
كمابيش عمدي كه مطابق نمونه اي معين صورت ميگيرد .
جان ميزرابطة خرده فرهنگ ليورپول را بطور وسيع شرح ميدهد . او مدعي است اولين كسي است كه اصطلاح « خرده فرهنگ » متخلف را در سال 1958 بكار برده است . اسپنلي نيز اولين كسي است كه زندگي پست را توصيف كرده است . هاريت ويلسون با تحقيق از 52 خانواده در شهر و نيز راجع به بزهكاري اطفال به سبك برت و بگت و منهيم اثر خود را دربارة روابط بين عواملي مانند « بيكاري و طبقه اجتماعي و تبهكاري » انتشار داد . از تحقيقات اين نويسندگان چنين بر مي آيد كه فرد بالغ به سهولت به طرف تحريكات ، جاذبه ها و سرگرمي هاي پايگاه گروهي كشيده ميشود. (همان منبع : 23)
تئوري كوهن و كلو وارد و اهلاين :
يك نظريه همه جانبه در جامعهشناسي از طرف كوهن و كلووارد و اهلاين ارائه شده ، و اگر چه در اينجا امكان قضاوت درست دربارة كلية نظرات ايشان وجود ندارد ، اما ميتوان به اختصار توضيح داد كه تخلف ،شكلي از راه حل « جمعي » اتخاذ شده بوسيله طبقه پائين است كه از سرخوردگي ناشي ميشود ، سرخوردگي نيز معلول فقدان فرصت ها براي پيشرفت است . اين نوع فرضيه سازي جرم شناسان آمريكا كاملاً بر مفهوم نابهنجاري در مسأله خودكشي كه دوركيم جامعهشناس فرانسه آن را شرح داده است منطبق ميشود .
دوركيم چنين اظهار مي دارد : در جوامعي كه استانداردها و قيود ضعيف ميشوند ، يك وضع نابهنجار اتفاق ميافتد و اين امر بايد براي افزايش جنايت و اشكال ديگر انحرافات اساسي تلقي شود .
كلووارد و اهلاين پديدة گروه را بعنوان يك پديده ، از نو بررسي كردندو به سئوالاتي از اين قبيل اشاره ميكنند :
– چرا گروهها وسعت مي يابند ؟
– گروهها چگونه اعضاي خود را به عضويت مي پذيرند ؟
– چرا و به چه نحو آنها طرق مختلف اعمال خلاف قانوني را اتخاذ ميكنند ؟
– چگونه اين روشها مداومت پيدا كرده و دگرگون ميشوند ؟
كلووارد و اهلاين از گروههاي بزهكار سه تيپ اصلي زير را ارائه ميدهند :
الف) درميان يك گروه از بزهكاران ،اعمال جنائي مختص به اعمال غير قانوني است كه اعضاي آنها اغلب روش تبهكاريشان را در سلسله اعمال جنائي مجرمان حرفه اي انجام ميدهند .
ب) گروه ستيزه جوبه جرائم و اعمال هتك ناموس مرتكب ميشوند و آنرا وسيله اي براي برقراري پايگاه گروهي قرار ميدهند .
ج) گروه تيماردار كه اعضايشان متعلق به خرده فرهنگ هستند ، به استعمال مخدرات گرايش ميكنند.
كوهن يك نكته فوق العاده مهم را مطرح ميكند و چنين اظهار مي دارد : پسران طبقه پايين اجتماعي از نظر آموزش در سطح پائين قرار دارند و آنها همانند بچه هاي طبقه متوسط تربيت نميشوند و مانند طبقات متوسط از شايستگي هاي آموزشي برخوردار نمي گرداند ، از اين رو آنها براي رقابت هاي سالم در مقابل ديگران و حل مشكلات اجتماعيشان بخوبي مجهز نميشوند . بنابراين ريشة تمايلات ضد اجتماعي نتايج اينگونه عناصر است . زيرا مسائل اين تيپاز جوانان قبلاً حل شده و اولياي امور نيز به مسائل و مشكلاتشان بي توجهي نشان داده و به همين علت ، اين گروه از جوانان به جاي آنكهمسائلشان را با والدينشان درميان بگذارند و به آنها ابراز دارند و يا به مقامات مسئول و اولياي امور اعتنا كنند ، مي خواهند مشكلاتشان را با روشهاي انحرافي و اعمال ضد اجتماعي حل نمايند .
