدق کند، حرام است، ولي هنگامي که خمريت منتفي شد، حرمت نيز از بين ميرود.
2. در برخي ديگر، اگر لحظه اي موضوع به عنواني متصف شد، حکم ميآيد و با از بين رفتن وصف، حکم از بين نميرود؛ مثلا زماني که گفته ميشود شخص سارق دستش قطع شود، دزد زماني دستش قطع ميگردد که مشغول دزدي نيست.
الظالمين در آيه ياد شده از قبيل قسم دوم است؛ يعني اگر کسي لحظهاي از عمرش ظالم بوده باشد، صلاحيت امامت را نخواهد داشت و لو پس از توبه کردن.روايتي هم که ابن مغازلي شافعي از رسول خدا نقل کرده است، همين معنا را تاييد ميکند. نص روايت ابن مغازلي چنين است: رسول خدا( فرمود:
“انتهت الدعوة اليّ و الي عليّ لم يسجد أحد منا لصنم قط فاتخذني الله نبيا و اتخذ عليا وصيا”170.
دعوت به من و علي منتهي شده است؛ هيچ کدام از ما هرگز بتي را سجده نکرديم، بنابراين خدا مرا نبي و علي را وصي قرار داد.
ظاهر روايت اين است که نبي و وصي شدن يک فرد متفرع بر اين است که در لحظه اي از عمر خود بت پرست نبوده باشد.
دليل بر اين که الظالمين در اين آيه از قسم دوم است، اين است که:
در يک تقسيم عقلي مردم در چهار گروه قرار ميگيرند:
1.کساني که در تمام عمرشان ظالم هستند و هيچ گاه نيز توبه نميکنند.
2. کساني که در تمام عمر خود هيچ ظلمي مرتکب نشدهاند.
3. کساني که در اوايل عمر خود مرتکب ظلم شدهاند، ولي در اواخر عمر و پيش از مرگ توبه کردهاند.
4. کساني که در اوايل زندگاني خود ظالم نبودهاند ولي در اواخر عمر مرتکب ظلم شدهاند.
بي ترديد حضرت ابراهيم( با آن همه عظمتي که داشتند، امامت را براي دسته اول و چهارم طلب نکردهاند، “مِن” تبعيضيه هم دلالت ميکند که امامت را براي برخي از اولاد خود طلب کرد. ابراهيم( اين مقام رفيع را براي گروه دوم و سوم درخواست کرد. خداوند نيز درباره گروه دوم، درخواست ابراهيم( را پذيرفت، ولي درباره دسته سوم دعاي ابراهيم را اجابت نکرد171.
به ديگر سخن در اين آيه، امامت از ظالمين به نحو قضيه حقيقيه نفي شده است و زمان خاصي در نظر گرفته نشده است172.
هم چنين خيلي واضح و روشن است که امامت با ظلم جمع نميشود و اين مطلب نيازي به نزول آيه ندارد.
فصل يازدهم:
آيه “مع الصادقين”
“يَا أيُّها الّذِينَ آمَنُوا اتّقُوا اللهَ وَ کُونُوا مَعَ الصّادِقينَ”173.
اي کساني که ايمان آورديد، از خدا بترسيد و با صادقان باشيد.
يکي از آياتي که محقق طوسي با آن، امامت بلافصل علي( را اثبات ميکند، اين آيه است.خداوند در اين به مؤمنين ميفرمايد با صادقين همراهي کنيد؛ يعني کساني که صدق آنها ثابت شده است. صادقين تنها معصومين هستند و غير علي( از اصحاب رسول الله بالاجماع معصوم نبودند، پس کسي که به تبعيت او امر شده است، تنها علي( است.
اين استدلال در حقيقت قياس مرکب مفصول است؛ يعني در حقيقت از دو قياس تشکيل شده است که نتيجه قياس اول، به صراحت ذکر نشده است و تنها نتيجه نهايي بيان شده است.
شکل منطقي قياس چنين است:
مؤمنين وظيفه دارند به حکم آيه به طور مطلق از صادقين پيروي کنند.
صادقين فقط معصومين را شامل ميشود.
بعد از پيامبر( فقط حضرت علي( معصوم است.
نتيجه: مؤمنين مکلف هستند به حکم آيه به طور مطلق از حضرت علي( پيروي کنند.
1-1-3. ايراد قوشچي:
قوشچي پس از تقرير استدلال محقق طوسي، ميگويد: مقدمات اين استدلال مردود است174.
1-1-4-2. نقد و بررسي:
احاديث و روايات بسياري در متون شيعه و حتي اهل سنت وجود دارد که مراد از صادقين و مصداق آن را مشخص کردهاند. در اين روايات پيامبر اکرم( و علي( و اهل بيت او مصداق صادقين شمرده شدهاند. اين روايات را مرعشي نجفي در کتاب “شرح احقاق الحق و ازهاق الباطل” از منابع اهل سنت آورده است175.
مراد قوشچي از منع مقدمات ميتواند يک يا چند مقدمه از قياس ياد شده باشد.
ممکن است، ايراد قوشچي ناظر به مقدمه اول باشد و معتقد باشد که از اين آيه حکم پيروي و اطاعت از صادقين استفاده نميشود.
اين اشکال به هيچ وجه وارد نيست؛ زيرا روشن است که همراهي کردن با صادقين به معناي همراهي خارجي و در کنار هم بودن نيست، بلکه مراد از همراهي اطاعت و اقتدا در گفتار و کردار است.
ممکن است قوشچي، مقدمه دوم را قبول نداشته باشد و بگويد که مراد از صادقين معصومين نيستند.
خداوند در اين آيه مبارکه به اطاعت و پيروي بي قيد و شرط از صادقين فرمان ميدهد و روشن است که خداوند به اطاعت کسي که معصوم نيست به نحو مطلق امر نميکند، چون عقلا قبيح است و خداوند مرتکب عمل قبيح نميشود.
فخر رازي نيز مصداق صادقين را معصوم ميداند، ولي در تفسير معصوم با شيعه اختلاف دارد و معصوم را جميع امت ميداند و آيه را دليلي بر حجيت اجماع قرار ميدهد176.
بنابراين فخر رازي نيز که در پيش اهل سنت امام المفسرين است با شيعه هم عقيده است و معصوم را مصداق صادقين ميداند و ميافزايد که از اين آيه استفاده ميشود که هيچ زماني از وجود معصوم خالي نيست، چنان که شيعه نيز چنين ميگويد؛ هر چند که در تعيين مصداق معصوم به بيراهه ميرود ونظر شيعه را با دلايل خود رد ميکند البته به زودي جواب وي خواهد آمد.
اگر مقصود قوشچي مقدمه سوم اين استدلال باشد و حضرت علي( را مصداق معصوم نداند همان گونه که فخر رازي مصداق معصوم را شخص واحد نميداند و ميگويد چون راهي براي شناخت او نيست نميتواند
