
امكان ندارد كه طرف متخاصم مورد تعقيب قرار گيرد. (همان منبع : 129)
علل و انگيزههاي روسپيگري و انحرافات جنسي
محروميت جنسي در تخريب بهداشت رواني و ايجاد تزلزل و اضطراب در شخصيت آدم نقش مهمي ايفا ميكند. علل و انگيزههايي كه گروهي از زنان يا مردان را به روسپيگري و انحرافات جنسي ميكشاند، متعدد است و ما در اينجا به چند مورد اشاره ميكنيم:
1- وابستگي شديد به مادر و فقدان روابط محبت آميز با پدر.
2- مهار شدن رشد مردانگي توسط مادر و برگشت به مرحله خود شيفتگي.
3- فقر مادي و نياز اقتصادي و نداشتن كار و اشتغال مناسب.
4- عوامل دروني مانند تنبلي، عدم مهارت در كار، يا كم هوشي و ضعف مباني عقلي يا كمي سطح فكر و دانش عمومي.
5- سركشي و عصيان و انقامجويي از پدر و مادر و شوهر يا كينه توزي نسبت به اجتماع و نظامهاي تربيتي و اخلاقي.
6- جاه طلبي و داشتن روياهاي شهرت و ثروت و قدرت و عشق به تجمل.
7- جنون يا « عقده» روسپيگري.
8- دارا بودن منش ناثابت و كودكانه مزاجي از نظر جنسي.
9- خشونت والدين وبدرفتاري آنان و دارا بودن خانوادهاي از هم پاشيده و عدم توانايي به پرداختن به يك زندگي عادي.
10- قرار گرفتن در معرض تجاوز جنسي در دوران كودكي.
علاوه بر موارد فوق، عوامل ديگري نيز بطور جانبي شخص را به انحرافات جنسي سوق ميدهد كه ميتوان آنها را چنين بر شمرد:
1- سركوبي شديد و غير عادي ميل جنسي و نيز محروميتها و محدوديتهاي اجتماعي براي ارضاي نيازها.
2- بلوغ زود رس و روبرو شدن با صحنههاي تحريك آميز و عدم امكان ارضاي طبيعي نيازها.
3- نداشتن شوهر و محيط خانوادگي مناسب و نيز بدي تربيت و نداشتن پدر و مادر شايسته.
4- اختلاف سني زوجين و عدم توجه شوهر به نيازهاي جنسي زن.
5- وجود محلهاي فساد و افراد فاسد در جامعه.
6- و بالاخره فقر، بيكاري و نداشتن درآمد ثابت.
تحليل كاركردي روسپيگري
در تبيين كاركردي يك پديده اجتماعي به آثار و نتيج آن توجه ميشود. كاركرد گرايان مدعي آنند كه هر يك از اجزاء و عوامل نظام اجتماعي كاركردي دارد كه براي كلي جامعه ضروري است. به همين دليل، در جواب اين سئوال كه چرا برخي از جامعهها روسپيگري را به طور رسمي نپذيرفته يا غير قانوني ندانستهاند و حتي به طور ضمني موجوديت آن را قبول كرده، نسبت به آن بردباري به خرج ميدهند، به تبيين كاركردي آن كمك ميكند. بدين ترتيب به عقيده آنان روسپيگري نوعي نهاد اجتماعي است كه براي كل نظام اجتماعي جوامعي كه در قبال آن واكنش نشان نميدهند ا سكونت ميكنند، لازم به نظر ميرسد.
كاركرد گرايان كاركردهاي روسپيگري را به شرح زير ميدانند:
1. روسپيگري استغناي جنسي افرادي را كه قادر يا حاضر به همسرگزيني نيستند، فراهم ميكند.
2. روسپيگري استغناي جنسي موقت افرادي مانند: جهانگردان، ملوانان و ديگر كساني را كه دور از خانواده بسشر ميبرند، تامين ميكند.
