
قلب : حد متوسط ضربان قلب ، در اروپائيان 72 ضربه در دقيقه ، بين سياهان اتازوني 74 ضربه و در هندوهاي آمريكائي 76 ضربه در دقيقه ميباشد . ضربان قلب زنان در همه جا كمتر از مرد است و اين اختلاف بين ( 10 تا 14 ) ضربه در دقيقه ميباشد .
6- حواس خمسه : زنان عموماً بالنسبه به مردان محيط خود ، از حواس پنجگانه نصيب كمتري دارند و بعلت ضعف حس لامسه است كه ميتوانند درد فراوان و سخت زايمان را كمتر درك كنند.
7- حرارت بدن : در همه جا حرارت غريزي زن نسبت بمرد كمتر است ، بطوريكه اگر حد وسط را در مرد 37 درجه در نظر بگيريم در زن (1/36 ) درجه ميباشد .
8- تنفس : جهاز تنفسي زن ضعيف تر از مرد است زيرا گنجايش هوا در جهاز تنفسي مرد باندازه نيم ليتر بيشتر از زن است . همچنين مرد در هر ساعت ( 11) گرم كربن مي سوزاند ، لذا اكسيژن بيشتري وارد ريه اش ميشود ، در صورتيكه زن در هر ساعت ( 7 ) گرم بيشتر نميسوزاند .
9- بلوغ : بطوريكه ميدانيم زن و مرد از نظر بلوغ نيز با هم فرق دارند .
10- تفاوت رواني : بلاترديد بين روح و جسم بطور كلي همبستگي دقيقي وجود دارد و فعاليتهاي رواني با فعاليت هاي فيزيولوژي نسبت و بستگي تام دارند ( اخته كردن مردان در سابق و بيرون آوردن تخمدان زنان داراي اثرات روحي فراواني است كه افسردگي بي حد و اختلال و تشويش افكار و سوء خلق و كم حوصلگي و امثال آن شمه اي از آن است . نظر « مارگريت ميد » اين است كه بين زن و مرد از لحاظ آناتومي و فيزيولوژيكي تفاوتهائي وجود دارد و ممكن است تصور نمود كه در وضع رواني و هوش آنها نيز مؤثر ميباشد ؛ ولي اگر وزن مغز آنان را به نسبت قدشان بسنجيم ، در آن صورت متوجه خواهيم شد كه از اين لحاظ تناسب و هماهنگي بين آنان وجود دارد و لذا نظريه عدم تساوي در اين خصوص را مردود دانسته است . ( اين نظر به كيفيت ديگري مورد تأييدمان نيز واقع شده است .)
11- غلبه عواطف در زنان : روح عاطفي و احساس در زنان نسبت بمردان غلبه دارد . ظرافت جسمي آنان با دقت روحي آنها همبستگي تام دارد .
