
از اولي الامر فرع بر اصل وجود آنهاست.
2. حديث “من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية” دليل نقلي ديگر بر وجوب امامت ميباشد. اين حديث هم در منابع شيعه و هم در منابع اهل سنت روايت شده است که در صفحات پيشين به اين منابع اشاره شد.
اين حديث دلالت ميکند که هيچ زماني از وجود امام خالي نيست و معرفت امام بر مردم واجب است، لذا مقدمه آن که وجود امام باشد، واجب خواهد بود.
3. سيره مسلمانان: مسلمين پس از وفات پيامبر اکرم( در اصل وجود امام و خليفه براي رسول خدا( اتفاق نظر داشتند و تنها در نحوه تعيين و مصداق او اختلاف داشتند.
4. قاعده لطف: محقق طوسي مينويسد: امام لطف است از اين رو براي تحصيل غرض، نصب امام بر خداوند واجب است64. در رساله امامت نيز در بيان ضرورت امامت و توضيح اين قاعده ميآورد:
“از آن چه گذشت روشن ميشود که چون ممکن است مکلفين به واجبات اخلال برسانند و مرتکب قبايح شوند؛ از اين رو نيازمند نصب امامي هستند تا آنها را منع کند و اخلال کنندگان به واجبات و مرتکبين قبايح را باز دارد و آنان را به انجام واجبات و ترک قبايح وادار نمايد تا مکلفين به انجام طاعات نزديک شده و از معاصي دور گردند پس اين سبب، مقتضي وجود امام و وجوب نصب وي بر خداوند و مسلط کردن او بر مردم است”65.
شارح قوشچي در بيان سخن محقق طوسي ميگويد:
“امام، لطفي از جانب خدا بر بندگان خود است، زيرا اگر مردم رئيسي داشته باشند که آنها را از انجام نواهي و محظورات باز دارد و بر انجام واجبات ترغيب نمايد مردم به انجام عبادات و ترک محرمات نزديک تر خواهند شد و چون بنابر عقيده اماميه لطف بر خدا واجب است؛ از اين رو تعيين امام هم بر خدا واجب ميباشد”66.
در ادامه قوشچي به اين دليل محقق طوسي اشکال ميگيرد. در فصل بعدي به طور مفصل به بيان قاعده لطف و بررسي اشکالات بر آن، پرداخته شده است.
5-6-1. دلايل وجوب امامت از منظر فاضل قوشچي:
قوشچي براي بيان وجوب امامت سه دليل ذکر ميکند:
1.اجماع صحابه: محقق طوسي مينويسد: عمده ترين دليل اهل سنت بر وجوب امامت همين دليل است67.
قوشچي ميگويد: “دليل نخستين و عمده بر وجوب امامت اجماع صحابه ميباشد.قوشچي در توضيح اين دليل ميآورد: اصحاب پس از وفات رسول اکرم(و هم چنين پس از وفات هر امامي تعيين امام را از اهم واجبات ميدانستند و در اين رهگذر بود که کفن و دفن رسول خدا( را رها کردند و به تعيين جانشين و خليفه مشغول شدند.
روايت شده است، هنگامي که رسول خدا( وفات کرد، ابوبکر گفت: اي مردم! هر که محمد( را ميپرستيد، همانا محمد( مرد و هر که پروردگار محمد( را ميپرستيد، او زنده است و نخواهد مرد. ناچار هستيم که براي امر خلافت کسي را تعيين کنيم تا عهده دار خلافت شود پس تامل نماييد و نظر بدهيد خدا شما را بيامرزد” پس از سخنان ابوبکر مردم از هر سوي به او روي آوردند و وي را تصديق کردند و هيچ کس نگفت نيازي به وجود امام نيست”68.
2.حفظ نظام اسلامي و اقامه حدود اسلامي
شارع به اقامه حدود اسلامي و محافظت از مرزهاي اسلامي و آماده سازي سپاه براي حفظ اسلام فرمان داده است، از اين رو حفظ نظام اسلامي واجب است. اين امور بدون وجود امام محقق نميشود. چون مقدمه واجب در صورت مقدور بودن، واجب است، پس تعيين امام نيز واجب خواهد بود69.
3. جلب منافع بي شمار و دفع ضرر
قوشچي در توضيح اين وجه چنين آورده است:
“درنصب امام منافع بي شمار و دفع ضرر وجود دارد. (صغري)
هر چيزي که چنين باشد، واجب است. (کبري)
پس نصب امام واجب است.
توضيح صغري: صغري به قدري واضح است که نزديک است از ضروريات و مشاهدات شود. به گونه اي واضح است که نيازي به بيان ندارد.براي اين که جامعه براي رسيدن به سعات دنيوي و اخروي بدون سلطاني که مانع مفاسد گردد و از مصالح محافظت نمايد، ممکن نيست از همين روست که مشاهده ميشود بلافاصله پس از فوت رهبر يک جامعه آشوب و اغتشاش آن جامعه را فرا ميگيرد و تا زمان روي کار آمدن حاکم جديد، اوضاع اجتماع سامان نميپذيرد.