3. روسپيگري براي كساني كه حاضر يا قادر نيستند نيازهاي جنسي خود را از طريق مشروع دنبال كنند، شرايط نسبتا مناسبي محسوب ميشود.( اديبي و انصاري 64:1358)
به طور كلي كه ملاحظه ميشود، كاركرد گرايان روسپيگري را فقط بر حسب نتايجي كه براي كل نظام جامعه دارد مورد تحليل قرار ميدهند. اما بايد دانست كه چنين تحليلي تنها بخشي از واقعيتهاي آن را مشخص ميكند و مسائل مهمتر ديگري از قبيل علل ساختي و تضادهايي كه براي خانوادهها پديد ميآورد و موجب از هم پاشيدگي خانوادهها ميشود، در اين ديدگاه مورد غفلت قرار ميگيرد.
بررسي علل جرائم و انحرافات جنسي در زنان
برخي از جرائم و انحرافات اجتماعي از ويژگيهاي بيولوژيك ناشي ميشود. از اين رو، نوع و كيفيت و ميزان جرائم و انحرافات زنان و مردان تفاوت عمدهاي پيدا ميكند.
در اكثر كشورهاي جهان زنان در اثر عوامل اجتماعي و فرهنگي كمتر از مردها خود را در جرائم و انحرافات آلوده ميكنند و ميزان جرائم زنان در هر محيط اجتماعي به شرايط اقتصادي- فرهنگي و اجتماعي آنها وابستگي پيدا ميكند، و با تغيير و تحرك اجتماعي و توسعه سريع شهر نشيني، گرايش زنان در انحرافات نيز افزايش پيدا ميكند.
گرانر( Granor) بوسيله آمار نشان ميدهد كه از ميان 209075 نفر زن و مردي كه در دادگاههاي جنائي و دادگاه اطفال محاكمه شدهاند، تعداد 27305 نفر آنها يعني 13% كل بزهكاران را زنان تشكيل ميدهد. ولي همانطور كه در پيش اشاره شد ميزان جرائم زنان در كشورهاي مختلف متفاوت است. مثلا در فنلاند محكوميت زنان 6/4% كل محكومين ات و در سوئد و ژاپن اين ميزان به 3/6% ميرسد. در كشورهاي ايالات متحده و نروژ 3/8% و در فرانسه 5/9% و بالاخره در بلژيك و پرتقال بيشتر گزارش شده مثلا در بلژيك محكوميت زنان 5/22% و پرتقال 5/24% گزارش شده است ( Granor,1964:392).
از زماني كه محققان جرم شناسي براي مطالعه مسئله جرم علاقه نشان دادهاند كوششهاي زيادي براي شناخت علل جرائم و انحرافات زنان نيز بعمل آمده است. زيرا محققان جرم شناسي ميخواهد روشن كنند كه چرا زنان در مقايسه با مردها كمتر خود را در جرائم و انحرافات آلوده ميكنند. بعضي از جرم شناسان چنين اظهار كردهاند كه علت تفاوت جرائم مردها و زنان به موقعيتهاي متفاوتي كه زنان را از مردها متمايز مينمايند مربوط ميگردد.
نظريه ديگري كه در اين زمينه بيان شده آن است كه چون دختران و زنان بطور مداوم تحت مراقبتهاي شديد خانوادگي و كنترلهاي اجتماعي قرار دارند، بدين جهت كمتر تحت تاثير خرده فرهنگ جرمزا قرار ميگيرند. بعلاوه مامورين انتظامي و قضات كيفري دادگاهها نيز اصولا نسبت به كشف جرائم و تعقيب زنان متهم كمتر تمايل دارند. از اين رو، نسبت زنان مجرم كه در آمارهاي كيفري گزارش ميشود كمتر از ارقامي است كه آنها واقعا مرتكب ميشوند. گذشته از اينها، چون زنان در مقايسه با مردها از نيرو و قدرت جسماني كمتري برخوردارند، بدين جهت امكان ندارد كه آنها همانند مردها براي اجراي بعضي از تخلفات از قبيل تخريب و اعمال زور و يا اخاذي ورزيدگي داشته باشند.