« تحقيق ديگري كه بوسيله « ترمن و ميلس » با هفت نوع تست هاي مختلف بعمل آمده ، اين نتيجه حصل شده است كه مردان بيشتر به كارهاي جسماني يا مغزي فوق العاده از قبيل دست زدن بكارهاي خطير مانند ابداع ، ابتكار ، اختراع ، مبارزه با طبيعت ، ايجاد حوادث ، كار در كارخانه و صنايع سنگين و غيره علاقه دارند و زنها بيشتر به كارهاي خانه داري ، ارزشهاي هنري و زيبائي ، سكون و آرامش ، مراقبت از كودكان ، سرگرميها و كمك هاي اجتماعي و خيريه ، متمايل ميباشند . »
« پيناتل » در كتاب جرم شناسي خود باين نكته اشاره نموده ميگويد : « مدتها است كه درباره وضع فيزيكي زن و مرد از نظر زيست شناسي بحث ميشود . عقيده عمومي بر اين است كه مرد از اين جهت قوي تر از زن است» . « كتله » با دقت كاملاً رياضي حساب نموده و مدعي ات نيرومندي زن تقريباً نصف مرد است و از اين بررسي چنين نتيجه گرفته است كه بزهكاري زنان بايستي تا حدود نصف كمتر از بزهكاري مردان باشد ( در جرائمي كه نياز بيك نوع زور و قوه دارد » . بعضي از دانشمندان معتقدند كه شركت و همدستي زنان بزهكار در بزهكاري بعنوان شريك يا معاون جرم ، خيلي مهمتر و بيشتر از بزهكاري مردان در اين زمينه است . زنان ، شركت و معاونت را بر ارتكاب جرم ، به تنهائي ترجيح ميدهند . بديهي است رشد فيزيكي آنها بي تأثير در نوع بزهكاري آنان نيست . در اينجا لازم است به تأثير بلوغ ، قاعدگي ها ، آبستني ، قطع قاعدگي و غيره كه مختص زنان است و در بزهكاري و عدم بزهكاري آنان نيز مؤثر ميباشد ، اشاره شود . نظر « سزار لمبروزو» اين است كه بزهكاري زنان از دوران بلوغ شروع و تا زمان قطع قاعدگي ادامه دارد . آنچه بالاخص در مورد زنان مهم است ، مسائل منافي عفت است . او ميگويد : اخفاء اموال مسروقه ، سم دادن ، سقط جنين ، بچه كشي و غيره از جمله جرائمي است كه يا مختص زنان است و يا آنان بيش از مردان مرتكب اهمال فوق ميشوند.» (خاكپور ، 1354: 76-73)
مقايسه بزهكاري مردان و زنان
شكي نيست كه در كل پديده بزهكاري، نسبت بزهكاري زنان به مردان كمتر ميباشد. و اين رابطه در بين دختران و پسران بزهكار نيز جاري و ساري است. بديهي است كه اين اختلاف در جوامع مختلف مانند تمام پديدههاي اجتماعي تابع زمان و مكان بوده و بسته به فرهنگ و شرايط زندگي و اعتقادات مذهبي متفاوت است. مع الوصف، اين رابطه در تمام جهان وجود داشته و آمارها و بيانگر بالا بودن سطح بزهكاري جنس مذكر نسبت به مونث است.
در فرانسه تعداد زناني كه در دادگاههاي جنايي در سال 1968 محاكمه و محكوم شدهاند تقريبا يك سيزدهم تعداد مردان محكوم در همان مراجع است( 95 نفر زن در برابر 1233 نفر مرد جنايتكار) و تعداد زناني كه در دادگاههاي جنحه محكوميت پيدا كردهاند هشت برابر كمتر از تعداد مردان محكوم در آن دادگاهها بوده است ( 34919 نفر زن در برابر 259011 نفر مرد) اين نسبت به رابطه با بزهكاران دختر بشرح زير بوده است:
3605 نفر در برابر 43946 نفر، يعني يك سيزدهم جرائم پسران، در آلمان غربي، در سال 1959 زنان جرم 16% كل مجرمين را تشكيل ميدادند. در آمريكا نسبت دختران بزهكار نسبت به پسران حدود 15% ميباشد. لازم به يادآوري است كه اين آمار نميتواند معرف واقعيت بزهكاري زنان باشد، زيرا همانطوري كه زيليك( Seeling) جرم شناس اتريشي ميگويد اين ارقام از يك سو كم و بيش بستگي به شدت و ضعف رژيم كيفري نسبت به زنان در كشورهاي مختلف دارد. در ممالكي كه براي زنان احترام بيشتري قائل هستند و نسبت به آنان بيشتر يا رافت و مهرباني و ادب رفتار ميشود و زنان بيشتر در حمايت مردان و پليس قرار ميگيرند مسلما در آن كشورها زنان كمتر محكوميت كيفري پيدا ميكنند و از سوي ديگر صور مختلف زندگي اجتماعي زن را در كشورهاي مختلف نبايد از ياد برد. بزهكاري زنان نسبت به مردان نه تنها از نظر كمي و رقمي بلكه از جهت ويژگي انگيزه و جهتگيري اين جرائم نيز متفاوت است. همانطوري كه جرم شناسي فرانسوي ميگويد بزهكاري زنان داراي اوصاف جنسي، عاطفي، و هورمني ميباشد. عمده بزهكاري زنان در امور جنائي بچه كشي است كه رقم بالائي را در جرائم عليه اشخاص تشكيل ميدهد و مردان معمولا بندرت دست به ارتكاب آن ميزنند، آتشسوزي، پنهان نمودن تبهكاران، در جرائم كم اهميت تر از بزهكاري جنائي ميتوان سقط جنين، افترا، و براي دختران سرقت در مغازهها، و منازل همسايگان را نام برد. در جرائم فوق شركت زنان به نسبت مردان بيشتر بوده و بعضي از آنها مثل سقط جنين، اصلي فقط خانمها ميباشند و مردان در صورت مشاركت فقط زمينهسازي و معاونت را به عهده دارند.