مفهوم نظريه مرتن :
مرتن مفهوم نظرية دوركيم را بطور استادانه مورد بررسي مجدد قرار دارد و چنين گفت : اگر از لحاظ فرهنگي ، اهداف تجويز شده براي فرد غير قابل حصول گردد « همچنانكه براي بيشتر افراد جوان و طبقه كارگر و طبقة پائين پيش مي آيد » بين آنچه براي « ايده آل » بودن پايدار مي ماند و آنچه قابل حصول است ، اختلاف حاصل ميشود و نتيجة آن نيز به سرخوردگي و سركشي بعدي منجر ميشود. (همان منبع : 26،27)
روش تحقيق :
با توجه به عنوان طرح و موضوع تشريح شده در بيان مسأله تحقيق، مناسب ترين روش،استفاده از روش تحقيق كيفي با استفاده از مطالعات موردي است به اين دليل كه ما در اين تحقيق به دنبال بررسي يك واقعيت اجتماعي در سطح عميق و ژرفائي هستيم و بنابراين كشف تغييرات عمقي و بنيادين زندگي موردها دراولويت قرار دارد.
تكنيك خاص اين تحقيق مشاهده و مصاحبه عميق مبني بر case study ميباشد كه مناسبت ترين نوع تكنيك در اين روش تحقيق ميباشد .
جامعه آماري چون روش تحقيق كيفي ميباشد و تأكيد برمطالعه موردي سعي خواهد شد يك نمونه تصادفي شامل 10 تا 15 مورد، مورد بررسي ژرفايي قرار گيرد.
مطالعه موردي چيست ؟
مطالعه موردي ، معمولترين روش مشاهده ميداني است.محققي كه به مطالعه موردي دست مي زند، بايد به ثبت و ضبط كامل و جامع جزئيات و ابعاد مختلف موضوع مورد مطالعه بپردازد. محقق ميتواند روش مشاهده همراه با مشاركت ، يا جز آن را برگزيند چنانچه مطالعه موردي بارخدادهاي پيشين پيوند داشته باشد ، پژوهنده به دقت همه منابع بايگاني شده را كه به موضوع مربوط است جستجو ميكند و با همه اشخاصي كه به طور مستقيم يا غير مستقيم در آن رويداد درگير بوده اند و اكنون دسترسي به آنها ممكن است به مصاحبه و گفتگو ميپردازد .
بروس كوئن ، ترجمه غلامعباس توسلي و رضا فاضل ، 1372: 41
سئوالات تحقيق :
از آنجا كه اين پژوهش در سطح توصيفي انجام مي پذيرد،داراي فرضيه ، معناي خاص علمي نيست اما جهت هدايت بهتر تحقيق و رسيدن به اهداف مطروحه ، سئوالات محوري كه در حكم فرضيات وصفي ميباشند طرح مي گردد.