از اين رو کوچک ترين اجتماعي؛ مانند رفقايي که با هم به سفري ميروند، نيز نيازمند رئيسي هستند تا بر طبق نظر او رفتار نمايند و از او اطاعت کنند.
اين مطلب در ميان حيواناتي؛ مثل زنبور عسل هم مشاهده ميگردد. اين حيوانات هم رئيسي دارند که به واسطه او کارشان انتظام مييابد و هنگامي که آن رئيس از بين ميرود، بقيه هم پراکنده شده و نابود ميشوند.
البته، براي اين که سعادت دنيوي و اخروي مردم تامين شود، امام بايد واحد باشد و عموم مردم هم از او متابعت کنند؛ زيرا در غير اين صورت و در فرض تعدد امام، نزاع و مخاصمه شکل ميگيرد و به نظام اسلامي آسيب وارد ميشود.
هم چنين امام بايد عهده دار رياست امور دنيوي و ديني باشد، چون اگر رياست وي منحصر به امور دنيوي باشد، امر مهمتر که آخرت است، مختل ميگردد.
“دليل کبري هم اجماع است”70.
6-6-1. بررسي ومقايسه آراء دو محقق:
نظر دو محقق در يکي از دليلها مشترک است. هر دو اجماع يا سيره مسلمانان را از ادله وجوب امامت شمردهاند. البته درجه اهميت اين دليل در بين دو محقق تفاوت دارد. همان گونه که قوشچي خود تصريح کرده است، مهم ترين دليل اهل سنت و اشاعره بر وجوب امامت همين دليل است. ولي در نظر خواجه طوسي قاعده لطف مهم ترين دليل است، از اين رو در کتاب تجريد العقائد و رساله امامت هم بر همين يک دليل اکتفا کرده است. و در تلخيص المحصل نيز به طور مفصل به آن پرداخته است.
جلب منافع و دفع مضار را که قوشچي مطرح ساخته است با مبناي اشاعره که قائل به حسن و قبح عقلي نيستند، سازگار نيست. اين اشکال را محقق طوسي در اشکال بر فخر رازي که وي نيز همين را به عنوان يکي از ادله وجوب امام قرار داده است، مطرح ساخته است71.
تاکيد قوشچي و اهل سنت به معناي عام، در بيان دفع ضرر و جلب منافع بر نيازهاي اجتماعي و سياسي مردم معطوف است که البته اين رويکرد با مبناي آنها در بحث امامت که به فقهي بودن آن معتقد هستند، هماهنگ ميباشد، ولي تاکيد اماميه بر جنبه معنوي امام از جمله مرجعيت علمي و ديني و هدايت الاهي او متمرکز است که اين امر نيز در قالب قاعده لطف بيان ميشود.
7-1. فصل هفتم:
قاعده لطف و وجوب امامت
مهم ترين دليل عقلي اماميه بر وجوب امامت “قاعده لطف” ميباشد.
قاعده لطف، يکي از قواعد مهم در کلام اماميه ميباشد و مسائل کلامي بسياري؛ مانند وجوب نبوت، عصمت پيامبران، تکاليف شرعي و وعد و وعيد بر اين قاعده مبتني شده است.
متکلمان اماميه بر اين عقيدهاند که امامت نيز بر قاعده لطف استوار شده است.
1-7-1. تعريف و اقسام لطف:
تعاريفي که در تعريف لطف به کار رفته است، چنين است:
1.تعريف شيخ مفيد:
“اللطف ما يقرب المکلف معه الي الطاعة و يبعد عن المعصية و لا حظ له في التمکين و لم يبلغ حد الالجاء”72.
لطف آن است که به سبب آن مکلف به طاعت نزديک و از معصيت دور ميشود و در قدرت مکلف بر انجام دادن مکلف مؤثر نيست و به مرز اجبار نيز نميرسد.
2.تعريف سيد مرتضي:
“ان اللطف ما دعا الي فعل الطاعةو ينقسم الي ما يختار المکلف عنده فعل الطاعة و لولاه لم يختره و الي ما يکون اقرب الي اختيارها”73.
لطف آن است که مکلف را به انجام دادن طاعت دعوت ميکند و بر دو قسم است؛ يکي آن است که مکلف به سبب آن فعل طاعت را بر ميگزيند و اگر آن لطف نبود، آن را بر نميگزيد و ديگري آن که مکلف به سبب آن نسبت به انجام دادن طاعت نزديکتر خواهد شد.
سيد مرتضي درباره وجه اشتراک اين دو قسم ميگويد:
“و کلا القسمين يشمله کونه داعيا”74
برانگيزندگي به انجام طاعت، هر دو قسم را شامل ميشود.
3.تعريف محقق طوسي:
“کل ما يقرب المکلفين الي الطاعات و يبعدهم عن المعاصي فقد يسمي لطفا اصطلاحا”75
هر آن چه مکلفين را به انجام طاعات نزديک سازد و آنان را از گناهان دور کند، در اصطلاح لطف ناميده ميشود.