رابطه انحرافات جنسي و جرائم ديگر زنان
شكي نيست كه عوامل رواني نيز در جرائم و انحرافات زنان نقش مهمي بازي ميكنند. بعبارت ديگر زنان ميتوانند در بعضي از جرائم به طريق مختلف رفتارهاي ضد اجتماعي داشته باشند، مثلا رفتارهاي انحرافي يا روابط نامشروع بويژه در آن مواردي كه مواظبت و كنترلهاي اجتماعي و خانوادگي كمتر بوده باشد، يك انحراف متداول است. اما بايد توجه داشت كه بين اين نوع از جرائم جنسي ذكر شده و اشكال ديگر رفتارهاي ضد اجتماعي زنان نيز يك رابطه مستقيم وجود دارد. مثلا زناني كه از مغازهها دزدي ميكنند و يا مشروبات الكلي استعمال مينمايند، اغلب در محيط خانواده نيز نافرماني ميكنند و يا زناني كه بيشتر اوقات خود را در خارج از خانه ميگذرانند، بعدها به انحرافات ديگري از قبيل رابطه نامشروع كشيده ميشوند. بنابراين، بين تخلفات جنسي و اشكال ديگر انحرافات زنان رابطه قابل ملاحظهاي وجود دارد.
اما جرائم ديگري وجود دارد كه اكثرا به وسيله زنان به مورد اجرا گذاشته ميشوند. مانند راه انداختن « خانههاي فساد» با مسموم كردن و آدم كشي براي انتقام گرفتن، و بچه كشي و سقط جنين در موارد خاص و يا كتك زدن فرزند ناتني و … بنابراين نوع جرم بر حسب جنسيت گوناگون است و كمتر مشاهده ميشود كه زنان دست به دزدي اتومبيل بزنند و يابراي دزدي شبانه وارد خانهاي شوند كه با تخريب همراه باشد، در صورتي كه دزدي از فروشگاهها بيشتر از جرائم زنان است.
علل جرائم و انحرافات اجتماعي در زنان و دختران
مطالعه و ارزيابي نقش جرمزايي خانوادههاي نابسامان موجب گرديده كه جرم شناسان به اهميت آن تاكيد نمايند و خانوادههاي نابسامان را در گروه جرمزا قرار دهند. بنا به نظر پروفسور لئوته، از هم پاشيدگي خانوادهها در اشخاصي كه واجد خصوصيات زير ميباشند جرمزا محسوب ميشود:
1- در شخصيت آن افراد، استعداد جنائي و آثار خرده فرهنگ جرمزا وجود داشته باشد.
2- اين افراد از عوامل گوناگون ثمر بخش خانوادگي آنان را در مسير فضائل و ملكات اخلاقي سوق دهد، و از منهيات و انحرافات باز دارد محروم مانده باشد.(كي نيا، 797:1376)
گذشته از تاثيرات از هم پاشيدگي خانواده در بزهكاري زنان ، اغلب جرم شناسان ، معتقدند كه اكثر زنان مختلف را نميتوان در الگوي معمولي به عنوان مجرم شناخت . زيرا اكثر آنان مقدار زيادي اضطراب رواني نشان ميدهند . بعلاوه زمينههاي تزلزل شرايط اقتصادي و ناپايداري خانوادگي در ميان زنان بزهكار بيشتر از مردان است .
در تحقيقي كه بوسيله ريگ انجام شده ، ضعف رابطه با پدر نشان داده شده است . اين محقق 25 نفر از زنان را با يك گروه از زنان كه غير بزهكار بودند مقايسه كرده و دريافت كه :
1- دختران مجرم پدرانشان را به عنوان پدري مي شناسند كه درستي با آنها كوتاهي كرده است .