1. مشكلات زندانيان زن پس از آزادي از زندان چيست؟
2. آيا زنداني زن در گذشته نيز سابقه زنداني شدن داشته است؟
3. آيا زنداني زن در گذشته رفتارهاي انحرافي داشته است؟
4. قبل از محكوميت زنداني با چه افرادي رابطه داشته است؟
5. در دوران محكوميت چقدر توانسته با دوستان گذشته خود در زندان تماس داشته باشد وآيا آنها با وي ملاقات داشته اند؟
6. در دوران محكوميت چقدر توانسته با زندانيان ارتباط برقرار كنند و اين ارتباط از چه نوعي است؟ (فقط در حد سلام و عليك يا ارتباط عميق)
7. خانواده زنداني چقدر در گذشته از كارهاي او آگاه بودند؟
8. اگر زنداني متأهل است شيوة برخورد همسرش با او چگونه بوده است؟(در دوران محكوميت)
9. اگر فرزند دارد آيا فرزندان از وضعيت او مطلع بوده اند؟
10. نحوه برخورد خانواده (پدر،مادر، خواهر و برادر) با زنداني در زمان دوران محكوميت چگونه بوده است؟
11. نحوةبرخورد خانواده ( پدر،مادر و … ) با زنداني پس از آزاري چگونه بوده است؟
12. بعد از آزادي چقدر توانسته يا خواسته با دوستان گذشته ارتباط برقرار كند؟
13. اگر قبل از زنداني شدن زنداني در محيط اجتماعي مشغول به كار بوده آيا پس از آزادي نيز به آن محيط بازگشته است؟
14. رفتار همسر زنداني پس از آزاد شدن با وي چگونه است؟
15. رفتار فرزندان پس از آزادي با وي چگونه است؟
16. رفتار فرزندان در دوران محكوميت با وي چگونه است؟
17. همسايگان و افرادي كه در يك منطقه زندگي ميكنند چقدر از جرم او مطلع بوده اند و چگونه با وي رفتار ميكنند؟
18. آيا خانواده زنداني پس از زنداني شدن او تغيير مكان دادهاند و از اين مسأله اظهار ناراحتي ميكنند؟(به لحاظ آبروي اجتماعي)
19. آيا زنداني به طور كلي توانسته به محيط خانواده باز گردد يا فقط به محيط دوستان بازگشته است؟
20. اگر زنداني قبل از محكوميت در محيط اجتماعي مشغول به كار بوده همكاران با وي چگونه برخورد كرده اند؟
مورد اول
نام رم : ز
جرم : قتل عمد
مدت محكوميت : 2 سال
سابقه محكوميت : ندارد
در حال اسباب كشي هستند اوضاع كاملاً بهم ريخته است.سراغ مددجو را ميگيرم تا از او راجع به روزهاي بعد از زندان بپرسم.متوجه قصدم كه ميشود، واكنش عصبي نشان ميدهد. ميگويد : دلم نمي خواهد راجع به آن روزها صحبت كنم. و هيچ حرفي براي گفتن ندارم.الان هم در حال اسباب كشي هستيم و كلي كار در خانه دارم.او را اراضي ميكنم كه وقتش را نميگيرم و سريع شروع به صحبت ميكند تا به ادامه كارهايش برسد.
«اوضاع خانه را كه ميبينيد .خودم تنها و اين همه مسئوليت زندگي كه همه بر عهده خودم است.البته فرزندان خوبي دارم.كه آنها هم تنهايم نميگذارند و كمكم ميكنند .از ابتداي زندگي و از آن زماني كه به ياد دارم هميشه بر سر هر مسألهاي با همسرم بگو مگو داشتيم با اطرافيان خوب بود و اهل معاشرت و صحبت اما در خانه كه مي آمد تمام عصبانيتش را بر روي من و بچه ها خالي ميكرد و تا ميتوانست كتك كاري ميكرد.آن شب وحشيانه به سمت من و بچه ها حمله كرد.و …»
به همراه دختر و پسرم به جرم قتل همسرم زنداني شديم و بعد از 2سال بچه ها تواستند رضايت پدر همسرم را با دادن ديه جلب كنند و او را راضي كنند كه حكم آزادي مرا بدهد.خدا از سر تقصيراتش نگذرد كه باعث شد به اجاره نشيني بيفتيم با تنفر از خانواده همسرش صحبت ميكند و هيچ علاقه اي در وجودش موج نمي زند.