توجيه اختلاف بين بزهكاري زنان و مردان به عناوين گوناگون صورت ميگيرد. بعضي از متفكران آن را ناشي از تفاوت فيزيكي موجود بين اين دو جنس دانسته و زنان را به علت ضعف نيروي بدني و طبع ظريف و احساساتي بودن قادر به ارتكاب اعمال بزهكارانه مردان نميدانند. بعضي از محققان چون لئوته معتقدند چون سيستم عصبي پسران در مراحل اوليه رشد از سيستم عصبي دختران بيشتر آسيبپذير است و اين امر احتمالا مربوط به هورمونهاي اين دو جنس است بنابراين يكي از علتهاي بالا بودن درصد بزهكاري آنان نسبت به دختران است.
عدهاي ديگر از دانشمندان چون ساترلند و كرسي اختلافات فاحش جرائم زنان و مردان را ناشي از اختلاف موقعيت اجتماعي اين دو جنس دانسته و ميگويند« در كشورهايي كه مساوات بين زنان و مردان برقرار شد و زنان استقلال يافتند، مانند كشورهاي اروپايي و آمريكايي شمالي، نرخ جنايي زنان خيلي به نرخ جنايي مردان نزديك ميشود.»
قطع نظر از عقايد اين متفكران در رابطه با علت اختلاف بزهكاري بين دو جنس مخالف، ميتوان گفت، علت اصلي را نه تنها در شرايط اجتماعي جنس بلكه در تربيت خانوادگي دختران كه عمدتا محجوب تر و در زندگي اجتماعي بخصوص در سنين جواني كم دخالتتر از مردان ميباشند و همچنين در مرحله ازدواج، مسئوليتپذيري شوهر و به عهده گرفتن مشكلات و مسائل زندگي بايد دانست.
در عين حال ناگفته نماند كه رقم بسيتر پائين بزهكاري زنان نبايد باعث فريب گردد. چرا كه بسياري از جرائم ارتكابي بوسيله جنس مونث در بوته ابهام باقي و در آمار جنائي نميگردد.
در پايان لازم است در مورد افزايش بزهكاري زنان در سالهاي اخير در كشورهاي اروپايي يادآوري نماييم. اخيرا طبق مطالعات آماري درصد بزهكاري زنان بالاخص دختران در رابطه با بعضي از جرائم به شدت افزايش يافته است. اين افزايش بيشتر مربوط به سرقت از مغازهها گرفته تا شركت در باندهاي متشكل و سازمان يافته و فعاليت در سرقت بانكها و قاچاق مواد مخدر ميباشد.
غير از تقسيمبنديهاي بيان شده بعضي از متفكرين انواع ديگري از بزهكاري مثل بزهكاري ثروتمندان و فقرا، بزهكاري شهري و بزهكاري روستائي، و ديگر تقسيمات كه بر مبناي جامعهشناسي و ساير علوم ميباشد انجام دادهاند كه شرح تفصيلي آنها نيازمند بررسي ديگري است.
