
ذاتی بشر اعم از زن و مرد میباشد و هیچ کس نميتواند این حق را از کسی سلب نماید.
وضعیت حق حیات زن
با آنکه حق حیات از بنیادی ترین حقوق ميباشند و دارای سابقه ای طولانی در طول دوران بشریت است و نیز همان طور که میدانیم ادیان و مذاهب گوناگون درباره آن سخن گفتهاند. تاریخ بشریت نکات فراوانی از ناهنجاریهای حرمت شکن انسان همانند تخریب استثمار، جنگ، کشتار جمعی و ظلم و تجاوز دارد که در این مسیر منزلت انسانی از بین رفته و پایمال شده دراین بنیادی ترین حقوق انسانی که همان حق حیات است مخدوش است.16
انچه از اسناد و نوشتههای پیشینان بر جای مانده است حکایت از آن دارد که در جوامع قدیم حتی در جوامع متمدنی مانند ایران و روم زن از بسیاری از حقوق مادی و معنوی که از آن جمله مي توان به حق معامله پیشه، مالکیت، انتخاب همسر، طلاق و غیره اشاره کرد.
محروم بوده است و این حقوق برای زن به رسمیت شناخته نشده بود.17
اگر بخواهیم اشارهای به حقوق زن در ایران باستان نماییم باید بدانیم که زن در آن دوران حقوق اجتماعی و اقتصادی نداشت. البته این وضعیت در ادوار مختلف اشکانی و ساسانی متفاوت بوده اگر چه زن در ایران قدیم وضیعتی بهتر از زمان دیگر تمدنها داشت اما باید متذکر شد که به جز زن سوگلی زنان دیگر حکیم کارگرد خدمتکار را داشتند. و زن در جامعه آن روزگار حق رای و اظهار نظر نداشت و همچنین دارای کرامت انسانی نبود و به شکل برده زندگی ميکرد.18
یونانیان ميپنداشتند که زن موجودی زاده شیطان است و اورا هر کاری جز خدمتکاری و ارضای غرایز جنسی مردان منع ميکردند. در یونان باستان مرد تسلط بسیاری برزن داشت تا آنجا که از حد مالکیت نیز پایدار فرار گذاشته بودنداو را به آسانی مورد معامله خویش و بیگانه قرار ميدادند. ازدواج نیز امری اجباری برای زن محسوب ميشد و به طور کلی زن از حق ارث و طلاق محروم بود و حتی بعداز مرگ شوهر حق زندگی نداشت.19
در روم باستان زن به مانند یک برده بود مانند آن خرید و فروش ميشد وحتی زن در برابر پدر شوهرخود حق مالکیت معاشرت و حق حیات نداشتند و پدر و شوهر او ميتوانستند دختر یا زن خود را بفروشند و حتی قرض و اجاره دهند و حتی بالاتر ازهمه حق کشتن او را نیز داشتند.20
چینیها زن را چشمه ناپاکی و مصیبت ميدانستند آنان اغلب نوزدان دختر را ميکشتند. و او را به صحرا ميافکندند و خویشان برای تولد دختر به فرد تسلیت ميگفتند.21
در هندوستان نیز مانند جوامع دیگر از استقلال و شخصیت و مقام والای انسانی برای زن خبری نبود. زن همواره تحتت سرپرستی پدرشوهر یا پسر خود بود آنان باید شوهر خود را همان خدای خود ميپرستیدند.
از نظر آنان زن روح گنهکاری بود که دوباره زاده ميشد به همین دلیل او را دروازه جهنم ميپنداشتند. پس از مرگ شوهر نیز حق حیات از او سلب و با طرح روح قانون پلید ((ساتی)) اضطرابات روحی بر او سایه ميافکند، این موضوع به طوری بود که زن باور داشت که باید پس از مرگ شوهر سوزانده شود.22
در عربستان آنچنان وعادت دختر را ميدانستند که اگر زنی دختری ميزایید و عادت این دختر را از دوستان مخفی نگاه ميداشتند و انچنان این موضوع شوم بود که گویی گناه بزرگی مرتکب شدهاند. فردی که خبر و عادت دخترش را ميشنید بسیار خشمگین ميشد. البته این موضوع هنوز نواحی و مناطقی که تربیت کافی بر دختران وجود ندارد دختران قیمت واقعی خود را در اجتماع به دست نیا وردهاندو هنوز این وضعیت بر سر ميبرند.23
همان طور که در بالا مواردی از حق حیات زن در طول دورههای مختلف را بررسی کردیم به وضوح مشخص شد که د ردوران قدیم، دختر کشی در بسیاری از جوامع رواج داشت و دختر را سبب ننگ و شرمساری ميپنداشتند و و برای او هیچ ارزشی قائل نبودند بلکه حق حیات که از نعمات خداوندی و مهم ترین حقی است که فرد ميتواند دارا باشد محروم ميکردندبیشتر زن را خادم مردميدانستند و ارزش و کرامتانسانی برای زن قائل نبودند و بنیادی ترین حق زن که همان حق حیات اوست و دستان پدر یا شوهر و مردان قرار ميگرفت…البته ممکن است حق حیات به عنوان حقوق عمومی زن غیر منتظره به نظر آید امان نگاهی به نگرش اقدام و قبایل سرگردان در این رابطه این انتظار را موجه جلوه ميدهند و نیز برای زن هیچ گونه حق حیاتی قائل نبودند بلکه او رامحق شکنجه و کشتن ميدانستند و او را ننگی برای جامعه ميپنداشتند، مطابق با اسناد و شواهد تاریخی قریب به 90 درصد افراد و قبائل و طایفه حق حیات برای زن قائل نبودند حتی اگر چنین حقی برای آنان در نظر گرفته ميشد فقط او را برای ارضای شهوات مردان و وسیله ای برای رفع نیازهای آنان ميدانستند.24
اما از سده هفدهم به بعد د این زمینه نهضت هایی در اروپا شکل گرفت که به مسائل اجتماعی ميپرداخت و گسترش این نهضتها نهضتزنان را در پی داست. امروزه محتویات اجتماعی مسیری را برای زن به وجود آورده است که انان نیز خواستار حقوقی برابر با مردان میباشد.