2- دختران مجرم كمتر از افراد غير مجرم از راهنمايي والدين بر خوردار شده و خود والدين نيز براي دختران سر مشق هاي بدي بوده اند .
3- دختران مجرم در مقايسه با دختران غير مجرم ،. جدايي پدرانشان را بشتر تحمل كرده و رقم بزرگي از آنها مخصوصا در اوائل سالهاي بلوغ از داشتن پدر محروم بوده اند .
علاوه بر اينها ، از نظر جرم شناسان ، زنان داراي طبع انفعالي هستند و بيشتر از مردها به محبت نياز دارند، و در عين حال آنان از نظر عاطفي از مردها قوي تر ميباشند . بنابراين ، اكثر جوامع قبول كرده اند كه دختران بيش از پسران به مراقبتهاي خانوادگي نياز دارند . طبق تحقيقي كه در دانشگاه شيكاگو به عمل امده ، آسيب پذيري دختران در خانوادههاي از هم پاشيده بيشتر از پسران است . زيرا محققان اين دانشگاه به اين نتيجه رسيده اند كه 8/66 درصد دختران بزهكار كه با رقم 8/44 درصد براي دختران غير بزهكار قابل مقايسه است به خانوادههاي از هم پاشيده مربوط بوده اند بنابراين علي رغم ساير عوامل موثر در بزهكاري زنان ميتوان گفت كه از هم پاشيدگي خانواده در ميان دختران بزهكار 5/1 برابر بيش از گروه غير بزهكار است .
علل رواني و جسماني جرائم در زنان
لمبروزو با توجه به طرز تفكر كلي خود راجع به بزهكاري ميگويد : رابطه جسماني و رواني جرم در زنان كمتر از مردان است و تعداد جاني بالفطره در ميان آنها كم است و ميزان محكومين زنان به مراتب از مردان كمتر است .
به عقيده او ، اين امر معلول چهار علت زير ميباشد :
1- زنان اصولاً از لحاظ زيستي محافظه كارتر هستند و علت اصلي اين محافظه كاري را بايد در عدم تحرك ياخته هاي ماده « اوول » زن در مقايسه با « اسپرماتوزوئيد » مرد دانست .
2- نقش اجتماعي زنان نيز در مقايسه بامردان فرق ميكند . چه كار زنان بيشتر در خانه انجام ميشود ، در حالي كه مردها در خارج از خانه فعاليت دارند .
3- مسئله انتخاب همسر نيز از عوامل مؤثر است . يرا ازدواج هاي نامناسب نيز يكي از علل مهم انحرافات زنان است .
4- غشاي مغزي زنان فعاليت كمتري دارد و وجود عوامل محروميت زا نيز نه تنها گاهي زنان را به بزهكاري سوق ميدهد ، بلكه سبب پيدايش عوارض رواني و هيستريك و مشكلات جنسي در زنان ميشود .
به عقيده « لمبروزو» علل جسماني و واپس گرائي تكويني مربوط به دورانهاي گذشته ، فقط در ميان خود فروشان ديده ميشود . نظر او اين است كه زنان بزهكار نقص اخلاقي ندارند ، بلكه بيشتر تحت تأثير تلقين و وسوسه هاي غير قابل اجتناب منحرف ميشوند . از طرف ديگر ، به نظر او ، زنان بزهكار بيش از مردان قسي القلب و حسابگر و شيطان صفت هستند . اوچنين ميگويد : كشتن دشمن ،زن بزهكار را راضي نميكند ، بلكه او ميل دارد قرباني خود را در حال عذاب نيز ببيند ، تا مقتول طعم مرگ را كاملاً بچشد . اومعتقد است كه تعداد زن جنايتكار بالفطره نادر است ، ولي اگر زني به راه بزهكاري افتاد ، خيلي شقي خواهد بود . عقيده او اين است كه يكي از عوامل بزهكاري