روسپيگري و انحرافات جنسي
روسپيگري و انحرافات جنسي از كهنترين و با سابقهترين كجرويهاي بشري است كه ردپاي آن را ميتوان در طول تاريخ مشاهده كرد. تاريخ از انحرافهاي جنسي و نقش آنها در زندگي اقوام و جامعهها نشانههاي بسيار در سينه دارد. فرو ريختن سنگ هلاك بر سر قوم لوط براي عذابي كه آنان به جاي زنان روابط جنسي با مردان داشتند و ويراني شهر« سدوم» به دليل فساد اخلاق و همجنس بازي را ميتوان در اين باره ذكر كرد.
روسپيگري در گذرمان
در جامعههاي باستاني، قديميترين نوع روسپيگري شيوهاي بود كه ارتباط نزديك با مواضع اعتقادي داشت. مثلا مردم مصر و بابل بر اين باور بودند كه رابطه جنسي با يك كشيش موجب نزديك شدن به خدا ميشود. هر دوت مينويسد« زنان شهر بابل بايد يك مرتبه به معبد زهره رفته مجانا و بالاعوض خود را تسليم مرد بيگانه نمايند و اگر كسي پولي ميداد بايد آن وجه را به خزانهدار معبد بسپارند كه به مصارف خيريه برساند» . در معبد ارمنستان «آكي لي زن» رسمي شايع بود كه دوشيزگان به هنگام معيني از سالهاي زندگي وارد معبد شده، خود را در اختيار مراجعان و خواهندگان قرار ميدادند و اين كار يك عمل مقدس و فريضه مذهبي محسوب ميشد و ازدواج هر دوشيزه مستلزم گذران چنين دورهاي بود. زناني كه چهرهاي زيبا داشتند زود از معبد باز ميگشتند، ولي آنها كه زشت بودند. مدتي مديد در آنجا مي ماندند. بعضي از سه سال بيشتر آنجا انتظار ميكشيدند.( باستاني پايزي، 327:1365 )
در يونان باستان روسپياني بودند كه بدانها« دوستان خوب» گفته ميشد، روسپياني كه از طبقه بالاي جامعه بودند و در مناطق مسكوني لوكس و مجلل متعلق به خود زندگي ميكردند.
دموستن مينويسد كه در جامعه يونان«از فواحش تمتع ميبريم، با كنيزكان و زنان غير مشروع خود در اوقات روز سلامت جسم خويش را تامين ميكنيم، و زنانمان فرزندان مشروع براي ما ميآورند و وفادارانه خانههايمان را حفظ و حراست ميكنند.» ( دورانت، 338:1367 )
در روم باستان روسپيان آزادي زيادي داشتند اما ملزم به پوشيدن لباسهاي متمايزي از ديگر شهروندان بودند و نيز مجبور بودند موهاي خود را به رنگ بور يا قرمز درآورند. روميان نيز مانند يونانيان توسل مردان را به روسپيان به سهولت ميبخشودند. اين حرفه را قانون به رسميت ميشناخت، ولي آن را محدود كرده بود. فاحشهخانه به موجب قانون در خارج از حصار شهر قرار داشت و فقط شبها ميتوانست مشتري بپذيرد. روسپيان نام خود را توسط دستياران دادستان در دفاتر ثبت ميكردند و مكلف بودند به جاي پيراهن بلند، جبه بپوشند و برخي از زنان نيز نام خود را به عنوان روسپي ثبت ميكردند تا از مجازات قانوني كشف زنا بگريزند.
در هندوستان روسپيگري به طور كلي محدود به معابد بود. در هر معبد، گرهي از « زنان مقدس» وجود داشتند كه كارشان در وهله اول رقصيدن و آواز خواندن و در برابر بتها، و شايد هم سرگرم كردن بر همنان بود.