4. تعريف علامه حلي:
“مرادنا باللطف هو ما کان المکلف معه اقرب الي الطاعة و ابعد من فعل المعصية و لم يبلغ حد الالجاء و قد يکون اللطف محصلا وو هو ما يحصل عنده الطاعة من المکلف علي سبيل الاختيار”76.
مقصود ما از لطف چيزي است که مکلف با وجود آن به فعل طاعت نزديک تر و از انجام معصيت دورتر خواهد شد و به مرز اجبار نميرسد.لطف گاهي محصل است و آن چيزي است که به خاطر آن اطاعت از مکلف با اختيار خودش حاصل ميشود.
حاصل اين که:
1. لطف از صفات فعل خداوند است و موضوع آن مکلف است.
2. لطف به دو قسم مقرب و محصل تقسيم ميشود. نتيجه لطف مقرب اين است که زمينه تحقق يافتن تکليف را از سوي مکلف فراهم ميسازد؛ هر چند به انجام دادن تکليف نميانجامد. اما در لطف محصل تکليف از مکلف صادر ميشود.
3. هر دو قسم لطف، در داعي بودن به انجام تکليف مشترک هستند ولي در لطف محصل اين داعي بودن قوي بوده و به انجام تکليف منجر ميگردد.
4. از آنجايي که لطف فرع بر تکليف است، قدرت بر انجام تکليف وابسته به آن نيست، زيرا تا فرد قدرت نداشته باشد، مکلف هم نخواهد بود.
هم چنين لطف، مکلف را به انجام عمل يا ترک معصيت مجبور نميسازد.
2-7-1. لطف و حکمت الهي:
مهم ترين برهان وجوب لطف بر خداوند حکمت الاهي است، زيرا ترک لطف مستلزم نقض غرض است که با حکمت الاهي منافات دارد.شيخ مفيد حکمت را دليل وجوب لطف بر خداوند ميداند.وي در اين باره مينويسد:
“اگر گفته شود به چه دليل امامت از جهت حکمت الاهي واجب است؟ جواب اين است که امامت لطف است و لطف بنابر حکمت الاهي واجب ميباشدبنابر اين امامت به سبب حکمت الاهي واجب است”77.
همه تکاليفي که از سوي خداوند مقرر شده است، براي تکامل انسان است که رسيدن به اين هدف از راه انجام اين تکاليف به دست ميآيد. اگر انجام کاري از سوي خداوند بدون اين که اختيار انسان را سلب کند در تحقق بخشيدن به آن هدف مؤثر باشد، انجام چنين کاري براي خداوند واجب است، زيرا فاعل حکيم همه تدابير معقول را که در تحقق هدف او دخالت دارد به کار ميگيرد.چون لطف در تحقق بخشيدن هدف تکليف مؤثر است انجام آن به مقتضاي حکمت الاهي واجب ميباشد.
3-7-1. تقسيم لطف بر اساس فاعل آن78:
لطف را بر اساس فاعل آن، به سه قسم تقسيم کردهاند:
1.لطف فعل مستقيم خداوند باشد؛ مانند تشريع تکاليف ديني، ارسال پيامبران
2.لطف گاهي فعل مکلف درباره خويش است؛ مانند تامل و تفکر در دلايل و معجزات پيامبران.
3. گاهي لطف فعل مکلف درباره ديگران است؛ مانند تبليغ احکام الاهي به مردم از سوي پيامبران و امربه معروف و نهي از منکر مردم نسبت به همديگر.
4-7-1. برهان لطف بر وجوب امامت:
همان گونه که در فصل پيش گذشت، اماميه نصب امام را واجب عقلي ميداند؛ از اين رو مهم ترين دليل شيعه اماميه بر نصب امام قاعده لطف است که يک دليل عقلي است. لذا مخالفت اشاعره با اين قاعده مخالفت مبنايي است، ولي معتزله قاعده لطف را قبول دارند و لکن امامت را از مصاديق اين قاعده نميپذيرند. محقق طوسي در اين باره مينويسد:
“الامام لطف فيجب نصبه علي الله تعالي تحصيلا للغرض”79.
امام لطف است بنابر اين نصب او به علت تحصيل غرض بر خداوند واجب است.
قوشچي اين استدلال محقق طوسي را اين گونه بيان ميکند:
“و مصنف دليل آورده است که امام لطفي است از جانب خداوند در حق بندگانش، زيرا اگر براي بندگان رئيسي باشد که آنان را از امور ممنوع باز دارد و به انجام واجبات ترغيب کند به انجام طاعات نزديک تر شده و از ارتکاب معاصي دورتر ميشوند. لطف نيز طبق عقايد شيعه بر خداوند واجب است”80.
سپس قوشچي براي شرح عبارت “و المفاسد معلومة الانتفاء و انحصار اللطف فيه معلوم للعقلاء و وجوده لطف و تصرفه لطف آخر و عدمه منا”81 اشکالهايي که بر قاعده لطف بيان شده است را نقل ميکند و ميگويد: اين عبارت محقق طوسي پاسخ