«انگار اصلاً با ما نسبت فاميلي ندارند هرچند خودم اين نسبت را قطع كردم اما فرزندانم كه حكم نوه هايش را دارند.نسبت به آنها هم بي تفاوت هستند و حتي سراغي از ما نميگيرند.شوهرم به بهانه مأموريت هر شهري كه مي رفت يك زن صيغه اي براي خودش پيدا ميكرد و هيچ علاقه اي به خانواده نداشت.بچه ها هميشه با خودم بودند و به پدرشان وابستگي نداشتند.»
صحبت را قطع ميكند و به دنبال كارهاي عقب افتاده اش مي رود وبيان ميكند كه: «نگران كارهاي خانه هستم با دخترم صحبت كنيد من، مجدداً برمي گردم.»
اما چهره اش چيز ديگري را نشان ميدهد. چشمانش پر از اشك شده و با بغض نميتواند صحبت كند.شايد نمي خواهد بچه هايش متوجه نگرانيش شوند كه به دختر مي سپارد و مي رود.
دخترش ادامه ميدهد :« زماني كه مادر و خواهر و برادرم در زندان بودند چند ماهي را به خانه خواهر بزرگم رفتم. اما آنجا هر چه داشتيم توسط خواهرم گرفته شد و بعد از 2 ماه به بهانه اختلاف با همسرش ما را به خانه خودمان فرستاد. به دنبال حقوق بازنشستگي پدرم رفته و توانستم براي خودم و برادر ديگرم كه در خانه بود حقوق را زنده كنم.ولي به خواهر و مادر و برادرم كه در زندان بودند، حقوقي تعلق نميگيرد(براساس قانون اگر فرزندي پدر و مادر خود را بكشد از ارث ، محروم خواهد شد.)
كمي از فشار مالي كاسته شده چون در حال تحصيل بودم نميتوانستم كار بكنم و مجبور بودم به اوضاع خانه برسم و پيگير كار مادر و بقيه باشم. همسايه ها در نبود مادر براي او دعا ميكردند كه اعدام نشود و لااقل سايه او بالاي سرمان باشد و همه هر طور كه ميتوانستند ازما حمايت ميكردند .بعد از انجام يك معامله پا يا پاي خانه به پدر بزرگم واگذار شد و توانستم حكم رضايت و آزادي مادرم را بگيريم.»
مادر مي آيد و دختر را به دنبال كاري مي فرستد و خود ادامه ميدهد:
فعلاًفشار مالي سختي را تحمل ميكنم اما نمي دانم آينده دو دخترم با كاري كه كرديم چه ميشود.هر دو به سن ازدواج رسيده اند اما مطمئن نيستم كه خواستگار خوبي داشته باشند. در اين محله از ترس اينكه بفهمند قتل كرده ام و پشت سر خودم و فرزندانم حرفهايي بزنند با همسايگان جديد هيچ ارتباطي ندارم و حالا هم بعداز يكسال اجاره نشيني به جايي ديگر مي روم كه با من ناآشنا باشند. به جز دخترم زماني كه در زندان بودم كس ديگري به ملاقاتم نمي آمد.خانوادهام نسبت به كاري كه انجام داده هيچ واكنشي نشان ندادند.شايد از اينكه خودشان عامل بدبختي و ازدواج من با اين مرد بودند هيچ نميگويند ومرا راحت گذاشته اند ولي خيلي كم با آنها رفت و آمد ميكنم و به كلي با هيچ كس معاشرت نداريم و بيشتر تنها هستيم و به كسي اعتماد نداريم.
پشيمانم از اينكه چرا به تنهايي جرم را به عهده نگرفتم و اجازه دادم كه پسر نوجوانم با سن كم به زندان بيايد و تا حدودي سرنوشتش و آينده اش را تغيير دادم.
از بودن دراين جامعه هم براي دخترانم و هم پسرانم خصوصاً پسرم