و آرمان اصلی او رفع هر گونه تعبیض و تمایز بین زنان و مردان است.25
وضعیت حق حیات زن در اسناد و منابع بینالمللی
همان طور که ميدانیم حق حیات در تمامی مکاتب مورد قبول قرار گرفته است. در دیبا چه منشور سازمان ملل نیز تساوی زن و مرد مورد تایید قرار گرفته است و به طور کلی از اهداف اساسی سازمان ملل تحقق همکاریهای بینالمللی در پیشبرد و تشویق به احترام به حقوق بیشتر و آزادیهای سیاسی افراد بدون آنکه از حیث نژاد، زبان، مذهب و جنس برای آنان تفاوتی قائل باشیم. همچنین در اعلامیه جهانی حقوق بشر اعلام گردیده است که «تمام افراد بشر آزاد به دنیا ميآیند و از لحاظ جنسیت و حقوق برابرند و هرکس ميتواند بدون هر گونه تمایز از جنسیت رنگ، جنس، زبان و مذهب از آزادی هایی که در اعلامیه ذکر شده بهره مند گردد.»
همان طوری که «بالا بیان شد حق حیات نخستین و اصلی ترین حق انسانی میباشد و امروزه برای هر فرد اعم از زن و مرد و سیاه و سفید و فقیر و غنی به رسمیت شناخته شده است.
اعلامیه حقوق بشر (10 دسامبر1948) که دربند یک دیباچه خود اعتراف ميکند.
از آنجا که شناسایی حیثیت ذاتی کلیه اعضای خانواده بشری و حقوق یکسان و انتقال ناپذیر آنان اساس آزادی و صلح را تشکیل ميدهد و از آنجا که عدم شناسایی و تحقیر حقوق بشتر منتهی به اعمال و حشیانه گردیده است که روح بشریت را به عصیان واداشته است دنیایی را برای افراد بشر به وجود ميآورد که افراد بشر در ابراز عقیده آزادبوده و فارغ از هرگونه ترسی آن را بیان کنند و این بالاتر ین آمال و ارزوهای بستر است و همان طور ميدانیم حقوق انسانی زمانی اجرا میباشد که با اجرای قانون از آن حمایت کنیم تا اینکه بشر از آخرین علاج برایبیمارهایی از ظلم که همان قیام دربرابر ظلم میباشد مجبوری نگردد و لازم است توسعه روابط بینالملل و دوستانه مورد تشویق قرار گیرد و همان طور که ميدانیم اعضای ملل متحد به حقوق اساسی بشر و مقام ارزش انسانی و تساوی حقوق زن و مرد منشور ایمان را سخ دارند و آن را در منشور اعلام کردهاند و تصمیم بر پیشرفت اجتماعی دادند تا آن را در محیطی بهتر به وجود آورند و این اعلامیه بر حیثیت تمام افراد (مطابق ماده1) و اینکه ((هرکس حق دارد که شخصیت او به عنوان یک انسان در مقابل قانون شناخته میشود (ماده6) تاکید دارند. اعلامیه مذکور برای تضمین این اصل اساسی اعلام ميدارد((احدی را نميتوان در بردگی نگه داشت (ماده4) خودسرانه توقیف، حبس(ماده 6) تحت شکنجه یا مجازات یا رفتاری قراداد که ظالمانه ودوراز انسانیت و شئون بشری یا موهن باشد(ماده265)
میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی نیز همانند اعلامیه حقوق بشر به حق حیات انسانها اشاره کرده است این میثاق بینالمللی ضمن تاکید «حثیت ذاتی انسان» (دیباچه ) به حقوق انسانی و تضمین حق ذاتی انسان (ماده 1) اشاره دارد و همچنین در«ماده7» آن به منع شکنجه اشاره شده و د ماده 8 نیز درباره منع بردگی و کار اجباری بیان گردیده است و در ماده(بند 1ماده9) اعضا را متعهد به منع توقیف و بازداشت خودسرانه نموده است.27
ماده 2از طرح اعلامیه اسلامی حقوق بشر تهیه شده و از طرف کنفرانس دول اسلام قاهره ميگوید:
الف)زندگی موهبتی الهی است و حقی برا تمام افراد میباشد و جوامع حکومتها وظیفه دارند تا ازاین حق اساسی دفاع کنند در مقابل هر تجاوزی که به ملت شود ایستادگی کنند و البته بدون مجوز شرعی حق کشتن هیچ فردی وجود ندارد.
ب)حق استفاده از هر وسیله به طور کلی یا جزئی که منجر به از بین رفتن بشریت ميشود ممنوع گردیده است.
ج)از ادامه زندگی بشر تا جایی که وظیفه شرعی است و مشیت الهی باشد پاسداری و محافظت نماید.28
اعلامیه جهانی حقوق بشردر اسلام در ماده 7 بند الف اعلام ميدارد که کرامت انسانی زن ومرد برابر است و زن در برابرحقوق تکامل کردار و شخصیت اجتماعی نیز دارند و همچنین دارای استقلال در جریانات مالی خود میباشد و حق حفظ نام و نسبت خویش را دارد.29
ماده چهار کنوانسیون آمریکایی حقوق بشر موادی و و دو پروتکل الحاقی کنوانسیون آمریکایی حقوق بشر، پروتکل شماره شش کنوانسیون اروپایی حقوق بشر، ماده چهار منشور آفریقایی حقوق بشر و ملل، کنوانسیون پیشگیری و مجازات جنایت به کنوانسیون بینالملل تعلیق و مجازات جنایت آپارتاید، کنوانسیون بینالمللی منع گروگان گیری ماده 24 اساسنامه دیوان بینالمللی یوگسلاوی سابق ماده 23 اساسنامه دیوان بینالمللی رواندا قطعنامههای شورای اقتصادی و اجتماعی ملل متحد در 25 مه 1984 و 24 مه 1989 اصول اساسی ملل متحد در خصوص توسل به زور و سلاح گرم توسط مقامات اجرایی قانون، همگی در ارتباط با حق حیات وضع شدهاند.
حال باید بررسی کرد که این حق اساسی در کنوانسیون وضع کلیه اشکلال تبعیض غلبه زنان آمده است یا خیر؟
این کنوانسیون که مصوبین آن ادعا ميکنند که تمامی حقوق اساسی زنان در آن مطرح شده است و به تمام مصادیق آن اشاره شده است.
با نگاهی این به کنوانسیون و بررسی آن متوجه ميشدیم که به این حقوق اساسی در این کنوانسیون توجهی شنده است پس چگونه ميتوان برای زنی که مهم ترین حق زندگی او نا دیده گرفته شده است حقوق دیگری قائل شد.
عدم طرح مسئله حق حیات بزرگترین نقصی است که ميتوان بر این کنوانسیون مطرح نمود.
البته باید توجه داشت که در منابع بینالمللی در مورد حق حیات و زندگی کردن بیشتر بعد مادی مورد توجه قرار گرفته است و بیشتر مودر تفسیر مادی قرار میگیرد و حق حیات را مطلق و ناشی از میل ذاتی به صیانت نفس ميداند و بعد معنوی این حق به طور جدی مورد بررسی قرار گرفته است.
با بررسی وضعیت حق حیات زنان در ادوار تاریخ و حقوق بینالمللی در ميیابیم که با تحولات دید و به وجود آمدن حقوق برای انسانها و به ویژه زنان تحولات عمیقی در زندگی بشریت و به ویژه زنان به وجود آمده است و زنان را از زندگی که حقوق اساسی انسان رعایت نميشد زن مانند یک برده بود به یک شهروند و انسان و فردی تبدیل کرده که برابر با مردان حق حیات و زندگی دارد.
پس پیگری مطالعات و برنامه هایی که هدف از آنها ارتقای شان زنان در دو بعد بینالمللی و محلی است نشانگر ارتباط مسئله زن تحولات بزرگ بینالمللی است پس در اینجا نیز جهانی شدن کوشیده است تا فرهنگ ویژه ای به وجود آورد تا در خدمت ارزشهای رفتاری زنان باشد.
فصل سوم :حق تابعیت
تابعیت رابطه حقوقی خاصی است که شخصی را به مفهوم سیاسی مرتبط ميسازد و جزء عناصر و اوصاف ایجاد کننده حالت یا به تعبیر دیگر موقعیت حقوقی فرد در اجتماع قرار ميگیرد که به لحاظ ارتباط آن با نظم عمومی وبه طور کلی قابلیت اسقاط و اعراض به اتکای اقدام حقوقی یک جانبهی شخصی ویا قابلیت انتقال به غیر و یاشمو ل مرورزمانندارد و در عین حال منشاء اثر از لحاظ ایجاد حقوق و تکالیف و الزامات خاص میشود.30
به طور کلی تابعیت یک رابطه سیاسی است زیرا از حق حکمیت دولت ناشی ميشود این دولت است که تعیین ميکند چه افرادی تبعه آن هستند ویا برای داشتن تابعیت این دولت چه شرایطی باید موجود باشد.31
برای تحقق تابعیت همانطور که ميدانیم دو عنصر ضروری دولت
